احترام همه تخممرغها را نگه دارید/طنزنامه بلاغ
سرباز علوی به ارشد ظریف گفت: شماها چقدر بیرحمید! رفتی با آمریکا مذاکره کردی که تخممرغ گرون بشه! من خودم فهمیدم! از اولش میدونستم که با کَری تخممرغها رو بیرحمانه میخورید.
[
سرباز وظیفه قاضیزاده رو به سرباز وظیفه علوی کرد و پرسید: علوی! چرا نمیخوری؟ یانگوم خودش به من گفت که صبحانه برای سلامتی بسیار مفید است! یانگوم خیلی باشعور است! بخور! به حرف یانگوم گوش کن!
سرباز وظیفه علوی پاسخ داد: خیلی غمگینم، مدتی است که فهمیدم افراد مشکوکی قصد دارند سابقۀ درخشان مرا خراب کنند، مطمئنم که همۀ این دسیسهها از سوی آمریکا و اسرائیل است؛ مدتی است که با من چپ افتادهاند و قصد تخریب مرا دارند.
سرباز وظیفه قاضیزاده گفت: اینها همه بیشعورند! اما تو از کِی فهمیدی؟
سرباز وظیفه علوی پاسخ داد: از روزی که پیاز گران شد شک کردم، از روزی که مرغ گران شد بیشتر شک کردم، از روزی که نان گران شد شک من بیشترتر شد، الان که تخممرغ گران شده خیلی مشکوک شدم.
سرباز وظیفه آخوندی گفت: برو بابا! تو هم خیلی شکاکی! اینقدر شک اصلاً خوب نیست.
سرباز وظیفه عراقچی در حالی که یک تخممرغ آبپز را پرتاب میکرد گفت: پس تا شک فاحش خیلی فاصله داری!
ارشد ظریف از سرباز وظیفه علوی پرسید: از داخل پادگان هم به کسی شک داری؟؟
سرباز وظیفه علوی گفت: بله، به فرمانده اسحاق شک دارم، آخر پای تمام دستورهای گرانی، امضای فرمانده اسحاق زده شده.
ارشد ظریف گفت: امضای فرمانده اسحاق تضمین است! و با قاشق روی پوستۀ تخممرغ آبپز زد و مشغول پوست کندن آن شد.
سرباز علوی درحالی که با چشمانی اشکآلود شاهد این صحنه بود با نعرهای دلخراش به ارشد ظریف گفت: نکن... اینطوری پوستش رو نَکَن، جیگرم کباب میشه! شماها چقدر بیرحمید! رفتی با آمریکا مذاکره کردی که تخممرغ گرون بشه! من خودم فهمیدم! از اولش میدونستم که با کَری تخممرغها رو بیرحمانه میخورید، و در همین هنگام برای نجات تخممرغ به سمت ارشد ظریف یورش برد.
سرباز وظیفه آخوندی در حالی که قصد جدا کردن آنها را داشت گفت: ولش کن علوی! تمام تخممرغها بیمه هستند، برای تخممرغها دایۀ دلسوزتر از مرغ نشو!
سرباز وظیفه زنگنه با بیتفاوتی تمام گفت: ولشون کن آخوندی، خودش تموم میشه، مثل رگ سفید که خودش تموم شد، من میگم بهتره تمام مرغها رو به خروسهای خارجی شوهر بدیم و تخممرغهاشون رو سه تا اونها یکی ما تقسیم کنیم.
سرباز وظیفه نوبخت در حالی که از غفلت بقیه همرزمانش استفاده میکرد و تخممرغهای بقیه را در جیب خود میگذاشت گفت: اگر فرمانده بخواهد چیزی را گران کند حتماً با علوی مشورت میکند.
در این هنگام فرمانده اسحاق سر رسید و گفت: شما به عنوان سربازان شجاع دولت باید احترام همۀ تخممرغها را نگه دارید، آبپز و نیمرو و عسلی و غیره ندارد، نباید توی سر تخممرغ بزنید و پوستش را بِکَنید! آخر بعداً از مردم چه توقعی دارید!؟ این خودش مظهر فساد است! من امروز دستور میدهم که تمام تخممرغها را با پوست بخورید، چراکه ارزش واقعی یک تخممرغ خیلی زیاد است.
ناگهان سرباز وظیفه قاضیزاده بر سر نوبخت فریاد زد: بیشعور! تخممرغ جمعکن!
سرباز وظیفه نوبخت گفت: اینها ذخایر هستند، تازه من حقوقم 7 ، 8 میلیون تومان بیشتر نیست، وُسعم به خرید تخممرغ نمیرسد.
و اینگونه بود که سایر سربازان پادگان دولت سرباز وظیفه نوبخت را هووو کردند.,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، در حالی که سربازان در ساعت 6:30 صبح، در غذاخوری پادگان دولت، دولُپی مشغول خوردن صبحانه بودند، سرباز وظیفه علوی با چشمانی اشکبار، تنها نظارهگر آنان بود.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, بلاغ,سرباز وظیفه قاضیزاده رو به سرباز وظیفه علوی کرد و پرسید: علوی! چرا نمیخوری؟ یانگوم خودش به من گفت که صبحانه برای سلامتی بسیار مفید است! یانگوم خیلی باشعور است! بخور! به حرف یانگوم گوش کن!
سرباز وظیفه علوی پاسخ داد: خیلی غمگینم، مدتی است که فهمیدم افراد مشکوکی قصد دارند سابقۀ درخشان مرا خراب کنند، مطمئنم که همۀ این دسیسهها از سوی آمریکا و اسرائیل است؛ مدتی است که با من چپ افتادهاند و قصد تخریب مرا دارند.
سرباز وظیفه قاضیزاده گفت: اینها همه بیشعورند! اما تو از کِی فهمیدی؟
سرباز وظیفه علوی پاسخ داد: از روزی که پیاز گران شد شک کردم، از روزی که مرغ گران شد بیشتر شک کردم، از روزی که نان گران شد شک من بیشترتر شد، الان که تخممرغ گران شده خیلی مشکوک شدم.
سرباز وظیفه آخوندی گفت: برو بابا! تو هم خیلی شکاکی! اینقدر شک اصلاً خوب نیست.
سرباز وظیفه عراقچی در حالی که یک تخممرغ آبپز را پرتاب میکرد گفت: پس تا شک فاحش خیلی فاصله داری!
ارشد ظریف از سرباز وظیفه علوی پرسید: از داخل پادگان هم به کسی شک داری؟؟
سرباز وظیفه علوی گفت: بله، به فرمانده اسحاق شک دارم، آخر پای تمام دستورهای گرانی، امضای فرمانده اسحاق زده شده.
ارشد ظریف گفت: امضای فرمانده اسحاق تضمین است! و با قاشق روی پوستۀ تخممرغ آبپز زد و مشغول پوست کندن آن شد.
سرباز علوی درحالی که با چشمانی اشکآلود شاهد این صحنه بود با نعرهای دلخراش به ارشد ظریف گفت: نکن... اینطوری پوستش رو نَکَن، جیگرم کباب میشه! شماها چقدر بیرحمید! رفتی با آمریکا مذاکره کردی که تخممرغ گرون بشه! من خودم فهمیدم! از اولش میدونستم که با کَری تخممرغها رو بیرحمانه میخورید، و در همین هنگام برای نجات تخممرغ به سمت ارشد ظریف یورش برد.
سرباز وظیفه آخوندی در حالی که قصد جدا کردن آنها را داشت گفت: ولش کن علوی! تمام تخممرغها بیمه هستند، برای تخممرغها دایۀ دلسوزتر از مرغ نشو!
سرباز وظیفه زنگنه با بیتفاوتی تمام گفت: ولشون کن آخوندی، خودش تموم میشه، مثل رگ سفید که خودش تموم شد، من میگم بهتره تمام مرغها رو به خروسهای خارجی شوهر بدیم و تخممرغهاشون رو سه تا اونها یکی ما تقسیم کنیم.
سرباز وظیفه نوبخت در حالی که از غفلت بقیه همرزمانش استفاده میکرد و تخممرغهای بقیه را در جیب خود میگذاشت گفت: اگر فرمانده بخواهد چیزی را گران کند حتماً با علوی مشورت میکند.
در این هنگام فرمانده اسحاق سر رسید و گفت: شما به عنوان سربازان شجاع دولت باید احترام همۀ تخممرغها را نگه دارید، آبپز و نیمرو و عسلی و غیره ندارد، نباید توی سر تخممرغ بزنید و پوستش را بِکَنید! آخر بعداً از مردم چه توقعی دارید!؟ این خودش مظهر فساد است! من امروز دستور میدهم که تمام تخممرغها را با پوست بخورید، چراکه ارزش واقعی یک تخممرغ خیلی زیاد است.
ناگهان سرباز وظیفه قاضیزاده بر سر نوبخت فریاد زد: بیشعور! تخممرغ جمعکن!
سرباز وظیفه نوبخت گفت: اینها ذخایر هستند، تازه من حقوقم 7 ، 8 میلیون تومان بیشتر نیست، وُسعم به خرید تخممرغ نمیرسد.
و اینگونه بود که سایر سربازان پادگان دولت سرباز وظیفه نوبخت را هووو کردند.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
انتهای پیام/
]