اغول گل بانوی ترکمنی که امام رضا او را کمک کرد
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از راه اترک، با کاروان زائران امام رضا علیه السلام از شهرستان کلاله همراه و همسفر شدیم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, راه اترک, راه اترک,

به عنوان خبرنگار قرار بود پای صحبت کسانی باشیم که سالها بوده منتظر سفر به مشهد مقدس بودند.

,

مسافر پشت سرما بانوی ترکمنی بود که با یکی از دوستانش به این سفر معنوی آمده بود.

,

از او نامش را پرسیدم و علت آمدنش به این سفر را ؟

,

خانم ترکمن گفت: اغول گل هستم و خیلی به سفر به مشهد علاقه دارم.

,

او چند سالی بود که شوهرش را از دست داده بود و وقتی از شوهرش یاد می کرد خیلی با احترام از او تعریف می کرد.

,

اغول گل گفت: وقتی به مشهد برسم حتما برای همه به خصوص شوهر مرحومم دعا خواهم کرد و نماز هم خواهم خواهند.

,

اغول از سفرهای قبلیش به مشهد گفت که با همسر مرحومش آمده و آن وقتها حتی یک ماه در مشهد می ماندند.

,

از او پرسیدیم چه خاطره ای از سفر به مشهد داری و آیا کرامت و اتفاق خاصی هم برایت در این سفرها روی داده است؟

,

اغول گل گفت: خاطره ای از زمانهای بسیار دوری دارم که خودم کودک کوچکی بودم.

,

آن زمان جاده مشهد مثل الان آسفالتش کامل نبود و ماشین هایش هم یا قدیمی بود و دیر به دیر می آمدند و یا وقتی به کلاله(دوراهی یا گالیکش) می رسیدند پر بودند.

,

پدرم تصمیم گرفت که ما را به مشهد ببرد، برای همین همراه مادر و عمویم به گالیکش آمدیم و ساعتها در کنار جاده ایستادیم ولی از ماشین خبری نشد.

,

سه روز منتظر اتوبوس ماندیم تا اینکه در روز سوم عمویم به سراغ ما آمد و گفت: بیایین که یک ماشین برای شما پیدا کردم.

,

وقتی پیش ماشین آمدیم متوجه شدیم که این ماشین یک فولوکس است که دو تا حاج آقا باهاش بودند.

,

آنها راه را بلد نیودند و ما(یعنی پدرم) راه را بلد بودیم. قرار شد ما راه بلد آنها باشیم و آنها هم ما را به مشهد برسانند.

,

خیلی خوشحال بودم و برای اینکه در ماشین جای بگیریم، من روی پاهای عمویم نشستم.

,

خلاصه حرکت کردیم و بعد از ساعتها حرکت یکهو دیدیم که ماشین وایستاد.

,

من فکر کردم که شاید به مشهد رسیدیم ولی دور و برمان هیچ چیز نبود به غیر از جاده و ...

,

ناراحت بودم و البته همه ناراحت بودیم و نمی دانستیم در این جاده خلوت باید چکار کنیم؟

,

ما برای زیارت آمده بودیم ولی حالا در وسط جاده گیر کرده بودیم که ناگهان از دور دیدیم که یک سواری دارد می آید.

,

وقتی سوار پیش ما آمد مشکل را پرسید و ما هم موضوع را به او گفتیم.

,

او دستور داد که برایمان یک ماشین دیگه بیاورند و ما را به خانه اش برد و ماشینمان را هم داد تا درست کنند.

,

فردایش هم ماشین درست شد و هم ما به مشهد مقدس رسیدیم.

,

اغول گل گفت: از امام رضا علیه السلام خیلی ممنونم و از خدا می خواهم که خداوند به همه مسلمانان خیر و سلامتی دهد و همه سلامت باشند.

,

داستان این کرامت ها ادامه دارد...

,

 

,

انتهای پیام/

]
بانوی زائر اهل سنت امام رضا(ع) گفت: در بچگی برای رفتن به زیارت امام رضا (ع) به علت خرابی ماشین در راه ماندیم که با توسل به امام رضا سواری به کمک ما آمد و توانستیم به زیارت امام رضا برویم .