اخبار داغ

دلنوشته یک شاعر از دیدار با رهبر انقلاب

دلنوشته یک شاعر از دیدار با رهبر انقلاب
در ضیافت افطار رهبر انقلاب با شاعران جمعی از بانوان حاضر انگشتری آقا را به یادگار گرفتند و من آن را روی چشمانم گذاشتم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ طیبه عباسی از شاعران جوان حاضر در مراسم دیدار شاعران با رهبر انقلاب اینگونه از حضور در محضر امین شعر انقلاب نوشت:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
 
,
مثل یک رویای شیرین بود.
,
زود تمام شد و بعدش دلتنگی و دلتنگی ...
,
تا قبل از اینکه دعوت بشوم متوجه نمی شدم این که می گویند دیدار آقا رزق است یعنی چه. از لحظه ای که پشت سر حضرت آقا نماز خواندم تا آخرین لحظه ای که چشم در چشم به چهره ی ماهش خیره شده بودم معنی رزق را فهمیدم. همه ی توجهم به حضرت ماه بود.
,
 
,
به لحن صحبت هایش، نگاه هایش، لبخندهایش، حتی چای خوردن هایش. هرچند یک بار از خودم می پرسیدم من این جا هستم؟ در کنار رهبری که عاشقش هستم؟ تمام مدت نگاهش می کردم. دلم نمی آمد حتی یک ثانیه صورتم را از حضرت آقا برگردانم، دلم می خواست فقط او را ببینم فقط خود اورا.
,
حضرت آقا خیلی از تصور من نورانی تر و مهربان تر بود.
,
با اینکه در صحبت هایش خیلی جدی بود، هرچند دقیقه یک بار لبخند را بر لب هایمان می نشاند و روحمان را تازه می کرد.
,
و من با خود می‌گفتم خدایا این همه ابهت چگونه در کنار طبع روان و روحیه ی پرنشاط حضرت آقا جمع می‌شود.
,
هرچه ساعت به آخر جلسه نزدیک تر میشد، قلبم تند تر می زد. جلسه تمام شد و من بی اختیار به سوی نور دویدم.
,
دو قدم با حضرت ماه فاصله داشتم اما محافظ ها نگذاشتند عبایش را ببوسم. لحظه های پایانی زیارت تنها سهم آقایان شد. و من ماندم و اشک هایم و اشک هایم و اشک هایم.
,
حال خودم را دیگر نمی فهمیدم. آقا که رفت انگار شوک بزرگی به قلبم وارد شد.
,
دقیقا نمی دانم تا کی گریه می کردم.
,
انگشتری که حضرت آقا هدیه داده بودند را روی چشمانم گذاشتم تا بلکه آرام بگیرند.
,
اما... دلتنگی بعد از زیارت از شوق دیدار کشنده تر بود.
,
...
,
بگیر از دل من هرچه را که می خواهی
,
به قدر ثانیه‌ای عشق رهبرم را نه
,
 
,
انتهای پیام/ت
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه