[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از کوله بار؛ منصورکاویانی جانباز 70 درصد شیمیایی متولد سال 1341 از بافت کرمان جانباز است و در حال حاضر شغلی ندارد چون با توجه به شرایط خود نمی تواند کار کند. مشغول نوشتن پایان نامه برای کارشناسی ارشد است. دو فرزند دارد یک دختر24 ساله به نام زینب و یک پسر 13 به نام محمد صالح ، او در 8/5/1362در عملیات والفجر 3 در منطقه مهران – دهلران به درجه رفیع جانبازی نائل شده است. یک بار ترکش به شکمش اصابت کرده و باردوم در جزیره مجنون شیمیایی شد او سال 62 برای دومین بار عازم جبهه شد. این بار هم مخالفت های پدر و مادرش نتوانست در او تاثیر بگذارد.منصور با اینکه زخمی بود اما به جبهه رفت وچند ماه بعد در عملیات خیبردر جزیره مجنون شیمیایی شد. 50 بارمورد عملی جراحی قرار گرفته، اما اعتقاد دارد که برای خدا باید جان داد و ناراحت است که چرا به مقام پرفیض شهادت نرسیده است. در ادامه گفت و گو با این جانباز بزرگوار کرمانی را می خوانید.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا ,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
کوله بار,
کوله بار,
کوله بار,
آن زمان چه چیزی باعث شد به جنگ بروید ؟
,
اولین کلمه ای که وقتی به ذهنم رسید به منطقه رفتم خدا بود وشعاری که شما جوان ها قطعا به یاد نمی آورید، این شعار را اوائل انقلاب روی دیوارها می نوشتند و شعار این بود "ایمان ، جهاد ، شهادت /تنها ره سعادت" و این شعار پیام امام (ره) بود که از پاریس فرستاده می شد و من می خواستم در این راه قدم بردارم و همین کار را هم کردم و تا امروز لحظه ای از این راه خارج نشدم و شکر خداوند هرگز هم پشیمان نشدم.
,
,
هدفم شهادت بود
,
یعنی هدفتان شهادت بود؟
,
من برای سعادت، وارد این راه شدم و فکر می کنم انتهای این راه شهادت بود، بنابراین اشتباه تفسیر نکنید، من هدف اصلی ام گام برداشتن در این راه بود.
,
خاطره ویژه ای دارید از روزهای جنگ و نبرد با دشمن؟
,
در عملیاتی کربلای 4 بودیم در جزیره ام الرسا عراق، به ما دستور عقب نشینی داده بودند و ما در حال عقب نشینی بودیم. در عین حال به دست و پاهایم ترکش اصابت کرده بود و من خون آلود بودم،طوری که در کفش هایم پر از خون شده بود و وقتی راه می رفتم خون در کفش هایم صدا می کرد. همان زمان که در حال عقب نشینی بودیم در کانالی افتادم؛ کانال بزرگی بود که روی آن یک نخل افتاده بود و آنقدر دود در فضا بود که اصلا چشم، چشم را نمی دید. تا چشم کار می کرد جنازه روی زمین بود؛ ایرانی و عراقی و البته بیشتر نیروهای غواص خودمان بودند. شوکه شده بودم از وسط راه می رفتم و می خواستم جنازه ها را شناسایی کنم. همه از دور و اطراف می گفتند اخوی بخواب و من هم در حال خودم نبودم حالی ام نبود و فقط از همان وسط راه می رفتم تا اینکه رسیدم به این کانال و یک نخل خرما افتاده بود و انگار یک پل روی کانال درست شده بود. من از زیر این نخل خرما باید رد می شدم و می رفتم.لنگان لنگان رد می شدم و می رفتم. یک بسیجی از من سبقت گرفت و رد شد و رفت.
,
,
وقتی که به زنده بودن امید پیدا کردم
,
جنازه ای روی برانکارد بود که صورتش به طرف ما بود. این بسیجی کف جلوی پوتین اش به دهن و بینی این شهید خورد. یک آن دیدم دهن این شهید تکان خورد.سریع فریاد زدم به آن بسیجی گفتم آهای اخوی برادر هر که هستی بیا کمک کن این طرف زنده است.بیا نجاتش بدهیم. اما اینقدرسرو صدا زیاد بود نشنید ورفت و من هم بنابروظیفه ای که حس می کردم سربرانکارد را بلند کردم و چند متری آن را روی زمین کشیدم.آن زمان جثه ام لاغر بود و بعد از چند متری دیدم واقعا دیگر نمی توانم ،از طرفی خون ریزی ام هم زیاد شده بود. به او گفتم برادر هر که هستی من دیگر نمی توانم ادامه بدهم و تو را برسانم. امیدوارم زنده بمانی و اگر زنده ماندی دعایم کنی و اگر شهید شدی شفاعتم کن، دیدی من تلاش خودم را کردم اما نتوانستم. رفتم و به بچه های گردان رسیدم. دیگر گفته بودم کارم تمام است. اما وقتی بچه ها را دیدم نمی دانم چطوری خودم را رساندم.امید پیدا کردم به زنده ماندن.یکی به من آب داد و دیگری کمکم کرد و من را به آن طرف آب رساند.
,
اهداف شهدای مدافع حرم را به شهدای دفاع مقدس نزدیک می دانید؟
,
هدف همان است تغییر نکرده است. هدف اصلی خداست و معتقدم مدافعان حرم ایمان و تقوایشان چه بسا بیشتراز رزمنده ها است،آنها در عین حال به همه امکاناتی که این روزها وجود دارد به زن و فرزند و زندگی شان پشت کرده و می روند و در راه اهل بیت (ع) می جنگند. اینها ستودنی هستند. معتقدم اینها واقعا می توانند برای همه اسطوره باشند.
,
,
در راهیان نور از خود بیخود شده بودم
,
در اردوهای راهیان نور شرکت کرده اید؟
,
به اردوی راهیان نور رفته ام و به منطقه های جنگی اما چون به دلیل شرایطم با اتوبوس نمی توانم بروم معمولا با خانواده و ماشین می روم.
,
از حال و هوایتان بگویید وقتی به منطقه های جنگی می روید؟
,
خیلی فضا معنوی است. خیلی عالی است و وقتی اولین بار بعد از جنگ رفتم دخترم یواشکی از دور از من فیلم گرفته بود. وقتی چشمم به آن سنگرها و دشت ها افتاد که با بچه ها رفته بودیم از خود بیخود شدم در سنگرها نشستم و مدت زمانی در حال خودم بودم.
,
مسئولان باید همیشه خدا را در نظر بگیرند
,
,
خواسته ای از مسئولان دارید؟
,
از همه مسئولان استدعا دارم هرکاری که می خواهند بکنند هر حرفی که می خواهند بزنند هر قدمی که می خواهند بردارند رضایت خداوند را در نظر بگیرند، مثلا ماجرای فیش های نجومی واقعا ماجرای تلخی بود که قلبم را به درد آورد. به عنوان یک جانباز شیمیایی که برای حفظ اسلام به جبهه ها رفتم، واقعا شنیدن چنین خبرهایی ناگوار است و ما انتظار داریم که مسئولان خودشان را شرمنده شهیدان بدانند و هر قدمی که بر می دارند، با نیت رضایت خدا باشد چرا که یکی از اهداف شهدا تاکید بر رعایت بیت المال و حق الناس بودو بس. اگر رضایت خداوند را در نظر بگیریم همه چیز درست می شود.اگر به این یک آیه قرآن عمل کنیم **فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ **انگار که به کل قران عمل کرده ایم. خداوند می فرماید من از حق خود می گذرم اما از حق الناس نمی گذرم. این توصیه ای است که من همیشه به همه دارم.
,
از جامعه و از مردمی که روزی به خاطرشان از همه چیز گذشتید و راهی جبهه ها شدید راضی هستید؟
,
خدا باید از من راضی باشد و این از همه چیز مهم تراست. من این مردم را دوست دارم وبه خاطر این مردم و این مملکت و نظام رفتم و خدارا شکر می کنم. مردم قدر می دانند اتفاقا اما بعضی از مسئولان خیر،البته باز هم ما نمی خواهیم قدر ما را بدانند می خواهیم قدر نظام را بدانند.
]