آزادی خرمشهر بهترین لحظه زندگی‌ام بود/همسرم وقتی به شهادت رسید که چشم انتظار تولد فرزندمان بودیم
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سایت زنان شهید، روز 31 شهریور 1359 با حمله هوایی عراق به چند فرودگاه ایران و تعرض زمینی همزمان ارتش بعث به شهرهای غرب و جنوب ایران، جنگ 8 ساله حکومت صدام حسین علیه ایران آغاز شد. این جنگ 19 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و چند روز پس از آن اتفاق افتاد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

این جنگ در حالی شروع شد که مردم ایران دوران نقاهت پس از انقلاب را می‌گذراندند و طبعاً به بازسازی کشور و آرامش و سازندگی می‌اندیشیدند. نیروهای مسلح نیز به دلیل آن که انتظار جنگ را نداشتند، از آمادگی چندانی برای رویارویی در یک نبرد بزرگ برخوردار نبودند. به همین دلایل، نظامیان عراق در ماههای اول پس از شروع حمله، موفق شدند چند شهر مرزی را در غرب و جنوب ایران تصرف کنند.

,

در تاریخ اسلام، تاریخ جهان، جنگ های بین الملل اول و دوم و تاریخ معاصر ایران ، نمونه های حضور و مشارکت زنان در امور پشتیبانی و حمایت از مردان برای پیشبرد جنگ، فراوان به چشم می خورد. کارکرد زنان در جنگ ، دفاع و برقراری امنیت، تحریک و تشویق مردان، پرستاری، حفظ سنگرهای پشت جبهه و مقاومت ملی ختم نمی شود، بلکه زنان همانند مردان در میدان های نبرد حضور یافته و از خود اسطوره های مقاومت و شجاعت ساخته اند. 

,

نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران با داشتن الگوی مشارکت زن در هنگامه ی دفاع و صحنه های نبرد در صدر اسلام ، زنان را برای انجام امور مهم در هشت سال دفاع مقدس سازماندهی و به کارگیری می نمود که با یادگیری رفتار و سیره ی حضرت زهرا (س)و حضرت زینب (س) و دیگر زنان قهرمان صدر اسلام به وظیفه ی الهی انسانی خویش در طول دفاع مقدس و شاید بیش از وظیفه ، عمل کرده اند.

,

در آغاز جنگ تحمیلی ، زنان در خرمشهر، آبادان، اهواز، سوسنگرد، هویزه، بستان و دیگر شهرهای جنوب، پیش قدم شده، از اسلام و انقلاب و میهن با جان و مال خویش حفاظت و حراست کردند. در این زمینه فرمودند : «پیشقدم شدن زنان در جنگ سبب تقویت مردان گردید».

,

دفاع از کشور در خانواده «میگی نژاد» زن و مرد نمی شناخت، با کشانده شدن جنگ از مرزها به درون شهر، «آسیه میگی نژاد» یکی بانوان ایثارگر بوشهری خواسته و ناخواسته درگیر مسائل جنگ شد او در گفت و گو با خبرنگار زنان شهید از روزهای خون و استقامت می گوید: 22 ساله بودم  با وجود 3 بچه قد و نیم قد پنج ساله و چهارساله و دوساله اقدام به راه اندازی بسیج خواهران کردم و فرماندهی دسته را به عهده گرفتم.

,

در آن زمان همسرم فرمانده استان بوشهر شد، او اولین فرمانده میدان جنگ شهر بود، ابتدا دوره های نظامی، امدادگری را در بسیج راه اندازی کردم چرا که علاوه بر دفاع از شهر همزمان باید از رزمندگان با قوای بیشتری پشتیبانی می کردیم! تصمیم گرفتم از توان  بانوان محل در فعالیت ها بهره بگیریم؛ آنها در پخت نان، مربا، ترشی، بافت لباس، جمع آوری آذوقه کمک می کردند هر چه از روزهای جنگ می گذشت، بر تعداد بانوان بسیجی پشت جبهه افزوده می شد.

,

این بانوی جهادگر از 8 سال فعالیت بی وقفه در طول دفاع مقدس می گوید: روزهای سخت کم نبود اما همبستگی و وحدت بین مردم زیاد بود، احساس خستگی نمی کردیم  خداوند چنان توانی به ما داده بود که دوست نداشتیم ساعتی بیکار بشینیم! از همۀ لحظات مان برای خدمت ­رسانی استفاده می کردیم . اما در آن شرایط نبود همسرم ، مدیریت زندگی را سخت کرده بود، اما با توکل و کمک خدا و با برنامه ریزی توانستیم آن سال ها را به بهترین نحوه بگذرانیم.

,

میگی نژاد ادامه داد: علاوه بر فعالیت در بسیج، ساعتی از روز را به صورت داوطلب در بیمارستان ها به عنوان امداگر حضور پیدا می کردم، بخش دیگری از فعالیتم در حسینیه ارشاد برای جمع آوری و بسته بندی کمک های مردمی با حضور بانوان محل بود، ما بسته های آماده شده را به دست رزمندگان می رساندیم در آن روزها همه با دل و جان زحمت می کشیدند.

,

این امدادگردوران دفاع مقدس،با بیان اینکه روزها با تلاش و کار بی وقفه به پایان می رسید، اما چند روزی بود که از باقر- همسرم-  خبری نداشتم با کلی پرس و جو مطلع شدم در اثر اصابت نارنجک  در عملیات بیت المقدس به درجه رفیع شهادت رسیده است. در آن لحظات حالتی متفاوت داشتم!  از طرفی خوشحال بودم که او به آرزویش رسیده از طرف دیگر به فکر فرزند 7 ماهه ای که در شکم داشتم، بودم. فرزندی که  پدر خود را نمی بیند و من باید به تنهایی هم جای مادر و هم جای پدرش باشم، فکر آینده سه فرزند دیگر نیز مرا به خود مشغول کرده بود اما راضی به رضای خدا بودم و با این شرایط دست از فعالیت نکشیدم و با قوای بیشتری به فعالیتم ادامه دادم.

,

همسر شهید باقر میگی نژاد درباره زندگی مشترک خود می گوید: 6 سال زندگی مشترک با شهید بهترین خاطرات و لحظات را برای رقم زد. زمان به دنیا آمدن فرزند اخرم نزدیک شده بود و باقر کنارم نبود اما با این حال وجودش را در کنار خودم احساس می کردم و همین احساس به من آرامش و امنیت می داد. وقتی درد زایمان مرا گرفت، بی هوش شدم وزمانی چشم بازکردم دیدم روی تخت بیمارستان هستم!  ناگهان صدای مردم از گوشه گوشه های شهر شنیده می شد، می گفتند: «خرمشهر آزاد شد»، خدا رو شکر کردم به دنیا آمدن فرزندم  با فتح و آزادی خرمشهر همراه بود .

,

این بانوی ایثارگر درپایان به مادران توصیه می کند: برای جوانان و فرزندانمان دعا کنید که  خدایی و با ایمانی تربیت شوند، والدین باید آنها را مسئولیت پذیر و همیشه آماده دفاع از کیان اسلام و کشور عزیزمان تربیت کنند، تا بتوانند در برابر جنگ های نرم و سخت پیروز از میدان بیرون آیند.

,

انتهای پیام/

]
روزها با تلاش و کار بی وقفه به پایان می رسید، چند روزی بود که از باقر- همسرم- خبری نداشتم با کلی پرس و جو مطلع شدم در اثر اصابت نارنجک در عملیات بیت المقدس شهید شده است، فکر آینده سه فرزند دیگر نیز مرا به خود مشغول کرده بود اما راضی به رضای خدا بودم و با این شرایط دست از فعالیت نکشیدم و با قوای بیشتری به فعالیتم ادامه دادم.