شبکه اطلاع رسانی دانا، این بار خداوند مهربان توفیقی به ما داد پای صحبت مادری بنشینیم که دو کبوتر سپید بال عاشق و زیبا را از زاهدان به سمت سرزمین عشق و عاشقی شلمچه پرواز داد تا این دو کبوتر در آن سرزمین پیراهن سرخ شهادت را بر تن نمایند.
مریم رضایی نژاد مادربزرگوار شهیدان حاج ابوالفضل و حسن جهانزاده درگفتگوی صمیمانه باسایت همه با هم گفت: ابوالفضل فرزند بزرگ وحسن ششمین فرزندم بود. عشق رفتن به جبهه همواره در دلشان میتپید تا اینکه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
,مادر شهیدان افزود: حاج ابوالفضل در۱۹ سالگی و حسن در سن ۱۴ سالگی شهید شدند ،حاج ابوالفضل در یک عملیات از ناحیه دست درجبهه جانبازشد ودر سال۱۳۷۰ درمنطقه کورین به دست اشرار ازخدا بی خبر شهید شد و حسن نیز بسیجی عاشق در سال 1367در منطقه تک شلمچه به فیض شهادت نایل آمد و پیکر پاکش به مدت هفت سال مفقود بود، تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به همت برادران گروه تفحص شناسایی و به شهر و دیارش منتقل گردیدو در جوار دیگر شهیدان به خاک سپرده شد.
,مادر از حاج ابوالفضل وحسن برایمان گفت:حاج ابوالفضل از همان اوایل زندگی به خاطر عشق و علاقه پدرش به اهل بیت و مداحی ، شیفته اهل بیت شد وپرچم ارادت و علاقه اهل بیت را بر فراز قلبش بر افراشت و حسن در فعالیت های بسیج شرکت داشت وبه محضی که امام (ره)پیام دادند ۴فرزندم همراه همسرم عازم جبهه شدند. مادر شهیدحاج ابوالفضل درحالی که سوزش اشک را در چشمهایش حس میکرد از زندگی پسر بزرگش بیان کرد وگفت :حاج ابوالفضل در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و در سال ۱۳۶۳ خداوند اولین فرزند را به وی عطا کرد و این شهید با توجه به علاقه ای که به حضرت ولی عصر(عج) داشت، نام فرزند خود را« مهدی» گذاشت و در سال ۱۳۶۴ خداوند فرزند دومی که دختر بود به او عطا کرد که نام او را مطهره وفرزند سوم را محدثه نهادند.
,از مادر شهید پرسیدم آرزوی فرزندان شهیدت چه بود؟ مادر در جواب سوال پاسخ داد: فررزندانم فقط می گفتند : مادر دعا کن در راه خدا شهید شویم همانند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) ،آرزو داشتند که مملکت خوب شود ،می گفتند ما می رویم تامملکت خوب شود و چیزی نمی خواهیم فقط اسلام پاینده و پیروز باشد.
,مطهره ومحدثه فرزندان شهیدابوالفضل جهانزاده در کنار مادربزرگشان نشسته بودند وقتی حرف از پدرشان به میان آمد لب به سخن گشودند وگفتند: من مطهره فرزند سر دار شهید جهانزاده هستم وقتی که پدرم به شهادت رسید ،شش سال بیشترنداشتم.
,در ادامه محدثه فرزند سوم شهید گفت : سه سال و نیم سن داشتم که پدرم شهید شد. روز تشییع جنازه از روی عکس ایشان فهمیدم که پدرم شهید شده است در آن موقع دوست داشتم که دستم روی جنازه پدرم باشد و آن تابوت را در بغل بگیرم. هرگز در حضور جمع لباس مشکی نپوشیدم و اشک نریختم.
,همسر این شهید در ادامه به بیان ویژگی های اخلاقی و خاطراتی از شهید پرداخت و گفت:آنچه در رابطه با ویژگی های اخلاقی و رفتاری شهید لازم به بیان است ،نیاز به زمان دارد و دفتر ها و قلمها باید شرح ویژگی شهید را بیان و ترسیم نماید ولی به اصطلاح آب دریا را اگر نتواند کشید هم به قدر تشنگی باید چشید آنچه به عنوان یک خاطره بیان می کنم اینکه در لحظه اعلام شهادت شهید ،خداوند قدرتی به من عطا فرمودکه من هم مثل همسرم در راه خدا قدم بردارم و ادامه دهنده راه ائمه (علیهم السلام) باشم .هر گز در حضور جمع لباس مشکی نپوشیدم و اشک نریختم و برای اثبات این مسئله بر تن فرزندانم که در راه پدر قدم بر می دارند لباس سفید می پوشاندم و لباس سبز بر تن دخترانم پوشاندم که آنها به یاد فرزندان داغ دیده حضرت ابا عبد الله باشند.
,درادامه بامادرشهیدان همکلام شدیم ،روزی که حسن میرفت خواستم صورتش را ببوسم، گفت: نه مادر! شانهام را ببوس، میترسم مهر مادریات غلبه کند و نتوانم بروم و بعدا جواب حضرت زهرا(س) را نمیتوانیم بدهیم.
,زمانی که خواستند خبر شهادت فرزندم را به من بدهند، در ابتدا پنهان کاری میکردند تا اینکه خودم احساس کردم خبری از فرزندم شده پدر حاج حسن خدابیامرز وقتی دید خیلی بی تابی میکنم دیگر طاقت ندارم بالاخره بهم گفت ” اناالله و انا الیه راجعون فرزندمان شهید شده است ” ومن آن لحظه طعم شهادت فرزندانم راچشیدم وخوشحالم از اینکه فرزندانم در راه اسلام جانشان رانثارکردند خدااین دوقربانی را از من قبول کند واگر بار دیگر رهبرم پیام دهدباز هم اجازه خوام داد سه فرزند دیگرم نیز در این راه قدم بردارند.
,آخرین حرفهای به جامانده از شهید حسن به مادرش این بوده است که گویی میدانست این رفتن بازگشتی ندارد و به مادرش گفت: «دیگر بر نمیگردم مگر اینکه جنگ تمام شود.
,
ویژگیهای اخلاقی ابوالفضل و حسن چگونه بود؟ ابوالفضل وحسن احترام خاصی برای من و پدرشان قائل بودند و تعلق خاطر بسیاری به ائمه اطهار به خصوص حضرت فاطمه زهرا(س) داشتند ابوالفضل همیشه با شور و اشتیاق خاصی می گفت :من حنجره ام را وقف بی بی زهرا (س) و امام حسین (ع) نموده ام تا زنده باشم برای اهل بیت مداحی خواهم کرد.آیا تا به حال شده کسی را ببینید و به یاد چیز دیگر و یا شخص دیگر بیفتید؟! این مادر از آنهایی بود که وقتی می دیدمش به یاد پسرانش می افتادم، به یاد شهیدانش شهیدانی که اصلا نمی شناختم!اما خدا را شکر که فرصتی داد تا با انها آشنا شوم.
,
پرسیدم از او درباره ی ابوالفضلش!
اول گفت: ابوالفضل خیلی خوب بود، نمازش همیشه به وقت بود، با پدر و مادر خوب، مهربان و خوش اخلاق بود. ما از دستش راضی بودیم.
,ابوالفضل همیشه میگفت مادر حسن جلوترازمن شهید شد من لیاقت شهادت نداشتم با خود گفتم همین قدر بس است! برای ما اگر اهل درس گرفتن و عبرت باشیم همین مختصر کافیست سفارش پایانی مادر به همه جوانان این است که از شهدا غافل نشوند و راه امام (ره) و شهدا را ادامه دهند به مردم نشان بدهند که شهدا چه بودند و چه کردند.
,فرازی از وصیت نامه شهید ابوالفضل جهانزاده از زبان همسرش
,بسم الله الرحمن الرحیم سلام
,بر امام زمان که در غیبت کبری به سر می برد سلام و درود بر تمام مجاهدین راه الله و روح پر فتوح نایب بر حق آقا امام زمان روح الله امید مستضعفان جهان مخصوصا شیعه که هر وقت برای مملکت اسلامی مشکلی پیش می آمد مانند جد بزرگوارش پا جلو می نهاد و با کلام پر شور همه قلدوران را رسوا می کرد و از هیچ قدرتی نمی هراسید و در میان برنده ترین شمشیر های توطئه با شهامت فریاد می زد :«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند .» ما باید خدا را شکر گذار باشیم که در این قرن و عصر متولد شدیم و زمان ما همزمان با بالا گرفتن اسلام است و سلام و درود بر تمامی مجروحین و جانبازان که با نثار عضوی از بدن به نقطه اوج ایمان دست یافتند .
,سلام و درود بر تمامی خانواده هایی که به نوبه خود سهمی در این انقلاب و ادامه نهضت حسینی داشته و دارند .چه شهدا و چه جانبازان و چه اسرا و چه مفقودین و چه رزمندگان و چه آنهایی که در پشت جبهه ها برای رضای خدا، به خلق خدمت می کنند … ما که در این زمان لباس سر بازی امام زمان(عج) و نایب بر حق او به تن داریم باید دین خودمان را ادا کنیم .امید وارم که خدا هم از من و هم از شما که برای رضای او گام بر می دارید قبول کند و وسیله ای باشد برای شفاعت ما در آخرت.
,
فرازی از وصیت حسن جهانزاده:
,مادرشهید گفت: حسن فقط برای خواهرانش حفظ حجاب راوصیت کرده بود: ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین گوهر زن حفظ حجاب است. موقع خداحافظی از این مادر بزرگوار ،صفا و معنویت فضای اطرافمان را پرکرده بود و چشمان اشک بار همه این را به خوبی نشان میداد برای گرم شدن محفل از مادر درخواست کردیم تا با ماراهی مزارشهدا شود تا عکسی در کنار قبور مطهر فرزندانش از او به یادگار ترسیم کنیم.
, ,
مادرم! مبادا سوز اشکت مانعم گردد
مبادا مهر مادری مات در سینه ام گردد
خدایا مادر من امانت دست تو
من امانت بوده ام دست ابالفضلت
خدایا مادر من طاقت زینب ندارد
ولیکن سینه ای دارد که با مهر حسینت آشنا است
خدایا؛ می رویم همچون ابالفضل و حسینت بی سر و سرمست
بازگردان ما را برای عبرت عالم بدون دست.
مبادا مهر مادری مات در سینه ام گردد
خدایا مادر من امانت دست تو
من امانت بوده ام دست ابالفضلت
خدایا مادر من طاقت زینب ندارد
ولیکن سینه ای دارد که با مهر حسینت آشنا است
خدایا؛ می رویم همچون ابالفضل و حسینت بی سر و سرمست
بازگردان ما را برای عبرت عالم بدون دست., مادرم! مبادا سوز اشکت مانعم گردد,
, مبادا مهر مادری مات در سینه ام گردد,
, خدایا مادر من امانت دست تو,
, من امانت بوده ام دست ابالفضلت,
, خدایا مادر من طاقت زینب ندارد,
, ولیکن سینه ای دارد که با مهر حسینت آشنا است,
, خدایا؛ می رویم همچون ابالفضل و حسینت بی سر و سرمست ,
, بازگردان ما را برای عبرت عالم بدون دست.,