اخبار داغ

قنبری: خواص، مردم عصر امام حسن(ع) را به سازش با "کدخداى شام" کشاندند

قنبری: خواص، مردم عصر امام حسن(ع) را به سازش با "کدخداى شام" کشاندند
استاد تاریخ اسلام در واکنش به برخی اظهارات درباره صلح امام حسن(ع) گفت: زمانه ما مانند دوره امام مجتبی(ع) نیست، شاید برخی خواص اشعث و ابوموسی باشند اما قاطبه جامعه، مالک اشتر و عمار است
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا،‌ صلح امام حسن(ع) با معاویه ملعون از جمله رویدادهای مهم تاریخ شیعه به حساب می آید که به اندازه واقعه عاشورا مورد تحلیل های مختلف مورخین و تحلیل گران قرار گرفته است. حشمت‌اله قنبری، استاد دانشگاه و مورخ تاریخ اسلام در خصوص برخی اظهارات مطرح شده در مورد صلح امام حسن(ع) در فضای مجازی طی مصاحبه ای با «نسیم» توضیحاتی شنیدنی ارائه داد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

متن زیر حاصل گفتگو با این استاد تاریخ اسلام است.

,

 

,

اگر تمام سخن جناب آقاى رئیس جمهور محترم همین عبارتى باشد که در پیامشان آمده، راى و نظر حضرت ایشان از چند جهت قابل تحلیل و بررسى است، سوال اول اینست که آیا آقاى دکتر روحانى به عنوان یک عالم دینى برداشت خود را از یک دوره مهم تاریخى اسلام مطرح فرموده است ؟!

,

یا اینکه از جایگاه ریاست جمهورى، و متناسب با شرایطى که در حال حاضر دولت و نظام دیپلماسى ایشان، در مواجهه با افزونخواهى قطب استکبار عالم، به دنبال آماده کردن افکار عمومى ملت ایران براى پذیرش سازش و کنار آمدن با آمریکا و هم پیمانان او به هر قیمتى است؟!!

,

البته با توجه به احاطه موقعیت سیاسى و رسمى ایشان بر شخصیت حقیقى حضرت ایشان ، این قبیل اظهار نظرها اصولا عالمانه و موافق با خرد سیاسى و اعتقادى نیست، ضمن اینکه نظریه پردازى و تبیین مبانى دین و اولیاء دین با حضور مراجع عالیقدر تقلید، و ولى امرى که مهمترین مسئولیت او حفظ و صیانت نظام از انحرافات مى باشد، در قلمرو ماموریتهاى عالیترین مقام اجرایى کشور نیست ، زیرا دوست را مایوس و دشمن را به طمع مى اندازد.

,

اگر خاطر شریف شما باشد حضرت ایشان چندى قبل نیز منطق سیدالشهداء در سال ٦٠ و ٦١ هجرى را نیز منطق مذاکره با طاغوت بنى امیه و عمال ایشان دانسته بودند ، که برداشت آن روز و امروز معظم له نه تنها درست نیست بلکه با حقایق تاریخى آن روزگاران فاصله بسیار دارد.

,

بدون تردید حضرات عترت طاهره در هر قول و عمل و موضع خود در نهایت دقت و ظرافت مصالح امت را ملاحظه مى کردند اما ملاحظه مصالح امت اولا بر پایه میزان الهى و به اصلاح و سامان رسانیدن امور مردم بود ، و ثانیا از مردم روزگار خود شناخت دقیق داشتند.

,

تطبیق عصر امام مجتبی با شرایط امروز کشور به نوعى ظلم به ملت بزرگ ایران است

,

نکته دوم اینست که اگر منظور رئیس جمهور محترم از بازخوانى عصر امام مجتبى تطبیق دادن تاریخى با شرایط امروز کشور ما باشد، این تطبیق به لحاظ مفهوم تاریخى اساسا نادرست و به نوعى ظلم به ملت بزرگ ایران است.

,

زیرا مردمان عصر حضرت امام حسن و حضرت سید الشهداء مردمانى بودند، متلون و دمدمى مزاج که حضور امام و امر امامت او را در استخدام خواسته ها و امیال خود مى دیدند و مى خواستند ، و عهد و میثاق آنها با امام زمانشان براى اقامه امر خدا و بازگشت به عصر عزت و عظمت به تاراج رفته نبود ، لذا براى احقاق حق و صیانت از کیان اسلام و شرف اسلامى و انسانى نه تنها از روح مجاهده و ایثارگرى برخوردار نبودند، بلکه در خاص و عام جامعه‌ی وقت، عطش خیانت، دین به دنیا فروشى و به ننگ وابستگى به طاغوت شام تن سپردن بر همه چیز احاطه داشت، امام حق حاضر بود اما مامومین صالح مجاهد بسیار کم بود.

