اخبار داغ

به مناسبت سالروز شهادت "شهید سید حیدر حمیدی"

مرگ با عزت اگر خونین بهتر از زندگی ننگین

مرگ با عزت اگر خونین بهتر از زندگی ننگین
شهید سید حیدر حمیدی در جواب مادرش برای رفتن به جبهه در حالی که دستهایش را بلند کرده بود، دو مرتبه این جمله را گفت: «مرگ با عزت اگر خونین بهتر از زندگی ننگین»
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سایت خبری کریمه، سال 1344 بود که در بخش خشت از توابع کازرون در خانواده ای مذهبی کودکی چشم به جهان گشود که نامش را حیدر نهادند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سایت خبری کریمه،, سایت خبری کریمه،, سایت خبری کریمه،,

سید حیدر حمیدی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شهر خشت به پایان رسانید، از آن جایی که وی علاقه عجیبی به مطالعه کتب مذهبی و سیاسی داشت با تلاش و کوشش بسیاری از دانش آموزان را به مطالعه سیاسی و تأسیس کتابخانه در مدرسه و اجرای نمایشنامه ترغیب و تشویق می کرد.

,

علاوه بر این شهید حمیدی در گسترش هر چه بیشتر انقلاب اسلامی در روستاها و حفظ دستاورد های انقلاب و به راه انداختن دعای کمیل و قرائت قرآن در شبهای ماه مبارک رمضان تلاش می کرد.

,

تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی و با صدور فرمان بسیج از طرف امام، بسیج مستضعفین به کمک این شهید بزگوار و دیگر دوستانش تشکیل گردید، از این رو وی بیشتر شبها را در بسیج به نگهبانی می پرداخت و به عنوان مربی بسیج هم به فعالیت می پرداخت.

,

اما بعد از فرمان امام روح پرفتوح شهید دیگر اجازه ماندن در کلاس درس را به وی نداد و سنگر مدرسه را به دیگر دوستانش سپرد و خود راهی جبهه های رزم گردید...

,

... وسرانجام در تاریخ 1360/09/07 در جبهه مریوان به جمع شهدای راه حسین (علیه السلام) پیوست.

,

فرازی از وصیتنامه این شهید بزرگوار:

, فرازی از وصیتنامه این شهید بزرگوار:,

امیدوارم که بچه هایم را طوری تربیت کنید که پیرو خط امام حسین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام باشند، من خودم داوطلب به جبهه رفتم و چه بهتر است آدمی که روزی می میرد، شرافتمندانه و در راه خدا شهید شود.

,

خاطراتی شنیدنی از زبان مادر بزررگوار شهید سید حیدر حمیدی:

, خاطراتی شنیدنی از زبان مادر بزررگوار شهید سید حیدر حمیدی:,

اوایل انقلاب که هنوز امام به ایران نیامده بودند، حیدر یکبار به خانه آمد، در حالی که بسیار ناراحت بود، به او گفتم چرا کلاس نرفتی و آمدی؟ گفت: یکی از معلمان ما به نام آقای اسد زاده که به ما درس تفسیر قرآن می داد دستگیر کرده اند؛ از فرط ناراحتی 3 بار سر خود را به نخلی که در حیاط بود زد، بطوری که گفتم سر ایشان ورم کرده.

,

دوران جبهه و جنگ، حیدر همیشه با ارگانهای بسیج بود، یکبار که آنها را برای آموزش برده بودند، شب حدودهای ساعت 10 به خانه آمد؛ گفتم مادر خوش آمدی. گفت: مادر پس فردا قرار است ما را به جبهه اعزام کنند، یکباره دلم گرفت و گفتم مادر می روی و تو را می کشند. گفت: مادر اول مرا که نمی کشند، دوم نمی کشند و سوم اگر بکشند شهیدم کرده اند و اسلام احتیاج به خون ماها دارد و در حالی که دستهایش را بلند کرده بود، دو مرتبه این جمله را گفت: «مرگ با عزت اگر خونین بهتر از زندگی ننگین»

,

از زبان پدر بزرگوار شهید:

, از زبان پدر بزرگوار شهید:,

یک روز در حیاط خانه نشسته بودیم که یکی از همکلاسیهای حیدر دم در خانه آمد و گفت: پسر شما می خواهد برود جبهه و همه پرونده هایش تکمیل است و می خواهد برود. گفتم برو بسلامت.

,

خودش هم آمد و گفت: پدر من می خواهم بروم جبهه و الآن تنها چیزی که مانده رضایت پدر و مادر است؛ من گفتم از من که راضی هستم، وقتی این جمله را گفتم حیدر عین گل شکفته شد و شوق و شادی در چهره او نمایان شد، وقتی رضایت را از من گرفت نزد مادرش رفت و مادرش گفت: می روی شهید می شوی، او هم در جواب گفت: اسلام به خون ما نیاز دارد.

,

از زبان برادر بزرگوار شهید:

, از زبان برادر بزرگوار شهید:,

وقتی سید حیدر شهید شد، من در مقطع دبیرستان درس می خواندم، آن روز یکی از دوستانم آمد و گفت آقای حمیدی یک نفر دم در مدرسه با شما کار دارد، وقتی رفتم، سلام و علیک کردم، آن شخص گفت: بیا برویم و با اصرار زیاد من را به خانه برد، وقتی به خانه رسیدم دیدم جمعیت زیادی در خانه ما هستند بعد از چند لحظه به من گفتند که حیدر شهید شده...

,

مشخصات این شهید بزرگوار:

, مشخصات این شهید بزرگوار, :,

نام و نام خانوادگی: سید حیدر حمیدی

,

نام پدر: سید علی

,

تاریخ تولد: 1344

,

محل تولد: خشت

,

تاریخ شهادت: 07/09/1360

,

محل شهادت: مریوان

,

محل دفن: امام زاده علی (خشت)

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه