به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خاورستان، یادم میآید اوایل که به دانشگاه آمده بودم همیشه برای اینکه با خودمان خلوت کنیم و حال و هوای معنوی مان را جلا ببخشیم به مزار شهید ناصری میرفتیم. هر وقت کم میآوردیم، دلمان برای شهادت تنگ میشد، در راستای تلاش برای انقلاب سست میشدیم، به مزار شهدا میرفتیم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, خاورستان, خاورستان, خاورستان, یادم میآید اوایل که به دانشگاه آمده بودم همیشه برای این, , که با خودمان خلوت کنیم و حال و هوای معنوی مان را جلا ببخشیم به مزار شهید ناصری میرفتیم. هر وقت کم میآوردیم، دلمان برای شهادت تنگ میشد، در راستای تلاش برای انقلاب سست میشدیم، به مزار شهدا میرفتیم.,,
بعد از مدتی به فکرمان رسید که چرا خودمان در دانشکده کشاورزی شهید نداشته باشیم؟ به همین دلیل شروع به کار کردیم. نامه زدیم. با مسئولان هماهنگ کردیم. طومار توسط دانشجویان، اساتید و کارمندان امضا کردیم اما مخالفت شد. در نهایت نزد سردار باقرزاده رفتیم. تا اینکه قبول کردند و برای جانمایی به دانشگاه آمدند.
, ,,
مکان تدفین را مشخص کردند اما مشکلی که وجود داشت این بود که میبایست سوله روبرو مسجد دانشکده تخریب میشد و این اولین مشکل ما با مسئولان دانشگاه بود!
,,
به هر دری زدیم، هر چه بالا و پایین پریدیم نشد که نشد. انگار جان مسئولان به این سوله بسته شده بود. میگفتیم خودتان که طومار را امضا کردید و در روز جانمایی حضور داشتید و تأیید کردید حالا چرا برای تخریب ممانعت میکنید؟
,,
جوابی که میدادند این بود که دانشکده جز این سوله، انباری ندارد و ما نمیتوانیم این سوله را تخریب کنیم. جوابی که به هیچ عنوان قانع کننده نبود.
,,
البته مشخص بود هدفشان چیست! همان موقع یکی از مسئولان دانشگاه گفته بود دانشگاه محل علم و فرهنگ است نه قبرستان!
,,
بعد از اینکه ۲ سال از پیگیریهای ما گذشت و ما کمکم نا امید شدیم، فاطمیه سال ۱۳۹۵ در هیأت بودیم که برادر محبوب با بنده تماس گرفتند و گفتند که با شهید شما موافقت شده و ۱۲ اسفندماه مصادف با شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها روز تدفین است. خودتان را آماده کنید و شرایط را مهیا ساخته، سوله را تخریب و زمین را تسطیح، فضاسازی کنید.
, ,,
همه این حرفها در حالی بود که ما فقط ۳ هفته وقت داشتیم اما خدا را شکر کردیم و از فردای آن روز دنبال امور مربوط به تدفین مشغول شدیم!
,,
اما دوباره کارشکنیهای مسئولان شروع شد! به هر کسی گفتیم، هیچ نکرد حتی در دفتر یکی از مسئولان دانشگاه شروع به گریه کردیم تا کارمان را راه بیندازد!
,,
انگار نه انگار! هیچکس باور نمیکرد اما ما مصمم دنبال امور و هماهنگیها بودیم و هرچه به مسئولان میگفتیم که این سوله باید تخریب شود، هیچکس گوش به حرف نمیداد.
, , ,,
زمان گذشت و ما فقط ۱۰ روز وقت داشتیم و هنوز نه سوله تخریب شده بود و نه زمین تسطیح. صبح دوستان به من اطلاع دادند که روزنامه خبر تدفین شهدا را چاپ کرده است و خبرگزاریها و اخبار شبکه استانی به آن پرداخته است. هر دو را برداشتم و نزد رئیس دانشکده رفتم. تا خبر را دیدند سریع دستور دادند تا کارها انجام شود.
,,
اما برای اینکه کارمان راحتتر شود و زور حرفمان بیشتر، نزد معاونت مالی دانشگاه که خودشان از بچههای جبهه و جنگ بودند، رفتیم. انصافا صحبتمان که تمام شد گوشی را برداشتند و دستور دادند تا ۲ روز دیگر باید سوله تخریب و زمین تسطیح شود.
, ,,
واقعا جهادی کمکمان کردند.
,,
بگذریم. همه کارها انجام شد و ۱ روز قبل از تدفین به من زنگ زدند که به فرودگاه بروم تا از شهدا استقبال کنیم. وقتی به فرودگاه رسیدم همه مسئولان را دیدم جز آنکه باید! منظورم رئیس دانشگاه بود! اما شهدا که آمدند این موضوع از ذهنم رفت و بیاختیار اشکم جاری شد.
,,
روز تدفین فرا رسید و همه آمدن. مردم عادی، دانشجوهای دانشگاه خودمان و دانشگاههای دیگر، خبرنگاران و عکاسان، مسئولان و نظامیان اما باز خبری از رئیس دانشگاه نبود!
,,
بگذریم که استاندار وقت نیز مخالف این اقدامات و برگزاری یادواره شهدا بود اما تدفین آن روز درس عبرت خوبی برای آن مسئول بیبصیرت لیبرال شد.
,,
در نهایت، شهدا تدفین شدند و قرار شد طبق قول یکی از مسئولان دانشگاه، تا سال بعد یعنی سالگردشان مقبره شهدا ساخته شود.
,,
اما هنوز که هنوز است هیچ اتفاقی نیفتاده!
, اما هنوز که هنوز است هیچ اتفاقی نیفتاده!,,
نامه زدیم. صحبت کردیم. گریه کردیم اما هیچ نشد!
,,
میگفتند پول نداریم اما خلاف این موضوع کاملا مشهود بود. از ساختمانهای نیمهساز دانشگاه که هر روز بیشتر میشد. از فضای سبز جلوی سازمان مرکزی که هر روز قشنگتر میشد. از ماشین دولتی رئیس دانشگاه که عوض شد و ... .
,,
۲ سال گذشت و رئیس دانشگاه تغییر کرد. دکتر خامسان رئیس جدید دانشگاه بیرجند از بچههای جبهه هستند.
,,
همان ابتدا شخصاً با ایشان در این باره صحبت کردم و ایشان قول دادند. یک روز به دفترشان رفتم و صحبت کردیم و صورتجلسه را نشان دادند.
,,
اما از آن روز ۳ ماه میگذرد و تابستان نیز رو به اتمام است. و ما داریم دومین تابستان را نیز پشت سر میگذاریم و خبری از مقبره شهدا نیست.
, اما از آن روز , ۳ , ماه میگذرد و تابستان نیز رو به اتمام است. و ما داریم دومین تابستان را نیز پشت سر میگذاریم و خبری از مقبره شهدا نیست.,,
۲ سال میگذرد و هر روز بیشتر از پیش به دلیل اعمالمان و به دلیل اینکه نتوانستیم برای مزارشان کاری انجام دهیم، شرمنده شهدا میشویم.
, ,,
حقیر به عنوان کسی که مسئول ستاد تدفین شهدای گمنام دانشکده کشاورزی بودم و هستم و طبق عهد قلبی خودم و عهدی که امضا کردم و وظیفه نگهداری و مراقبت از شهدا در دانشگاه به عهده گرفتم، این مطلب را میگویم که واقعاً به هر دری زدیم اما نمیدانم درد مسئولان دانشگاهمان چیست و چرا کاری انجام نمیدهند؟! اما این را میدانم که تا کار نیمه تمامی را که شروع کردیم به پایان نرسانم از این دانشگاه نخواهم رفت.
, حقیر به عنوان کسی که مسئول ستاد تدفین شهدای گمنام دانشکده کشاورزی بودم و هستم و طبق عهد قلبی خودم و عهدی که امضا کردم و وظیفه نگهداری و مراقبت از شهدا در دانشگاه به عهده گرفتم، این مطلب را میگویم که واقعاً به هر دری زدیم اما نمیدانم درد مسئولان دانشگاهمان چیست و چرا کاری انجام نمیدهند؟! اما این را میدانم که تا کار نیمه تمامی را که شروع کردیم به پایان نرسانم از این دانشگاه نخواهم رفت.,,
و با توجه به کنگره شهدای خراسان جنوبی احساس میکنم که وقت عمل به وظیفه فرا رسیده است و مسئولان دانشگاه باید این فرصت را دریابند تا مدیون خون شهدا نمانند.
,,
دانیال مدبرعزیزی دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی خراسان جنوبی
,,
انتهای پیام/
]