اخبار داغ

یادداشت انتقادی یکی از نزدیکان نادر ابراهیمی

آیا درک عبارات فارسی برای مدیران سخت شده است؟

آیا درک عبارات فارسی برای مدیران سخت شده است؟
سعید کیایی می‌گوید جریان اندیشیدن عمومی مردم جریانی مختل شده است که کتابخانه‌سازی‌هایی مانند آنچه درباره آثار نادر ابراهیمی این روزها مطرح شده است، دست تنها کمی این درد را تسکین می‌دهد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به دنبال انتشار مصاحبه‌ای با همسر زنده‌یاد نادر ابراهیمی که در آن وی عنوان داشته بود که به دلیل تعلل مفرط مسئولان شهری در ایجاد کتابخانه موزه نادر ابراهیمی تصمیم گرفته کتابهای کتابخانه نادر ابراهیمی را بسوزاند، سعید کیایی روزنامه‌نگار و محقق ادبی که در سال‌های گذشته با خانواده ابراهیمی در ارتباط مستمر بوده است و از مصائب شکل‌گیری بنیاد و این کتابخانه موزه مطلع، در یادداشتی به این مساله واکنش نشان داد. این یادداشت به همراه تصاویری اختصاصی که وی از کتابخانه زنده‌یاد ابراهیمی تهیه کرده است در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

دو روز قبل مصاحبه‌یی از همسر ‌نادر ابراهیمی منتشر شد که نشان می‌داد ایشان به‌دلیل دوندگی‌های بی‌اَمان برای بنانهادن بنیاد نادر ابراهیمی، موزه نادر ابراهیمی یا کتاب‌خانه نادر ابراهیمی، وَ به نتیجه نرسیدن‌ هیچ‌کدامِ از این‌ها قصد کرده‌اند کتاب‌خانه‌ی نادر را آتش بزند.

,

از قبل می‌دانستم مصاحبه‌ای ترتیب داده شده که دو طرف مسئله یا مسائل مهمی را به گفت‌وگو گذاشته‌اند، اما محتوای دقیق را هیچ کدام نگفته بودند. از دقیقه‌ای بعد از انتشار چندبار و در چند نوبت با فرزانه خانم ابراهیمی (همسر نادر ابراهیمی) و مصاحبه کننده حرف زدم... وَ هربار عمیقاً دل‌تنگ‌تر شدم.

,

, ,

نمایی از کتابخانه نادر ابراهیمی

,

 به گزارش مهر؛ حرف‌های خانم ابراهیمی و قصد و نظرشان نه به این دلیل که من سال‌ها به آن خانه رفت و آمد داشته‌ام قابل درک و فهم بود؛ بلکه به این دلیل ساده بود که فهوا و محتوای رو راست و پوست کنده‌ای داشت، اما دستِ کم نزدیک به ۱۰ سال همان هم شنیده و درست فهمیده نشده است. برای من این موضوع سوالاتی پیش آورد، مثلاً این‌که «آیا درکِ عبارات فارسی برای فارسی زبانانِ «مدیر» شده خالی از معناست؟» یا «مدیران فرهنگیِ ایران کِی به این درجه از بی‌مایگی رسیده‌اند که حرف‌های روان را هم برنمی‌تابند؟ / نمی‌توانند تاب بیاورند؟»

شاید کمتر کسی مثل من از آن کتاب‌خانه بهره گرفته باشد. یک نمونه‌اش در جمع آوری مجموعه مقالات منتشر نشده مجتبی مینوی رخ داد. جایی که مجموعه داری چون محمدزهرایی نشر کارنامه، کتاب‌خانه مجلس، کتاب‌خانه آقای حسن انوشه دانش‌نامه ادب فارسی و چند جای دیگر برای من راه‌گشایی نکرد، اما کتاب‌خانه‌ی نادر و یادداشت‌ها و حاشیه‌هایی که در برخی کتاب‌هایش بود این‌کار را کرد. چه‌طور از یاد ببرم این را که نایاب‌ترین‌ مراجعی‌ که می‌خواستم جز یکی که در کتاب‌خانه‌یی در کابل بود و در دوره‌ی طالبان سوزانده شده بود، در دسترسم قرار گرفتند؟

,
,
,

‌همان روزها خاطرم هست که در دفترچه ایده‌هایم – که آن را هم از گشت‌زنی در اتاق کار نادر ابراهیمی یاد گرفته بودم – نوشتم: «می‌شود سِیر مطالعاتی خود نادر را برای چند کتابش کشف کرد»، چند سطر پایین‌تر هم دوباره نوشتم «از کنار دست نوشته‌های حاشیه کتاب‌ها، کتاب‌ها می‌شود استخراج کرد». گستردگی آن‌ها و شیوه نگارش حاشیه زنی‌آن‌ها خود مرجع و منبع مطالعاتی جذابی بود.../ هست. گرچه به مرور به دلایل تأسف‌باری چون منتشر نشدن آن‌چه تا آن‌روز به انجام رسیده بود دست از بسیاری کارها کشیدم، اما با وجود همسر نادر ابراهیمی همیشه این امید در من زندگی کرد که «اگر تو هم نباشی، کسی روزی پیدا خواهد شد و کاری خواهد کرد». 

,

, ,

نمایی از آثار برجا مانده از نادر ابراهیمی

,

چطور می‌توانم از یاد ببرم که چیزی تنها نزدیک به آن را، به سیاقی دیگر، فقط در کتاب‌خانه‌ احمد شاملو در نوجوانی دیده بودم. اما امروز بعد از مرور این سال‌ها به یاد نمی‌آورم که با آن کتاب‌ها (کتاب‌های شاملو) هم کسی کاری کرده باشد و جایی مورد توجهی قرار گرفته باشند.

,

‌کتاب‌خانه‌ی نادر و آثار آن خلاصه در دست‌نوشته‌های نادر ابراهیمی و کتاب‌هایی که شاید جای دیگری هم بشود پیدایشان کرد، نمی‌شود. کتاب‌خانه‌ی هیچ نویسنده‌ و اندیشمند بزرگ دیگری هم اینطور نیست.

,

با توجه به صحبت‌هایی که شنیده‌ام و هنوز می‌شنوم گروهی شگفت زده‌ام می‌کنند که معترضانه قیاس می‌کنند نادر را مثلاً با گلشیری، یا نویسندگان دیگری که آن‌ها هم قدری ندیده‌اند و آثارشان یکی پس از دیگری، اعم از کتاب‌خانه و وسایل شخصی و ... از دست می‌رود یا حتی دزدیده می‌شود.  

,

درد آن‌جاست که تفاوتی میان آن‌ها نیست اما مظلومیت نادر بیشتر است، چرا که در عینِ نام بردن از او در دوره و دوره‌هایی، به نظر می‌آید انگار جامعه‌یی قصد دارد تفکر او را دست‌مایه‌ی رسیدن به اهداف خود کند. اندیشه، سیاق و هرآن‌چه او می‌گوید را خرد کند و از کارکردی که باید بیاندازد.

,

به عقیده‌ من ابراهیمی از چند ناحیه ضربه‌هایی سخت خورده است. اولی در اختیار خودش نبود، او خیلی زود دچار بیماری بی موقعی شد که نگذاشت نقطه‌ یا نقاط پایانی را به برخی آثارش بگذارد. برخی کلام‌های او منعقد نشده منتشر شد، چرا که هرگز او فکرش را هم نمی‌کرد چنین اتفاقی را، هیچ‌کس چنین فکری نمی‌کرد. ناحیه دیگر، رفقای او هستند که در برهه‌های گوناگون برایش کم گذاشتند. نام‌های بزرگی که بسیار می‌شود از آن‌ها گفت؛ حتی اگر کسی باورش نشود. کسانی که جعلیاتی را منتشر کردند، از جمله نامه‌ی ابراهیم گلستان را... حرفی نزدند، حتی با خودِ گذشته‌شان نخواستند که روبه‌رو شوند. (من در اینباره در یکی از فیلم‌های مستندی که درباره نادر ساخته شد مفصل حرف زده‌ام).

,

, ,

آثار برجای مانده در کتابخانه نادر ابراهیمی

,

‌طیف مخرب دیگر کسانی بودند که به عنوان مذهبیون شناخته می‌شوند و اکثراً کتاب‌های سه دیدار و با سرودخوان جنگ را بلند می‌کنند، حیف که جریان شناخته شده به روشنفکری نیز در این‌جا تنه به دسته مذهبیون زدند و در راستای فراموشی اصالت تفکر نادر ابراهیمی کم نگذاشتند.

,

گویی در جریان نافهمی بزرگ، هرکس پاروی خودش را برداشته و میزند!

,

‌برخی که معتقدند ابراهیمی قدر دیده است و به بزرگداشت‌ها و اجازه‌ی نام بردن از او در صدا و سیما و ... اشاره می‌کنند فارغ‌ند از این‌که بدانند تمامی آن بزرگداشت‌ها با هزینه‌هایی کاملاً شخصی برگزار می‌شود، آن یادکردهای مناسبتی نیز شبیه پخش موسیقی فرهاد سودجویانه است نه اندیشمندانه... و این دردش را بیشتر می‌کند و تأثیر و فهمش را کمتر!

,

‌به‌هررو چه این‌ها که می‌گویم درست باشد و چه نباشد، جای تاسفم برای مردم دورانم و دوران مردم آینده‌ام که زمان چرخیدن زندگی فرزندانِ ما خواهند بود باقی‌ست. چه کتاب‌خانه بشود چه نشود یقین دارم جریان اندیشیدن عمومی مردم جریانی مختل شده است که کتابخانه‌سازی‌هایی ازین دست تنها کمی این درد را تسکین می‌دهد؛ حال خواست عمومی نشدن آن است، یک مُسکِن کمتر!

,

روی حرفم آخر با همسر نادر ابراهیمی عزیز و بزرگ است، که در محافل شخصی‌تر همواره بر مادری کردنش بر من و امثال من تأکید داشته‌ام؛ این روی حرفم این است که می‌خواهم بگویم «ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که نسل خواهان صداقت و زلالی و اندیشه‌ورزی رو به انقراض است. این تلخ‌ست اما واقعیت است.»

,

 

,

 

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه