اخبار داغ

"محسن ماندگار" به عنوان شهید شاخص سازمان بسیج مهندسین صنعتی معرفی شد

"محسن ماندگار" به عنوان شهید شاخص سازمان بسیج مهندسین صنعتی معرفی شد
مهندس شهید "محسن ماندگار" از سوی سازمان بسیج مهندسین صنعتی به‌ عنوان شهید شاخص سال 1395 معرفی شد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مهندس شهید "محسن ماندگار" از سوی سازمان بسیج مهندسین صنعتی به‌عنوان شهید شاخص سال 1395 معرفی شد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

شهید محسن ماندگار در ۱۶ بهمن ۱۳۳۶ در خانواده ای متوسط در تهران متولد شد .دوران دبستان و دبیرستان خود را در کرمانشاه و تهران سپری کرد. وی در سال ۱۳۵۵ بلافاصله پس از پایان موفقیت آمیز دوره متوسطه در رشته ریاضی با پذیرفته شدن در اولین رشته انتخابی (مهندس متالورژی دانشگاه صنعتی شریف) به دانشگاه راه یافت و پس از آشنایی با دانشجویان مسلمان بسیار سریعتر از گذشته راه رشد و فلاح را طی کرد.

,

در سالهای شکل گیری انقلاب (سالهای ۵۶ و ۵۷) پس از آشنایی با راه امام، گمشده خویش را یافت و با استقرار جمهوری اسلامی، همراه با سایر برادرانش کمیته انقلاب را در دانشگاه بنیان نهاد.

,

در بهار سال 13۵۹ برای آنکه بتواند خدمت به محرومین را ادامه دهد به ستاد مرکزی واگذاری زمین رفت و به عنوان مسئول تدارکات در آن شرایط سخت، شکل گیری این نهاد نو پای انقلاب را یاری کرد.

,

در اواخر تابستان سال 13۵۹ به قسمت فنی جهاد رفت و کار بر روی ماشین های نساجی کوچک را آغاز کرد و سپس در جهاد دانشگاهی فعالیتهای صنعتی را ادامه داد و با طرح قالبهای شیشه و ساخت قطعاتی که مورد نیاز شدید کارخانه شیشه و گاز بود، توان علمی و تخصصی خویش را در سنگر مبارزه اقتصادی با امریکا به کار گرفت و این فعالیتها با عضویت در هیئت مدیرة شرکت تأمین ماسة ریخته گری ایران ادامه یافت و آخرین کار در این زمینه، فعالیت برای ریخته گری پوسته خمپاره و ساخت مدل آن بود.

,

ایشان در بعدازظهر ۲۹ رمضان با دهانی روزه عازم جبهه شد. در مدت پنج ماهی که در جبهه بود، کمال یافت و معنویت و احساس خدا را در وجودش رشد داد تا اینکه سرانجام در شامگاه ۲۸ آبان سال 13۶۲ در ارتفاعات کانی‌مانگا پس از درهم کوبیدن چندین سنگر مزدوران بعثی با آرـ پی ـ جی هدف گلوله تیربار قرار گرفت و زخمی شد و پس از حدود یک ساعت که سرشار از راز و نیاز عاشقانه با خدا بود و نیز با طلب یاری از پیشوایش حسین(ع)، به فیض شهادت رسید.

,

گفتگو با سرور ماندگار خواهر شهید محسن ماندگار

, گفتگو با سرور ماندگار خواهر شهید محسن ماندگار,

سرور ماندگار با برادرش محسن فاصله سنی کمی داشته است و هر دو با هم در دانشگاه صنعتی شریف دانشجو بودند. وقتی از این خواهر شهید می خواهم خاطراتی از برادر شهیدش بگوید چند کلمه ای که بیان می کند اول بغض می کند و بعد هم اشکهایش جاری می شود. لحظاتی تأمل می کنم تا دل به محسن بسپارد. اندکی بعد می گوید: فاصله سنی من ومحسن ۲ سال بود. من بزرگتر بودم، اما از نظر روحی و فکری خیلی به هم نزدیک بودیم. خاطرات زیادی با محسن دارم اما دوست دارم، خاطراتی را بیان کنم که به درد همه بخورد و فکر می کنم خاطرات شخصی مربوط به خود خانواده است.

,

محسن از وقتی به جبهه می رفت خیلی عوض شده بود و همه حرفش این بود که ما باید دین خود را نسبت به انقلاب و جنگ ادا کنیم و حتماً باید کاری کنیم. سرانجام او با شور و عشق خاصی عازم جبهه شد، دائما ته دلم می لرزید چون تجربه کرده بودم آدمهایی با این درجه از اخلاص وقتی به جبهه می روند برگشتی در کارشان نیست و از دست دادن برادری مانند محسن خیلی مرا نگران می کرد. من محسن را خیلی خیلی دوست داشتم و دوری از او برایم سخت بود.بار دیگر بغضش می شکند. .. !

,

در ادامه می گوید: ما درباره اسلام، ماوراء الطبیعه، آفرینش انسان، بیهوده نبودن خلقت و. .. زیاد بحث می کردیم.

,

یک بار یادم هست داشتم درد دل می کردم، گفت این حرفها را نزن و روزنامه ای که در کنارش بود برداشت، مطلب درباره شهید قدوسی بود و تیتر روزنامه بود، شهادت یعنی گذشت و به من درس بزرگی دادکه باید از امور دنیوی آسان گذشت.

,

محسن دانشجوی متالورژی بود که ترمهای آخر شهید شد. خیلی کوشا بود، خیلی خوب درس می خواند و در کنار درسش کار هم می کرد. و در کارش ابتکار داشت. حتی استادش چند بار به او گفته بود شما در همین سنگر دانشگاه خدمت کن. اما محسن در برابر دفاع مقدسی که همه ما به آن اعتقاد داشتیم و با خون و رگ خود از اسلام دفاع می کردیم، احساس مسئولیت می کرد، به همین دلیل هم جبهه را انتخاب کرد تا وظیفه اش را انجام دهد و سرانجام جان خود را فدا کرد.

,

خواهر شهید از خوشرویی و مهربانی های محسن و از اخلاص و عشق او که همه این ویژگیهای بارز، او را به جایگاه شهادت رساند، می‌گوید و در پایان متذکر می شود: همه شهدا آدمهای با ارزشی بودند، باید از شهدا و روش زندگی آنها درس گرفت تا خونشان پایمال نشود. شهدا به خاطر اسلام رفتند تا میهنمان عاری از وجود دشمن باشد. مهم تر اینکه مسؤولان خیلی باید مراقب رفتار و اعمال خود باشند تا خدای نکرده پا روی خون شهدا نگذارند و البته طی کردن راه شهدا بهترین راه برای رسیدن به قرب الهی است.      

,

گفتگو با مادر شهید محسن ماندگار

, گفتگو با مادر شهید محسن ماندگار,

مادر شهید ماندگار نیز با اینکه فرزندانش از نخبگان کشور هستند بی ریا ومتواضع در معرفی خود می گوید:«خدیجه ندیمی» مادر شهید محسن ماندگار هستم. هروقت به عکس محسن نگاه می‌کنم چهره ای متواضع، مهربان و مظلوم از او به خاطرم می‌آید. هر وقت هم به خانه می‌آمد، می خواست پای مرا ببوسد. (مکث می کند) و ادامه می دهد: اهل تهران هستم و ۴ فرزند دارم دو دختر و دو پسر.محسن متولد ۱۳۳۶ بود. خیلی مظلوم و اهل صبر بود. کار دیگران را با میل و رغبت انجام می داد و در کارها همیشه به فکر من بود.

,

 وی با اشاره به تواضع و خلق و خوی خوب محسن در باره هوش وذکاوت او می‌گوید : سه تا از بچه هایم تقریباً همسن بودند. حسین و سرور خوب درس می خواندند، ولی محسن مثل آنها درسخوان نبود و در درسهایش مداومت نداشت. برادرش از محسن می پرسید تو چطوری درس می خوانی، محسن می گفت من سر کلاس یاد می‌گیرم، دیگر نیازی به درس خواندن نیست و وقتی در دانشگاه شریف قبول شد اینها باورشان نمی شد. برادرش می گفت:" بابا این که اصلا درس نخواند چطوری قبول شد و او جواب نمی داد و سرش را پایین می انداخت."

,

او یاور محرومان بود

, او یاور محرومان بود,

مادر شهید ماندگار ویژگی های شهید، را این گونه بیان می کند: همزمان با انقلاب اولین نفری که در محله ما از بالای پشت بام فریاد ا… اکبر سر داد محسن و خواهرش بودند. روزها هم با برادرش به راهپیمایی می رفتند وقتی انقلاب پیروز شد و دانشگاهها باز شد محسن به دانشگاه رفت تا ادامه تحصیل بدهد او عضو جهادگران جهاد دانشگاهی دانشگاه شریف بود به شهرهای مختلف برای کمک به مردم مستضعف می رفت. وقتی هم خانه می‌آمد بیشتر از همه به من کمک می‌کرد.

,

دوستانش می‌گفتند: "محسن به ساختمانهایی که در حال ساخت بوده می‌رفته و به کارگران ساختمانی که پیر و ناتوان‌تر بودند کمک می کرده و حتی کار آنها را انجام می داده است تا کمتر آسیب ببینند". محسن درباره کارهایی که انجام می داد اصلاً در خانه صحبت نمی‌کرد، به همین دلیل ما حرف زیادی برای گفتن از زندگی محسن نداریم. یادم هست یک بار غذایش را که کشیدم، گفت: "این را بدهید به خانم وکیلی"، گفتم: مادر، خانم وکیلی که نیازمند نیست ما به او غذا بدهیم. گفت:" نیست، اما تنها و پیر است و توانایی پختن غذا را ندارد"، گفتم: تو الان خسته از دانشگاه آمدی، غذایت را بخور، اما سرانجام هم غذایش را برای خانم وکیلی برد.

,

مادر اجازه بدهید من بروم

, مادر اجازه بدهید من بروم,

وقتی می خواست به جبهه برود آمد و گفت: "مادر شما اجازه بدهید من بروم بالاخره امام دستور دادند، ما وظیفه داریم که برویم".من هم رضایت دادم. یک روز مانده از ماه رمضان با زبان روزه صبح زود آماده شد و رفت. همان زمان حسین هم که هنوز دوره تخصصی را تمام نکرده بود و متاهل بود، دائم در راه جبهه و تهران بود و برای درمان رزمندگان سر از پا نمی شناخت. گاهی وقتها که صبح از خواب بیدار می شدم از خانم حسین آقا می پرسیدم حسین کجاست ؟ می گفت: " رفت جبهه !"

,

او لایق شهادت بود

, او لایق شهادت بود,

همرزمانش می گفتند: "محسن آر پی جی زن قابلی بود و صدامی ها را نابود کرد. در جبهه دستگیر همه بود، زخمی ها را عقب می آورد، آخرین غذا و بدترین وکمترین را می خورد و ساعت ۴ هم یک پتو دم چادر می انداخت و می خوابید. هیچ وقت ندیدیم محسن یک لحظه به فکر خودش باشد یا تا دم صبح پاس می‌داد و بعد چند دقیقه می‌خوابید و بیدار می‌شد."

,

و در باره شهادتش می گوید: وقتی در سال ۶۲ شهید شد و خبر شهادتش را آوردند هنوز ۵ ماه هم نبود که به جبهه رفته بود، گفتند: مفقودالجسد است. عملیات والفجر ۴ که در کانی مانگای عراق، وقتی بالای تپه رد حال زدن آر پی جی بوده، شهید شده است. وقتی پرسیدیم چرا نتوانستند او را به عقب بیاورند، گفتند: "همرزمانش سخت درگیر جنگ بودند. محسن تیر خورده بود، از تپه پایین می آورند و چون امکان انتقالش به پشت جبهه نبوده است همان پایین تپه می ماند."

,

همرزمانش می‌گفتند: "ساعتها در خلوت خویش با خدایش راز و نیاز می‌کرده و خون زیادی از بدنش رفته و سرانجام با گفتن یا حسین شهید شده و به آرزویش رسید". از طرفی حسین نیز در همان منطقه به مداوای همرزمان محسن مشغول و منتظر محسن بوده است که بعد متوجه می‌شود، نتوانستند او را به پشت جبهه منتقل کنند.

,

پیکر محسن پیدا شد

, پیکر محسن پیدا شد,

مادر دانشجوی شهید در باره پیدا شدن محسن می گوید: بعد از ۱۱ سال از دانشگاه به ما خبر دادند که شهید ماندگار را آوردند. داماد ما شهیدمان را شناسایی کرد و گفت: "محسن است". البته دیگر چیزی از جسدش باقی نمانده بود. من که ندیدم، آنهایی که دیده بودند گفتند: "وقتی پلاکش را دیدیم، خودمان را قانع کردیم که باید باور کنیم همین جسد محسن است". محسن چند بار به شوخی در جمع گفته بود: "اگر من شهید شدم مرا در یک قبر دو بر خاک کنید!" و عجیب این بود که وقتی رفتیم خاکش کنیم، دیدیم خودشان یک قبر دو بر برایش آماده کرده اند.

,

این مادر صبور در پایان می گوید: محسن به نماز اول وقت و نماز جمعه خیلی علاقه داشت. قرآن زیاد می خواند، در عین حال بی سر و صدا درسش را هم خوب می خواند و از دانشجویان خوب دانشگاه بود. 

,

قسمتی از وصیتنامه شهید

, قسمتی از وصیتنامه شهید,

اشهد ان لااله الاالله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علی ولی الله

,

و شهادت میدهم که بقیه ی امامان جانشینان به حق رسول خدا هستند و امام زمان(عج) حجت خدا بر روی زمین است و امام خمینی نایب حضرت ولیعصر(عج) است و فرمان امام امت بر همه مسلمین واجب الاطاعه است.
«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون»
همانا خداوند خریدار جان و مال مؤمنین است، در مقابل بهشت جاودان، که در راه خدا جهاد کنند تا بکشند و یا کشته شوند.

,
,
,

 حجاب چهره جان می شود غبار تنم                خوشا دمی که این پرده برفکنم

,  حجاب چهره جان می شود غبار تنم                خوشا دمی که این پرده برفکنم,

مرگ حق است و در قفا است. چرا که ما، به دنبال او نباشیم و مرگ با سعادت نصیب ما نشود.
این جان امانت الهی است و خداوند سرانجام امانت را می گیرد و چه بهتر که خود امانت را بدهیم و با خدا معامله کنیم که رضای خدا در این است.

,
,

خداوند ما را لایق و امانتدار الهی بگرداند و در آزمایش فداکاری و جانبازی در راه امام حسین(ع) پیروز و موفق بگرداند.

,

و خداوندا قبل از هر چیز رضایت پدر و مادر عزیزم شرط است و امیدوارم که آن بزرگواران به بزرگواری خود مرا ببخشند و حلالم کنند. وصی من برادر عزیزم محمد حسین است.

,

حدود وظایف ایشان به شرح زیر است: اول اینکه برایم از همة فامیل و آشنایان حلالیت بطلبید و از ۴۰ مؤمن این نامه را بگیرید که محسن ماندگار فرزند محمدعلی انسان مؤمن و مسلمانی بود و در کفنم بگذارید، از تمام دوستان دانشگاهی و استادان حلالیت بطلبید….

,

انشاءالله خداوند مرگ مرا شهادت در راه خودش قرار دهد. امید دارم مادرم و پدرم در این نعمت الهی صبور باشند تا خدا اجر عظیم به آنها عطا کند.

,

خواهر عزیزم… را به صبر و ایمان در راه خداوند و انجام تکامل الهی توصیه می کنم…

,

۳ مهر ۱۳۶۲

,

« روحش شاد و یادش گرامی باد »

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه