به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانابه نقل از عصر هامون، مرداد ماه سال 80 بود که خبر رسید شهید گمنامی در شهر مهریز یزد تشییع می شود. در آن زمان شهید گمنام وارد یزد شد و در فرودگاه مورد استقبال مردم قرار گرفت.
, شبکه اطلاع رسانی دانا, عصر هامون,شهید گمنام در نهایت روز بعد در میان استقبال مردم روستای گردکوه مهریز یزد تشییع و تدفین شد و پس از آن در کشاکش زندگی شهری و دغدغه هایش گمنام ماند.
اما داستان شهید گمنام روستای گردکوه همین جا تمام نشد، در شهر علی آباد کتول استان گلستان خانواده شهید 25 ساله عزت الله کیخواه نژاد که سال ها قبل فرزندشان به جبهه رفته بود و دیگر بازنگشته بود روزگاری دگر داشتند.
اینکه چگونه شهید گمنام دورترین روستای مهریز یزد به خانواده اش در شهر علی آباد کتول می رسد شنیدنی است.
حمزه کیخواه نژاد پسر عموی شهید عزت الله کیخواه نژاد ماجرای نمایان شدن قبر شهید عزت الله کیخواه نژاد را اینگونه بر زبان آورد:
در سال 66 قبل از شروع عملیات شهید عزت الله به اتفاق عمو و برادرم محمد عازم مناطق جنگی می شوند که درانتهای عملیات شهید عزت الله در منطقه ماهوت عراق مفقودالاثر می شود.
پس از آن سال ها عمو حسین پدر شهید چشم انتظار فرزندش به معراج شهدای تهران و اهواز مراجعه می کند 26 مرداد 69 بود که آزادگان وارد ایران شدند و ما به همراه دوستان و آشنایان و پدر شهید به استقبال شان رفتیم تا خبری از عزت الله و یا خودش را بیابیم با وجود همه امید و تسلایی که ما به عمو حسین می دادیم ولی او با اطمینان می گفت عزت الله شهید شده است.
حمزه کیخواه نژاد پسر عموی شهید
سال 85 عمو حسین خواب می بیند که شهید سید حسین حسینی همرزم شهید و دوست مشترک پدر شهید و عزت الله که چند سال پیش دار فانی را وداع گفته بوده به خواب پدر می آید .
حسین کیخواه نژاد پدر شهید
روز بعد عمو حسین پدر شهید خواب را برای برادرم محمد تعریف می کند و از آنجایی که محمد در نیروی زمینی سپاه بوده پیگیر ماجرا می شود اما چیز تازه ای به دست نمی آورد.
چند ماه بعد دوباره عمو حسین خواب می بیند اما این بار شهید سید حسین حسینی به حالت گلایه به خواب عمو حسین می آید و می گوید که چرا پیش عزت الله نمی آیی عمو هم در جوابش می گوید من نمی دانم که عزت الله کجاست .شهید حسینی هم در جواب عمو می گوید می خواهی تو را ببرم به جایی که عزت الله می باشد عمو هم استقبال می کند و در عالم رویا سر خاک فرزندش می رود که شهید حسینی بالای سکویی را اشاره می کند و می گوید عزت الله آنجاست.
عمو تعریف می کرد: به محض اینکه وارد گلزار شهدا شدم شروع به سلام گفتن کردم " اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اللَّهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ رَسُولِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ فاطِمَةَ " به اینجا که رسیدم از خواب بیدار شدم و بدنم شروع به لرزیدن کرد انگار مسیر طولانی را پیموده بودم.
صبح زود به برادرم محمد زنگ می زند و محمد پیگیر این موضوع می شود تا اینکه محمد از دنیا می رود. برای برگزاری هفتمین روز درگذشت محمد وارد زاهدان شدیم پس از اتمام مراسم عمو گفت برای تمام شدن ماجرا به شهرستان یزد برویم که به اتفاق پدر ، مادر ،همسر و خواهر شهید راهی مهریز یزد شدیم.
ساعت 10 شب به مسجد ابوالفضل (ع) مهریز رسیدیم و شب را همان جا ماندیم صبح 15 کیلومتر از مسجد دور نشده بودیم که در نزدیکی یک روستا ماشین دیگر حرکت نمی کرد عمو حسین که با دیدن تابلوی روستا دگرگون شده بود گفت حس غریب به این روستا دارم هر چه است همینجاست که بعدا فهمیدیم جایی که ماشین خراب شده بود همان روستای گردکوه محل دفن عزت الله است.
وی ادامه داد: به بنیاد شهید یزد مراجعه کردیم که بسیار مورد استقبالشان قرار گرفتیم و پس از شنیدن ماجرا به اتفاق رییس بنیاد شهید راهی گلزار های شهدای گمنام شهرستان شدیم .
پس از آن از چند منطقه که در آن ها شهید گمنام وجود داشت دیدن کردیم ولی گمشده ی خود را نیافتیم تا اینکه رییس بنیاد شهید گفت: تنها یک شهید گمنام دیگر در مهریز است که آن هم در 15 کیلومتری مهریز در روستای گردکوه است .
به سمت روستا که به راه افتادیم متوجه شدیم همان جایی که ماشینمان خراب شده بود ورودی روستایی است که مزار عزت الله در آن است.
به مزار شهدای گمنام که رسیدیم 11 شهید در آنجا دفن شده بود که تنها یک شهید گمنام بالای سکو در وسط این یازده شهید قرار گرفته بود و دو درب داشت یک درب غربی و یک درب شرقی، که درب شرقی این گلزار بسته بود و ما از درب غربی وارد گلزار شهدای روستای گردکوه شدیم.
عمو حسین به محض ورود به گلزار شهدا گفت من همین جا بودم اینجا همان جایگاهی است که سید حسین در عالم خواب به من نشان داد.
در این هنگام خواهر شهید با دیدن تصویر دو گل لاله روی مزار شهید به یاد رویای خود می افتد که در خواب دیده بود برادرش را تشییع جنازه و دفن می کنند در حالیکه دو گل لاله روی مزار ایشان روییده اند.
آری لحظه لحظه جنگ و دفاع مقدس ملت سلحشور ما لبریز از امداد های غیبی بود و شهیدان این دفاع مقدس به واسطه فیض الهی در جای جای این سرزمین کرامت های خارق العاده ای را در برابر چشمان حیرت زده ی این خاکیان به تماشا گذاشتند که شرح آن خارج از وسعت این نوشته است.
وی ادامه داد: حتی یک بار خانواده شهید می خواست بدون اطلاع به گلزار شهدای روستا بروند تا مزاحم مردم این منطقه نشوند که یکی از اهالی روستا خواب می بیند که یکی در عالم خواب به او می گوید قرار است برای شهید میهمان بیاید به استقبالشان بروید که صبح پس از ورود خانواده شهید مشاهده می کنند اهالی روستا در گلزار شهدا چشم انتظارشان نشسته اند.
شهید عزت الله کیخواه نژاد در علی آباد کتول گرگان به دنیا آمد و در کانون خانواده ای متدین و آگاه و انقلابی پرورش یافت. خانواده والامقامی که دو شهید را تقدیم آرمان های انقلاب و امام کرده است. پدر والامقام و عارف شهیدان می گوید در بدو تولد فرزندان شهیدم دست های هر دو را لمس کردم و اینچنین دعا کردم" خدایا دستان فرزندانم را با سلاح آشنا ساز تا در راه آرمان های امام زمان به قیام و مبارزه برخیزند."
فرازی از وصیت نامه شهید: این عبد ناچیز خداوند برای رضای او و اطاعت از امر او و اولیاء عظام و ائمه معصومین (ع) به دیار عبادالله الصالحین شتافته ام تا بلکه کسب فیض کنم و اینک قطرات خونم به دریای خروشان خون شهدا پیونده خورده است و روحم به ملکوت پیوسته است. وعده های خداند را به روشنی دریافته ام.
ارزشمند ترین لحظات عمر انسان همان لحظاتی است که در جهت رضای خداوند گام بر می دارد پدر عزیزم همسرم را به صبر و استقامت توصیه نمائید و فرزندانم را الهی تربیت کنید.
انتهای پیام /
شهید گمنام در نهایت روز بعد در میان استقبال مردم روستای گردکوه مهریز یزد تشییع و تدفین شد و پس از آن در کشاکش زندگی شهری و دغدغه هایش گمنام ماند.
,,
اما داستان شهید گمنام روستای گردکوه همین جا تمام نشد، در شهر علی آباد کتول استان گلستان خانواده شهید 25 ساله عزت الله کیخواه نژاد که سال ها قبل فرزندشان به جبهه رفته بود و دیگر بازنگشته بود روزگاری دگر داشتند.
اینکه چگونه شهید گمنام دورترین روستای مهریز یزد به خانواده اش در شهر علی آباد کتول می رسد شنیدنی است.
حمزه کیخواه نژاد پسر عموی شهید عزت الله کیخواه نژاد ماجرای نمایان شدن قبر شهید عزت الله کیخواه نژاد را اینگونه بر زبان آورد:
در سال 66 قبل از شروع عملیات شهید عزت الله به اتفاق عمو و برادرم محمد عازم مناطق جنگی می شوند که درانتهای عملیات شهید عزت الله در منطقه ماهوت عراق مفقودالاثر می شود.
پس از آن سال ها عمو حسین پدر شهید چشم انتظار فرزندش به معراج شهدای تهران و اهواز مراجعه می کند 26 مرداد 69 بود که آزادگان وارد ایران شدند و ما به همراه دوستان و آشنایان و پدر شهید به استقبال شان رفتیم تا خبری از عزت الله و یا خودش را بیابیم با وجود همه امید و تسلایی که ما به عمو حسین می دادیم ولی او با اطمینان می گفت عزت الله شهید شده است.
,
,
,
,
حمزه کیخواه نژاد پسر عموی شهید
,
,
,
,
حسین کیخواه نژاد پدر شهید
,
,
روز بعد عمو حسین پدر شهید خواب را برای برادرم محمد تعریف می کند و از آنجایی که محمد در نیروی زمینی سپاه بوده پیگیر ماجرا می شود اما چیز تازه ای به دست نمی آورد.
چند ماه بعد دوباره عمو حسین خواب می بیند اما این بار شهید سید حسین حسینی به حالت گلایه به خواب عمو حسین می آید و می گوید که چرا پیش عزت الله نمی آیی عمو هم در جوابش می گوید من نمی دانم که عزت الله کجاست .شهید حسینی هم در جواب عمو می گوید می خواهی تو را ببرم به جایی که عزت الله می باشد عمو هم استقبال می کند و در عالم رویا سر خاک فرزندش می رود که شهید حسینی بالای سکویی را اشاره می کند و می گوید عزت الله آنجاست.
,
,
عمو تعریف می کرد: به محض اینکه وارد گلزار شهدا شدم شروع به سلام گفتن کردم " اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اللَّهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ رَسُولِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ فاطِمَةَ " به اینجا که رسیدم از خواب بیدار شدم و بدنم شروع به لرزیدن کرد انگار مسیر طولانی را پیموده بودم.
صبح زود به برادرم محمد زنگ می زند و محمد پیگیر این موضوع می شود تا اینکه محمد از دنیا می رود. برای برگزاری هفتمین روز درگذشت محمد وارد زاهدان شدیم پس از اتمام مراسم عمو گفت برای تمام شدن ماجرا به شهرستان یزد برویم که به اتفاق پدر ، مادر ،همسر و خواهر شهید راهی مهریز یزد شدیم.
ساعت 10 شب به مسجد ابوالفضل (ع) مهریز رسیدیم و شب را همان جا ماندیم صبح 15 کیلومتر از مسجد دور نشده بودیم که در نزدیکی یک روستا ماشین دیگر حرکت نمی کرد عمو حسین که با دیدن تابلوی روستا دگرگون شده بود گفت حس غریب به این روستا دارم هر چه است همینجاست که بعدا فهمیدیم جایی که ماشین خراب شده بود همان روستای گردکوه محل دفن عزت الله است.
وی ادامه داد: به بنیاد شهید یزد مراجعه کردیم که بسیار مورد استقبالشان قرار گرفتیم و پس از شنیدن ماجرا به اتفاق رییس بنیاد شهید راهی گلزار های شهدای گمنام شهرستان شدیم .
پس از آن از چند منطقه که در آن ها شهید گمنام وجود داشت دیدن کردیم ولی گمشده ی خود را نیافتیم تا اینکه رییس بنیاد شهید گفت: تنها یک شهید گمنام دیگر در مهریز است که آن هم در 15 کیلومتری مهریز در روستای گردکوه است .
به سمت روستا که به راه افتادیم متوجه شدیم همان جایی که ماشینمان خراب شده بود ورودی روستایی است که مزار عزت الله در آن است.
به مزار شهدای گمنام که رسیدیم 11 شهید در آنجا دفن شده بود که تنها یک شهید گمنام بالای سکو در وسط این یازده شهید قرار گرفته بود و دو درب داشت یک درب غربی و یک درب شرقی، که درب شرقی این گلزار بسته بود و ما از درب غربی وارد گلزار شهدای روستای گردکوه شدیم.
عمو حسین به محض ورود به گلزار شهدا گفت من همین جا بودم اینجا همان جایگاهی است که سید حسین در عالم خواب به من نشان داد.
در این هنگام خواهر شهید با دیدن تصویر دو گل لاله روی مزار شهید به یاد رویای خود می افتد که در خواب دیده بود برادرش را تشییع جنازه و دفن می کنند در حالیکه دو گل لاله روی مزار ایشان روییده اند.
آری لحظه لحظه جنگ و دفاع مقدس ملت سلحشور ما لبریز از امداد های غیبی بود و شهیدان این دفاع مقدس به واسطه فیض الهی در جای جای این سرزمین کرامت های خارق العاده ای را در برابر چشمان حیرت زده ی این خاکیان به تماشا گذاشتند که شرح آن خارج از وسعت این نوشته است.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,