اخبار داغ

روایت همسر شهید "حاج حسین همدانی" از آخرین دیدار/این بار سجاده نمازش را هم جمع کرد

روایت همسر شهید "حاج حسین همدانی" از آخرین دیدار/این بار سجاده نمازش را هم جمع کرد
همسر شهید سردار همدانی با بیان اینکه روز آخری که سردار عازم سوریه بودند از ایشان قول گرفتم که شهید شدند مرا شفاعت کنند، گفت: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در طول سال‌های گذشته که نقش تعیین کننده‌ای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، حین انجام مأموریت‌های مستشاری در حومه شهر حلب به ‌دست تروریست‌های داعشی به شهادت رسید.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به رسم ادب و ادای احترام و عرض تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار صحبتی کوتاه با همسر این شهید داشتند که از نظرتان می گذرد.

همسر شهید سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی به بیان نکاتی از روزهای آخر حیات سردار همدانی پرداخت و گفت: سردار دوشنبه هفته پیش عازم سوریه شدند، ظهر همان روز به منزل آمدند، از زود آمدنشان تعجب کردم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند کمی سردرد دارم.

وی افزود: ناهار را به اتفاق خوردیم و به ایشان گفتم استراحت کنند کمی بعد دیدم مشغول به انجام کارهای منزل هستند حتی دکور اتاق کار خودشان را تغییر دادند و سجاده نماز و عبای خود را نیز جمع کردند،همیشه سجاده نمازشان پهن بود اما این بار که می خواستند بروند سوریه ، سجاده را جمع کردند.

وی افزود: آن روز مدام می گفتن این بار بروم دیگر برنخواهم گشت و شهید می شوم و مدام این جمله را تکرار می کردند تا جایی که 2 تا از دخترهایم به گریه افتادن، سردار آرام و قرار نداشت احساس می کردم روی پاهای خود بند نیستند، رو به من و دخترها گفتند این دفعه برم شهید می شوم و از شما می خواهم بی تابی و گریه نکنید.

همسر شهید سردار همدانی در ادامه گفت: وقتی دخترا به گریه افتادن از ایشان گله کردم که چرا این صحبت ها را می کند و به شوخی گفتم اگر شهید شدی قول می دهی مرا شفاعت کنی که در بین صحبت ها رو به من کرد و گفت من را در همدان دفن کنید.

وی افزود: همیشه ساک رفتنش را خودم می بستم این بار دیدم وسایلی را که برایش گذاشتم را خالی کرد حتی انگشترهایش را نیز از انگشتانش در آورد و روبه من کرد و گفت می خواهم بار کمتری بردارم چرا که این بار بروم زود برمی گردم ، انگار می دانشت قراره تا چند روز دیگر شهید شود.

همسر سردار همدانی ادامه داد: روزی که ایشان شهید شدند، آرام و قرار نداشتم، زمان شهادت ایشان تهران نبودیم و ساری رفته بودیم که در هنگام برگشت به تهران متوجه شدیم ایشان به شهادت رسیدند.

همسر شهید همدانی ادامه داد: سردارهمدانی  برای شهادت خیلی بی تاب بود وقتی می شنید کسی به شهادت رسید غصه دار میشد و مدام با خود می گفت چرا من باید از قافله شهدا جا بمونم، امروز صبح برای دیدن همسرم به معراج شهدا رفتیم وقتی روی او را باز کردند نورایت خاص و لبخند معنا داری بر لبانش نقش بسته بود.

همسر شهید همدانی خاطرنشان کرد: در طی سال های  زندگی مشترکان هیچ گاه نتوانستم اشکالی از کار و رفتار همسرم بگیرم و به به داشتن چنین همسری افتخارم می کنم.

وی تصریح کرد: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.

انتهای پیام/خ

,

خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به رسم ادب و ادای احترام و عرض تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار صحبتی کوتاه با همسر این شهید داشتند که از نظرتان می گذرد.

همسر شهید سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی به بیان نکاتی از روزهای آخر حیات سردار همدانی پرداخت و گفت: سردار دوشنبه هفته پیش عازم سوریه شدند، ظهر همان روز به منزل آمدند، از زود آمدنشان تعجب کردم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند کمی سردرد دارم.

وی افزود: ناهار را به اتفاق خوردیم و به ایشان گفتم استراحت کنند کمی بعد دیدم مشغول به انجام کارهای منزل هستند حتی دکور اتاق کار خودشان را تغییر دادند و سجاده نماز و عبای خود را نیز جمع کردند،همیشه سجاده نمازشان پهن بود اما این بار که می خواستند بروند سوریه ، سجاده را جمع کردند.

وی افزود: آن روز مدام می گفتن این بار بروم دیگر برنخواهم گشت و شهید می شوم و مدام این جمله را تکرار می کردند تا جایی که 2 تا از دخترهایم به گریه افتادن، سردار آرام و قرار نداشت احساس می کردم روی پاهای خود بند نیستند، رو به من و دخترها گفتند این دفعه برم شهید می شوم و از شما می خواهم بی تابی و گریه نکنید.

همسر شهید سردار همدانی در ادامه گفت: وقتی دخترا به گریه افتادن از ایشان گله کردم که چرا این صحبت ها را می کند و به شوخی گفتم اگر شهید شدی قول می دهی مرا شفاعت کنی که در بین صحبت ها رو به من کرد و گفت من را در همدان دفن کنید.

وی افزود: همیشه ساک رفتنش را خودم می بستم این بار دیدم وسایلی را که برایش گذاشتم را خالی کرد حتی انگشترهایش را نیز از انگشتانش در آورد و روبه من کرد و گفت می خواهم بار کمتری بردارم چرا که این بار بروم زود برمی گردم ، انگار می دانشت قراره تا چند روز دیگر شهید شود.

همسر سردار همدانی ادامه داد: روزی که ایشان شهید شدند، آرام و قرار نداشتم، زمان شهادت ایشان تهران نبودیم و ساری رفته بودیم که در هنگام برگشت به تهران متوجه شدیم ایشان به شهادت رسیدند.

همسر شهید همدانی ادامه داد: سردارهمدانی  برای شهادت خیلی بی تاب بود وقتی می شنید کسی به شهادت رسید غصه دار میشد و مدام با خود می گفت چرا من باید از قافله شهدا جا بمونم، امروز صبح برای دیدن همسرم به معراج شهدا رفتیم وقتی روی او را باز کردند نورایت خاص و لبخند معنا داری بر لبانش نقش بسته بود.

همسر شهید همدانی خاطرنشان کرد: در طی سال های  زندگی مشترکان هیچ گاه نتوانستم اشکالی از کار و رفتار همسرم بگیرم و به به داشتن چنین همسری افتخارم می کنم.

وی تصریح کرد: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.

انتهای پیام/خ

,

خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به رسم ادب و ادای احترام و عرض تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار صحبتی کوتاه با همسر این شهید داشتند که از نظرتان می گذرد.

همسر شهید سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی به بیان نکاتی از روزهای آخر حیات سردار همدانی پرداخت و گفت: سردار دوشنبه هفته پیش عازم سوریه شدند، ظهر همان روز به منزل آمدند، از زود آمدنشان تعجب کردم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند کمی سردرد دارم.

وی افزود: ناهار را به اتفاق خوردیم و به ایشان گفتم استراحت کنند کمی بعد دیدم مشغول به انجام کارهای منزل هستند حتی دکور اتاق کار خودشان را تغییر دادند و سجاده نماز و عبای خود را نیز جمع کردند،همیشه سجاده نمازشان پهن بود اما این بار که می خواستند بروند سوریه ، سجاده را جمع کردند.

وی افزود: آن روز مدام می گفتن این بار بروم دیگر برنخواهم گشت و شهید می شوم و مدام این جمله را تکرار می کردند تا جایی که 2 تا از دخترهایم به گریه افتادن، سردار آرام و قرار نداشت احساس می کردم روی پاهای خود بند نیستند، رو به من و دخترها گفتند این دفعه برم شهید می شوم و از شما می خواهم بی تابی و گریه نکنید.

همسر شهید سردار همدانی در ادامه گفت: وقتی دخترا به گریه افتادن از ایشان گله کردم که چرا این صحبت ها را می کند و به شوخی گفتم اگر شهید شدی قول می دهی مرا شفاعت کنی که در بین صحبت ها رو به من کرد و گفت من را در همدان دفن کنید.

وی افزود: همیشه ساک رفتنش را خودم می بستم این بار دیدم وسایلی را که برایش گذاشتم را خالی کرد حتی انگشترهایش را نیز از انگشتانش در آورد و روبه من کرد و گفت می خواهم بار کمتری بردارم چرا که این بار بروم زود برمی گردم ، انگار می دانشت قراره تا چند روز دیگر شهید شود.

همسر سردار همدانی ادامه داد: روزی که ایشان شهید شدند، آرام و قرار نداشتم، زمان شهادت ایشان تهران نبودیم و ساری رفته بودیم که در هنگام برگشت به تهران متوجه شدیم ایشان به شهادت رسیدند.

همسر شهید همدانی ادامه داد: سردارهمدانی  برای شهادت خیلی بی تاب بود وقتی می شنید کسی به شهادت رسید غصه دار میشد و مدام با خود می گفت چرا من باید از قافله شهدا جا بمونم، امروز صبح برای دیدن همسرم به معراج شهدا رفتیم وقتی روی او را باز کردند نورایت خاص و لبخند معنا داری بر لبانش نقش بسته بود.

همسر شهید همدانی خاطرنشان کرد: در طی سال های  زندگی مشترکان هیچ گاه نتوانستم اشکالی از کار و رفتار همسرم بگیرم و به به داشتن چنین همسری افتخارم می کنم.

وی تصریح کرد: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.

انتهای پیام/خ

,

خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به رسم ادب و ادای احترام و عرض تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار صحبتی کوتاه با همسر این شهید داشتند که از نظرتان می گذرد.

همسر شهید سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی به بیان نکاتی از روزهای آخر حیات سردار همدانی پرداخت و گفت: سردار دوشنبه هفته پیش عازم سوریه شدند، ظهر همان روز به منزل آمدند، از زود آمدنشان تعجب کردم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند کمی سردرد دارم.

وی افزود: ناهار را به اتفاق خوردیم و به ایشان گفتم استراحت کنند کمی بعد دیدم مشغول به انجام کارهای منزل هستند حتی دکور اتاق کار خودشان را تغییر دادند و سجاده نماز و عبای خود را نیز جمع کردند،همیشه سجاده نمازشان پهن بود اما این بار که می خواستند بروند سوریه ، سجاده را جمع کردند.

وی افزود: آن روز مدام می گفتن این بار بروم دیگر برنخواهم گشت و شهید می شوم و مدام این جمله را تکرار می کردند تا جایی که 2 تا از دخترهایم به گریه افتادن، سردار آرام و قرار نداشت احساس می کردم روی پاهای خود بند نیستند، رو به من و دخترها گفتند این دفعه برم شهید می شوم و از شما می خواهم بی تابی و گریه نکنید.

همسر شهید سردار همدانی در ادامه گفت: وقتی دخترا به گریه افتادن از ایشان گله کردم که چرا این صحبت ها را می کند و به شوخی گفتم اگر شهید شدی قول می دهی مرا شفاعت کنی که در بین صحبت ها رو به من کرد و گفت من را در همدان دفن کنید.

وی افزود: همیشه ساک رفتنش را خودم می بستم این بار دیدم وسایلی را که برایش گذاشتم را خالی کرد حتی انگشترهایش را نیز از انگشتانش در آورد و روبه من کرد و گفت می خواهم بار کمتری بردارم چرا که این بار بروم زود برمی گردم ، انگار می دانشت قراره تا چند روز دیگر شهید شود.

همسر سردار همدانی ادامه داد: روزی که ایشان شهید شدند، آرام و قرار نداشتم، زمان شهادت ایشان تهران نبودیم و ساری رفته بودیم که در هنگام برگشت به تهران متوجه شدیم ایشان به شهادت رسیدند.

همسر شهید همدانی ادامه داد: سردارهمدانی  برای شهادت خیلی بی تاب بود وقتی می شنید کسی به شهادت رسید غصه دار میشد و مدام با خود می گفت چرا من باید از قافله شهدا جا بمونم، امروز صبح برای دیدن همسرم به معراج شهدا رفتیم وقتی روی او را باز کردند نورایت خاص و لبخند معنا داری بر لبانش نقش بسته بود.

همسر شهید همدانی خاطرنشان کرد: در طی سال های  زندگی مشترکان هیچ گاه نتوانستم اشکالی از کار و رفتار همسرم بگیرم و به به داشتن چنین همسری افتخارم می کنم.

وی تصریح کرد: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.

انتهای پیام/خ

,

خبرنگاران پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به رسم ادب و ادای احترام و عرض تسلیت با حضور در منزل این شهید بزرگوار صحبتی کوتاه با همسر این شهید داشتند که از نظرتان می گذرد.

,

همسر شهید سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی به بیان نکاتی از روزهای آخر حیات سردار همدانی پرداخت و گفت: سردار دوشنبه هفته پیش عازم سوریه شدند، ظهر همان روز به منزل آمدند، از زود آمدنشان تعجب کردم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند کمی سردرد دارم.

,

وی افزود: ناهار را به اتفاق خوردیم و به ایشان گفتم استراحت کنند کمی بعد دیدم مشغول به انجام کارهای منزل هستند حتی دکور اتاق کار خودشان را تغییر دادند و سجاده نماز و عبای خود را نیز جمع کردند،همیشه سجاده نمازشان پهن بود اما این بار که می خواستند بروند سوریه ، سجاده را جمع کردند.

,

, ,

وی افزود: آن روز مدام می گفتن این بار بروم دیگر برنخواهم گشت و شهید می شوم و مدام این جمله را تکرار می کردند تا جایی که 2 تا از دخترهایم به گریه افتادن، سردار آرام و قرار نداشت احساس می کردم روی پاهای خود بند نیستند، رو به من و دخترها گفتند این دفعه برم شهید می شوم و از شما می خواهم بی تابی و گریه نکنید.

,

همسر شهید سردار همدانی در ادامه گفت: وقتی دخترا به گریه افتادن از ایشان گله کردم که چرا این صحبت ها را می کند و به شوخی گفتم اگر شهید شدی قول می دهی مرا شفاعت کنی که در بین صحبت ها رو به من کرد و گفت من را در همدان دفن کنید.

,

وی افزود: همیشه ساک رفتنش را خودم می بستم این بار دیدم وسایلی را که برایش گذاشتم را خالی کرد حتی انگشترهایش را نیز از انگشتانش در آورد و روبه من کرد و گفت می خواهم بار کمتری بردارم چرا که این بار بروم زود برمی گردم ، انگار می دانشت قراره تا چند روز دیگر شهید شود.

,

همسر سردار همدانی ادامه داد: روزی که ایشان شهید شدند، آرام و قرار نداشتم، زمان شهادت ایشان تهران نبودیم و ساری رفته بودیم که در هنگام برگشت به تهران متوجه شدیم ایشان به شهادت رسیدند.

,

همسر شهید همدانی ادامه داد: سردارهمدانی  برای شهادت خیلی بی تاب بود وقتی می شنید کسی به شهادت رسید غصه دار میشد و مدام با خود می گفت چرا من باید از قافله شهدا جا بمونم، امروز صبح برای دیدن همسرم به معراج شهدا رفتیم وقتی روی او را باز کردند نورایت خاص و لبخند معنا داری بر لبانش نقش بسته بود.

,

همسر شهید همدانی خاطرنشان کرد: در طی سال های  زندگی مشترکان هیچ گاه نتوانستم اشکالی از کار و رفتار همسرم بگیرم و به به داشتن چنین همسری افتخارم می کنم.

,

وی تصریح کرد: شهید همدانی در وصیت نامه خود چندین صفحه ولایت پذیری و اطلاعت از رهبری را گوشزد کردند و همیشه تابع رهبری و عاشق ایشان بودند.

,

انتهای پیام/خ

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه