هنوز هم در شهر خودمان اصفهان هستند هنرمندانی که بدون هیچ ادعایی دل در گرو هنر دارند و در سکوت تن به عشق هنر سپردهاند. آنچه از جوهره وجودشان بر میآید بر تن هنر پویای شهرمان میپوشانند. یکی از این هنرمندان استاد اصغر دهقان است که سالهاست در شهرمان دل در گرو زبان هنر دارد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از هنرما، در سال ۱۳۳۸ در اصفهان به دنیا آمدم. پدرم کارگر دخانیات بود و مادرم خانه دار. زندگیمان به سختی میگذشت. روزگار به ما یاد داده بود که از کودکی باید در مقابل نامرادیهای روزگار مقاوم باشیم . در سال ۱۳۴۴ به دبستان زند رفتم و با حسین دهقان و علیرضا افتخاری و چند نفر دیگر از بزرگان شهر هم کلاس شدم. افتخاری حدود دو سال بعد از آن مدرسه رفت. اما با دهقان تا پایان دوره ابتدائی همکلاس بودیم. در سال ۱۳۵۰ در مسیر مدرسه کتابخانهایی تأسیس شد که عضویت در آن رایگان بود. اما دو قطعه عکس میخواست. با سختی فراوان و پسانداز توانستم ده ریال برای هزینه عکس جمع کنم. با خوشحالی به عضویت کتابخانه درآمدم. اولین کتاب را با عنوان قصه های خوب برای بچه های خوب بود به امانت گرفتم. روزی نبود که کتاب به امانت نگیرم. هنوز اسامی مسئولان کتابخانه را به یاد دارم. خانمها بمانیان، ایهامی، فیروزه.
هنوز هم در شهر خودمان اصفهان هستند هنرمندانی که بدون هیچ ادعایی دل در گرو هنر دارند و در سکوت تن به عشق هنر سپردهاند. آنچه از جوهره وجودشان بر میآید بر تن هنر پویای شهرمان میپوشانند. یکی از این هنرمندان استاد اصغر دهقان است که سالهاست در شهرمان دل در گرو زبان هنر دارد.
شماره تلفنش را یکی از دوستان در اختیارم قرار میدهد. چندین بار تماس گرفتم، ولی استاد فروتنانه از مصاحبه امتناع میکند.
آنجاست که متوجه میشوم که استاد خودش نیز در حال حاضر ماهنامه ای را به نام سیبه اداره میکند. در دفتر همان ماهنامه به دیدارش میروم. گفت وگوی هنرما را با ایشان بخوانید.
در سال ۱۳۳۸ در اصفهان به دنیا آمدم. پدرم کارگر دخانیات بود و مادرم خانه دار. زندگیمان به سختی میگذشت. روزگار به ما یاد داده بود که از کودکی باید در مقابل نامرادیهای روزگار مقاوم باشیم. در سال ۱۳۴۴ به دبستان زند رفتم و با حسین دهقان و علیرضا افتخاری و چند نفر دیگر از بزرگان شهر هم کلاس شدم. افتخاری حدود دو سال بعد از آن مدرسه رفت. اما با دهقان تا پایان دوره ابتدائی همکلاس بودیم. در سال ۱۳۵۰ در مسیر مدرسه کتابخانهایی تأسیس شد که عضویت در آن رایگان بود. اما دو قطعه عکس میخواست. با سختی فراوان و پسانداز توانستم ده ریال برای هزینه عکس جمع کنم. با خوشحالی به عضویت کتابخانه درآمدم. اولین کتاب را با عنوان قصه های خوب برای بچه های خوب بود به امانت گرفتم. روزی نبود که کتاب به امانت نگیرم. هنوز اسامی مسئولان کتابخانه را به یاد دارم. خانمها بمانیان، ایهامی، فیروزه.
اصول اولیه موسیقی را توسط استاد گوهری، فن بازیگری توسط خانم حاجیان، مرحوم پرویز فنی زاده و شمسی فضلاللهی یاد گرفتم. در سال ۱۳۵۴ اولین نمایشنامه را کارگردانی کردم.که محمدرضا نریمانی هنرمند فعلی اصفهان در همان نمایشنامه به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شد . در همان سال به استاد نحوی مربی موسیقی اداره آموزش و پرورش معرفی شدم و به مدت سه سال با ایشان همکاری کردم. یکی دیگر از موفقیتهای من در سال ۱۳۵۴ توانستم عنوان نویسنده برتر نمایشنامه نویسی را از آن خود کنم. اولین قصههایم در مجلات آن زمان با نام مستعار ادیب آزاد و شبدیز چاپ شد. سپس برای آموزش فیلمسازی به انجمن سینمای جوان رفتم و در آنجا با زاون قوکاسیان آشنا شدم و چند فیلم کوتاه ساختم. چیزی نگذشت که توسط پرویز حسن پور کارگردان فعلی صداو سیما که در آن روز سمت مربی انجمن سینمای جوان را داشت، به استاد هوشنگ حریرچیان و استاد حسین غزالی در رادیو اصفهان معرفی شدم. و به کار نویسندگی و همکاری با این دو بزرگوار در برنامه شهر صبح و آینه زندگی پرداختم. در همان جا با استاد مصطفی هادوی (شهیر اصفهانی) نویسنده برنامه کودک رادیو اصفهان آشنا شدم. سپس با سید مصلح الدین مهدوی مورخ و محقق زبردست آشنا شدم و یکی از نوشتههایم را برای اظهار نظر تقدیم ایشان کردم که پس از بازگرداندن مرا مورد تفقد قرار دادند، که بطور یقین چراغ روشن راهی شد که در ساختن آینده ادبی من بسیار مثمر ثمر بود. در زمان انقلاب فرصتی شد تا با خیال راحتتر سراغ فیلم و نمایش برویم . اولین نمایشنامه بعد از انقلاب را با صدای تیر در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و به حمایت جامعه اسلامی معلمان اصفهان در سالن هلال احمر به روی صحنه بردم. و پس از آن دوطفلان مسلم، برمیگردیم تا گل لاله بچینیم، سربداران و دخترم فردا به آغوشت بازخواهم گشت… به روی صحنه رفت. در همان زمان بهصورت مربی در مدارس ناحیه ۲ به آموزش تئاتر میپرداختم. در سال ۶۲ تهیه کنندگی فیلمهای داستانی عاشورایی دیگر را (با هزینه شخصی) و فیلم دوستان مدرسه را برای سیمای مرکز اصفهان به انجام رساندم. و همزمان گروه هنری گشتاور را که از پیش از انقلاب پایه ریزی کرده بودم، تثبیت کردم. بسیاری از بچه هائی که در آن گروه هنری گرد هم آمدند حالا در تئاتر اصفهان برای خودشان وزنهای هستند.
پس از آن برای یک دوره دوساله نمایشنامه نویسی و بازیگری به رادیو تهران رفتم که در آنجا از کلاس های مرحوم حمید سمندریان، بهزاد فراهانی، استاد شفیعی کدکنی و….. بهره های فراوان بردم به اصفهان برگشتم و در کنار اکبر تحویلیان برنامه مردم و مسوولان را برای شبکه اصفهان کارکردم. با رفتن اکبر تحویلیان (تهیه کننده سریال زیر تیغ) به تهران، یک برنامه ادبی با نام یک شاخه گل که با محوریت زندگینامه شاعران اصفهانی بود، تهیه کردم. چون قبل از انقلاب با مجله زن روز همکاری میکردم از طریق یکی از دوستان مجددأ به استخدام این مؤسسه مطبوعاتی درآمدم و سالهای پر باری را در تکامل فکر و اندیشه خود در آنجا سپری کردم. ولی با انتصاب آقای حسین شریعتمداری مثل خیلی های دیگر از مؤسسه کیهان رانده شدم .
در آن زمان با عبدالرحیم مرادیان که از بچههای تئاتر اصفهان است ارتباط برقرار کردم. منکه بطور کلی دور همه گونه فعالیت فرهنگی را خط کشیده بودم این بار در قامت بازیگر پس از سالها با نمایش بازرس نوشته گوگول، توسط ابراهیم کلانی و به کارگردانی استاد مرادیان به صحنه رفتم و توانستم به عنوان بازیگر اول در جشنواره تئاتر استان پس از ۲۳ سال دوری از بازیگری انتخاب شوم.
ادامه این همکاری باعث شد تا در فیلمی دیگر از ایشان بنام شیشههای رنگی بازی کنم،که منتخب هیات داوران جشنواره تولیدات استانی سیمای جمهوری اسلامی ایران شد و پس از آن در فیلمها و سریالهای دیگری به ایفای نقش پرداختم که در بعضی نویسنده در بعضی کارگردان در بعضی بازیگر و در تعدادی با تمامی این سمت ها حضور پیدا کردم. یعنی هم کارگردان هم نویسنده هم بازیگر. فیلم چراغ یکی دیگر از کارهایم بود که با بازی زیبای ثریا قاسمی در عاشورای سال گذشته از شبکه ۳ سیما پخش شد. و در حال حاضر در تدارک ساخت دو فیلم هستم که مجوز آن به صورت تله اخذ شده اما به احتمال قوی به صورت سینمائی و برای اکران سینما کلید خواهد خورد. نوشتن، سینما و تئاتر سه ضلع زندگی من است.
با همه این احوال عشق من به نویسندگی باعث شد که در تمامی این سالها دست از نوشتن برندارم. مدتی را با روزنامه اطلاعات سرکردم، مدتی را با والی طی طریق کردم و پس از آن با هفته نامه تندر و روزنامه اصفهان زیبا همکاری کردم. اما به نقطهای رسیدم که خودم درخواست ماهنامه کنم که با موافقت اداره مطبوعاتی وزارت ارشاد هم اکنون میرود تا هفتمین شمارهاش تقدیم خوانندگان عزیز شود. در اینکه چرا اسمم را از اصغر به امیر تغییر دادم، زمانی با نام خسرو دهقان فعالیت داشتم تا دیدم در جامعه هنری اصفهان این نام برروی اشخاص دیگری که در زمینه هنری در اصفهان شروع به فعالیت کرده اما از نظر سنی بسیار جوان هستند گذاشته شده است که از نظر شناسنامهای نیزحق با آنها بود، به همین خاطر نامم را از اصغر به معنای کوچک به امیر به معنای بزرگ تغییر دادم.که البته بعدأ پشیمان شدم. اما خُب اینهم از همان کارهایی بود که ما اصفهانیها به آن میگوییم گز نکرده. حالا اگر نام مرا در جایی یا در زیر نوشتهای با امضا امیر دیدید تعجب نکنید این همان اصغر است. یعنی کوچک شما !
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه