روز اعدام، جامهای زیبا بر تن کرده و سرو رویی آراسته داشت و با گامهای بلند و استوار و قامتی مصمّم به قتلگاه نزدیک شد. وقتی یکی از دژخیمان میخواست، چشمهایش را به هنگام اعدام ببندد، به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: «پسرم! بگذار تا این صحنۀ جالب و تماشایی را که، قطعاً مافوقان شما را خوشحال میکند؛ من هم در آخرین لحظات حیاتم، به چشم ببینم. چرا که تاکنون، من شیری را دست و پا بسته، در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.»[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از اساتید برتر، چنانکه گفته شد، سیاستها و اقدامات رضاشاه، به تدریج زمینه نارضایتی و قیام عمومی ایل بختیاری را فراهم ساخت. در بهار سال 1308 شمسی، تعدیات و ظلم و ستم رضاه شاه، خون علی مردان خان و بسیاری از مردان ایل را به جوش آورده بود. از دست دادن گلّه و احشام، کنار گذاشتن اسب و تفنگ، زندگی زیر سقف خانهای که در مکانی نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند، گذاشتن کلاه پهلوی بر سر، پرداخت مالیاتی سنگین، دوری از ایل و خدمت به رضا شاه و دهها تصور و فکر دیگر، چون خوره به جان جوانان بختیاری افتاده بود. عشایر از این همه ظلم و اجحاف به ستوه آمده بودند. فقط منتظر تلنگری بودند تا بپا خیزند و بر علیه ظلم رضا شاه وارد جنگ شوند. علی مردان خان در گرمسیر، (خوزستان) با مردان ایلش به شور نشست و میخواست بداند اگر بخواهد قیام کند او را همراهی خواهند کرد؟ مردان ایلیاتی که تاکنون چنین تحقیر و مورد ظلم واقع نشده بودند، مردانه هم قسم شدند که تا پای جان او را همراهی خواهند کرد. به سرعت طوایف دیگری از چهارلنگ و هفتلنگ به او پیوستند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, اساتید برتر,
اولاد چراغعلی خان بابا احمدی برای رویارویی با رضا شاه بیتابی میکردند. بسیاری از خوانین جوان نیز همدل و همصدا با او طوایف را تحریک و تشویق نمودند که با وی همراه شوند. اخبار این خیزش مردمی به گوش دولتیان رسید. رزمندگان بختیاری در اولین اقدام خود «پل شالو» را منهدم و راههای ارتباطی را قطع کردند، تا در صورت حملۀ قوای دولتی غافلگیر نشوند.
با فرارسیدن موسم کوچ؛ علی مردان خان رزمندگانش را به ییلاق هدایت کرد. خشم مردم از رضا شاه و عمالش سبب گردید تا خان جوان و محبوب، همه جا با استقبال گستردۀ عموم مردم مواجه شود. مردم با ساز و دهل از وی استقبال و پیشاپیش نیروهایش، گوسفند قربانی و داوطلبانه آذوقه و مایحتاج مورد نیاز رزمندگانش را تأمین میکردند و جوانان به او میپیوستند.
علی مردان خان پس از طی ایلراهی که سالانه از طریق آن خود را به ییلاق و گرمسیر میرساندند، برخلاف سالهای قبل به جای این که به چهل چشمه (قرارگاه ایلخانی و ایل بیگی واقع در منطقۀ چنار رود فریدن) برود، در منطقۀ «دولت آباد»، در چهار فرسخی چهل چشمه اتراق کرد. سالار شجاع، پسر محمدتقی خان ایل خانی، به اتفاق بخش بزرگی از ایل محمود صالح در چهل چشمه، مسکن ییلاقی خود اقامت گزیدند و موضوع را به پدرش که سمت ایلخانی ایل محمود صالح را برعهده داشت گزارش کرد.
با استناد به نامههای محمدتقی خان شجاعی، ایلخانی محمود صالح و پسرش محمدجواد خان سالار شجاع، ایلخانی طرفدار حکومت و مخالف اقدامات علی مردان خان بود. علی مردان خان که سمت ایل بیگی را نیز برعهده داشت به همین دلیل، در دولت آباد مستقر گردید و اشخاصی را از جمله یاران نزدیک خود مانند خان بابا و حیدرآقا را به میان طوایف موگویی، ذلقی و ممیوند فرستاد تا آنها را دعوت به همراهی نماید. در دولت آباد، بسیاری از کلانتران و معتمدان چهارلنگ به ملاقات علی مردان آمدند و با علی مردان خان به گفتگو نشستند. علی مردان خان ضمن تشریح انگیزه و هدف خود از ضدیت با رژیم پهلوی، آنها را تشویق کرد تا به وی بپیوندند. با اولاد مهدی قلی خان نیز هم قسم گردید. با تلاشهای بیوقفۀ علی مردان خان، قشونی از جوانان بختیاری تشکیل گردید که قلبشان سرشار از نفرت و کینه فراوان نسبت به رضا شاه بود. در همین ایام، بهطور پیاپی، برخی کلانتران و معتمدان هفتلنگ نیز به دیدار علی مردان خان میآمدند و با وی به شور و تبادل نظر میپرداختند. با این رایزنیها بخش مهمی از ایل محمود صالح، چهل چشمه را ترک گفتند و به علی مردان خان پیوستند و در دولت آباد استقرار یافتند. چنانچه در نامۀ نایب الحکومۀ فریدن به این موضوع اشاره شده است. متن نامه چنین است:
10 تیرماه 1308
مقام محترم حکومت جلیله، دامت شوکته!
مراسلهای که یک نفر از کدخدایان قریۀ چقای فریدن که نزدیک ایلات است نوشته لفاً تقدیم گردید. ملاحظه فرمائید، بعضی این مطالب را هم محمد جواد خان برای پدرش محمد تقی خان ایلخانی نوشته بود که بنده اطلاع دارم ایلخانی هم به شهر آمده، البته حضور مبارک عرض کرده، یک نفر هم از ایل آمده بود اظهار میدارد غیر از چادرهای سالار شجاع و امیرخان که تقریباً پنج باب چادر است، بقیۀ ایل از چهل چشمه که محل ییلاقی آنهاست حرکت نموده در به دولت آباد به علی مردان خان ملحق شد. مستدعی است هر چه مقتضی است دستور زودتر به چاکر داده شود. زیاده عرضی نیست. کریم برومند گزی.
[نامۀ نایب الحکومۀ فریدن (کریم برومند گزی) به مقامی ناشناس، در خصوص قیام بختیاریها بر ضّد سلطنت پهلوی در خرداد ماه سال 1308ش]
26 خرداد 1308
تصدقت گردم! پس از مراتب چاکری، خاطر محترم را متذکر میدارد، سالار شجاع پسر محمد تقی خان ایلخانی چهار لنگ، به چهل چشمه مسکن ییلاقی ایل رفته، ایل هم عموماً به چهل چشمه که همه ساله میآمدهاند آمده است علی مردان خان به دولت آباد، چهار فرسخی چهل چشمه رسیده است. اول تیر ماه، کمیسیون سرباز وظیفۀ ناحیه چادگان تشکیل و مشغول انجام وظیفه میشود. پسر ایلخانی و یک نفر از خوانین چهارلنگ برای عضویت در کمیسیون دعوت میشوندو تازه به حمدالله به مرحمت حضرت اشرف نیست. آدمی فرستاده ام به ایل هنوز مراجعت نکرده، در خاتمه سلامت و موفقیت حضرت اشرف را از دادگاه حضرت اقدس احدیت جلّ شأنه خواستارم. فدوی برومند گزی [امضاء]
حکومت، «محمد رضا خان سردار فاتح» و «محمدتقی خان امیرجنگ» را برای مذاکره به سوی اردوی علی مردان خان روانه کرد. دو شبانه روز گفتگو ادامه داشت اما نتیجهای نداشت. مأموران اعزامی که قلباً قیام علی مردان را میستودند، بهوسیلۀ پیکی به نام «علی صالح خان» گزارش ناکامیشان و هشدار لازم دربارۀ تصمیم رزمندگان را به دولت وخوانین وابسته به آن، ارسال داشتند. گویا سردار فاتح، گفتگو با اردوی علی مردان خان را برای پیشگیری از وقوع جنگ بهانه قرار داده، در کنار اردو مانده و در عمل به قیام کنندگان پیوست، اما امیر جنگ به شهرکرد بازگشت تا اوضاع را به مرکز گزارش نماید.
[نامۀ برومند به حاکم اصفهان در خصوص شورش بختیاریها در 1308ش]
15/4/8[130] نمره 131
مقام محترم حکومت جلیله، دامت شوکته!
دو روز است با آقای سلطان وارد چادگان شده است به طوری که اطلاع میدهند، اردوی بختیاری در قریۀ سودجان و تنگ گزی جمع و تقریباً یکهزار و دویست نفر میشوند. پنج روز قبل هم آقایان سردار فاتح و امیرجنگ آمدهاند، آنها را ملاقات و نصیحت نموده به خرج نرفته و بلا نتیجه مراجعت نمودهاند. خیال حرکت به دهکرد را دارند. تلفون گرام مبارک را توسط قاصد و شرحی هم خود فدوی به علی مردان خان نوشته فرستاده، هنوز مراجعت ننموده، علی مردان خان هم در سودجان است. فدوی برومند گزی
به تدریج طوایف زیادی از هفتلنگ و چهارلنگ مانند: زراسوند، احمد خسروی، بابا احمدی، بابادی، بهداروند، جانکی، محمود صالح، بساک، راکی، کیان ارثی و... به علی مردان خان پیوستند.
اردوی بختیاری در 15 خرداد 1308 شمسی، روانۀ شهرکرد شدند و در چند مکان، روستای «سودجان»، «تنگ گزی» و «شوراب» مستقر شدند. در این مناطق، تحرک و فعالیت و رایزنیهای رهبران قیام به اوج خود رسید. طوایف هفتلنگ و چهارلنگ در کنار هم به مشق و تمرینات نظامی مشغول شدند. علی مردان خان بارها در جمع رزمندگان حضور پیدا کرد و انگیزه و هدف قیامش را تشریح کرد. رزمندگان که با سخنان آتشین رهبران خود به وجد آمده بودند، عهد و پیمان بستند که تا آخرین نفس و تا جان در بدن دارند، برای نابودی رضا شاه «پالانی» بجنگند. علی مردان بختیاری در مشورت با همراهانش و با هدف انسجام بخشی بیشتر میان نیروهایش، دست به یک ابتکار زد و آن تشکیل یک هیات بود. این هیات که نام کامل آن «هیأت اجتماعیۀ بختیاری» بود متشکل از 12 نفر از سران و کلانتران بختیاری بود. در برخی نقل قولها آمده که «آ اسکندر بابا احمدی» بهعنوان رئیس هیأت انتخاب گردید. وظیفۀ هیأت سازماندهی نیروها و رهبری عملیات جنگی بود.
هدف بزرگ هیأت نیز استیفای حقوق از دست رفتۀ عشایر بود. جوانان بختیاری برای اثبات وفاداری و پایبندی به قیام، به قرآن سوگند خوردند و برخی مهر و امضاء کردند. اردوی متشکل از رزمندگان بختیاری پس از چند روز به روستای مرغملک که متعلق به سید العراقین بود، رفتند و در آنجا به آمادهسازی برای انجام عملیات جنگی مشغول شدند.
,
با سازمان یافتن اردوی بختیاری، رزمندگان بختیاری نام جنبش خود را «نهضت اخیار» گذاشتند. به این معنا که جوانان و رزمندگان بختیاری، خیرخواهان و نیکوکارانی هستند که برای پاسداری از اصالتها و ارزشهای خود و مخالفت و ضدیت با ترفندها و دسیسههای رضا شاه بپاخاستهاند و قصد و هدفی جز انجام اقداماتی خیرخواهانه و با ارزش ندارند. چنانچه در شعارهای آنان نیز کاملاً نمایان بود. رزمندگان بختیاری نیز خود را از «اخیار» بختیاری معرفی میکردند. در مواردی نیز خود را «احرار» به معنی آزادگان یا کسانی که طالب و خواهان آزادی و رهایی از قید و بندهای رضا شاه هستند، معرفی مینمودند.
در این ایام، غلامحسین خان سردار محتشم و مرتضی قلی خان، اداره ایل بختیاری را بر عهده داشتند اگر چه به ظاهر از دولت اطاعت میکردند، ولی در خفا با قیامکنندگان در ارتباط بودند. مناطق و نواحی بختیاری بهطور کامل از کنترل دولت خارج گردیده بود. دولت که هراسان شده بود، گروهی از خوانین مانند: «محمدتقی خان امیر جنگ»، «خسرو خان سردارظفر»، «غلامحسین خان سردار محتشم» و «مرتضی قلی خان صمصام» را وادار کرد تا وارد مذاکره با علی مردان خان شوند و ضمن منصرف کردن وی از قیام و مبارزه، اردوی نظامی وی را متلاشی و متفرق کنند. اما خوانین مسن نتوانستند خان جوان را قانع و از تصمیمش منصرف نمایند. تقریباً تمام بختیاریها اختلافات را کنار گذاشتند و با رهبر قیام همراه شدند. تنها «جعفرقلی خان سردار اسعد» که وزیر جنگ بود حرکت و اقدام آشکاری در حمایت از قیام نداشت. آن هم به او بدگمان شدند که در خفا به بختیاری اسلحه و مهمات ارسال میکند. همین بدگمانیها بعدها باعث دستگیری، خلع از قدرت و محکومیت به مرگ وی شد. بیشتر خوانین بختیاری نیز پنهانی به علی مردان کمک میکردند و از وی پشتیبانی مینمودند.
چند روز بعد، اردوی بختیاری برای تصرّف دهکرد (شهرکرد فعلی) به حالت آماده باش درآمد. مقرر گردید قبل از تصرّف شهرکرد یک گروه به فرماندهی محمد علی خان، برادر علی مردان خان، به طرف چادگان بروند، آنجا را تصرّف و مأموران دولتی را از آنجا بیرون کنند. گروه اعزامی در فاصلۀ 15 تا 17 تیرماه، چادگان را به تصرّف در آوردند و نیروهای دولتی را بیرون کردند (سند شمارۀ20) و سپس به اردوی بختیاری ملحق شدند. به احتمال قوی بختیاریها در تاریخ 14 تیرماه برابر با 27 محرم سال 1348 ﻫ.ق. مصادف با ایام حزن و اندوه سید و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سمت دهکرد رهسپار شدند. قبل از ورود به شهر، به مأموران دولتی و نظامیان اخطار شد که شهر را ترک کنند. سرهنگ «صادق خان» حاکم نظامی شهرکرد که به مردم ظلم و ستم زیادی کرده بود، با 50 نفر نظامی عمارت «مشهدی ابراهیم»، دبیرستان و ژاندارمری را سنگربندی کردند. رؤسای ادارات نیز در این اماکن متمرکز شدند. اما با بررسی اوضاع و گزارشهای رسیده، کارکنان و اموال ادارات به بروجن منتقل شدند. نیروی نظامی نیز که نتوانست در مقابل غیرت و شجاعت جوانان بختیاری مقاومت کند به ناچار شهرکرد را تخلیه کرد.
در نامههای محمد جواد خان سالار شجاع به پدرش که تمام حرکات علی مردان خان را گزارش میکرد، در چندین جا به عدد 27 اشاره شده است. گویا میخواست به گونهای رمزگونه به تاریخ عملیات بختیاریها اشاره شده. این 27 میتواند 27 خرداد، 27 تیرماه و یا 27 ماه محرم الحرام باشد. لیکن چون تاریخ نگارش همه نامهها به روز، ماه و سال، قمری نگاشته شده است به احتمال قوی منظور 27محرم سال 1348ﻫ.ق. مصادف با 14 تیرماه 1308 شمسی باشد. چنانچه روزنامههای اخگر و اطلاعات در فاصله روزهای نهم تا دوازدهم مردادماه، خبر شکست نیروهای بختیاری و تصرّف قلعه سفید دشت بهوسیلۀ ارتش را بعد از بیش از 21 روز محاصره اعلام کردهاند. بنابراین تصرّف شهرکرد و محاصرۀ نظامیان در قلعۀ سفید دشت در فاصلۀ بین 14 تا 18 تیرماه اتّفاق افتاده است. نه 27 تیر ماه.
علی مردان خان با نیروهایش که تعداد آنها 2000نفر بود و بر پرچم آنان عبارت: «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله» نقش بسته بود و شعار میدادند: «ایما ای خایم دینون راست کنیم، جون ز ایما، مال ز ایسا» (ما میخواهیم دین را احیاء کنیم، جان از ما، مال از شما)، وارد شهرکرد شدند و شهر را به تصرّف خود در آوردند. اماکن دولتی در اختیار رزمندگان قرار گرفت. علی مردان خان تمام قوانین دولتی که موجب تحقیر، فشار و ستم به مردم بود، ملغی اعلام کرد. مالیاتها لغو گردید، لباس و کلاه بختیاری رواج پیدا کرد و هر کس کلاه پهلوی بر سر میگذاشت جریمه یا حبس میشد. مأموران نظام وظیفه (سلطان سید پاشا خان و سید رضاخان خطیب شهیدی که اهل آذربایجان بودند) چندین روز محبوس شدند. در کتاب «ایل بختیاری و مشروطیت» قید شده است که نیروهای علی مردان خان در 27 تیرماه وارد شهرکرد شدند و آن را به تصرّف خود درآوردند. (آهنجیده، 1374)
علاوه بر تصرّف تمام مراکز نظامی در بختیاری و خلع سلاح نیروهای آنها، تمام سواحل زاینده رود تا «پل کله» به تصرّف بختیاریها درآمد. با خارج شدن منطقه بختیاری از کنترل قوای ارتش، عدّهای از فرصت سوء استفاده کردند و به برخی روستاهای لنجان دستبرد زدند و اسباب نگرانی و تشویش ساکنان روستاها و مناطق اطراف اصفهان را فراهم ساختند. دولت تلاش کرد برای بدنام کردن بختیاریها این اقدامات را به آنها نسبت دهد. اما بختیاریها ضمن برعهده گرفتن امنیت حوزۀ تحت نفوذشان و ردّ ادعای دولت، گروهی را مأمور کردند تا در مناطق نزدیک به بختیاری، سارقان و هرج و مرج طلبان را که بختیاری نبودند، سرکوب و آسایش و آسودگی خاطر را به مردم بازگردانند.
دولت طاغوت که از اقدامات شجاعانۀ سواران بختیاری به وحشت افتاده بود، یک ستون نیروی نظامی با وسایل موتوری به فرماندهی سرهنگ «محمد خان میمند» از راه تنگ «بیدکان» جهت مقابله با رزمندگان بختیاری اعزام کرد. سواران شجاع و مؤمن بختیاری به فرماندهی «نادرقلی خان» پسر سردار اشجع و «اسماعیل خان زراسوند» داماد لطفعلی خان امیر مفخم، با تصرّف «تنگ انجیره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، در تنگ بیدکان مستقر شدند و با نبردی شجاعانه، قوای مزبور را درهم کوبیدند و به محاصره درآورند. قوای نظامی چند بار تلاش کردند تا با حمله به تنگ بیدکان قوای نظامی در محاصره را نجات دهند، اما با دادن تلفات زیاد ناکام ماندند. در نتیجه، نیروهای نظامی به فرماندهی سرهنگ محمد خان میمند مجبور شدند، در قلعۀ ابوالقاسم خان ضرغام در «سفید دشت» پناه بگیرند و به محاصره کامل در آمدند.
در آن زمان، مهمّترین راه ارتباطی اصفهان – چهارمحال و بختیاری، مسیر اصفهان، مبارکه، تنگ بیدکان و سفید دشت بود و وسائط نقلیه تنها از این محور میتوانستند عبور و مرور کنند. به همین دلیل، تسلّط بر این جاده هم برای قشون دولت و هم برای قیامکنندگان بختیاری بسیار با اهمیت بود. با توجّه به اهمیت این راه ارتباطی، رزمندگان بختیاری در ارتفاعات مشرف بر تنگه مستقر شدند و توانستند در همین تنگه، راه نیروهای اعزامی از اصفهان را ببندند و ضمن اینکه تلفات سنگینی به آنان وارد ساختند، آنها را مجبور کردند به درون قلعه سفید دشت بروند و به محاصره کامل درآیند. بختیاریها با در دست گرفتن تنگه، ضمن کنترل و نظارت کامل بر رفت و آمدها، موّفق شدند چند بار حملۀ نیروهایی که قصد داشتند به محاصرهشدگان کمک برسانند و آنها را نجات دهند، درهم شکستند و ابتکار عمل را در دست بگیرند. از طرف دولت سیاه رضا خانی، سروان «عبدالله هدایت» مأمور گردید حلقۀ محاصره را بشکند، ولی رشادت رزمندگان بختیاری باعث شد تا پس از بر جا گذاشتن تلفات سنگین، وادار به عقبنشینی شوند. نیروهایی که به فرماندهی سرهنگ «امین الله خان جلوه» از طرف بروجن برای نجات قوای درمحاصرۀ به طرف سفید دشت حرکت کرده بودند، دستگیر و خلع سلاح شدند. بختیاریها آنان را سوار قاطرهای لخت و بعضی را پیاده با ساز و دهل به شهرکرد وارد کردند و انتشار شکست قشون دولتی را اعلام نمودند.
هواپیماهای جنگی تلاش کردند تا به نیروهای نظامی محاصره شده - که در قلعۀ «ابوالقاسم خان» در سفید دشت پناه گرفته بودند- آذوقه برسانند، چند نوبت مردم بیدفاع را در شهرکرد و مناطق نزدیک به میدان جنگ بمباران کردند. در پی بمباران شهرکرد در چند نوبت؛ خوانین، تجار و اهالی شهرکرد تلگرافی با این مضمون تهیه و برای وزارت جنگ ارسال کردند: «وزارت جنگ: قانون بین المللی اجازه نمیدهد مردم بی پناه و بی دفاع را بمباران نمایند.» پاسخ رسید: «آقایان خوانین سردار فاتح و سایر خوانین بختیاری، قانون بینالمللی اجازه میدهد که هر کجا قشون دشمن اقامت دارد بمباران شود. اگر شما یاغی دولت نیستید خود را به ارکان حرب معرفی کنید.» (نیکزاد امیرحسینی، 1354)
این پاسخ دولت، اعتراضات برخی اهالی شهرکرد را به دنبال داشت و رزمندگان مردمدار بختیاری برای در امان ماندن مردم از بمباران، شهرکرد را تخلیه کردند. در تمام مناطق بختیاری پاسگاهها و نیروهای نظامی از جمله، نیروهای مستقر در جانکی خلع سلاح شدند و منطقه به تصرّف کامل عشایر مؤمن بختیاری در آمد از کنترل دولت خارج گردید. محاصرۀ نظامیان بیش از 21 روز به طول انجامید.
«نقیبزاده» در این باره مینویسد: «برای اولین بار بود که طوایف هفتلنگ و چهارلنگ بختیاری با یکدیگر متحد شدند و یک گردان را به فرماندهی [محمدتقی خان] امیر جنگ خلع سلاح کردند و ارتباط تلگراف و تلفن را قطع نمودند. سردار اسعد وزیر جنگ، به اصفهان آمد تا قیام را بخواباند. اما شورش چنان ابعاد وسیعی داشت که نیروهای ایل توانستند تلفات سنگینی به ارتش وارد سازند. حتی نزدیک بود توپخانه را تصرّف کنند. کار چنان بر ارتش سخت شد که سردار اسعد تلگرافی به تهران مخابره کرد که تمامی ایل یاغی شده و من قادر نیستم آنها را ساکت کنم. دولت نیز بسیار نگران شده بود که مبادا این نیروها خود را به تهران برسانند و تهران را به تصرّف درآورند. به همین دلیل، واحدهایی از ارتش در گذرگاههای اصفهان و قم سنگر گرفتند. صمصام السلطنه و امیر مفخم به دستور رضا شاه برای مذاکره به اصفهان رفتند. این دو نفر در باغ بیبی در نزدیکی شهرکرد، با خوانین به مذاکره نشستند و سپس اعلام داشتند که خوانین با شرایطی تسلیم میشوند: اول آن که اردوی نظامی به اصفهان مراجعت کند. دوم آن که از ایل بختیاری سرباز گرفته نشود و سوم آن که حکومت بدون دخالت قشون، در اختیار یکی از خوانین بختیاری قرار گیرد. دولت شرایط را نپذیرفت و با هواپیما «باغ بیبی» محل تجمع خوانین را مورد حمله قرار داد و زرهپوشها به جانب شهرکرد پیشروی کردند. (نقیبزاده، 1379)».
جعفرقلی خان سردار اسعد وزیر جنگ، که نقش زیادی در سرکوبی قیام داشت، در «خاطرات» خود در بارۀ قیام بختیاریها مینویسد: «در این موقع یاغیگری بختیاریها علنی شد. منوچهر[منوچهر خان اسعد برادر جعفرقلی خان سردار اسعد] و فتحعلی خان پسر امیر مفخم از طرف[محمد تقی خان] امیر جنگ، سردار جنگ[نصیر خان] نایب الحکومه بودند. منوچهر آمد طهران سختی کار را اطلاع داد. امیر جنگ و سردار فاتح را به کمک آنها با اجازۀ شاه فرستادم در دهکرد. حضرات بختیاری امیر جنگ را محاصره کردند. امیر جنگ فرار کرد طرف اصفهان. من هم به امر شاه طرف اصفهان حرکت کردم. سی نفر نظامی با امیر جنگ بودند. حضرات بختیاری اسلحه آنها را گرفتند. ماندم اصفهان، صلاح ندیدم بختیاری بروم. حضور شاه تلگراف نمودم. فوری دو فوج از طهران، فوج سردار بهادر را از آباده، یک فوج از لرستان بیست و چهار ساعته بفرستند اصفهان. کار از این چیزها گذشته است. پس از بیست و چهار ساعت قشون تهران رسید.
قشون پس از اینکه کاملاً رسید، طرف چهارمحال حرکت کردند. امیر جنگ هم فراراً وارد اصفهان شد. به امر شاه امیر جنگ و من طرف تهران حرکت کردیم. پس از حرکت امیر جنگ، سردار فاتح و سردار اقبال تسلیم به یاغیها شدند و با آنها همراه شدند. سردار محتشم و مرتضی قلی خان هم در بختیاری بودند. چنین میگویند که آن دو نفر با بختیاریها محرمانه با یاغیها همراه بودند، ولی صورت ظاهر مطیع اوامر دولت. جنگ مختصری پس، قراول نظام با یک دسته بختیاری کردند. نظامیها شکست خوردند. ولی قلعه سفید دشت در دست نظامیها بود و زود من طهران حضور شاه رفتم، اطلاعات خود را عرض نمودم. به شاه عرض کردم اهمیت ندهید، عشایر کاری نمیتوانند بنمایند. چنانچه حضرات بختیاری شروع کردند به غارت چهارمحال، صمصام السلطنه و امیر مفخّم به امر شاه طرف بختیاری حرکت کردند. موقع ورود آنها به سفید دشت، جنگ سخت مابین قشون و بختیاری شروع شد. حضرات بختیاری شکست خورده متفرق شدند. امیر مفخم ایلخانی، مرتضی قلی خان ایل بیگی. در حقیقت رییس کل یاغی علی مردان خان چهارلنگ بود. او هم طرف گرمسیر حرکت کرد. امر شد مرتضی قلی خان با سرتیپ محمدقلی خان علی مردان را تعاقب کنند. علی مردان تسلیم شد. طهران آمد... امیر لشگر جنوب و محمد حسین میرزا پسر فرمانفرما عزل و خلع درجه شدند. از نظام خارج شدند. (جعفرقلی خان سردار اسعد، 1378: 232و233)». جعفرقلی خان ضمن سرزنش قیامکنندگان آنها را نوکر اجنبی میداند و مینویسد: «در هر حال بعد از مرحوم سردار اسعد، ایل آزادیخواه تاجبخش، به واسطۀ نالایقی رؤساء، مبدل شد به ایل دزد و مشتی نالایق یاغی نوکر اجنبی! (همان)».
با اقداماتی که رزمندگان بختیاری انجام داده بودند، رضا شاه به شدّت وحشتزده و عصبانی شده بود. بختیاریهای ساکن در اصفهان نیز با تبلیغات وسیع خود، جنگ روانی به راه انداخته بودند و درصدد بودند ضمن تخریب روحیۀ نظامیان، مردم را به حمایت و پشتیبانی از قیام بختیاریها تحریک و تشویق کنند. شاه که بسیار نگران بود مبادا بختیاری، اصفهان را تصرف نمایند و به سمت پایتخت حرکت کنند، خوانین مسن، با نفوذ و مشغول در دستگاه دولتی را تحت فشار زیاد قرار دادند تا اسباب تفرقه و پراکندگی سواران بختیاری را فراهم سازند. خوانین بیمناک شدند، با اشارۀ جعفرقلی خان سردار اسعد در چغاخور جلسهای برگزار کردند. «نجفقلی خان صمصام السلطنه» و «لطفعلی خان امیر مفخم» مأموریت یافتند، صفوف رزمندگان را از هم بپاشند. رضا شاه برای «محمد جواد خان سردار اقبال» «محمدرضاخان سردارفاتح» و برخی خوانین دیگر اماننامه فرستاد و سعی در جلب نظر و جدایی آنان از اردوی بختیاری را داشت. علی مردان خان در مقابل فشار خوانین طرفدار دولت اظهار میداشت: «چون سر در این سودا نهادهام باید یا با مردانگی کشته شوم یا فاتح شوم».
در این اوضاع که دولت بر ناآرامیهای فارس چیره گردید و از ناحیۀ فارس احساس آسودگی نمود، نیروهای نظامی را از اصفهان، لرستان و فارس فراخواند و بسیج کرد تا به جنگ بختیاریها بروند. رضا شاه سه ستون نظامی کاملاً مجهز از سه طرف به منطقه گسیل داشت. سرتیپ «محمد شاه بختی» فرمانده کل قوای اصفهان که فرماندهی عملیات را نیز بر عهده داشت، از طرف مبارکه، سرتیپ «حیدر قلیخان تاجبخش» از طرف نجف آباد و سامان و سرتیپ «محتشمی» از سوی فریدن، به سمت محل تجمع رزمندگان بختیاری عزیمت کردند. خوانین وابسته به دولت و مسن نیز که هم از جانب دولت و هم از جانب قیامکنندگان احساس خطر کرده بودند وارد عمل شدند، به تضعیف و تفرقهاندازی میان قیامکنندگان پرداختند. نیروهای نظامی از هر سو سر رسیدند. تقریباً سواران بختیاری به محاصره در آمدند و مجبور شدند با چهار جبهه بجنگند، یک گروه نظامیان در محاصره و سه گروه نظامی تازه نفس.
قبل ازاین که نظامیان برخوردار از سازوبرگ نظامی کامل، عملیات جنگیشان را آغاز کنند، بختیاریها احساس نگرانی کردند و تصمیم گرفتند وارد مذاکره شوند. سران قیام پیشنهاد دادند اگر دولت قبول کند:
1. بختیاریها به مدت 10 سال از بخشودگی مالیاتی برخوردار شوند.
2. از خدمت نظام وظیفه نیز معاف شوند.
3. از آنان در مناصب دولتی استفاده شود.
حاضرند دست از مبارزه و جنگ کشیده و به مناطق خود باز گردند. مذاکرات در تنگۀ «زردیا» در «قفهرخ» ادامه داشت که حملۀ نظامیان از زمین و هوا آغاز گردید. در واقع نظامیان با مطرح کردن مذاکره و توافق، به دنبال کسب زمان و فرصت لازم برای آشنایی با منطقه و طراحی نقشۀ حمله بودند. نیروهای پیاده با پشتیبانی آتشبارهای توپخانه، تنگ انجیره را مورد حمله قرار دادند. نیروهای بختیاری سه روز سرسختانه مقاومت کردند و با عقب نشینی بختیاریها تنگه به اشغال قوای دولتی افتاد. با تصرّف تنگه، هجوم به ارتفاعات اطراف تنگه سهل و آسان گردید و جنگ در سیاه کوه شدّت گرفت. نیروهای دولتی توانستند ارتفاعات را به تصرف خود در آورند و زمینه برای شکستن حلقۀ محاصرۀ نیروهای محصور بوجود آید. سرانجام محاصرۀ نظامیان شکسته شد.
روزنامه اخگر در شمارههای (165و 167) خود در روزهای سوم و هشتم مرداد ماه خبر شکست نیروهای بختیاری، تصرّف تنگ بیدکان و سفید دشت و نجات نیروهای محاصره شده به فرماندهی سرهنگ محمد خان میمند را توسط قوای ارتش اعلام کرد. متعاقب آن، قریه قهفرخ، آخرین سنگر رزمندگان به تصرّف قشون دولتی درآمد و به دنبال آن نیروهای بختیاری شهرکرد را تخلیه کردند و قشون دولتی این شهر را به تصرّف خود درآوردند. به نقل از روزنامۀ «اخگر» شماره (168)، رکن اول ارکان حرب کلّ قوای اصفهان در اطلاعیهای به تاریخ 9/5/1308 شمسی و به نام فرماندهی کلّ قوای اصفهان، سرتیپ محمد شاه بختی صادر کرد در این باره اعلام کرد: «قلعه سفید دشت، به تصرّف نظامیان درآمد و افراد علی مردان خان از آن حوالی پراکنده و قلع و قمع شدند».
چند روز بعد، در سه فرسنگی شهرکرد، جنگ خونینی صورت گرفت؛ ولی این بار نیز بختیاریها شکست خوردند. اردوی دو هزار نفری بختیاریها از زمان حرکت به طرف شهرکرد تا این نبرد نابرابر در حومۀ شهرکرد، نزدیک به چهل و چهار روز با ارتش تا دندان مسلح رضا شاه جنگید. با این که از مهمّات و اسلحه کافی و مجهزی برخودار نبودند، شجاعانه جنگیدند و علیرغم خلق حماسۀ وصف ناشدنی و رشادتهای فراوان با سلاحهای ابتدایی، پس از چند روز در مقابل قشون مجهز، زبده و تازه نفس رضا شاه شکست خوردند. تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و جمع کثیری مجروح و عدهای نیز اسیر شدند تعداد زیادی از رزمندگان نیز از جمله، علی مردان خان از مهلکه جان سالم بدر بردند. این نبرد چهل و چهار روزه که به جنگ «سفید دشت» معروف است، در اذهان عموم و تاریخ بختیاری یکی از بینظیرترین و اصیلترین قیامهای مردمی و به یادماندنیترین حماسهها و صحنۀ مقاومت و شجاعت ایل بختیاری در مقابل ظلم و ستم رضاخان است.
با تصرّف شهرکرد، علی مردان خان به همراه جمعی از یارانش به طرف منطقۀ پشتکوه موگویی حرکت کرد. سردار فاتح به املاک خود در روستای «فاتح آباد» رفت و از خوانین قشقایی و بویراحمدی کمک خواست. امیر مفخّم برای مذاکره با سردار فاتح به روستای فاتح آباد آمد و با هماهنگی سرتیپ شاه بختی که در گندمان مستقر بود، مقرّر گردید: در صورتی که قیامکنندگان، سلاح و مهماتی که از سربازان و مراکز نظامی به غنیمت گرفته بودند را تحویل ارتش دهند، تحت تعقیب قرار نگیرند و بخشیده شوند. رژیم پهلوی در تجلیل و قدردانی از نقش خوانین مسن و وابسته به خود در سرکوبی این قیام، آنان را مورد تفقّد و لطف قرار داد و امیر مفخّم به سمت ایلخانی و مرتضی قلی خان صمصام به سمت ایل بیگی بختیاری منصوب شدند و برای جمع زیادی از قیامکنندگان نیز، فرمان عفو دریافت کردند. (طهماسبی کهیانی، 1390)
روزنامهها و مطبوعات داخل کشور، در قبال قیام بختیاریها بیتفاوتی و سکوت را در پیش گرفتند و از انعکاس اخبار آنان خودداری کردند. اما حوادث و وقایع جنوب کشور، در روزنامههای خارجی بازتاب گستردهای داشت. تا جایی که اعتراض برخی رسانههای داخلی مانند، روزنامۀ اطلاعات را در پی داشت. روزنامۀ اطلاعات در روز پنجشنبه 10 مرداد ماه سال 1308 شمسی، در شماره 834 و روز شنبه 12 مرداد ماه، در شماره 835 خود، طی اخباری کوتاه اعلام داشت: «قوایی که به فرماندهی سرتیپ شاه بختی برای سرکوبی اشرار بختیاری مأموریت پیدا کردند، از چند طرف حمله، نیروهای بختیاری را محصور کرده و ضمن درگیری موفق شدند، تلفات سنگینی به آنان وارد کنند و آنان را شکست بدهند و دهکرد (شهرکرد) و چهارمحال را تصرّف نمایند و قوای بختیاری متواری شدند و به کوهها پناه بردند.»
این روزنامه، تأکید میکند که هدف این تحریکات، خنثی کردن اصلاحات و عملیات ترقّی خواهانۀ دولت بوده است. همچنین از رسانهها و مطبوعات بیگانه که بهطور گسترده، اخبار این وقایع را منعکس و به تجزیه و تحلیل آن اقدام کردهاند، به شدت انتقاد نموده و آنها را به دروغپردازی و شایعهپراکنی متّهم کرده است. روزنامۀ اخگر نیز، در شمارههای (165، 167، 168، 171، 174، 175، 179) بعد از تصرّف منطقۀ چهار محال و بختیاری، توسط قوای ارتش، با ادبیات بسیار نامناسبی به تخریب قیامکنندگان بختیاری پرداخت و ضمن اعلام شکست بختیاریها، علل اصلی این قیام را، دخالت شاهزادگان قاجاری مانند: عبدالحسین میرزا فرمان فرما و پسرانش که به فرمان فرما و فیروز (به ویژه فیروز میرزا، نصرت الدوله) شهرت داشتند، اکبر میرزا (اکبر مسعود) صارمالدوله1 پسر مسعود میرزا ظلّ السلطان، دولت انگلیس، قوام الملک شیرازی و زیادهخواهی و جاهطلبی خوانین جوان بختیاری معرّفی میکند؛ و از مطبوعات غربی نیز که وقایع این قیام را انعکاس دادند، انتقاد کرده و آنها را به دروغپردازی متّهم کرد. به دلیل حضور نظامیان در سفید دشت و وقوع جنگ شدید در آن، که مقارن با فصل برداشت محصول بود، بسیاری از محصولات و خرمنهای اهالی سفید دشت از بین رفته، نابود شدند. قناتها و خانههای آنان نیز دچار خسارت شده یا تخریب گردید. به همین دلیل، بسیاری از اهالی برای نجات جانشان، به مناطق دیگر فرار کردند و تا مدّتها پیامد این خسارتها بر زندگی اهالی محسوس بود(سند شماره 26و 27)
جنگهای چریکی
بعد از تصرّف شهرکرد و استقرار نیروهای نظامی در آن؛ علی مردان خان به همراه جمعی از یاران وفادارش به جنگ و گریز چریکی روی آورد و تلاش کرد خود را به مناطق کوهستانی و صعبالعبور پشت کوه موگویی برساند. قوای لرستان به فرماندهی سرتیپ مهدی قلی خان تاج بخش و سرهنگ «رضاپور» برای دستگیری خان، تا میانکوه وی را تعقیب کردند. علی مردان خان، از مناطق سخت و دشوار«کینو» و «لپد» عبور کرد. خان در بین مردم بسیار محبوب بود؛ به همین خاطر، مردم نه تنها با نیروی نظامی همکاری نمیکردند، بلکه برای جلوگیری از دستگیری خان، اطلاعات غلط به نیروهای نظامی میدادند. روزنامه اخگر، در شمارۀ (199) خود در مورخۀ 25 مرداد ماه، مینویسد: «یک عده نظامی، تحت ریاست آقای سرهنگ بهادر، در اطراف جونکی و خانه میرزا، برای رفع اغتشاش و سرکوبی اشرار، حرکت کرده و بعداً عدّهای دیگر از طرف فریدن، برای تأمین آن حدود و دستگیری الوار غارتگر، حرکت نمودهاند.» همین روزنامه در شماره (208) در هفتم مهرماه، ضمن اشاره به ایجاد اغتشاش در جانکی، بعد از تسلیم شدن چند تن از رؤساءو خوانین جانکی و دستگیری تعدادی از اعضای اتحادیۀ چهارمحال و پشتکوه توسط امیر مفخّم، مینویسد: «آقای مرتضی قلی خان، با عدّهای از سواران بختیاری، به اتّفاق آقای سرتیپ حیدرقلی خان تاج بخش، در تعقیب علی مردان خان و اشرار چهارلنگ رفته است و تا حال، دو مرتبه تلاقی طرفین شده و شکست به دستۀ اشرار وارد آمده است.»
روزنامۀ اخگر، در شمارۀ (216)، در روز هیجدهم مهرماه 1308، مینویسد: «حضرت اجلّ، سرتیپ شاه بختی، لیلۀ 4 شنبه 10 مهرماه، از اصفهان وارد و بلافاصله با عدّهای نظامی، به طرف ده چشمه و از آن جا، به اتّفاق امیر مفخّم به طرف گرمسیر، حرکت فرمودند. از قرار اطّلاع واصله، علی مردان یاغی، فراراً با عدّهای سوار، به طرف دژ شهی رفته و مرتضی قلی خان بختیاری، با حضرت اجل، سرتیپ مهدی قلی خان تاج بخش، در تعقیب آنان حرکت و تاکنون، دو سه دفعه تلاقی که موجب اتلاف سواران علی مردان خان بود، دست داده است و استماع افتاد که یک تیری به بازوی علی مردان اصابت کرده است». در این درگیریها، تعدادی از همراهان علی مردان خان کشته و زخمی میشوند. علی مردان خان، با یاران اندکش و با وجود مهمّات کم، موفّق گردید حملات نیروهای ارتش را دفع و تلفات زیادی به آنها وارد سازد. در تاریخ، دوّم آبان ماه سال 1308، روزنامه اطلاعات، در شمارۀ (893) اعلام کرد: «علی مردان خان، مجروح و فراری شده است.»
در یکی از جنگ و گریزها علیمردانخان موفق گردید نیروهای دولتی را در تله انداخته و محاصره نماید. محاصره چند روزی طول کشید. آذوقههای نیروهای دولتی تمام شد سربازان از فرط گرسنگی. اسبهای خود را کشتند و میخوردند. وقتی علیمردان از این موضوع باخبر شد. دستور داد مقدار زیادی غذا برای سربازان فرستادند این موضوع باعث بهت و حیرت سربازان گردید.
بر اساس روایتهای شفاهی، خان از طریق گردنههای صعبالعبور، راه سردشت را در پیش گرفت، تا به امامزاده احمد فدالهب رسید. سرهنگ «صادقخان»، که مأمور دستگیری خان بود، در امامزاده احمد فداله، یا احتمالاً در منطقۀ «زرگ» با علی مردان خان ملاقات کرد و از جانب دولت به وی اطمینان داد که در صورت تسلیم، خطری وی را تهدید نخواهد کرد. برخی میگویند: سرهنگ صادق خان، اماننامۀ دولتی را به وی ارائه داد. بسیاری از همراهان خان، با تسلیم شدن وی مخالفت کردند و بار دیگر بر وفاداریشان به خان تأکید ورزیدند. «قلی شاه الیاسی»، بزرگ طایفۀ حاجیوند، از او میخواهد به منطقۀ «شوی» برود. علی مردان خان که در جنگهای چریکی متحمّل تلفات زیادی شده بود، ادامۀ جنگ را بیفایده دانست و راضی به آسیب دیدن مردم نبود. خان به همراه جمع کثیری از یارانش، روانۀ سردشت شد و از آنجا راهی دزفول گردید. در دزفول، میهمان شخصی به نام «خرّم» گردید. اهالی دزفول نیز، در مدّت توقّف در دزفول، از وی حمایت کردند. وی مردم را به آرامش دعوت نمود و به اتّفاق سرهنگ صادق خان و نیروهایش، روانۀ اهواز و از آنجا به تهران منتقل و گرفتار زندان رضا شاه شد. بعد از مدّتی، تمامی رهبران قیام و اشخاص دستگیر شده، مورد عفو قرار گرفتند و به بختیاری روانه شدند. (اردوان، 1279) دولت احساس کرد که در آن شرایط، برخورد با عوامل قیام به صلاح نیست. با اخذ تعهد، آنان را آزاد، و مجازات و برخورد قهرآمیز با آنها را، به زمانی دیگر موکول کرد. علی مردان خان، مجبور گردید در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد.
دوران حبس و اعدام
علی مردان خان، مدّتی در تهران تحت نظر بود و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما اندکی بعد آزاد گردید؛ ولی مجبور بود در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد. اگر چه، گزارشهایی وجود دارد که: وی چند نوبت به منطقه بختیاری مسافرت نمود.
در این زمان دولت، در شرایطی نبود که بتواند برخورد تندی با علی مردان خان نماید یا بخواهد وی را مجازات کند. به این خاطر، وی را آزاد گذاشت و برخورد و مجازاتش را به آینده موکول کرد.
,با شرایطی که در سال 1312 شمسی به وجود آمد، دولت تشخیص داد که، حال بهترین فرصت برای دستگیری و مجازات عوامل قیام سال 1308 میباشد. در این راستا، علی مردان خان، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین و آخرین بار، به همراه جمعی دیگر از بختیاریها که تعداد آنها به بیش از چهل نفر میرسید، بازداشت گردید. داستان از این قرار بود: در تاریخ، 12 آذر 1312 شمسی، جعفرقلی خان سردار اسعد- وزیر جنگ- در بابل – یک روز پس از مراسم اسب دوانی بندر ترکمن – بازداشت و روانۀ تهران شد. در بارۀ علل دستگیری و قتل سردار اسعد، دیدگاههای زیادی مانند: قصد بازگرداندن محمدحسن میرزا قاجار به حکومت، سهام نفت، ارتباط با انگلیس و خرید اسلحه، قصد ترور شاه در چالوس با همکاری خوانین جنوب و تفنگداران آنها، دوستی با تیمورتاش، سخن چینیهای محمد حسین آیرم- رییس کلّ شهربانی - خودخواهی فردی، بیسیاستی، اعتماد بیجا به رضا شاه، پیشگویی یک فالگیر مبنی بر اینکه: یکی از اولاد ایلخانی بختیاری، بر تخت ایران تکیه خواهد کرد و... مطرح شده است. (اردوان، 1379) اما حقیقت آن بود که، رژیم پهلوی، درصدد نابودی کامل سازمان ایل بختیاری بود.
,رکن اصلی این سازمان، توان رزمی بالا و نفوذ و تأثیرگذاری خوانین، بر انسجام و تشکیلات ایلی بود. رضا شاه، قصد نابودی نه تنها بختیاریها، بلکه همۀ ایلات را داشت. ابتدا به خوانین بختیاری که پیوند خویشاوندی و قرابت نزدیکی با شیخ خزئل و رؤسای طوایف قشقایی و کهگیلویه و بویر احمد داشتند، نزدیک شد. از آنها استفاده نمود و عشایر جنوب را سرکوب و قلع و قمع کرد و آنگاه به سراغ خود بختیاریها آمد. شاه مهرۀ سران و خوانین بختیاری؛ جعفرقلی خان سردار اسعد بود که خدماتش باعث تحکیم پایههای رژیم پهلوی شده بود. جعفرقلی خان، حتی در خلع سلاح بختیاری و سرکوب قیام سال 1308 نقش اصلی را بازی کرده بود؛ اما با سرکوب عشایر، مأموریت جعفرقلی خان نیز به پایان رسیده بود.
,رضا شاه دریافته بود که با قتل سردار اسعد، آخرین تیر خلاص را به سمت ایل بختیاری رها خواهد کرد و نشان داد برای نابودی ایلات، حتی به خادمان خود نیز رحم نخواهد کرد. «حسین مکّی» در بارۀ دستگیری و قتل سردار اسعد میگوید: «علّت اصلی برکناری و قتل سردار اسعد و سایر سران مؤثّر ایل بختیاری، اعمال همان سیاست حکومت «تمرکز قدرت» بوده که طرحش را انگلستان ریخته بود... منتهی این سیاست تمرکز قدرت، نسبت به بعضی سران عشایر و متنفّذین، زودتر به موقع اجراء گذاشته شد و به دیار نیستی رهسپار گردیدند و نسبت به برخی دیگر دیرتر، ولی سیاست کلّی، از بین بردن تمام رؤسای محلّی و روحانیون مؤثّر و سران ایلات و عشایر بوده است. (مکّی، حسین، 1374: 525)». با دستگیری سردار اسعد، لیستی از خوانین و سران بختیاری تنظیم و حکم بازداشت آنها صادر شد. عملیات دستگیری، خیلی محرمانه و سریع اتّفاق افتاد. محمدتقی خان امیر جنگ، برادر سردار اسعد، نمایندۀ دزفول و امیرحسین خان، پسر عمویش، نمایندۀ بختیاری، سلب مصونیت شده و دستگیر شدند.
,
بیش از چهل نفر و به نقل از «علی صالح اردوان»، 33 نفر از خوانین، دستگیر و پس از بازجوییهای اولیه در اصفهان، روانۀ تهران شدند. در تهران، بهعنوان زندانیان سیاسی، در زندان تأمینات نظمیه حبس و پس از چندی به زندان قصر منتقل شدند. علل دستگیری خوانین، بزرگان و رؤسای طوایف بختیاری، دو عامل بود: نخست، بسیاری از خوانین به دلیل، قرابت و داشتن ارتباط نزدیک با جعفرقلی خان سردار اسعد، بازداشت شدند. دولت با این کار، میخواست از بروز هر نوع اقدام در جهت خلاصی سردار اسعد و اغتشاش و ناآرامی پیشگیری نماید. دوّم این که گروهی دیگر از بزرگان و رؤسای بختیاری، به قول «اردوان»، به دلیل مشارکت در قیام سال 1308، با عنوان «قیام علیه سلطنت و مشروطیت» (اردوان، 1379) بازداشت شدند. البتّه برخی از این اشخاص، هم از وابستگان سردار اسعد بودند و هم، در قیام شرکت داشتند. مطابق اسناد موجود، خوانین بازداشت شده، عبارت بودند از:
1. علی مردان خان، چهارلنگ.
2. محمّد رضا خان، سردار فاتح.
3. محمّد جواد خان، سردار اقبال.
4. الیاس خان، صارم الملک، پسر سردار ظفر.
5. نصرت الله خان ایلخان، پسر سردار ظفر.
6. علی محمّد خان ایلخان، پسر سردار ظفر.
7. احمد خان ایلخان، نوۀ سردار ظفر.
8. علی صالح خان اردوان، ایلخان بختیاری، پسر سردار ظفر.
9. امیر حسین خان، ایلخان ظفر، پسر سردار ظفر.
10.محمد تقی خان اسعد، امیر جنگ، برادر جعفرقلی خان، سردار اسعد.
11. منوچهر خان اسعد، برادر جعفرقلی خان، سردار اسعد.
12. محمد خان اسعد، سالار اعظم.
13. خان بابا خان اسعد، برادر جعفرقلی خان سردار اسعد.
14. تیمور خان اسفندیاری، پسر سردار اقبال.
15. حبیب الله خان اسفندیاری، برادر سردار اقبال.
16. عبدالکریم خان سالار ارفع، سرداریان، برادر سردار اقبال.
17. سلطان مراد خان منتظم الدوله، برادر سردار اقبال.
18. پرویز خان اسفندیاری، برادر سردار اقبال.
19. اسماعیل خان اسفندیاری، برادر سردار اقبال.
20. حیدرقلی خان اعتماد السلطنه، برادر سردار اقبال.
21. محمّد یوسف خان امیر مجاهد.
22. رحیم خان امیر بختیاری، پسر امیر مجاهد.
23. علی محمّد خان، ایل بیگ بختیاری.
24.آقا گودرز احمد خسروی.
25. موسی خان بختیار، بهادرالسلطنه.
26. حاج سلطان علی خان، شهاب السلطنه.
27. سلطان مراد خان، منتظم الدوله.
28. میرزا آقاخان، ایل بیگ بختیاری.
29. سالار احتشام.
30 اسماعیل خان زراسوند.
31. آخیرالله جانکی (جلیل پور).
32. مصطفی خان عجمی بهداروند.
33. آ اسکندر کریمی بابا احمدی.
34. آلطف الله (لطفه) احمد خسروی بختیاری، به احتمال قوی وی لطفعلی خسروی، پسر آفرامرز باشد.
35. آنصرالله ململی بختیاری،
36. معظّم الدوله. (شاید همان سلطان مراد خان منتظم الدوله باشد. )
37. آجهانبخش طهماسبی راکی
اشخاص زیر نیز که بسیاری از آنها در جریان قیام با دولت همکاری داشتند، تحت نظر و مراقبت قرار گرفتند:
خسرو خان سردار ظفر. غلامحسین خان سردار محتشم. لطفعلی خان امیر مفخم. عبدالحسین خان سردار مکرم، پسر سردار محتشم. امیر منصور خان، پسر سردار محتشم. امیر مسعود خان، پسر سردار محتشم کارمند وزارت کشاورزی. فتحعلیخان سردار معظم، وکیل مجلس پسر امیر مفخم. سلطان حسین خان، پسر سردار ظفر. درویش خان.
به نظر میرسد که محمّد تقی خان اسعد، امیر جنگ و امیرحسین خان ایلخان ظفر، پس از سلب مصونیت پارلمانی، تحت نظر قرار گرفتند.
همچنین اشخاص زیر در قیام سال 1308 مشارکت داشتند، اما معلوم نیست آنها نیز بازداشت شدند یا نه؟: حاجی خان. حاجی حسینقلی فلاردی. نادرقلی، پسر سردار اشجع. سردار خان. داراب خان. نصرالله خان. سالار ارفع و برادرانش. آقا بندر بابا احمدی. آقا فرهاد و جواد سلح چین. آقا قباد راکی. اسماعیل خان سردار امجد. پسر سالار اشرف، محمد کریم خان.
با دستگیری خوانین بختیاری در سال 1312، خوانین کهگیلویه و بویر احمد، ممسّنی و قشقایی که در تهران تحت نظر بودند و از حمایت جعفرقلی خان سردار اسعد برخوردار بودند، بازداشت و روانه زندان شدند. این اشخاص عبارت بودند از: شکرالله خان ضرغام الدولۀ بویر احمدی، سرتیپ خان هژیرعشایر بویر احمدی، امام قلی خان رستم ممسّنی و حسین خان درّه شوری.
سرتیپ خان هژیر عشایر بویر احمدی، در سال 1307، در کهگیلویه و بویر احمد و در همین سال، امام قلی خان در ممسنی، سر به شورش گذاشتند. اگر چه به واسطه خویشاوندی که سرتیپ خان با بختیاریها داشت، شورش فروکش کرد؛ اما مجدداً در سال 1309 عشایر بویر احمدی و ممسنی قوای دولت را که بیش از چهارهزار نفر بودند از چند جهت به شدّت مورد حمله قرار دادند و بیش از هشتصد نفر از قوای دولتی را کشته و زخمی کردند. این بار نیز به دستور دولت بختیاریها که تعداد سوارشان بیش از دو هزار نفر بود به همراه چند یگان نظامی تحت فرمان جعفرقلی خان سردار اسعد، وزیر جنگ، وارد کهگیلویه و بویر احمد شدند پس از دو شبانه روز جنگ، شکرالله خان بویراحمدی و ملّا قباد سی سختی تسلیم شدند و شورش فروکش کرد. پس از مدتی شکرالله خان بویر احمدی، سرتیپ خان بویر احمدی، امامقلی خان ممسنی و ملا قباد سی سختی، به تهران احضار شدند و تحت نظر قرار گرفتند. (جعفرقلی خان سردار اسعد، 1378) به نقل از برخی منابع، حسین خان درّه شوری نیز قصد داشت به همراه 200 نفر تفنگجی ورزیده قشقایی، در جادۀ چالوس رضاشاه را به قتل برساند. وی که در ناآرامیهای قشقایی نیز دخالت داشت، دستگیر و به همراه بختیاریها اعدام گردید.
سند شمارۀ 22 - دستور بازداشت جعفرقلی خان سردار اسعد
«خیلی فوری است»
کشف تلگراف رمز، 1499 رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی، به تاریخ 7/9/1312
ریاست محترم اداره کل تشکیلات کل نظمیه
حسب الامر مطاع ملوکانه، ارواحناء فداء! ابلاغ مینماید. چون به واسطۀ کشف سندی که شرکت جعفرقلی خان اسعد را با تیمور تاش در قضیۀ نفت میرساند و خودتان اطلاع دارید، مشارالیه تحت توقیف درآمده، اشخاص مفصل ذیل را فوراً توقیف نمایید.
سردار اقبال، سردار فاتح، منوچهر خان اسعد، امامقلی خان ممسنی، سرتیپ خان بویر احمدی، شکرالله خان بویر احمدی، پسرهای سردار ظفر و کلیه بختیاریهائی که در قضیۀ بختیاری(قیام سال 1308) شرکت داشتهاند.
اسعد فردا تحت الحفظ نظمیه با وسیله به مرکز میآ ورند. هر جا مقتضی میدانند او را حبس نمائید تا ترتیب محاکمه او داده شود.
آذر 1312 –[نمره] 1499 رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی. حسین.
[مهر ورود به دفتر محرمانه تشکیلات نظمیه مملکتی] تاریخ 8/9/1312 نمره14970 منبع: (اردوان، 1379)
سند شمارۀ 23 - گزارش بازداشت 18 نفر از خوانین
اداره پلیس – عملیات محرمانه
مورخه 8/9/1312
مینوت: در دوسیه ضبط شود
موضوع: راپورت توقیف خوانین بختیاری، بویر احمد، ممسنی
مقام محترم ریاست ادارۀ پلیس، دام مقامه!
محترماً، معروض میدارد، حسب الامر مطاع مبارک، 18 نفر اشخاص معروضۀ ذیل، در ظرف مدّت 6 ساعت به محبس، تحویل و توقیف گردیدند.
سرتیپ خان و شکرالله خان بویر احمدی، امام قلی خان ممسنی، منوچهر خان اسعد، الیاس خان ایلخان صارم الملک و نصرت الله خان ایلخان و علی محمد خان ایلخان سالار ظفر(پسران سردار ظفر)، میرزا جواد خان اسفندیاری سردار اقبال [و پسرش] تیمور خان اسفندیاری سردار اقبال، حبیب الله خان و عبدالکریم خان و سلطان مراد خان منتظم الدوله و پرویز خان و اسماعیل خان اسفندیاری برادران سردار اقبال، محمد یوسف خان امیر مجاهد و رحیم خان پسر او، محمد رضا خان سردار فاتح، حاج سلطان امضاء: لایقراء، مه منبع: (اردوان، 1379)
سند شمارۀ 24-گزارش اسامی اشخاصی که در قیام سال 1308 نقش داشتند
وزارت جنگ
محرمانه مستقیم نمره 9528
تاریخ 12/9/312
ادارۀ محترم تشکیلات کلّ نظمیه مملکتی
عطف به نامه 15127 ـ 2/9/1312 اینک اسامی اشخاصی را که در قضایای بختیاری، طبق دوسیههای مربوطه، دخالت داشتهاند، ذیلا برای اطلاع آن اداره مندرج میدارد:
1. مصطفی خان بختیاروند از بستگان نزدیک سردار ظفر.
2. آقا بندر و آقا اسکندر بابا احمدی نوکرهای امیر جنگ.
3. آقا فرهاد و جواد سلاح چین دائی سردار فاتح.
4. آقا قباد راکی.
اشخاصی که در قضیه سفید دشت بر علیه قوای نظامی دخالت داشتهاند:
1. اسماعیل خان زراسوند
2. حاجی خان
3. علی مردان خان
4. حاجی حسینقلی فلدروی[فلاردی]
5. نادرقلی پسرسردار اشجع
6. نصرت الله خان پسر سردار ظفر
7. بهادر
8. سردار خان
9. داراب خان
10. نصرالله خان
11. سالار ارفع و اخوانش
موقعی که سردار معظم از طرف صمصام السلطنه و امیر مفخم برای جلب سردار فاتح و سردار اقبال به فاتح آباد رفته بود، سردار فاتح اظهار داشته که ما ده نفر هستیم:
1. سردار فاتح
2. سردار اقبال
3. بهادرالسلطنه
4. سردار امجد اسماعیل خان
5. پسر سالار اشرف
6. نادرقلی خان
7. محمد کریم خان
8. میرزا آقا خان
9. سالار احتشام
10. اسماعیل خان زراسوند
در راپرت دیگری این طور اظهار عقیده شده که دستجات اشرار بختیاری مسلحاً در حدود دزفول و شوشتر مشغول شرارت، و سردسته یکی از آنها آقا رحیم ارشد از خویشاوندان جعفرقلی خان اسعد میباشد.
در راپرتی که از وزیر جنگ (جعفرقلی خان اسعد) رسیده اینطور توضیح داده شده که دست سردار محتشم و مرتضی قلی خان کاملاً در کار است.
کفیل ارکان حرب کل قشون
منبع: (اردوان، 1379)
فریاد زنده باد ایران و آزادی شیر علی مردان خان پای چوخه اعدام
, فریاد زنده باد ایران و آزادی شیر علی مردان خان پای چوخه اعدام,علی مردان خان، چنانکه گفته شد، در 12 آذر سال 1312 شمسی بازداشت گردید و به تهران فرستاده شد. در تهران، پس از بازجوییهای اولیه، به زندان قصر منتقل شد. از آن پس، زندان قصر تهران، پذیرای یکی از جوانمردترین جوانان وطن گردید، راد مردی که حتی زندانبان نیز شیفتۀ اخلاق و مردانگیاش میشود. زندانیان نیز از این که دلاوری آزاد مرد، هم بند آنان گردید، بر خود میبالیدند و خرسند از این افتخار بودند. علی مردان که اتهامات وارده، یعنی تلاش برای نابودی رژیم پهلوی و قیام مسلّحانه را پذیرفته بود، جمعاً بیش از چهار سال در حبس بود. حتی در زندان نیز، آشکارا از ظلم و ستم رضا شاه انتقاد میکرد و رؤیای نابودی شاه را در سر میپروراند. وی در زندان، هرچه به دست میآورد، به زندانیان میبخشید. روح سخاوتمند و آزادمنش این جوان ایلیاتی، او را محبوب زندانیان و زندانبانان کرد. «سید جعفر پیشهوری» که به هنگام گرفتاری علی مردان خان، در زندان بود میگوید: «میان خوانین بختیاری، اول علی مردان خان و بعد هم خان بابا خان اسعد، مورد تحسین زندانیان واقع گردیده بودند. علی مردان خان، اگرچه شخصاً در زندان دارایی نداشت، ولی هر چه گیرش میآمد با محتاجین و دوستان زندانی خویش مصرف مینمود. بنای حوض و گلکاری حیاط کریدور هفت از اوست. گویا برای این کار، در حدود دویست تومان خرج کرده بود.
,او بعضی صفات بسیار جوانمردانه داشت... صبح مطابق معمول، نزد علی مردان خان بودم؛ تازه بساط چای را مهیا کرده بودیم. عمادی در را زد سلام کرد و دم در ایستاد. قیافهاش گرفته به نظر میآمد. خیال کردیم منتظر تعارف است. در صورتی که وقتی میآمد، بدون تعارف مینشست. علی مردان با تعجب پرسید: چرا نمیفرمایید؟ سرش را پایین انداخت و گفت: متأسفانه نمیتوانم. میخواستم تشریف بیاورید بیرون، تا مطلب محرمانهای که داشتم، خدمتتان عرض کنم. علی مردان خندید و گفت: مقصودتان را فهمیدم... این دیگر خجالت و دم در ایستادن ندارد. بفرمایید بنشینید تا کارهایم را کنم و مهمان را راه اندازم و بعضی یادگارها دارم، که باید پشتشان نوشته شود.
,,
البته با خاتمۀ اینها میرویم؛ چیز مهمی نیست. عمادی خواه ناخواه آمد و نشست و مرد محکوم به اعدام، مثل اینکه هیچ اتفاق مهمی نیفتاده باشد، اسباب و اثاثیه که میبایستی به اشخاص داده شود، همه را با کمال آرامش جمعآوری کرد. پشت کتابهایش را به اسم هر کسی که میخواست یادگاری بدهد نوشت... مطابق عادت روزانه، با کمال خونسردی ناشتایی خود را صرف کرد. بهترین لباسهایش را پوشید و عصایش را برداشت و گفت: بفرمایید حاضرم! من و عمادی برخاستیم. علی مردان خان، بدون تعارف جلو افتاد. ما پشت سرش از در اتاق بیرون آمدیم. او در مریضخانه زندان نگهداری میشد.
,لذا از اولین افرادی که خداحافظی کرد، زندانیان بیمار بودند. با همه، یکی یکی دست داد، احوالپرسی کرد و از آنجا به زیر هشتی، کریدورهای یک و دو و چهار آمدیم. آنجا هم از پشت در آهنین، با همۀ زندانیان خداحافظی کرد.
,از راه کریدور یک گذشته، به زیر هشتی اولی رسیدیم. در آنجا با کمال تأثّر از هم خداحافظی کردیم. من با دلی پر از حسرت و تأّّّثّر به کریدور خودمان برگشتم. او همراه عمادی بیرون رفت. شنیدم در راه از مشاهدۀ گریۀ چند نفر از همراهانش که برای اعدام میبردند، خشمناک شدو گفته بود: «این ننه من غریبمها را کنار بگذارید و با گریه و زاری آبرویمان را نریزید. اگر ما هم موفق میشدیم، همین معامله را با آنها میکردیم»... در آخرین لحظاتی که میخواستند وی را به چوبه دار ببندند، کلاه پهلویاش را به نشانۀ نفرت از رژیم پهلوی، مچاله کرد و دور انداخت و صدای رسایش که میگفت: زنده باد ایران و آزادی، در حیاط زندان طنینانداز شد.»
,
به نقل از «بزرگ علوی»: روز اعدام، جامهای زیبا بر تن کرده و سرو رویی آراسته داشت و با گامهای بلند و استوار و قامتی مصمّم به قتلگاه نزدیک شد. وقتی یکی از دژخیمان میخواست، چشمهایش را به هنگام اعدام ببندد، به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: «پسرم! بگذار تا این صحنۀ جالب و تماشایی را که، قطعاً مافوقان شما را خوشحال میکند؛ من هم در آخرین لحظات حیاتم، به چشم ببینم. چرا که تاکنون، من شیری را دست و پا بسته، در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.»
یکی دیگر از زندانیان نقل میکند علی مردان خان را به اعدام محکوم کردند و اجرای حکم مدتی طول کشید ما علت را ندانستیم. در زندان شایع بود که علت تأخیر آن است که رضاشاه منتظر تصمیم لندن است... در اجرای حکم اعدام از طرف زندان به علیمردانخان اطلاع دادند. چون میخواست تا آخرین لحظات زندگی مخالفت و ضدیت خود را با رژیم پهلوی نشان داده باشد در پاسخ گفت در در آن ساعت بیدار نخواهم شد و دیرتر حاضر میشوم.
این مرد که دل شیر و اعصاب محکم و روحی قوی داشت صبح روز تیرباران به راستی هم به آن زودی که آنها میخواستند حاضر نشد، صبحانه را صرف کرد، پشت قرآن وصیت خود را نوشت، لباس پوشید و گفت حاضرم. میخواستند او را مانند سایر اعدامیها از در عقب (در مردگان) ببرند، نرفت، گفت: در زندان دوست و آشنا دارم باید خداحافظی کنم شجاعت و مردانگی او حتی افسران پلیس را هم تحت تأثیر قرار داده بود. علیمردانخان از جلوی همه کریدورها گذشت، با همه خداحافظی و بهویژه با بیماران و مریضان خداحافظی گرم کرد جلوی بیمارستان یکی از افراد ایل بختیاری که به او خیانت کرده بود و محل اقامت او را لو داده بود، به پایش افتاد که: ببخش. علیمردانخان او را بلند کرد مورد لطف و نوازش قرار داد و بخشید. قیافهی مردانه او در آستانهی اعدام همیشه در قلب من جا دارد. او را در پشت قصر یعنی زندان مرکزی اعدام کردند. نگذاشته بود چشمش را ببندند. وقتی گلولهها به او میخورد او به عصای خود تکیه میکرد که نیفتد. این مرد قهرمان را بایستی ملت ایران بشناسد (آوانسیان، یادداشتهای زندان).
,
علی مردان خان که برای آخرین بار، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین بار، (جمعاً بیش از چهار سال زندان بود.) به زندان افتاده بود به اتّفاق تعدادی دیگر از خوانین، در روز 17 آذر 1313 تیر باران گردید. تاریخ اعدام وی را، بعضی اسفند ماه همان سال نیز ذکر کردهاند. به همراه علی مردان خان، هفت نفر از خوانین دیگر نیز اعدام و بیش از 25 نفر نیز به حبس محکوم شدند. آری جوان مصلح، مردمی، خیرخواه، مؤمن، آرمانگراء و میهن دوست، که عموم مردم او را با نام «شیر علیمردان» میشناسند، در سن 42 سالگی خون خود را نثار میهن کرد و به شرف شهادت نایل آمد.
اگر نقل روزنامۀ اخگر در بارۀ اجرای حکم اعدام علی مردان خان درست باشد که قید شده است: «به موقع اجرا گذارده شده است.» اعدام علی مردان خان و هفت نفر دیگر، باید قبل از یازدهم آذرماه اتفاق افتاده باشد. شاید هم، روزنامه در تایپ و چاپ اشتباه کرده و به جای «گذارده خواهد شد»، «گذارده شده است» را درج کرده است. دربارۀ محل دفن علی مردان خان، اطلاع دقیق و درستی در دست نیست. برخی محل دفن او را، قبرستان امامزاده عبدالله، در قطعۀ پایین شهر ری، و عدهای، انتهای میدان تیر زندان قصر- که بیسیم نجف آباد در آنجا قرار گرفته بود- میدانند.
,
در مورد چگونگی محاکمۀ علی مردان خان و همراهانش، اطلاع زیادی در دست نیست و متأسفانه نتوانستم به پرونده و اسناد مربوطه- در صورتی که وجود دارند - دسترسی پیدا کنم. اما، بنا به نقل «اردوان صالح»، اتهام علی مردان خان و یاران و همراهانش، از طرف رژیم پهلوی «قیام علیه سلطنت و مشروطیت» اعلام گردید. روزنامۀ اخگر نیز، با استناد به رأی صادره، اتهام و جرم آنها را «خیانت به مملکت و قیام مسلحانه» ذکر کرد. خود علی مردان خان، اتهام «تلاش برای نابودی رژیم پهلوی و جنگ مسلحانه بر ضد رژیم» را میپذیرد و به آن افتخار میکند.
نقل میکنند: علیمردان در دادگاه رفتاری مردانه و باوقاری داشت خطاب به قضات دادگاه که عدهای سرلشگر و سرتیپ بودند گفت: «این شما نیستید که ما را محاکمه میکنید، بلکه این دولت استعماری انگلیس است که با دست شما ما را محاکمه میکند و از من انتقام میکشد (آوانسیان، یادداشتهای زندان)».
روزنامۀ اخگر، در شمارۀ (995)، در تاریخ 11 آذر ماه 1313 شمسی، دربارۀ رأی صادره از ادارۀ محاکمات و دعاوی کل قشون، در خصوص افراد شرکتکننده در قیام سال 1308 شمسی، به شرح ذیل اعلام کرد:
«رأی صادره:
از دیوان حرب منعقده در ادارۀ محاکمات و دعاوی کل قشون، اشخاص مفصلهالاسامی ذیل را، به جرم خیانت به مملکت و قیام مسلحانه، محکوم به اعدام و حبس نموده است.
محکومین به اعدام:
هشت نفر ذیل، محکوم به اعدام و رأی محکمه در مورد آنها به موقع اجراء گذارده شده است:
1. محمّد رضا خان بختیار سردار فاتح.
2. محمّد جوادخان اسفندیاری بختیاری (سردار اقبال).
3. علی مردان خان چهارلنگ.
4. آقا گودرز احمد خسروی بختیاری.
5. سرتیپ خان بویر احمدی.
6. حسین خان درّه شیری[دره شوری] قشقایی.
7. شکرالله خان بویر احمدی.
8. امام قلی خان ممسنی.
محکومین به حبس:
بیست نفر اشخاص ذیل، محکوم به حبس، به شرح ذیل رأی محکمه در بارۀ آنها صادر شده است:
1. محمّد تقی خان اسعد(امیر جنگ)، حبس ابد.
2. اسماعیل خان زراسوند بختیاری، حبس ابد.
3. موسی خان بختیار بهادر السلطنه، حبس ابد.
4. ملا خیرالله جانکی بختیاری، حبس ابد.
5. منوچهر خان اسعد، 10 سال حبس با اعمال شاقه.
6. علی صالح خان ایلخان ده سال حبس با اعمال شاقه.
7. احمد خان ایلخان ده سال حبس با اعمال شاقه.
8. یوسف خان امیر مجاهد ده سال حبس مجرد.
9. نصرت الله خان ایلخان 8 سال حبس با اعمال شاقه.
10. آقا اسکندر بابا احمدی بختیاری 8 سال حبس با اعمال شاقه.
11. مصطفی خان عجمی بختیاروند بهداروند بختیاری 7 سال حبس مجرد.
12. خان بابا خان اسعد 6 سال حبس با اعمال شاقه.
13. علی محمد خان ایل بیک بختیاری 6 سال حبس با اعمال شاقه.
14. محمد خان اسعد(سالار اعظم) پنج سال حبس با اعمال شاقه.
15. عبدالکریم خان اسفندیاری بختیاری 5 سال حبس با اعمال شاقه.
16. میرزا آقا ایل بیک بختیاری پنج سال حبس با اعمال شاقه.
17. آقا لطفه احمد خسروی بختیاری پنج سال حبس مجرد.
18. امیر حسین خان ایل خان 3 سال حبس با اعمال شاقه.
19. آقا نصرالله مولمولی[ململی] بختیاری 3 سال حبس تأدیبی.
20. تیمور خان اسفندیاری 1 سال حبس تأدیبی.
تبرئه شدهگان:
و نیز اشخاص مفصلهالاسامی ذیل از اتهامات منتسبه، مبّری گردیدهاند.
1. حاج سلطان علیخان شهاب السلطنه.
2. محمد قلی خان اسعد.
3. رحیم خان امیر بختیاری.
4. اسماعیل خان اسفندیاری بختیاری.
5. پرویز خان اسفندیاری بختیاری.
6. حبیب الله خان اسفندیاری بختیاری.
7. علی محمد خان ایلخان.
8. الیاس خان ایلخان.
چارلز الکساندر گالت، در کتاب «ایل بختیاری» از اشخاص ذیل، نام میبرد که در قیام سال 1308 شمسی شرکت داشتند و محکوم به حبس شدند:
1. حیدرقلیخان اعتمادالسلطنه، بردار سردار اقبال، پس از چند ماه حبس آزاد شد.
2. جمشید امیر بختیاری، فرزند یوسف خان امیر مجاهد، محکوم به زندان.
3. رحیم امیر بختیاری، فرزند یوسف خان امیر مجاهد، محکوم به زندان در زندان فوت کرد.
4. شکرالله امیر بختیاری، فرزند یوسف خان امیر مجاهد، محکوم به زندان در زندان فوت کرد.
5. رستم امیر بختیاری، فرزند یوسف خان امیر مجاهد، محکوم به زندان در زندان فوت کرد(گالت، 1387).
در کتاب «شناخت سرزمین بختیاری» نیز قید شده است که «سالار احتشام» نیز به شش سال حبس محکوم گردید. و منتظم الدوله نیز پس از مدّتی حبس تبرئه گردید. (نیکزاد امیرحسینی، 1354)
اشخاص زیر نیز در قیام مردمی سال 1308 شمسی شرکت داشتند:
1. محمد علی مردانی برادر علی مردان خان که مدتی در اصفهان بصورت تبعید و تحت نظر بود.
2. نادرقلی خان بختیار، فرزند سردار اشجع.
3. اسدالله خان ایل بیگی، پسر رضاقلی خان.
4. حاج چراغعلی بختیاری بابادی، به همراه برادرش.
5. آرضی خسروی بابادی، پسر جعفرخان.
6. ملّا ظهراب خالدی.
7. شاپور بختیار، پسر سردار فاتح، فرماندۀ گروهی از سواران.
8. عبدالرسول بختیار، پسرسردار فاتح.
9. کلبعلی خان بهداروند پسر درویش خان.
10. صاحب مرادخان بهداروند پسر مهراب خان.
تعدادی از زندانیان بعد از مدتی آزاد شدند. محمد یوسف خان امیر مجاهد، پس از چند ماه حبس آزاد شد. با ورود نیروهای متّفقین به ایران، در شهریور سال 1320 شمسی و اشغال کشور و عزل رضا شاه، حکومت مرکزی به شبحی بدون قدرت تبدیل گردید. زندانیان سیاسی آزاد شدند. تمام بختیاریهای که به واسطۀ شرکت در قیام سال 1308 یا به دلیل وابستگی به جعفرقلی خان سردار اسعد زندانی شده بودند، از جمله: آخیرالله جانکی جلیل پور و اسکندرخان بابا احمدی آزاد شدند. آن دسته از خوانین و سران عشایر که در تهران تحت نظر بودند، به مناطق عشایری خود بازگشتند و درصدد احیاء قدرت از دست رفته خود برآمدند.
مخالفان رضاه شاه که در دورۀ سلطنت وی سرکوب شده بودند، به افشای جنایات رضا شاه و ایادی وی برآمدند و خواستار تعقیب و مجازات عمّال ستمگر رضا شاه شدند. محمد علی مردانی، برادر علی مردان خان نیز از فرصت استفاده کرده، شکایتی تنظیم و خواستار محاکمه و مجازات عوامل اعدام برادرش علی مردان خان گردید. اما علیرغم پیگیریهای متعدّد نتیجه نگرفت. محمد علی خان، بعد از دستگیری برادرش علی مردان خان، مدتی با نیروهای دولتی درگیری داشت و به همین دلیل دولت وی را بهعنوان یاغی اعلام کرد. بعد از اعدام علی مردان خان، وی مجبور گردید سالها در اصفهان زندگی کند و تحت نظر باشد.
توضیحات
1 . فیروز میرزا، نصرت الدوله و اکبر میرزا، صارم الدوله که از امضاءکنندگان قرارداد معروف 1919 و از چهرههای بانفوذ قاجاری، متّهم بودند که در قضایای فارس و اغتشاشات و ناآرامیهای جنوب کشور دخالت داشتند، در خرداد ماه 1308 شمسی بازدداشت شدند. این دو پس از مدتی، با وساطت اشخاص متنفّذ، آزاد گردیدند. اما فیروز میرزا، بعدها با اتّهامات دیگری که به وی نسبت دادند، چند نوبت بازداشت و زندانی شد. در نهایت، در مهرماه سال ۱۳۱۵، مجدداً دستگیر و در بهمن ماه همین سال، به سمنان تبعید گردید. نصرت الدوله، در مدّت تبعید در سمنان، که قریب به یک سال به طول انجامید، به شدّت تحت نظر بود و حق مراوده و مکاتبه با احدی را نداشت. در بیستم دیماه ۱۳۱۶، توسّط سه مأموری که برای قتل او به سمنان اعزام شده بودند، ابتداء مسموم، سپس خفه و به قتل رسید. نصرت الدوله، به هنگام مرگ، کمتر از ۵۰ سال داشت.
انتهای پیام/ر
]
ارسال دیدگاه