به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج، فارسی را به سختی اما روان صحبت میکند، وقتی به نام کشورها میرسد نامشان را با همان لهجهی غلیظی که دارند اداء میکند. روی اسمش هم گویا حساس است که واژه به واژه هجی میکند "سُهی اینهو سَاکولین" زادهی خانوادهای معتقد و کاتولیک در مکزیک که از همان بدو کودکی با دین بیگانه نبوده اما هرگز قرار درونیاش را در ذکرهای دین خود نمی یافته است.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آناج,وقتی 18 سالش میشود برای تدریس به شمال مکزیک میرود و در آنجا آشنایی با پسری مسلمان دنیا و آخرت او را به راهی دیگر رهنمون میشود، راهی که او را نه به آمریکا و ژاپن کنار خواهرانش، بلکه به ایران قلب تمدن تشیع میکشاند تا فاطمه، سعیده، مهدی و محمد علی را در جایی بزرگ کنند که اسلام دین غالب آن است و فضای رشد فرزندان در جامعهای مسلمان وجود دارد.
,بانو ساکولین مهمان ویژهی همایش بال پرواز در تبریز بود که در آنجا به بیان خاطرات زندگی خود و نحوهی مسلمان شدن و سفر به ایران گفت؛
,در همان دوران جوانی با همسرم هر دو در یک موسسه زبان تدریس میکردیم. من ژاپنی درس میدادم و ایشان زبان انگلیسی، اما از همان ابتدا متوجه تمایز ایشان با دیگران شده بودم. آنچه بیشتر من را مجذوب میکرد رفتار خوب، نماز خواندن و دست ندادنش با خانمها بود. پیش از آن هم در مورد اسلام شنیده بودم اما فرصتی پیش آمده بود تا از نزدیک و به صورت عینی رفتار یک مسلمان را ببینم. کنجکاو و علاقهمند شدم تا در مورد اسلام اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. همسرم قرآنی که با زبان مکزیکی ترجمه شده بود را به من هدیه داد و کم کم با مطالعات دیگری که داشتم به این نتیجه رسیدم که مسلمان شوم.
,هرگز طعم اولین نمازی را که خواندم فراموش نمیکنم. لذت توصیف ناپذیری داشت. همسرم میگفت من نماز میخوانم و شما تکرار کن. اینطور شد که نماز خواندن را هم یاد گرفتم. البته بعد از اینکه مسلمان شدم همسرم پیشنهاد ازدواج دادند و ما در سفارت ایران ازدواج کردیم.
,اولین بازخورد این بود که من وقتی حجاب اختیار کردم و متفاوت از قبل شدم، با اینکه سابقه و مهارت خوبی داشتم اما از محل کارم اخراج شدم. ولی خوب این مسئله کوچکترین تاثیری در انتخاب من نداشت. این روند اکنون در مکزیک تغیر کرده و هر روزه بر جمعیت مسلمانان افزوده میشود.
,
ما حدود هفت سال با همسرم در مکزیک زندگی کردیم و صاحب سه فرزند به نامهای (فاطمه، سعیده و مهدی) شدیم. وقتی فرزندانمان بزرگ شدند و باید به مدرسه میرفتند، شرایط و فرهنگ مدارس مکزیک با فرهنگ اسلامی سنخیّت نداشت، دخترها پوشش مناسبی در مدرسه نداشتند. به همین دلیل همسرم پیشنهاد داد ما برای تحصیل و قوی شدن دین فرزندانمان به ایران بیایم و زندگی را در اینجا از صفر شروع کنیم. تا هم فرزندانمان با فرهنگ اسلامی بزرگ شوند و هم زبان فارسی یاد بگیرند. به نظر من این تصمیمی که گرفتیم یکی از بزرگترین و بهترین تصمیمات زندگیمان بود.
,هرگز اولین باری که همسرم من را به مسجد برد و یا در روضهی امام حسین(ع) حضور یافتم و محبت بیش از حد مردم را دریافت کردم فراموش نمیکنم. همینها قوت قلب و مایه دلگرمی من در ایران است.
,حجاب زنان محدودیتی برای مردان
,حجاب از نظر من مردهای بیمار را محدود میکند. آنهایی که عادت دارند نگاه بد به زنان داشته باشند. همچنین کسی نمیتواند ادعا کند که حجاب مانع پیشرفت او شده است بلکه بر عکس به هرجایی که بخواهیم میتوانیم با حجاب برسیم. حجاب آرامشی به من ارزانی داشت که سالها دنبال آن بودم.
,در جایی که تدریس میکنم همه از من درمورد اسلام میپرسند و اینکه چطور مکزیک را ترک کرده و ایران را انتخاب کردهایم؛ البته جواب من مشخص است زیرا ایران را بهترین جا برای زندگی و بزرگ کردن فرزندانم میدانم.
,اگر مسلمان حقیقی باشیم دیگر نیازی نیست اسلام را ترویج کنیم. بلکه رفتار و اخلاق ما خود موید زیباییهای اسلام و مروج عقاید ما خواهد بود. حقیقت این است که ما به خاطر مردم نباید خود را عوص کنیم باید همین که هستیم بمانیم.
,بسیاری از مردم میگویند فرهنگ ما در حال تغییر است در حالی که این حرف درستی نیست باید این تغییر در راستای پیشرفت باشد نه اینکه بخواهیم هویت خود را از دست دهیم، با ابن روند به کجا می خواهیم برسیم؟
,مردم ایران بسیار خوب و مهربان هستند تنها خواهشی که دارم این است که خیلی بیشتر به خانوادهی خود اهمیت دهیم؛ امروز همه درگیر خود هستند و گرمی در میان خانواده وجود ندارد.
,انتهای پیام/
]