,

اشاره ولى‌امر ما و نایب حجت قاطع خدا رمز حماسى ترین مجاهدت هاى ملت ایران است

,

انصاف اینست که اقرار کنیم در روزگار ما ماجرا این گونه نیست، ولى‌امر ما و نایب حجت قاطع خدا نه تنها، تنها نیست، بلکه قلب او در سینه اکثریت قاطع ملت ایران مى تپد، و اشاره او رمز حماسى ترین مجاهدتهاى این ملت است، نمیشود با چوب مردمان عراق و حجاز عصر امام حسن بر اعتقاد رسوخ ناپذیر اینان کوبید، شاید در بین خواص جامعه امروز ما افرادى از جنس اشعث بن قیس، ابوموسى اشعرى، مغیرة بن شعبه وجود داشته باشند، اما در بدنه جامعه اسلامى هزاران مالک اشتر و میثم تمار و عمار یاسر وجود دارد که با تمام شادابى و نشاط براى دفاع از عزت و شرف ملى و اسلامى آغوششان به روى شهات همچنان باز مانده است، امام و ولى این امت در بین آحاد طبقات مردم غریب نیست. 

,

شرایط امروز مردم کشور ما بسیار فرازمند است

,

مطلب مهم دیگر اینست که شرایط امروز مردم کشور ما و اثربخشى شگفت انقلاب اسلامى در مواجهه با تندیس کفر و شرک و استکبار بسیار فرازمند است، امروز سران استکبار و شیطان بزرگ در کنار یک جنگ تمام عیار و ناجوانمردانه نظامى و اقتصادى و سیاسى، با تمام موجودیت خود در مقابل گروه مذاکره کننده قرار مى گیرند و براى رسیدن به توافق دست و پا مى زنند، چنگ و دندان نشان مى دهند اما نیاز به مصالحه با نظام اسلامى را به عنوان یک ضرورت غیر قابل اجتناب پیگیرى مى کنند، منشاء این قدرت غیر قابل عبور دستگاه دیپلماسى کجاست؟! غیر از قدرت بى مهار شهادت و مجاهدت و اعتقاد به مبانى گسست ناپذیر ایمانى ملت بزرگ ایران و سرزندگى جوانان و فرزندان رشید این ملت که در عرصه هاى مختلف علم و فناورى و دانش هاى پیش رفته نظامى و غیر نظامى دشمن را وادار به کرنش و احترام کرده اند؟!!

,

قاطبه مسلمانان عصر حضرت مجتبى، شبه انسانهاى مرده و بى حرکتى بودند

,

قاطبه مسلمانان عصر حضرت مجتبى، شبه انسانهاى مرده و بى حرکتى بودند که میان زنده بودن و زندگى کردن تفاوتى قائل نبودند ، و مفاهیمى بنام استقلال و عزت و شرف آنها را به جوشش و خیزش وانمى داشت ، لذا امام علیه السلام در اردوگاه خود تنها مانده بود، و چاره اى جز اعتزال از مردم و آثار شوم همراهى با چنان مردمانى نداشت.

,

اجازه بدهید کمى دقیق تر شرایط عصر امام حسن را با هم مرور کنیم شاید با لطف امام حسن ابهام و اشتباهى برطرف شود.

,

مردم عصر امام مجتبی(ع)  را به این نتیجه رساندند که نمیشود با کدخداى شام مقابله کرد

,

همانطوریکه مى دانید با شهادت امیرالمومنین ، فضا جامعه اسلامى  دیگرگونه شد، اشعث بن قیس، مغیره بن شعبه و دیگر همفکرانشان هر کدام به نوعى دیگر در خدمت برنامه هاى جبهه برانداز قرار گرفتند و هنگامیکه یقین پیدا کردند آرا و اندیشه امام حسن همانند امام على، و روش آن حضرت با معاویه همان روش امیرالمومنین است ، فتنه انگیزیهایشان آغاز شد، جو سازى، شایعه پراکنى، دروغگویى و خیانت خواص مسلمانان امان را از جامعه گرفت  آنها مردم را به باور رساندند که نمیشود با کدخداى شام مقابله کرد و در مقابل او ایستاد.

,

لذا امام تنها و غریب ماند، و فرصتى فراهم آمد تا ارباب و اصحاب فتنه و فساد اراده کنند تا هر آنچه را که در دوران امیرالمومنین از موضع پائین به دست نیاورده بودند ، ( یعنى گرفتن حکم براى معاویه از امیرالمومنین ) از موضع بالا و فرادست از حضرت حسن بن على به دست بیاورند.

,

توجه بفرمائید دقیقا نکته اینجاست، معاویه با اقتدار حکم مى راند و بر بخش بزرگى از قلمرو مسلمانان سیطره و سلطنت داشت، اما جبهه باطل و جهالت بنى امیه، علیرغم اینکه براى تداوم ریاست و حکومتشان مانعى نمى دیدند آرامش نداشتند، و با عزم جزم در صدد بودند تا براى حکومت جابرانه خود اعتبار شرعى دست و پا کنند و این اعتبار جز از ناحیه بزرگ اهل بیت پیامبر به دست نمى آمد.

,

استکبار بنى امیه به دنبال شکستن اسلام و نومید کردن مسلمانان از ولایت ناب اسلامى بودند

,

ضمن اینکه استکبار بنى امیه به دنبال شکستن اسلام و نومید کردن مسلمانان از اسلام و ولایت ناب اسلامى بودند ( همین سیاستى که هم اکنون هم بیشترین سرمایه گذاریهاى جبهه استکبار را متوجه خود کرده است، ولایت هراسى، ولایت ستیزى تا جایى که ولایت گریزى  را به جاى ولایت پذیرى از امام حق، بر اعتقادات مردم حاکم کنند و رنگ ارزش به آن بدهند).

,

نکته مهم این بود که اگر مردم ، معاویه و یزید و بنى مروان بنى سعود را به عنوان مدل اصیل حکومت اسلامى به رسمیت مى شناختند همه چیز تمام میشد ، و نه تنها اسلام که راه توحید ، و نه راه توحید ، که به انسانیت انسان و آدمیت اولاد آدم براى همیشه خط باطل کشیده مى شد.

,

تنها کانون مقاومت در مقابل این فتنه بزرگ وجود مقدس معصومین ( علیهم السلام ) بود، آنها بودند که در حق، و  حق بود که با آنها معنا پیدا مى کرد.

,

وقتى مردم در اطاعت امام حق باقى نماندند هر کدامشان یکى بودند مثل گماشتگان معاویه

,

شهادت تاریخ از عصر حضرت امام مجتبى اینست که ممکن است ولى حق تنها بماند ، اما این امام حق است که حتى در تنهایى مهمتر از همه است، اگر چه تنها ماندن امام حق ممکن است، اما درک سعادت، رسیدن به عزت و عظمت بدون استوار ماندن در کنار و در رکاب او غیرممکن و ناشدنى است، لذا وقتى مردم پشت سر و در اطاعت امام حق باقى نماندند مهم نبود کجا باشند، هر کدامشان یکى بودند مثل گماشتگان معاویه. امام حق که تنها ماند، اولین محصولش اینست که مردم لاجرم مى بایست به ننگ و استبداد و رسوایى ائمه باطل تن بسپارند.

,

آن روز امام حسن تنها ماند و جبهه باطل اراده کرده بود حکومت و ریاست عواملش را با تحمیل خفت به آن حضرت، اسلامى نشان دهد، و براى تداوم حکومت طاغوتى خود مشروعیت دست و پا کنند.

,

حماسه امام حسن در مواردى شگفت انگیزتر از حماسه سید الشهداست

,

در چنین شرایطى خلق حماسه فقط از سوى امام مجتبى ممکن بود، لذا حماسه امام حسن در مواردى شگفت انگیزتر از حماسه سید الشهداست. معاویه به دنبال تحمیل صلح بود ، وامام علیرغم تنهایى و غربت ، در مقام جهاد و صیانت از عزت اسلامى قرار داشت ، لذا تمامى مورخان اسلامى گواهى کرده اند که پیشنهاد صلح از سوى معاویه اى ارائه شد که به زعم دنیا زده گان در موضع پیروزى و قدرت قرار داشت. 
معاویه عبداللّه بن عامر و عبدالرّحمان بن سَمُرِه را با  ورقه سفیدی که پای آن را مهر کرده بود نزد امام مجتبی (ع) فرستاد و براى آن حضرت پیغام فرستاد : اختیار با توست ،در این ورقه هر شرطی که می خواهی بنویس. 
آنها به منظور شکستن امام پیشنهادهاى مالى و دریافتهاى نقدى به سوى آن حضرت فرستادند،  اما امام علیه السلام در نهایت هوشمندى فتنه هاى آنها را شناسایى و در هم مى شکست و عاقبت نیز در آنچه به نام پیمان صلح معروف شده است، مواردى را گنجانید که حتى با پیروزى در جنگ هم، رسیدن به چنین دستاوردى سخت و بعید بود.
بلاذرى درجلد سوم  انساب الاشراف، صفحه  ۴۲ ـ ۴۱.    و ابن شهر آشوب در جلد چهارم المناقب، صفحه ۳۳.    و  ابن ابی الحدید، ج ۱۶شرح نهج البلاغه، ص ۲۲ و دیگران گزارش کرده اند به موجب پیمان صلح
اولا،  معاویه باید به کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کند.
ثانیا ، معاویه حق ندارد خود را «امیرالمؤمنین» بخواند
ثالثا،  بعد از معاویه خلافت مى بایست به امام حسن باز مى گشت .
رابعا، معاویه باید از سبّ امیرالمومنین جلوگیری کند. و هرگز نباید احدی از اهل عراق و شیعیان اهل بیت مورد تعرّض قرار بگیرد.

,
,
,
,
,
,
,
,

روح حاکم بر قرارداد صلح در نزد انسان‌هاى بصیر عملا به معناى خلع و عزل معاویه است

,

ملاحظه کنید روح حاکم بر قرارداد صلح در نزد انسان‌هاى آگاه و بصیر عملا به معناى خلع و عزل معاویه است ، روح مذاکره حسنى از جنس ذوالفقار است ، مردم نماندند و از سعادت محروم شده و به ننگ معاویه تن سپردند ، و به همین علت وجود مقدّس امام مجتبی علیه السلام به هنگام امضای قرارداد آتش‌بس فرمود :
«اِنَنّی اَعتَزِلُ هذَا الاَمرَ وَ اُخَلّیهِ لَکَ ، وَ اِن کانَ تَخلِیتَی ،اِیاهُ شَرّاً لَکَ فی مَعادِکَ»؛ من از این امر کنار می‌روم و آن را برای تو وا می‌گذارم، اگر چه این کار برای معاد تو شرّ می‌باشد. در این سخن کوتاه و حکیمانه امام دو واژه بسیار دقیق و جالب به استخدام درآمده است:
۱.  اعتزال
۲. تخلیه
امامت عهدی الهی بر عهده‌ی امام حسن مجتبی علیه السلام بود، او هرگز نمی‌توانست آن را به دیگری واگذار کند، لذا در این مقام، تعبیر «تخلیه»را به کار می‌برند، یعنی من لاجرم کنار می‌روم و میدان را برای تو خالی می‌گذارم (پر کردن میدان جهاد کار مردم و مامومین صالح است، اگر مردم در صحنه حاضر نباشد بین آنها و عزت و شرافت و دین جدایى خواهد افتاد).
ملاحظه مى کنید دستاوردى براى معاویه به دست نیامد و نتیجه آنهمه فساد و فتنه و دروغ پردازى و رشوه دهى و فریبکارى نه تنها به تحصیل اعتبار شرعى نیانجامید، بلکه عملا نه توافقنامه که سند رسوایى آل ابوسفیان و زبون و ذلیل بودن مردمانى امضاء شد که از غیرت دینى نابرخوردار بودند، آنها نه تنها نتوانستند انتقام تحقیر و شکست دوران امیرالمومنین را بگیرند بلکه رسوایى مهمترى را براى خودشان رقم زدند ، لذا هم ، از همان روز اول پیمان صلح را شکستند و هم بعدها امام حسن را به شهادت رساندند.

,
,
,
,
,
,

سهم خواص در گسترش ریاست معاویه را نباید فراموش کرد

,

اما آنچه را که نباید فراموش شود سهم بسیار بزرگ خواص و مهتران جامعه مانند فرزندان عباس در تنها ماندن امام حسن و تداوم و گسترش ریاست سرکرده بنى امیه است.

,

به هر حال ، حال امروز جامعه ما حال خوب و مردمان ما گوهرهاى گرانبهایى از اولاد آدم هستند که باید خواسته و آرمان و آرزوهاى آنان را شناخت و به آنها احترام گذاشت و موانع پیش روى زندگى آنها را خالصانه و مخلصانه و با اتکاء به توانائیهاى ملى برداشت، ملت ما هیچ امید خیرى به جبهه پلید ضد انقلاب اسلامى ندارد و مادامیکه که خواص جامعه و مهتران و سران جامعه رنگ و بوى مردم را به خود نگیرند نمى توانند در مقابل دشمن حق جهاد را به جاى آورند

,

 

,

انتهای پیام/ط

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه