اخبار داغ

روی موج سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر

نیروی کار یا روبات‌های کارگر؟/زخم چالش‌های اقتصادی بر تن جوامع صنعتی

نیروی کار یا روبات‌های کارگر؟/زخم چالش‌های اقتصادی بر تن جوامع صنعتی
فیلم سینمایی "قانون بازار" محصول کشور فرانسه به کارگردانی" استفان بریزه" داستان یک کارگر کارخانه بیکار است که سعی می‌کند در طبقه کارگر فرانسه پول بخور و نمیری دربیاورد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، فیلم قانون بازار در حقیقت درد نامه زندگی طبقات کارگری درقلب جوامع صنعتی است و مصائب و چالش های اقتصادی این طبقه را به تصویر می کشد.درجوامع صنعتی پیشرفته همچون بازار کار فرانسه به نیروی کار به چشم یک ربات نگریسته و قوانین دیکته شده به قشر کارگری به گونه ای است که "چشم گویان"و "بله قربان گویان" بی چون و چرا وبی اندیشه ای از نیروی کار ساخته شود؛افرادی که دربست با پشت پا زدن به احساس و نگرش انسانی تنها به سود و زیان مجموعه محل کار خود -که در این فیلم یک فروشگاه بزرگ است-بیندیشند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.

 

قهرمان فیلم،کارگراز کار بیکار شده ای است که برای دریافت وام 2000 دلاری مجبور است به سرعت مدارکی دال بر دست و پا کردن شغلی جدید ارائه دهد.وی در میانسالی و با داشتن یک پسر نوجوانِ معلول و محصل،تنها خانه ای موقتی در کنار دریا و یک ماشین نه چندان مدل بالا دارد.ابتدا برای تامین هزینه هایش می خواهد اقدام به فروش خانه کانکسی کند.
پای تلفن با یک زن و شوهر خریدار بر سر مبلغ 7000دلار به توافق می رسند،اما خریداران بعد از بازدید از خانه موقتی، موارد مورد توافق را فراموش کرده و به یکباره می خواهد مبلغ را از7000دلار به 6000دلار برسانند.قهرمان فیلم به تخفیف 1000دلاری قانع نمی شود و با آرامش و در عین حال سرسختی می گوید:« من اینجا برای التماس کردن نیامدیم.پشت تلفن مبلغ7000دلار را توافق کرده بودیم.ما این خانه را دوست داریم و تنها به دلایل شخصی می خواهیم بفروشیم.در نهایت می توانم مبلغ را تا 6800پایین بیاورم.»
این قاطعیت آن هم در چشم و کلام کارگری از قشر متوسط نه تنها هیچ خریداری را خوش نمی آید،بلکه بعدها مانع قبول وظایف از سوی وی آن هم بر طبق قوانین  سختگیرانه کاری در یک فروشگاه بزرگ عرضه کالا می شود.

بنابراین قهرمان قانون بازار آن تیپ شخصیت و منشی را ندارد که مورد پذیرش در کارش قرار گیرد.آتشی در زیر خاکستراست،فریادی در گلو دارد و اسب چموشی در نگاهش می تازد!
در جامعه صنعتی پیشرفته از هر فرد جامعه نهایت انتظارات وجود دارد تا هر یک در انجام وظایف خود بهترین بوده و در حد یک قهرمان ظاهر شوند.

برای مثال سیستم آموزشی از پسر معلولِ قهرمان فیلم انتظار دارد به دلیل اینکه  در یک پروژه تحصیلی مجانی شرکت داده شده،همیشه بهترین نمره ها را در کارنامه خود ثبت کند و نهایتا به مدرسه ای که رشته زیست شناسی دارد و جزو بهترین مدارس است،به صورت بهترین دانش آموز- بدون پرداخت  شهریه- ورود پیدا کند

از قهرمان فیلم انتظار می رود با کت و شلوار رسمی چندین دلاری،لبخند به لب و انعطاف پذیر در برابر مافوق کاریش ظاهر شود و با همین تیپ و اندیشه در مصاحبه ای کاری حاضر شود.
همه چیز باید روتین و ایده آل باشد،حتی در شرایطی که با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می کنی و یک دلار هم ته جیبت نیست.

زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.

به عبارت دیگر جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی و بی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.ضمن اینکه همه در یک میدان مسابقه برای اول شدن در حال دویدن هستند و در این رقابت خیلی چیزها از جمله احساسات انسانی و منش بشری سلاخی می شود.

قهرمان فیلم نهایتا نیروی حراست یک فروشگاه بزرگ می شود.در این کسوت بایدافرادی را که بی پولند و چیزهایی یواشکی از قفسه های فروشگاه بر می دارند، دستگیر کند.هر بار در مقابل چهره های مفلوک و دردمند دزدان اجناس، وجدانش تیر می کشد و در برابر تبعیض طبقاتی باید سکوت اجباری در پیش گیرد.بخصوص که بسیاری از این دزدان از اقشار آسیب پذیر اجتماع همچون زنان بی سرپرست، ،سالمندان بی استطاعت  ،جوانان بیکار و مهاجرین رنگین پوست هستند.
قانون کار به او می گوید ؛ضمن سر وقت آمدن و رفتن باید بیرحمانه با کنار گذاشتن حس انسانی در پی مچ گیری باشد.ازهمکارانش تا مردم را به چشم خلافکار واکاوی کند.

این در حالی است که خلافکار واقعی مدیران و رئسا و مجریان قانون کارند.زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.براستی چطور می توان لباس احساسات بشری را از تن در آورد،اما کارگر و کارمندی صادق ،خدمتگزار و با کارنامه کاری درخشان باقی ماند؟
قهرمان فیلم سر انجام در میانه روز کاری کت و شلوار شیک حراست فروشگاه را به کناری انداخته وبدون لبخند تصنعی با چهره ای برافروخته محل کارش را ترک می کند.سناریو مدیران ناموفق و کارگران معترض و اعتصاب کننده از همین نقطه کلید می خورد.

انتهای پیام/

,
جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.

 

قهرمان فیلم،کارگراز کار بیکار شده ای است که برای دریافت وام 2000 دلاری مجبور است به سرعت مدارکی دال بر دست و پا کردن شغلی جدید ارائه دهد.وی در میانسالی و با داشتن یک پسر نوجوانِ معلول و محصل،تنها خانه ای موقتی در کنار دریا و یک ماشین نه چندان مدل بالا دارد.ابتدا برای تامین هزینه هایش می خواهد اقدام به فروش خانه کانکسی کند.
پای تلفن با یک زن و شوهر خریدار بر سر مبلغ 7000دلار به توافق می رسند،اما خریداران بعد از بازدید از خانه موقتی، موارد مورد توافق را فراموش کرده و به یکباره می خواهد مبلغ را از7000دلار به 6000دلار برسانند.قهرمان فیلم به تخفیف 1000دلاری قانع نمی شود و با آرامش و در عین حال سرسختی می گوید:« من اینجا برای التماس کردن نیامدیم.پشت تلفن مبلغ7000دلار را توافق کرده بودیم.ما این خانه را دوست داریم و تنها به دلایل شخصی می خواهیم بفروشیم.در نهایت می توانم مبلغ را تا 6800پایین بیاورم.»
این قاطعیت آن هم در چشم و کلام کارگری از قشر متوسط نه تنها هیچ خریداری را خوش نمی آید،بلکه بعدها مانع قبول وظایف از سوی وی آن هم بر طبق قوانین  سختگیرانه کاری در یک فروشگاه بزرگ عرضه کالا می شود.

بنابراین قهرمان قانون بازار آن تیپ شخصیت و منشی را ندارد که مورد پذیرش در کارش قرار گیرد.آتشی در زیر خاکستراست،فریادی در گلو دارد و اسب چموشی در نگاهش می تازد!
در جامعه صنعتی پیشرفته از هر فرد جامعه نهایت انتظارات وجود دارد تا هر یک در انجام وظایف خود بهترین بوده و در حد یک قهرمان ظاهر شوند.

برای مثال سیستم آموزشی از پسر معلولِ قهرمان فیلم انتظار دارد به دلیل اینکه  در یک پروژه تحصیلی مجانی شرکت داده شده،همیشه بهترین نمره ها را در کارنامه خود ثبت کند و نهایتا به مدرسه ای که رشته زیست شناسی دارد و جزو بهترین مدارس است،به صورت بهترین دانش آموز- بدون پرداخت  شهریه- ورود پیدا کند

از قهرمان فیلم انتظار می رود با کت و شلوار رسمی چندین دلاری،لبخند به لب و انعطاف پذیر در برابر مافوق کاریش ظاهر شود و با همین تیپ و اندیشه در مصاحبه ای کاری حاضر شود.
همه چیز باید روتین و ایده آل باشد،حتی در شرایطی که با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می کنی و یک دلار هم ته جیبت نیست.

زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.

به عبارت دیگر جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی و بی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.ضمن اینکه همه در یک میدان مسابقه برای اول شدن در حال دویدن هستند و در این رقابت خیلی چیزها از جمله احساسات انسانی و منش بشری سلاخی می شود.

قهرمان فیلم نهایتا نیروی حراست یک فروشگاه بزرگ می شود.در این کسوت بایدافرادی را که بی پولند و چیزهایی یواشکی از قفسه های فروشگاه بر می دارند، دستگیر کند.هر بار در مقابل چهره های مفلوک و دردمند دزدان اجناس، وجدانش تیر می کشد و در برابر تبعیض طبقاتی باید سکوت اجباری در پیش گیرد.بخصوص که بسیاری از این دزدان از اقشار آسیب پذیر اجتماع همچون زنان بی سرپرست، ،سالمندان بی استطاعت  ،جوانان بیکار و مهاجرین رنگین پوست هستند.
قانون کار به او می گوید ؛ضمن سر وقت آمدن و رفتن باید بیرحمانه با کنار گذاشتن حس انسانی در پی مچ گیری باشد.ازهمکارانش تا مردم را به چشم خلافکار واکاوی کند.

این در حالی است که خلافکار واقعی مدیران و رئسا و مجریان قانون کارند.زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.براستی چطور می توان لباس احساسات بشری را از تن در آورد،اما کارگر و کارمندی صادق ،خدمتگزار و با کارنامه کاری درخشان باقی ماند؟
قهرمان فیلم سر انجام در میانه روز کاری کت و شلوار شیک حراست فروشگاه را به کناری انداخته وبدون لبخند تصنعی با چهره ای برافروخته محل کارش را ترک می کند.سناریو مدیران ناموفق و کارگران معترض و اعتصاب کننده از همین نقطه کلید می خورد.

انتهای پیام/

,
جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.

 

قهرمان فیلم،کارگراز کار بیکار شده ای است که برای دریافت وام 2000 دلاری مجبور است به سرعت مدارکی دال بر دست و پا کردن شغلی جدید ارائه دهد.وی در میانسالی و با داشتن یک پسر نوجوانِ معلول و محصل،تنها خانه ای موقتی در کنار دریا و یک ماشین نه چندان مدل بالا دارد.ابتدا برای تامین هزینه هایش می خواهد اقدام به فروش خانه کانکسی کند.
پای تلفن با یک زن و شوهر خریدار بر سر مبلغ 7000دلار به توافق می رسند،اما خریداران بعد از بازدید از خانه موقتی، موارد مورد توافق را فراموش کرده و به یکباره می خواهد مبلغ را از7000دلار به 6000دلار برسانند.قهرمان فیلم به تخفیف 1000دلاری قانع نمی شود و با آرامش و در عین حال سرسختی می گوید:« من اینجا برای التماس کردن نیامدیم.پشت تلفن مبلغ7000دلار را توافق کرده بودیم.ما این خانه را دوست داریم و تنها به دلایل شخصی می خواهیم بفروشیم.در نهایت می توانم مبلغ را تا 6800پایین بیاورم.»
این قاطعیت آن هم در چشم و کلام کارگری از قشر متوسط نه تنها هیچ خریداری را خوش نمی آید،بلکه بعدها مانع قبول وظایف از سوی وی آن هم بر طبق قوانین  سختگیرانه کاری در یک فروشگاه بزرگ عرضه کالا می شود.

بنابراین قهرمان قانون بازار آن تیپ شخصیت و منشی را ندارد که مورد پذیرش در کارش قرار گیرد.آتشی در زیر خاکستراست،فریادی در گلو دارد و اسب چموشی در نگاهش می تازد!
در جامعه صنعتی پیشرفته از هر فرد جامعه نهایت انتظارات وجود دارد تا هر یک در انجام وظایف خود بهترین بوده و در حد یک قهرمان ظاهر شوند.

برای مثال سیستم آموزشی از پسر معلولِ قهرمان فیلم انتظار دارد به دلیل اینکه  در یک پروژه تحصیلی مجانی شرکت داده شده،همیشه بهترین نمره ها را در کارنامه خود ثبت کند و نهایتا به مدرسه ای که رشته زیست شناسی دارد و جزو بهترین مدارس است،به صورت بهترین دانش آموز- بدون پرداخت  شهریه- ورود پیدا کند

از قهرمان فیلم انتظار می رود با کت و شلوار رسمی چندین دلاری،لبخند به لب و انعطاف پذیر در برابر مافوق کاریش ظاهر شود و با همین تیپ و اندیشه در مصاحبه ای کاری حاضر شود.
همه چیز باید روتین و ایده آل باشد،حتی در شرایطی که با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می کنی و یک دلار هم ته جیبت نیست.

زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.

به عبارت دیگر جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی و بی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.ضمن اینکه همه در یک میدان مسابقه برای اول شدن در حال دویدن هستند و در این رقابت خیلی چیزها از جمله احساسات انسانی و منش بشری سلاخی می شود.

قهرمان فیلم نهایتا نیروی حراست یک فروشگاه بزرگ می شود.در این کسوت بایدافرادی را که بی پولند و چیزهایی یواشکی از قفسه های فروشگاه بر می دارند، دستگیر کند.هر بار در مقابل چهره های مفلوک و دردمند دزدان اجناس، وجدانش تیر می کشد و در برابر تبعیض طبقاتی باید سکوت اجباری در پیش گیرد.بخصوص که بسیاری از این دزدان از اقشار آسیب پذیر اجتماع همچون زنان بی سرپرست، ،سالمندان بی استطاعت  ،جوانان بیکار و مهاجرین رنگین پوست هستند.
قانون کار به او می گوید ؛ضمن سر وقت آمدن و رفتن باید بیرحمانه با کنار گذاشتن حس انسانی در پی مچ گیری باشد.ازهمکارانش تا مردم را به چشم خلافکار واکاوی کند.

این در حالی است که خلافکار واقعی مدیران و رئسا و مجریان قانون کارند.زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.براستی چطور می توان لباس احساسات بشری را از تن در آورد،اما کارگر و کارمندی صادق ،خدمتگزار و با کارنامه کاری درخشان باقی ماند؟
قهرمان فیلم سر انجام در میانه روز کاری کت و شلوار شیک حراست فروشگاه را به کناری انداخته وبدون لبخند تصنعی با چهره ای برافروخته محل کارش را ترک می کند.سناریو مدیران ناموفق و کارگران معترض و اعتصاب کننده از همین نقطه کلید می خورد.

انتهای پیام/

,
جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.

 

قهرمان فیلم،کارگراز کار بیکار شده ای است که برای دریافت وام 2000 دلاری مجبور است به سرعت مدارکی دال بر دست و پا کردن شغلی جدید ارائه دهد.وی در میانسالی و با داشتن یک پسر نوجوانِ معلول و محصل،تنها خانه ای موقتی در کنار دریا و یک ماشین نه چندان مدل بالا دارد.ابتدا برای تامین هزینه هایش می خواهد اقدام به فروش خانه کانکسی کند.
پای تلفن با یک زن و شوهر خریدار بر سر مبلغ 7000دلار به توافق می رسند،اما خریداران بعد از بازدید از خانه موقتی، موارد مورد توافق را فراموش کرده و به یکباره می خواهد مبلغ را از7000دلار به 6000دلار برسانند.قهرمان فیلم به تخفیف 1000دلاری قانع نمی شود و با آرامش و در عین حال سرسختی می گوید:« من اینجا برای التماس کردن نیامدیم.پشت تلفن مبلغ7000دلار را توافق کرده بودیم.ما این خانه را دوست داریم و تنها به دلایل شخصی می خواهیم بفروشیم.در نهایت می توانم مبلغ را تا 6800پایین بیاورم.»
این قاطعیت آن هم در چشم و کلام کارگری از قشر متوسط نه تنها هیچ خریداری را خوش نمی آید،بلکه بعدها مانع قبول وظایف از سوی وی آن هم بر طبق قوانین  سختگیرانه کاری در یک فروشگاه بزرگ عرضه کالا می شود.

بنابراین قهرمان قانون بازار آن تیپ شخصیت و منشی را ندارد که مورد پذیرش در کارش قرار گیرد.آتشی در زیر خاکستراست،فریادی در گلو دارد و اسب چموشی در نگاهش می تازد!
در جامعه صنعتی پیشرفته از هر فرد جامعه نهایت انتظارات وجود دارد تا هر یک در انجام وظایف خود بهترین بوده و در حد یک قهرمان ظاهر شوند.

برای مثال سیستم آموزشی از پسر معلولِ قهرمان فیلم انتظار دارد به دلیل اینکه  در یک پروژه تحصیلی مجانی شرکت داده شده،همیشه بهترین نمره ها را در کارنامه خود ثبت کند و نهایتا به مدرسه ای که رشته زیست شناسی دارد و جزو بهترین مدارس است،به صورت بهترین دانش آموز- بدون پرداخت  شهریه- ورود پیدا کند

از قهرمان فیلم انتظار می رود با کت و شلوار رسمی چندین دلاری،لبخند به لب و انعطاف پذیر در برابر مافوق کاریش ظاهر شود و با همین تیپ و اندیشه در مصاحبه ای کاری حاضر شود.
همه چیز باید روتین و ایده آل باشد،حتی در شرایطی که با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می کنی و یک دلار هم ته جیبت نیست.

زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.

به عبارت دیگر جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی و بی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.ضمن اینکه همه در یک میدان مسابقه برای اول شدن در حال دویدن هستند و در این رقابت خیلی چیزها از جمله احساسات انسانی و منش بشری سلاخی می شود.

قهرمان فیلم نهایتا نیروی حراست یک فروشگاه بزرگ می شود.در این کسوت بایدافرادی را که بی پولند و چیزهایی یواشکی از قفسه های فروشگاه بر می دارند، دستگیر کند.هر بار در مقابل چهره های مفلوک و دردمند دزدان اجناس، وجدانش تیر می کشد و در برابر تبعیض طبقاتی باید سکوت اجباری در پیش گیرد.بخصوص که بسیاری از این دزدان از اقشار آسیب پذیر اجتماع همچون زنان بی سرپرست، ،سالمندان بی استطاعت  ،جوانان بیکار و مهاجرین رنگین پوست هستند.
قانون کار به او می گوید ؛ضمن سر وقت آمدن و رفتن باید بیرحمانه با کنار گذاشتن حس انسانی در پی مچ گیری باشد.ازهمکارانش تا مردم را به چشم خلافکار واکاوی کند.

این در حالی است که خلافکار واقعی مدیران و رئسا و مجریان قانون کارند.زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.براستی چطور می توان لباس احساسات بشری را از تن در آورد،اما کارگر و کارمندی صادق ،خدمتگزار و با کارنامه کاری درخشان باقی ماند؟
قهرمان فیلم سر انجام در میانه روز کاری کت و شلوار شیک حراست فروشگاه را به کناری انداخته وبدون لبخند تصنعی با چهره ای برافروخته محل کارش را ترک می کند.سناریو مدیران ناموفق و کارگران معترض و اعتصاب کننده از همین نقطه کلید می خورد.

انتهای پیام/

,
جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.
, جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود. , جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود. , جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود., جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی وبی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.,

 

,

, ,

قهرمان فیلم،کارگراز کار بیکار شده ای است که برای دریافت وام 2000 دلاری مجبور است به سرعت مدارکی دال بر دست و پا کردن شغلی جدید ارائه دهد.وی در میانسالی و با داشتن یک پسر نوجوانِ معلول و محصل،تنها خانه ای موقتی در کنار دریا و یک ماشین نه چندان مدل بالا دارد.ابتدا برای تامین هزینه هایش می خواهد اقدام به فروش خانه کانکسی کند.
پای تلفن با یک زن و شوهر خریدار بر سر مبلغ 7000دلار به توافق می رسند،اما خریداران بعد از بازدید از خانه موقتی، موارد مورد توافق را فراموش کرده و به یکباره می خواهد مبلغ را از7000دلار به 6000دلار برسانند.قهرمان فیلم به تخفیف 1000دلاری قانع نمی شود و با آرامش و در عین حال سرسختی می گوید:« من اینجا برای التماس کردن نیامدیم.پشت تلفن مبلغ7000دلار را توافق کرده بودیم.ما این خانه را دوست داریم و تنها به دلایل شخصی می خواهیم بفروشیم.در نهایت می توانم مبلغ را تا 6800پایین بیاورم.»
این قاطعیت آن هم در چشم و کلام کارگری از قشر متوسط نه تنها هیچ خریداری را خوش نمی آید،بلکه بعدها مانع قبول وظایف از سوی وی آن هم بر طبق قوانین  سختگیرانه کاری در یک فروشگاه بزرگ عرضه کالا می شود.

,
,
,

, , ,

بنابراین قهرمان قانون بازار آن تیپ شخصیت و منشی را ندارد که مورد پذیرش در کارش قرار گیرد.آتشی در زیر خاکستراست،فریادی در گلو دارد و اسب چموشی در نگاهش می تازد!
در جامعه صنعتی پیشرفته از هر فرد جامعه نهایت انتظارات وجود دارد تا هر یک در انجام وظایف خود بهترین بوده و در حد یک قهرمان ظاهر شوند.

,
,

برای مثال سیستم آموزشی از پسر معلولِ قهرمان فیلم انتظار دارد به دلیل اینکه  در یک پروژه تحصیلی مجانی شرکت داده شده،همیشه بهترین نمره ها را در کارنامه خود ثبت کند و نهایتا به مدرسه ای که رشته زیست شناسی دارد و جزو بهترین مدارس است،به صورت بهترین دانش آموز- بدون پرداخت  شهریه- ورود پیدا کند

,

از قهرمان فیلم انتظار می رود با کت و شلوار رسمی چندین دلاری،لبخند به لب و انعطاف پذیر در برابر مافوق کاریش ظاهر شود و با همین تیپ و اندیشه در مصاحبه ای کاری حاضر شود.
همه چیز باید روتین و ایده آل باشد،حتی در شرایطی که با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می کنی و یک دلار هم ته جیبت نیست.

,
,
زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.
, زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است. , زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است. , زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است., زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی ،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.,

به عبارت دیگر جوامع صنعتی پیشرفته بویژه در مواجهه با قشر کارگری چالش های اقتصادی و بی عدالتی های زیر پوستی فراوانی را بروز می دهند و هیچگاه در دل جامعه سرمایه داری حق و حقوق یک کارگر آنچنان که زحمت می کشد و باید باشد،داده نمی شود.ضمن اینکه همه در یک میدان مسابقه برای اول شدن در حال دویدن هستند و در این رقابت خیلی چیزها از جمله احساسات انسانی و منش بشری سلاخی می شود.

,

, , ,

قهرمان فیلم نهایتا نیروی حراست یک فروشگاه بزرگ می شود.در این کسوت بایدافرادی را که بی پولند و چیزهایی یواشکی از قفسه های فروشگاه بر می دارند، دستگیر کند.هر بار در مقابل چهره های مفلوک و دردمند دزدان اجناس، وجدانش تیر می کشد و در برابر تبعیض طبقاتی باید سکوت اجباری در پیش گیرد.بخصوص که بسیاری از این دزدان از اقشار آسیب پذیر اجتماع همچون زنان بی سرپرست، ،سالمندان بی استطاعت  ،جوانان بیکار و مهاجرین رنگین پوست هستند.
قانون کار به او می گوید ؛ضمن سر وقت آمدن و رفتن باید بیرحمانه با کنار گذاشتن حس انسانی در پی مچ گیری باشد.ازهمکارانش تا مردم را به چشم خلافکار واکاوی کند.

,
,

این در حالی است که خلافکار واقعی مدیران و رئسا و مجریان قانون کارند.زن فروشنده ای تحت فشارهای قانون کار ،کمی دستمزد نسبت به 20سال صادقانه کار کردن و به خاطر تامین هزینه های پسر معتادش کارت های تخفیف فروشگاه را می دزد.مدیریت بدون هیچ آوانسی عذر او را از کار می خواهد و زن در محل کار خودکشی می کند.خودکشی اعتراضی به فشارهای جامعه صنعتی،نواقص قانون کار و دستمزدهای پایین است.براستی چطور می توان لباس احساسات بشری را از تن در آورد،اما کارگر و کارمندی صادق ،خدمتگزار و با کارنامه کاری درخشان باقی ماند؟
قهرمان فیلم سر انجام در میانه روز کاری کت و شلوار شیک حراست فروشگاه را به کناری انداخته وبدون لبخند تصنعی با چهره ای برافروخته محل کارش را ترک می کند.سناریو مدیران ناموفق و کارگران معترض و اعتصاب کننده از همین نقطه کلید می خورد.

,
,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه