اخبار داغ

سید حسین آقاعمو:

کتابفروشی قائم پایگاه مبارزان شده بود

کتابفروشی قائم پایگاه مبارزان شده بود
مبارز روزهای انقلاب سمنان گفت: کتابفروشی که به همراه دوستان در بازار تاسیس کرده بودیم به پایگاهی برای توزیع اطلاعیه های امام تبدیل شده بود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل ازمرآت، در یکی از روزهای دهه مبارک فجر، خبرنگار مرآت سراغ سید حسین آقاعمو، یکی از چهره های مذهبی و باسابقه انقلابی شهر سمنان رفت و از وی برای انجام گفتگویی صمیمی دعوت کرد. وی با حضور در دفتر مرآت به بیان خاطرات خود از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی پرداخت.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت, مرآت, مرآت,

آقاعمو هم اکنون مدیرعامل مجمع خیرین مدرسه ساز استان سمنان است و در برنامه های فرهنگی نیز به عنوان کارشناس حضور می یابد.

,

مرآت- ضمن عرض سلام، لطفا مختصری از خود و سوابق کاریتان ارائه فرمایید.

, مرآت- ضمن عرض سلام، لطفا مختصری از خود و سوابق کاریتان ارائه فرمایید.,

اینجانب سید حسین آقاعمو متولد سال 1332 در سمنان، پس از طی تحصیلات متوسطه در دبیرستان دهخدا با شرکت در آزمون سراسری در رشته کاردانی تکنولوژی در دانشکده فنی سمنان پذیرفته شدم. پس از اخذ مدرک کاردانی تکنولوژی، مجددا در آزمون سراسری شرکت کردم و در رشته حقوق معارف اسلامی قبول شده و مدرک کارشناسی این رشته را نیز دریافت نمودم. پس از آن جهت طی خدمت سربازی به سپاه دانش رفتم و با پایان آن به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به عنوان دبیر معارف و بینش اسلامی انجام وظیفه کردم. هم اکنون سه فرزند دارم که تحصیلات عالی دانشگاهی دارند و همسرم هم فرهنگی هستند که مدتی مدیر مجتمع فرزانگان سمنان بودند.

,

مرآت- از چه زمانی با حضرت امام آشنا شدید؟

, مرآت- از چه زمانی با حضرت امام آشنا شدید؟,

با توجه به اینکه در خانواده ای مذهبی متولد شده بودم،  پدرم پیام ها و سخنرانی های امام را تعقیب می کرد. در سال 1343 پس از دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی (ره) به ترکیه، علمای سمنان نامه ای تنظیم کردند و خواستار آزادی ایشان شدند.

,

در همان ایام وقتی این خبر را از پدرم شنیدم عاشق شخصیت و شجاعت حضرت امام  شدم و سعی کردم اطلاعات بیشتری درخصوص ایشان کسب کنم.

,

, ,

مرآت- در جوانی کار سیاسی هم می کردید؟

, مرآت- در جوانی کار سیاسی هم می کردید؟,

 کار سیاسی نه، اما کار فرهنگی بله. در سال 54 پس از آنکه از خدمت سربازی برگشتم به همراه آقای امان و مرحوم نعمت الله طاهریان تصمیم گرفتیم یک کتابفروشی در بازار سمنان ایجاد کنیم. بنابراین هرکدام ما 10 هزار تومان برای این کار کنار گذاشتیم که در آن زمان پول زیادی بود. در آن سالها حقوق یک کارمند کمتر از هفتصد تومان بود.یکی از دوستانم به نام آقای رضایی که کارمند بانک ملی بود هم به ما اضافه شد و مغازه پدرخانم خود مرحوم سیدعبدالله دانایی که پدر فرماندار فعلی سمنان بودند را در اختیار ما قرار داد.

,

می خواهم این نکته را عرض کنم که همه مردم در امور فرهنگی کمک می کردند چون خلاء آن بسیار محسوس بود.

,

با نظر دوستان نام کتابفروشی را قائم انتخاب کردیم و روی تابلوی مغازه هم آیه "نون والقم و مایسطرون" را به همراه طرحی از قطره خون نوشتیم.

,

 

,

مرآت- هدفتان فقط فروش کتاب بود؟

, مرآت- هدفتان فقط فروش کتاب بود؟,

خیر، در کنار آن می خواستیم پیام امام و رهبران دینی را هم در سطح جامعه منتشر کنیم. مثلا  آثار شهید مطهری و مرحوم شریعتی را که طرفداران زیادی داشتند از تهران تهیه می کردیم و به فروش می رساندیم.

,

معمولا چون در مدارس نمایشگاه کتاب برپا می شد مدیران مدارس به کتابفروشی می آمدند و ما هم کتب را با قیمت پایین در اختیار آنها قرار می دادیم.

,

کار دیگری که در کتابفروشی انجام می شد این بود که افرادی که از شهرهای بزرگ مثل تهران، قم و یا مشهد به سمنان می آمدند اطلاعیه ها و پیام های انقلاب را با خود می آوردند و پشت کتابها و یا در بین صفحات آنها قرار می دادند تا مردم آنها را پخش نمایند.

,

از طرفی دیگر دانشجویان انقلابی تهران کتب مرتبط با انقلاب را برای ما ارسال می کردند و ما نیز آنها را به فروش می رساندیم.

,

مرآت- به جز کتب شهید مطهری و مرحوم شریعتی چه آثاری را می فروختید؟

, مرآت- به جز کتب شهید مطهری و مرحوم شریعتی چه آثاری را می فروختید؟,

فروش این آثار از سایر کتب بسیار بیشتر بود ولی کتابهای صمد بهرنگی، جلال آل احمد و مرحوم نائینی هم با استقبال مردم مواجه می شد.

,

, ,

مرآت- کدام قشر بیش از سایرین خریدار کتب شما بودند؟

, مرآت- کدام قشر بیش از سایرین خریدار کتب شما بودند؟,

در آن زمان تمام افرادی که سواد خواندن و نوشتن داشتند به کتاب علاقه مند بودند ولی طبیعتا دانش آموزان، دانشجویان و معلمان بیش از سایر اقشار مشتری کتابفروشی ما بودند.

,

از طرفی دیگر با توجه به محدود بودن تعداد فروشگاه های کتاب در سطح شهر سمنان، کتابفروشی ما به یک پایگاه فرهنگی تبدیل شده بود و دوستداران کتاب معمولا در آنجا حضور داشتند.

,

مرآت- در کتابفروشی هم کار سیاسی می کردید؟

, مرآت- در کتابفروشی هم کار سیاسی می کردید؟,

بله بسیار زیاد، یکبار در سال 56 که برای خرید کتاب به تهران رفته بودم، هزار عدد از عکس های امام را هم خریدم و وقتی می خواستم به سمنان برگردم آنها را به همراه کتابهایی که خریده بودم از من سرقت کردند. دوباره به بازار رفتم و هزار عدد دیگر از آن عکس ها را خریدم و به سمنان آوردم.

,

مرآت- هزار قطعه عکس امام به سمنان آوردید؟ از ساواک نمی ترسیدید؟

, مرآت- هزار قطعه عکس امام به سمنان آوردید؟ از ساواک نمی ترسیدید؟,

بله، بالاخره تا اندازه ای از ساواک می ترسیدم اما جوان بودیم و سرشار از انرژی و انگیزه لذا فعالیت هایمان را ادامه می دادیم.

,

مرآت- آن عکس ها را چکار کردید؟

, مرآت- آن عکس ها را چکار کردید؟,

در بازار سمنان دوستی داشتم که قبول کرد عکس ها را از من بگیرد و در بازار توزیع کند. کاسبان بازار همکاری کردند و عکس های امام را پشت شیشه مغازه شان نصب نمودند. نیم ساعت از نصب عکس ها نگذشته بود که نیروهای ژاندارمری و ساواک به بازار ریختند، شیشه مغازه ها را شکستند و عکس ها را پاره کردند.

,

من به کتابفروشی رفتم و دیدم نیروهای ژاندارمری آقای امان را برده اند. آنها حتی مرحوم طاهریان هم مورد ضرب و شتم قرار داده و به مغازه خسارت زده بودند.

,

, ,

مرآت- اوج فعالیت های سیاسی شما چه زمانی بود؟

, مرآت- اوج فعالیت های سیاسی شما چه زمانی بود؟,

یک روز در رمضان سال 57 وقتی برای نماز ظهر به مسجد عابدینیه رفته بودم یکی از دوستانم به نام آقای جنیدی به من گفت "چند نفر برای امور انقلاب نیاز به کمک دارند، شما همکاری می کنی؟" گفتم بله آماده ام و او دیگر چیزی نگفت.

,

چند روز بعد وقتی در مغازه نشسته بودم یک نفر آمد و دو عدد صندوق بزرگ آورد و گفت اینها برای شماست.

,

من متوجه شدم که ممکن است درون آن اطلاعیه و یا چیز دیگری باشد. به او گفتم "این صندوق ها را روبروی مغازه بگذار و برو"، به این علت این کار را کردم چون ممکن بود ساواک او را تعقیب کرده باشد.

,

روبروی مغازه ما منزل مرحوم سیادتی بود. به پسرش مسعود که از دوستان ما بود گفتم این بسته ها برای شماست و او آنها را برد.

,

روز بعد وقتی از او درمورد محتوای بسته ها سوال کردم گفت هشت هزار اطلاعیه امام خمینی (ره) در آن بوده است.

,

چند وقت بعد که حاج آقا شاهچراغی مرا دید به من گفت اگر اطلاعیه امام نیاز دارید به شما برسانم که به او گفتم در حال حاضر هشت هزار اطلاعیه داریم که ایشان بسیار متعجب شدند.

,

مرآت- آن اطلاعیه ها را چطور توزیع کردید؟

, مرآت- آن اطلاعیه ها را چطور توزیع کردید؟,

به شکل های مختلفی توزیع می شد. مثلا یک شب با یک روحانی هماهنگ کردیم بعد از نماز مغرب و عشا روضه بخواند. او هم قبول کرد و بعد از سخنرانی روضه مفصلی خواند و ما در حالی که مسجد تاریک بود اطلاعیه ها را بین نمازگزاران توزیع کردیم.

,

مرآت- ساواک شما را تحت نظر نداشت؟

, مرآت- ساواک شما را تحت نظر نداشت؟,

بله، یکبار دانشجویان تهران 300 عدد اطلاعیه برایم ارسال کردند. یک روز هنگام ظهر وقتی به خانه رفتم احساس کردم تحت نظر قرار دارم. هنوز لحظاتی از ورود به خانه نگذشته بود که نیروهای ساواک و ژاندارمری وارد منزل ما شدند و تمام خانه را جستجو کردند و تعدادی نوار و اطلاعیه و کتاب را پیدا کردند و مرا هم با خود به ژاندارمری بردند.

,

چند روز در بازداشت بودم و عصرها مورد بازجویی قرار می گرفتم. مدتی بعد به دادسرای نظامی گرگان منتقل شدم و جالب بود وقتی در خیابان با دستبند راه می رفتیم و یا سوار ماشین می شدیم مردم با نگاهشان ما را تحسین می کردند چون می دانستند متهمانی که به گرگان می آیند مبارز انقلابی هستند.

,

روز بعد مرا به دادگاه بردند. سه سرهنگ مسئول بازجویی از من شدند و درمورد اطلاعیه های امام از من سوال کردند. آنها دنبال این بودند تا سرنخ مبارزان انقلاب را در سمنان پیدا کنند و بفهمند تشکیلات از کجا پشتیبانی می شود. یکی از افراد حاضر در دادگاه به من گفت اگر کسی ضامن شما بشود می توانید بروید و در جلسه بعدی دادگاه حضور پیدا کنید. من با حاج حسین نیری که از دوستانم بود و در گرگان زندگی می کرد  تماس گرفتم و از او خواستم برای ضمانت من به دادگاه بیاید. او هم با چند سند وارد دادگاه شد. مسئول پرونده من وقتی او را دید به او گفت شما حاضری ضامن او بشوی؟ او هم با قاطعیت گفت بله. مسئول پرونده دوباره به او گفت: آقاعمو متهم ضد امنیتی است و جرم سنگینی دارد، آیا باز هم حاضر به ضمانت او هستی؟ اگر او در موعد مقرر به دادگاه نیاید تو اعدام می شوی! و دوستم دوباره با قطعیت پاسخ داد: بله، می دانم!

,

این قاطعیت دوستم و نیروهای مبارز انقلابی باعث عصبانیت آنها می شد ولی کاری نمی توانستند انجام دهند، لذا ناچار شدند ضمانت او را بپذیرند هرچند می دانستند او چند برابر من انقلابی تر و مبارز تر است.

,

, ,

مرآت- آیا فکر می کردید انقلاب به پیروزی برسد؟

, مرآت- آیا فکر می کردید انقلاب به پیروزی برسد؟,

زمانی که در سال 1357 سخنان امام خمینی (ره) می شنیدیم و حضور اقشار مختلف مردم را در خیابان ها مشاهده می کردیم حدس هایی می زدیم اما اینکه حکومتی با این اقتدار تشکیل شود را پیش بینی نمی کردیم که حضرت امام با رهبری های خود این اقدام را به بهترین شکل ممکن انجام دادند.

,

اتفاقی که روند انقلاب اسلامی را تسریع کرد فرار شاه خائن بود که باعث شد مردم برای ادامه مقاومت و ایستادگی انگیزه پیدا کنند.

,

مرآت- خاطره ای از روزهای منتهی به ورود امام به میهن دارید؟

, مرآت- خاطره ای از روزهای منتهی به ورود امام به میهن دارید؟,

 بله، در یکی از روزهای بهمن 57 در بلوار قائم سمنان مراسمی برگزار شده بود و قرار بود سخنران آن مراسم که یک روحانی بود را با ماشین خود به آنجا ببرم. او را از حوزه علمیه سوار کردم و به محل سخنرانی بردم. جمعیت بسیار زیادی در محل مراسم حضور داشتند. این روحانی سخنرانی بسیار کوبنده و محکمی در نقد حکومت انجام داد و من هم چون می دانستم ممکن است او را دستگیر کنند ماشین را برای حرکت فوری پس از سخنرانی آماده کردم. بلافاصله پس از سخنرانی او را سوار ماشین کردم و او هم لباس هایش را عوض کرد و با لباس شخصی در جایی پیاده شد و من هم به خانه رفتم.

,

مرآت- همان روز مجسمه شاه را سرنگون کردید؟

, مرآت- همان روز مجسمه شاه را سرنگون کردید؟,

بله، وقتی مراسم تمام شده بود حوالی غروب بود. من بعد از آنکه سخنران را پیاده کردم به خانه برگشتم. چند دقیقه از حضورم در منزل نگذشته بود که یکی از دوستانم امد و گفت بیا که مجسمه شاه را پایین آوردند.

,

به میدان امام رفتیم و دیدیم مردم طنابی دور مجسمه شاه بسته اند و آنرا روی زمین می کشند. بخشی از مردم به میدان راه آهن رفتند تا مجسمه رضاشاه را پایین بیاورند که خود عوامل شاه آنرا محترمانه پایین آوردند!

,

مرآت- در سالروز ورود حضرت امام کجا بودید؟

, مرآت- در سالروز ورود حضرت امام کجا بودید؟,

چند روز قبل از ورود امام به میهن من به همراه جمعی دیگر به رباط کریم رفتیم. در آنجا مسجدی قرار داشت که به مسجد سمنانی ها معروف بود. خبر دادند بختیار فرودگاه را بسته است که این خبر باعث اعتراض گسترده مردم شد و ما هم روزها برای اعتراض به خیابان ها می رفتیم و شب به مسجد برمی گشتیم.

,

روز بازگشت امام (ره) به همراه دوستان به تهران رفتیم و من هم مقابل دانشگاه تهران مسئول انتظامات بودم و چند روز بعد به سمنان برگشتم.

,

مرآت- روز پیروزی انقلاب را به یاد دارید؟

, مرآت- روز پیروزی انقلاب را به یاد دارید؟,

بله، آن روز رادیو اعلام کرد "این صدای انقلاب ملت ایران است که می شنوید." امام خمینی (ره) هم که این خبر را شنیده بودند شهید مطهری را به صدا و سیما فرستادند و به او گفتند " برو و بگو اعلام کنند این صدای انقلاب اسلامی ملت ایران است"

, اسلامی,

این تیزبینی حضرت امام در جلوگیری از انحرافات در مسیر انقلاب اسلامی بسیار دقیق و هوشمندانه بود.

,

مرآت- از اینکه وقت خودتان را در اختیار مرآت قرار دادید ممنونیم

, مرآت- از اینکه وقت خودتان را در اختیار مرآت قرار دادید ممنونیم,

من هم از شما تشکر می کنم و امیدوارم موفق باشید.

,

انتهای پیام/رض

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه