اخبار داغ

گفت‌وگو با مادر "مهدی نوروزی" شهید مدافع حرم/4

تکفیری‌ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند؛ بعد از شهادت مهدی سجده شکر به جا آوردم

تکفیری‌ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند؛ بعد از شهادت مهدی سجده شکر به جا آوردم
مادر سردار سرافراز شهید مهدی نوروزی؛ شیر دلاور سامرا گفت: فرزندم مهدی از همان طفولیت فردی شجاع و نترس بود و همیشه هم خادم پدر و مادر بود و در راس همه اینها ولایتمداری و عشق به رهبری در وجودش همیشه روزافزون بود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، حاجیه خانم فاطمه بهشتی‌پور شیر زنی که اکنون مادر شیر سامرا لقب گرفته است، در گفت‌وگو با طنین یاس، اظهار داشت: همه تلاش همسرم مرحوم حاج بیژن نوروزی این بود که رزقی که به خانه می‌آورد حلال باشد زیرا اعتقاد داشت رزق حلال روی عاقبت بچه‌ها تأثیر می‌گذارد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا،, طنین یاس،,

وی افزود: اعتقاد ایشان و بنده این بوده و هست که تربیت بچه‌ها باید اهل‌بیتی باشد. من مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی‌مان که می‌شد به من می‌گفت حساب‌کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می‌داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه‌ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت‌های مذهبی مساعدت می‌کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در‌می‌آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی مناطق عملیاتی شد. بارها مجروح به خانه می‌آمد. بعدها همه آن مجروحیت‌ها بهانه‌ای شد تا سال ها روی ویلچر بنشیند و به سختی کارهایش را انجام بدهد.

مادر شهید نوروزی ادامه داد: از زمانی که مهدی به سن نوجوانی حدود 12 سالگی رسید تمام کارهای شخصی پدرش را بر عهده گرفت و به من اجازه نمی داد در آنها مداخله‌ کنم. قبل از به دنیا آمدن مهدی، خواب حضرت امام خمینی(ره) را دیدم، برایم تحفه‌ای آورد و گفت که من کنار شما هستم. 15 خرداد سال 61 مصادف بود با نیمه شعبان یعنی سالروز قیام خونین 15 خرداد که مهدی به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود اما پدرش علاقه عجیبی به وی داشت و برای اینکه نیمه شعبان به دنیا آمد نامش را مهدی گذاشتیم و آرزو کردیم سرباز امام مهدی(عج) شود.

حاجیه خانم بهشتی پور، افزود: مهدی خیلی زودتر از آنچه باید بزرگ شد. از همان دوران نوجوانی هم وارد بسیج شد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد. سن او برای عضویت در بسیج کم بود و می‌خواست شناسنامه‌اش را دستکاری کند که با وساطت پدرش بالاخره به عضویت پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا درآمد. مهدی نترس و خیلی شجاع بود. از همان بچگی هم روحیه مبارزه داشت. وقتی هواپیماهای دشمن کرمانشاه را بمباران هوایی می‌کردند، همه پنهان می‌شدیم اما مهدی با اسلحه چوبی که برای خودش درست کرده بود به حیاط خانه می‌دوید و هواپیماهای دشمن را نشانه می‌گرفت و می‌گفت: « الان این هواپیما را می اندازم.»

وی تاکید کرد: هر چه بزرگ‌تر می‌شد، فعالیت‌هایش بیشتر می‌شد. خیلی به حضرت آقا ارادت داشت و گاهی اوقات برای ایشان گریه می‌کرد و می‌گفت احساس می کنم امام‌مان تنهاست. در فتنه 88 حقیقتا" جگر مهدی خون شد. من البته از وسعت خدماتش کمتر می دانستم اما بعد‌ها که از مجاهدت‌هایش در دفع فتنه سال 88 شنیدم به خود بالیدم و به مهدی هم تبریک گفتم. یادم هست روزی به او گفتم: «روله الهی خدا آنقدر بهت عمر بده که همواره به رهبر و نظامت خدمت کنی.» مهدی هم می‌گفت: «مادر جان ازت مخوام بری شهادتم دعا کنی و بری اینکه همیشه پشت سر امام خامنه ای و سرباز لایقی برایشان باشم و در خط انقلاب و اسلام حقیقی باشم دعا کن»

مادر شهید مهدی نوروزی ادامه داد: همیشه به مهدی می‌گفتم: «روله ان‌شاءالله مثل اربابت حسین دشمنان اسلام را نابود کنی بعد هم در خونت غرق شده و به شهادت برسی». این گونه بود که مهدی هم علیرغم ممانعت من، همیشه پای من را می‌بوسید. مهدی به من چنان محبتی داشت که انگار به یک بچه یتیم لطف می کند، همیشه نوازشم می‌کرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدی هم خیلی بی‌قرار بودم. خیلی نگران و مضطرب البته به خودم هم دلداری می‌دادم. خواب دیدم و صبح که بیدار شدم تماس‌هایی با منزل گرفته شد که بیشتر من را نگران کرد. سه روز قبل از شهادت خود مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ناراحت من هستید و می‌خواهید من بر‌گردم؟! من هم گفتم هر چه که تکلیف است همان را انجام بده. اگر حضور تو آنجا نیاز است بمان اگر نه برگرد او هم گفت اینجا خیلی نیاز است که بمانم. گفتم پس فعلا" بمان اما مواظب خودت باش و تا زمانی که خواست خداباشد همانجا بمان من هم راضی هستم.

وی افزود: لحن حرف زدن دوستان مهدی و نوع احوال پرسی انها مرا بیشتر مشکوک کرد و تقریبا مطمئن شدم اتفاقی افتاده و حتماً هم بحث شهادت در میان است چون می‌دانستم مهدی را کسی نمی‌تواند مجروح کند. تکفیری ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند. به کوچه که نگاه کردم دیدم خبرهایی است همه گریه می کردند، آنجا بود که تقریبا مطمئن شدم مهدی شهید شده اما با این حال سئوال می کردم و کسی هم جواب نمی داد یعنی با گریه می گفتند معلوم نیست اما من یقین پیدا کردم که عزیز دلم شهید شده و برای همین سجده شکر به جا آوردم.

حاجیه خانم بهشتی پور ادامه داد: ناراحت بودم اما خدا را شکر کردم که پسرم مهدی بالاخره به آرزویش رسید. مهدی برای من عزیز بود. در این سن خیلی به او احتیاج داشتم، جایش همیشه در قلب همه ماست اما چون در راه رضای خدا شهید شد من هم راضی‌ هستم به رضای خدا....

وی گفت: خدا را شکر می کنم که پیش امام حسین‌(ع) و حضرت زینب(س) روسفید شدم و مهدی هم در خونش غلطید و شهید شد و این دعایی که همیشه برایش می کردم مستجاب شد و با عزت و افتخار به شهادت رسید.

مادر شهید نوروزی در پایان گفت: مردم کرمانشاه، تهران و شهرهای مختلف عراق از جمله خدام حرمین شریف عتبات عالیات و دوستان و همکاران و همرزمانش سنگ تمام گذاشتند و پرچم شهادت وی را با عزت تمام برافراشتند و در این قریب به چهل روز ما را تنها نگذاشتند، از همه تشکر می کنم و آرزو می کنم انشا الله فیض شهادت نصیب همه آنها بشود. و سخن آخرم هم همین است که همه ما و همه شهدایمان فدای رهبر عزیز و بزرگوار انقلاب، اگر اراده کنند سایر فرزندانم و دوستان و برادران مهدی که امروز بیشمارند به عشق ولایت جان فدا می کنند و انشاالله خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر نائب امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای عزیز بیفزاید. به مادر مهدی بودن افتخار می کنم و دعا می کنم امام حسین(ع) این قربانی را از مردم کرمانشاه قبول فرماید.

گفتگو از: خدیجه یوسفی فرد

ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس

انتهای پیام/خ

,

وی افزود: اعتقاد ایشان و بنده این بوده و هست که تربیت بچه‌ها باید اهل‌بیتی باشد. من مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی‌مان که می‌شد به من می‌گفت حساب‌کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می‌داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه‌ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت‌های مذهبی مساعدت می‌کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در‌می‌آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی مناطق عملیاتی شد. بارها مجروح به خانه می‌آمد. بعدها همه آن مجروحیت‌ها بهانه‌ای شد تا سال ها روی ویلچر بنشیند و به سختی کارهایش را انجام بدهد.

مادر شهید نوروزی ادامه داد: از زمانی که مهدی به سن نوجوانی حدود 12 سالگی رسید تمام کارهای شخصی پدرش را بر عهده گرفت و به من اجازه نمی داد در آنها مداخله‌ کنم. قبل از به دنیا آمدن مهدی، خواب حضرت امام خمینی(ره) را دیدم، برایم تحفه‌ای آورد و گفت که من کنار شما هستم. 15 خرداد سال 61 مصادف بود با نیمه شعبان یعنی سالروز قیام خونین 15 خرداد که مهدی به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود اما پدرش علاقه عجیبی به وی داشت و برای اینکه نیمه شعبان به دنیا آمد نامش را مهدی گذاشتیم و آرزو کردیم سرباز امام مهدی(عج) شود.

حاجیه خانم بهشتی پور، افزود: مهدی خیلی زودتر از آنچه باید بزرگ شد. از همان دوران نوجوانی هم وارد بسیج شد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد. سن او برای عضویت در بسیج کم بود و می‌خواست شناسنامه‌اش را دستکاری کند که با وساطت پدرش بالاخره به عضویت پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا درآمد. مهدی نترس و خیلی شجاع بود. از همان بچگی هم روحیه مبارزه داشت. وقتی هواپیماهای دشمن کرمانشاه را بمباران هوایی می‌کردند، همه پنهان می‌شدیم اما مهدی با اسلحه چوبی که برای خودش درست کرده بود به حیاط خانه می‌دوید و هواپیماهای دشمن را نشانه می‌گرفت و می‌گفت: « الان این هواپیما را می اندازم.»

وی تاکید کرد: هر چه بزرگ‌تر می‌شد، فعالیت‌هایش بیشتر می‌شد. خیلی به حضرت آقا ارادت داشت و گاهی اوقات برای ایشان گریه می‌کرد و می‌گفت احساس می کنم امام‌مان تنهاست. در فتنه 88 حقیقتا" جگر مهدی خون شد. من البته از وسعت خدماتش کمتر می دانستم اما بعد‌ها که از مجاهدت‌هایش در دفع فتنه سال 88 شنیدم به خود بالیدم و به مهدی هم تبریک گفتم. یادم هست روزی به او گفتم: «روله الهی خدا آنقدر بهت عمر بده که همواره به رهبر و نظامت خدمت کنی.» مهدی هم می‌گفت: «مادر جان ازت مخوام بری شهادتم دعا کنی و بری اینکه همیشه پشت سر امام خامنه ای و سرباز لایقی برایشان باشم و در خط انقلاب و اسلام حقیقی باشم دعا کن»

مادر شهید مهدی نوروزی ادامه داد: همیشه به مهدی می‌گفتم: «روله ان‌شاءالله مثل اربابت حسین دشمنان اسلام را نابود کنی بعد هم در خونت غرق شده و به شهادت برسی». این گونه بود که مهدی هم علیرغم ممانعت من، همیشه پای من را می‌بوسید. مهدی به من چنان محبتی داشت که انگار به یک بچه یتیم لطف می کند، همیشه نوازشم می‌کرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدی هم خیلی بی‌قرار بودم. خیلی نگران و مضطرب البته به خودم هم دلداری می‌دادم. خواب دیدم و صبح که بیدار شدم تماس‌هایی با منزل گرفته شد که بیشتر من را نگران کرد. سه روز قبل از شهادت خود مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ناراحت من هستید و می‌خواهید من بر‌گردم؟! من هم گفتم هر چه که تکلیف است همان را انجام بده. اگر حضور تو آنجا نیاز است بمان اگر نه برگرد او هم گفت اینجا خیلی نیاز است که بمانم. گفتم پس فعلا" بمان اما مواظب خودت باش و تا زمانی که خواست خداباشد همانجا بمان من هم راضی هستم.

وی افزود: لحن حرف زدن دوستان مهدی و نوع احوال پرسی انها مرا بیشتر مشکوک کرد و تقریبا مطمئن شدم اتفاقی افتاده و حتماً هم بحث شهادت در میان است چون می‌دانستم مهدی را کسی نمی‌تواند مجروح کند. تکفیری ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند. به کوچه که نگاه کردم دیدم خبرهایی است همه گریه می کردند، آنجا بود که تقریبا مطمئن شدم مهدی شهید شده اما با این حال سئوال می کردم و کسی هم جواب نمی داد یعنی با گریه می گفتند معلوم نیست اما من یقین پیدا کردم که عزیز دلم شهید شده و برای همین سجده شکر به جا آوردم.

حاجیه خانم بهشتی پور ادامه داد: ناراحت بودم اما خدا را شکر کردم که پسرم مهدی بالاخره به آرزویش رسید. مهدی برای من عزیز بود. در این سن خیلی به او احتیاج داشتم، جایش همیشه در قلب همه ماست اما چون در راه رضای خدا شهید شد من هم راضی‌ هستم به رضای خدا....

وی گفت: خدا را شکر می کنم که پیش امام حسین‌(ع) و حضرت زینب(س) روسفید شدم و مهدی هم در خونش غلطید و شهید شد و این دعایی که همیشه برایش می کردم مستجاب شد و با عزت و افتخار به شهادت رسید.

مادر شهید نوروزی در پایان گفت: مردم کرمانشاه، تهران و شهرهای مختلف عراق از جمله خدام حرمین شریف عتبات عالیات و دوستان و همکاران و همرزمانش سنگ تمام گذاشتند و پرچم شهادت وی را با عزت تمام برافراشتند و در این قریب به چهل روز ما را تنها نگذاشتند، از همه تشکر می کنم و آرزو می کنم انشا الله فیض شهادت نصیب همه آنها بشود. و سخن آخرم هم همین است که همه ما و همه شهدایمان فدای رهبر عزیز و بزرگوار انقلاب، اگر اراده کنند سایر فرزندانم و دوستان و برادران مهدی که امروز بیشمارند به عشق ولایت جان فدا می کنند و انشاالله خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر نائب امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای عزیز بیفزاید. به مادر مهدی بودن افتخار می کنم و دعا می کنم امام حسین(ع) این قربانی را از مردم کرمانشاه قبول فرماید.

گفتگو از: خدیجه یوسفی فرد

ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس

انتهای پیام/خ

,

وی افزود: اعتقاد ایشان و بنده این بوده و هست که تربیت بچه‌ها باید اهل‌بیتی باشد. من مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی‌مان که می‌شد به من می‌گفت حساب‌کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می‌داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه‌ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت‌های مذهبی مساعدت می‌کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در‌می‌آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی مناطق عملیاتی شد. بارها مجروح به خانه می‌آمد. بعدها همه آن مجروحیت‌ها بهانه‌ای شد تا سال ها روی ویلچر بنشیند و به سختی کارهایش را انجام بدهد.

مادر شهید نوروزی ادامه داد: از زمانی که مهدی به سن نوجوانی حدود 12 سالگی رسید تمام کارهای شخصی پدرش را بر عهده گرفت و به من اجازه نمی داد در آنها مداخله‌ کنم. قبل از به دنیا آمدن مهدی، خواب حضرت امام خمینی(ره) را دیدم، برایم تحفه‌ای آورد و گفت که من کنار شما هستم. 15 خرداد سال 61 مصادف بود با نیمه شعبان یعنی سالروز قیام خونین 15 خرداد که مهدی به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود اما پدرش علاقه عجیبی به وی داشت و برای اینکه نیمه شعبان به دنیا آمد نامش را مهدی گذاشتیم و آرزو کردیم سرباز امام مهدی(عج) شود.

حاجیه خانم بهشتی پور، افزود: مهدی خیلی زودتر از آنچه باید بزرگ شد. از همان دوران نوجوانی هم وارد بسیج شد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد. سن او برای عضویت در بسیج کم بود و می‌خواست شناسنامه‌اش را دستکاری کند که با وساطت پدرش بالاخره به عضویت پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا درآمد. مهدی نترس و خیلی شجاع بود. از همان بچگی هم روحیه مبارزه داشت. وقتی هواپیماهای دشمن کرمانشاه را بمباران هوایی می‌کردند، همه پنهان می‌شدیم اما مهدی با اسلحه چوبی که برای خودش درست کرده بود به حیاط خانه می‌دوید و هواپیماهای دشمن را نشانه می‌گرفت و می‌گفت: « الان این هواپیما را می اندازم.»

وی تاکید کرد: هر چه بزرگ‌تر می‌شد، فعالیت‌هایش بیشتر می‌شد. خیلی به حضرت آقا ارادت داشت و گاهی اوقات برای ایشان گریه می‌کرد و می‌گفت احساس می کنم امام‌مان تنهاست. در فتنه 88 حقیقتا" جگر مهدی خون شد. من البته از وسعت خدماتش کمتر می دانستم اما بعد‌ها که از مجاهدت‌هایش در دفع فتنه سال 88 شنیدم به خود بالیدم و به مهدی هم تبریک گفتم. یادم هست روزی به او گفتم: «روله الهی خدا آنقدر بهت عمر بده که همواره به رهبر و نظامت خدمت کنی.» مهدی هم می‌گفت: «مادر جان ازت مخوام بری شهادتم دعا کنی و بری اینکه همیشه پشت سر امام خامنه ای و سرباز لایقی برایشان باشم و در خط انقلاب و اسلام حقیقی باشم دعا کن»

مادر شهید مهدی نوروزی ادامه داد: همیشه به مهدی می‌گفتم: «روله ان‌شاءالله مثل اربابت حسین دشمنان اسلام را نابود کنی بعد هم در خونت غرق شده و به شهادت برسی». این گونه بود که مهدی هم علیرغم ممانعت من، همیشه پای من را می‌بوسید. مهدی به من چنان محبتی داشت که انگار به یک بچه یتیم لطف می کند، همیشه نوازشم می‌کرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدی هم خیلی بی‌قرار بودم. خیلی نگران و مضطرب البته به خودم هم دلداری می‌دادم. خواب دیدم و صبح که بیدار شدم تماس‌هایی با منزل گرفته شد که بیشتر من را نگران کرد. سه روز قبل از شهادت خود مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ناراحت من هستید و می‌خواهید من بر‌گردم؟! من هم گفتم هر چه که تکلیف است همان را انجام بده. اگر حضور تو آنجا نیاز است بمان اگر نه برگرد او هم گفت اینجا خیلی نیاز است که بمانم. گفتم پس فعلا" بمان اما مواظب خودت باش و تا زمانی که خواست خداباشد همانجا بمان من هم راضی هستم.

وی افزود: لحن حرف زدن دوستان مهدی و نوع احوال پرسی انها مرا بیشتر مشکوک کرد و تقریبا مطمئن شدم اتفاقی افتاده و حتماً هم بحث شهادت در میان است چون می‌دانستم مهدی را کسی نمی‌تواند مجروح کند. تکفیری ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند. به کوچه که نگاه کردم دیدم خبرهایی است همه گریه می کردند، آنجا بود که تقریبا مطمئن شدم مهدی شهید شده اما با این حال سئوال می کردم و کسی هم جواب نمی داد یعنی با گریه می گفتند معلوم نیست اما من یقین پیدا کردم که عزیز دلم شهید شده و برای همین سجده شکر به جا آوردم.

حاجیه خانم بهشتی پور ادامه داد: ناراحت بودم اما خدا را شکر کردم که پسرم مهدی بالاخره به آرزویش رسید. مهدی برای من عزیز بود. در این سن خیلی به او احتیاج داشتم، جایش همیشه در قلب همه ماست اما چون در راه رضای خدا شهید شد من هم راضی‌ هستم به رضای خدا....

وی گفت: خدا را شکر می کنم که پیش امام حسین‌(ع) و حضرت زینب(س) روسفید شدم و مهدی هم در خونش غلطید و شهید شد و این دعایی که همیشه برایش می کردم مستجاب شد و با عزت و افتخار به شهادت رسید.

مادر شهید نوروزی در پایان گفت: مردم کرمانشاه، تهران و شهرهای مختلف عراق از جمله خدام حرمین شریف عتبات عالیات و دوستان و همکاران و همرزمانش سنگ تمام گذاشتند و پرچم شهادت وی را با عزت تمام برافراشتند و در این قریب به چهل روز ما را تنها نگذاشتند، از همه تشکر می کنم و آرزو می کنم انشا الله فیض شهادت نصیب همه آنها بشود. و سخن آخرم هم همین است که همه ما و همه شهدایمان فدای رهبر عزیز و بزرگوار انقلاب، اگر اراده کنند سایر فرزندانم و دوستان و برادران مهدی که امروز بیشمارند به عشق ولایت جان فدا می کنند و انشاالله خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر نائب امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای عزیز بیفزاید. به مادر مهدی بودن افتخار می کنم و دعا می کنم امام حسین(ع) این قربانی را از مردم کرمانشاه قبول فرماید.

گفتگو از: خدیجه یوسفی فرد

ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس

انتهای پیام/خ

,

وی افزود: اعتقاد ایشان و بنده این بوده و هست که تربیت بچه‌ها باید اهل‌بیتی باشد. من مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی‌مان که می‌شد به من می‌گفت حساب‌کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می‌داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه‌ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت‌های مذهبی مساعدت می‌کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در‌می‌آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی مناطق عملیاتی شد. بارها مجروح به خانه می‌آمد. بعدها همه آن مجروحیت‌ها بهانه‌ای شد تا سال ها روی ویلچر بنشیند و به سختی کارهایش را انجام بدهد.

مادر شهید نوروزی ادامه داد: از زمانی که مهدی به سن نوجوانی حدود 12 سالگی رسید تمام کارهای شخصی پدرش را بر عهده گرفت و به من اجازه نمی داد در آنها مداخله‌ کنم. قبل از به دنیا آمدن مهدی، خواب حضرت امام خمینی(ره) را دیدم، برایم تحفه‌ای آورد و گفت که من کنار شما هستم. 15 خرداد سال 61 مصادف بود با نیمه شعبان یعنی سالروز قیام خونین 15 خرداد که مهدی به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود اما پدرش علاقه عجیبی به وی داشت و برای اینکه نیمه شعبان به دنیا آمد نامش را مهدی گذاشتیم و آرزو کردیم سرباز امام مهدی(عج) شود.

حاجیه خانم بهشتی پور، افزود: مهدی خیلی زودتر از آنچه باید بزرگ شد. از همان دوران نوجوانی هم وارد بسیج شد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد. سن او برای عضویت در بسیج کم بود و می‌خواست شناسنامه‌اش را دستکاری کند که با وساطت پدرش بالاخره به عضویت پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا درآمد. مهدی نترس و خیلی شجاع بود. از همان بچگی هم روحیه مبارزه داشت. وقتی هواپیماهای دشمن کرمانشاه را بمباران هوایی می‌کردند، همه پنهان می‌شدیم اما مهدی با اسلحه چوبی که برای خودش درست کرده بود به حیاط خانه می‌دوید و هواپیماهای دشمن را نشانه می‌گرفت و می‌گفت: « الان این هواپیما را می اندازم.»

وی تاکید کرد: هر چه بزرگ‌تر می‌شد، فعالیت‌هایش بیشتر می‌شد. خیلی به حضرت آقا ارادت داشت و گاهی اوقات برای ایشان گریه می‌کرد و می‌گفت احساس می کنم امام‌مان تنهاست. در فتنه 88 حقیقتا" جگر مهدی خون شد. من البته از وسعت خدماتش کمتر می دانستم اما بعد‌ها که از مجاهدت‌هایش در دفع فتنه سال 88 شنیدم به خود بالیدم و به مهدی هم تبریک گفتم. یادم هست روزی به او گفتم: «روله الهی خدا آنقدر بهت عمر بده که همواره به رهبر و نظامت خدمت کنی.» مهدی هم می‌گفت: «مادر جان ازت مخوام بری شهادتم دعا کنی و بری اینکه همیشه پشت سر امام خامنه ای و سرباز لایقی برایشان باشم و در خط انقلاب و اسلام حقیقی باشم دعا کن»

مادر شهید مهدی نوروزی ادامه داد: همیشه به مهدی می‌گفتم: «روله ان‌شاءالله مثل اربابت حسین دشمنان اسلام را نابود کنی بعد هم در خونت غرق شده و به شهادت برسی». این گونه بود که مهدی هم علیرغم ممانعت من، همیشه پای من را می‌بوسید. مهدی به من چنان محبتی داشت که انگار به یک بچه یتیم لطف می کند، همیشه نوازشم می‌کرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدی هم خیلی بی‌قرار بودم. خیلی نگران و مضطرب البته به خودم هم دلداری می‌دادم. خواب دیدم و صبح که بیدار شدم تماس‌هایی با منزل گرفته شد که بیشتر من را نگران کرد. سه روز قبل از شهادت خود مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ناراحت من هستید و می‌خواهید من بر‌گردم؟! من هم گفتم هر چه که تکلیف است همان را انجام بده. اگر حضور تو آنجا نیاز است بمان اگر نه برگرد او هم گفت اینجا خیلی نیاز است که بمانم. گفتم پس فعلا" بمان اما مواظب خودت باش و تا زمانی که خواست خداباشد همانجا بمان من هم راضی هستم.

وی افزود: لحن حرف زدن دوستان مهدی و نوع احوال پرسی انها مرا بیشتر مشکوک کرد و تقریبا مطمئن شدم اتفاقی افتاده و حتماً هم بحث شهادت در میان است چون می‌دانستم مهدی را کسی نمی‌تواند مجروح کند. تکفیری ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند. به کوچه که نگاه کردم دیدم خبرهایی است همه گریه می کردند، آنجا بود که تقریبا مطمئن شدم مهدی شهید شده اما با این حال سئوال می کردم و کسی هم جواب نمی داد یعنی با گریه می گفتند معلوم نیست اما من یقین پیدا کردم که عزیز دلم شهید شده و برای همین سجده شکر به جا آوردم.

حاجیه خانم بهشتی پور ادامه داد: ناراحت بودم اما خدا را شکر کردم که پسرم مهدی بالاخره به آرزویش رسید. مهدی برای من عزیز بود. در این سن خیلی به او احتیاج داشتم، جایش همیشه در قلب همه ماست اما چون در راه رضای خدا شهید شد من هم راضی‌ هستم به رضای خدا....

وی گفت: خدا را شکر می کنم که پیش امام حسین‌(ع) و حضرت زینب(س) روسفید شدم و مهدی هم در خونش غلطید و شهید شد و این دعایی که همیشه برایش می کردم مستجاب شد و با عزت و افتخار به شهادت رسید.

مادر شهید نوروزی در پایان گفت: مردم کرمانشاه، تهران و شهرهای مختلف عراق از جمله خدام حرمین شریف عتبات عالیات و دوستان و همکاران و همرزمانش سنگ تمام گذاشتند و پرچم شهادت وی را با عزت تمام برافراشتند و در این قریب به چهل روز ما را تنها نگذاشتند، از همه تشکر می کنم و آرزو می کنم انشا الله فیض شهادت نصیب همه آنها بشود. و سخن آخرم هم همین است که همه ما و همه شهدایمان فدای رهبر عزیز و بزرگوار انقلاب، اگر اراده کنند سایر فرزندانم و دوستان و برادران مهدی که امروز بیشمارند به عشق ولایت جان فدا می کنند و انشاالله خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر نائب امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای عزیز بیفزاید. به مادر مهدی بودن افتخار می کنم و دعا می کنم امام حسین(ع) این قربانی را از مردم کرمانشاه قبول فرماید.

گفتگو از: خدیجه یوسفی فرد

ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس

انتهای پیام/خ

,

وی افزود: اعتقاد ایشان و بنده این بوده و هست که تربیت بچه‌ها باید اهل‌بیتی باشد. من مادر پنج فرزند دو دختر و سه پسر هستم. همسرم سر سال خمسی‌مان که می‌شد به من می‌گفت حساب‌کتاب کن چه در خانه داریم تا خمسش را بدهیم. رد مظالم می‌داد و به این امور اعتقاد زیادی داشت. پدر بچه‌ها از مبارزین انقلابی بود و ما هم همواره در تظاهرات و فعالیت‌های مذهبی مساعدت می‌کردیم. پدرش زمان انقلاب دست از کار کشید هر چه هم در‌می‌آورد خرج انقلاب و اهداف انقلاب می کرد. با شروع جنگ، برای جهاد با دشمن راهی مناطق عملیاتی شد. بارها مجروح به خانه می‌آمد. بعدها همه آن مجروحیت‌ها بهانه‌ای شد تا سال ها روی ویلچر بنشیند و به سختی کارهایش را انجام بدهد.

,

, , ,

مادر شهید نوروزی ادامه داد: از زمانی که مهدی به سن نوجوانی حدود 12 سالگی رسید تمام کارهای شخصی پدرش را بر عهده گرفت و به من اجازه نمی داد در آنها مداخله‌ کنم. قبل از به دنیا آمدن مهدی، خواب حضرت امام خمینی(ره) را دیدم، برایم تحفه‌ای آورد و گفت که من کنار شما هستم. 15 خرداد سال 61 مصادف بود با نیمه شعبان یعنی سالروز قیام خونین 15 خرداد که مهدی به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود اما پدرش علاقه عجیبی به وی داشت و برای اینکه نیمه شعبان به دنیا آمد نامش را مهدی گذاشتیم و آرزو کردیم سرباز امام مهدی(عج) شود.

,

حاجیه خانم بهشتی پور، افزود: مهدی خیلی زودتر از آنچه باید بزرگ شد. از همان دوران نوجوانی هم وارد بسیج شد و فعالیت‌های خودش را آغاز کرد. سن او برای عضویت در بسیج کم بود و می‌خواست شناسنامه‌اش را دستکاری کند که با وساطت پدرش بالاخره به عضویت پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا درآمد. مهدی نترس و خیلی شجاع بود. از همان بچگی هم روحیه مبارزه داشت. وقتی هواپیماهای دشمن کرمانشاه را بمباران هوایی می‌کردند، همه پنهان می‌شدیم اما مهدی با اسلحه چوبی که برای خودش درست کرده بود به حیاط خانه می‌دوید و هواپیماهای دشمن را نشانه می‌گرفت و می‌گفت: « الان این هواپیما را می اندازم.»

,

وی تاکید کرد: هر چه بزرگ‌تر می‌شد، فعالیت‌هایش بیشتر می‌شد. خیلی به حضرت آقا ارادت داشت و گاهی اوقات برای ایشان گریه می‌کرد و می‌گفت احساس می کنم امام‌مان تنهاست. در فتنه 88 حقیقتا" جگر مهدی خون شد. من البته از وسعت خدماتش کمتر می دانستم اما بعد‌ها که از مجاهدت‌هایش در دفع فتنه سال 88 شنیدم به خود بالیدم و به مهدی هم تبریک گفتم. یادم هست روزی به او گفتم: «روله الهی خدا آنقدر بهت عمر بده که همواره به رهبر و نظامت خدمت کنی.» مهدی هم می‌گفت: «مادر جان ازت مخوام بری شهادتم دعا کنی و بری اینکه همیشه پشت سر امام خامنه ای و سرباز لایقی برایشان باشم و در خط انقلاب و اسلام حقیقی باشم دعا کن»

,

, , ,

مادر شهید مهدی نوروزی ادامه داد: همیشه به مهدی می‌گفتم: «روله ان‌شاءالله مثل اربابت حسین دشمنان اسلام را نابود کنی بعد هم در خونت غرق شده و به شهادت برسی». این گونه بود که مهدی هم علیرغم ممانعت من، همیشه پای من را می‌بوسید. مهدی به من چنان محبتی داشت که انگار به یک بچه یتیم لطف می کند، همیشه نوازشم می‌کرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدی هم خیلی بی‌قرار بودم. خیلی نگران و مضطرب البته به خودم هم دلداری می‌دادم. خواب دیدم و صبح که بیدار شدم تماس‌هایی با منزل گرفته شد که بیشتر من را نگران کرد. سه روز قبل از شهادت خود مهدی از عراق به من زنگ زد و گفت که شما ناراحت من هستید و می‌خواهید من بر‌گردم؟! من هم گفتم هر چه که تکلیف است همان را انجام بده. اگر حضور تو آنجا نیاز است بمان اگر نه برگرد او هم گفت اینجا خیلی نیاز است که بمانم. گفتم پس فعلا" بمان اما مواظب خودت باش و تا زمانی که خواست خداباشد همانجا بمان من هم راضی هستم.

,

وی افزود: لحن حرف زدن دوستان مهدی و نوع احوال پرسی انها مرا بیشتر مشکوک کرد و تقریبا مطمئن شدم اتفاقی افتاده و حتماً هم بحث شهادت در میان است چون می‌دانستم مهدی را کسی نمی‌تواند مجروح کند. تکفیری ها خیلی کوچک‌تر از این بودند که شیر سامرا را زخمی یا اسیر کنند. به کوچه که نگاه کردم دیدم خبرهایی است همه گریه می کردند، آنجا بود که تقریبا مطمئن شدم مهدی شهید شده اما با این حال سئوال می کردم و کسی هم جواب نمی داد یعنی با گریه می گفتند معلوم نیست اما من یقین پیدا کردم که عزیز دلم شهید شده و برای همین سجده شکر به جا آوردم.

,

, , ,

حاجیه خانم بهشتی پور ادامه داد: ناراحت بودم اما خدا را شکر کردم که پسرم مهدی بالاخره به آرزویش رسید. مهدی برای من عزیز بود. در این سن خیلی به او احتیاج داشتم، جایش همیشه در قلب همه ماست اما چون در راه رضای خدا شهید شد من هم راضی‌ هستم به رضای خدا....

,

وی گفت: خدا را شکر می کنم که پیش امام حسین‌(ع) و حضرت زینب(س) روسفید شدم و مهدی هم در خونش غلطید و شهید شد و این دعایی که همیشه برایش می کردم مستجاب شد و با عزت و افتخار به شهادت رسید.

,

مادر شهید نوروزی در پایان گفت: مردم کرمانشاه، تهران و شهرهای مختلف عراق از جمله خدام حرمین شریف عتبات عالیات و دوستان و همکاران و همرزمانش سنگ تمام گذاشتند و پرچم شهادت وی را با عزت تمام برافراشتند و در این قریب به چهل روز ما را تنها نگذاشتند، از همه تشکر می کنم و آرزو می کنم انشا الله فیض شهادت نصیب همه آنها بشود. و سخن آخرم هم همین است که همه ما و همه شهدایمان فدای رهبر عزیز و بزرگوار انقلاب، اگر اراده کنند سایر فرزندانم و دوستان و برادران مهدی که امروز بیشمارند به عشق ولایت جان فدا می کنند و انشاالله خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر نائب امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای عزیز بیفزاید. به مادر مهدی بودن افتخار می کنم و دعا می کنم امام حسین(ع) این قربانی را از مردم کرمانشاه قبول فرماید.

,

گفتگو از: خدیجه یوسفی فرد

,

ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس

, ویژه نامه بزرگداشت شهدای مدافع حرم در طنین یاس,

انتهای پیام/خ

,

 

]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه