آماده به میدان نبردیم رجز خوان
گوییم سخن مثل زبان، با سر انگشت
ما بت شکنانیم و بدانند صنم ها
بی تیشه شکستیم بتان با سر انگشت
ما بمب اتم هیچ نخواهیم و توانیم
تسخیر نماییم جهان با سر انگشت
دشمن اگر از روی طمع خواسته سودی
بر او برسانیم زیان ،با سر انگشت
افراشته میخواست کند خصم قدش را
کردیم قدش تا و کمان ،با سر انگشت
تا خاک پر از گوهرمان زینتمان است
حافظ به گُهَر کلّ زنان ،با سر انگشت
افتادن هر برگ ،نشانی ز خزان لیک
سر سبز شد این فصل خزان ،با سر انگشت
والعصر که کوشا شده بر صالح و نیکیم
نابود شود خُسر زمان با سر انگشت
مخفی ست اگر عشق چو ماهی به پس ابر
والفجر نمودیم عیان با سر انگشت
حقی ست بصیرت به سر دوش،رسانیم
تا مقصدش این بار گران با سر انگشت
دادیم سر و جان و تن و خون و نمودیم
از جوهره خویش روان با سر انگشت
با جوهری از عشق چو هر بار مسلح
هر مرد و زن و پیر و جوان با سر انگشت
مام وطن ایران چو بهشت است بسازیم
قصری زحماسه به جنان با سر انگشت
بر رهبر آزاده فدایی ست پریزاد
این مرتبه لبیک ،نشان ،با سر انگشت
پریزاد طبسی