به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، عمربن سعد بن ابی وقاص فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال ۶۱ هجری قمری بود. او نخستین تیر جنگ را به سوی امام حسین(ع) و یارانش رها کرد و پس از شهادت امام و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند.
اطلاع عمر سعد از جایگاه والای امام حسین
نکته قابل توجه درباره عمر سعد اما این است که او هیچ گاه میلی به جنگ با امام حسین نداشت اما هنگامی که حکومت عمر سعد بر ری مشروط به جنگ با امام حسین شد، نهایتا عمر سعد جنگ با امام را پذیرفت. حشمتالله قنبری پژوهشگر تاریخ اسلامی میگوید: «شخصیتی مثل عمر بن سعد ابی وقاص یک انسان معمولی نیست، حب دنیا و ریاست پیدا کرده و وقتی او را ترغیب و تحریک کردند در موقعیتی قرار گرفت که بین رسیدن به سعادت و دنیا خودش نتوانست انتخاب درست انجام دهد».
گفته میشود عمر سعد وقتی بعد از واقعه کربلا در رأس سپاهش به کوفه وارد شد، هنگام ورود بر ابن زیاد، شعری بدین مضمون خواند: «رکاب مرا خواه از طلا یا نقره پرکن زیرا که من حقیقتاً آقای بزرگوار و پرهیزکاری را به قتل رساندم.» و در شعر دیگری سروده است: «من کسی را به قتل رساندم که مادرش، بهترین مادرها و پدرش، بهترین پدرها بود.»
محمدحسین رجبی دوانی پژوهشگر تاریخ اسلام درباره حضور عمر سعد در کربلا میگوید: «عمر سعد خودش به شدت از این قضیه فراری بود یعنی دنبال این بود که این گناه بزرگ را مرتکب نشود.
عمر سعد فرزند سعد ابن ابی وقاص است که سعد ابن ابی وقاص از اصحاب با سابقه پیغمبر است و از کسانی است که خیلی زود هم به پیغمبر ایمان آورد البته نسبت به امیرالمومنین (ع) بیمعرفت بود و بعد از آنکه امام علی علیهالسلام به خلافت رسید جز معدود کسانی بود که با امیرالمومنین (ع) بیعت نکرد.
با این وجود در زمان خلافت معاویه یک برخوردی با او دارد و از امیرالمؤمنین (ع) در برابر معایه که زبان به طعن امیرالمؤمنین گشوده بود به سبب فضائلی که هیچ کس ندارد تجلیل میکند. کوفه را هم سعد ابن ابی وقاص به فرمان خلیفه دوم بنا نهاد و اولین فرمانروای کوفه هم بود.
خود عمر سعد نسبت به اهل بیت (ع) شناخت داشت و میدانست جایگاه خاندان پیغمبر چیست و ابا داشت که با پذیریش این مأموریت گناه بزرگی را مرتکب شود منتها او به سبب علاقهای که به حکومت ری داشت حاضر شد که این جنایت بزرگ را مرتکب شود چون عبیدالله بن زیاد او را به این صورت در یک تنگنایی قرار داده بود که شرط حکومت ری جنگ با امام حسین بود.
لذا او علیرغم تمهیداتی که اندیشید و تلاشهایی که کرد که به جنگ امام حسین نرود اما عبیدالله نپذیرفت و به جنگ امام رفت و آن جنایت بزرگ را آگاهانه مرتکب شد و بعد ملک ری را هم از دست داد.»
انتخاب عمر سعد برای فرماندهی جنگ با امام کاملا حساب شده بود
حشمتالله قنبری استاد دانشگاه و محقق تاریخ اسلام نیر در رابطه با عمر سعد میگوید: «بدون تردید عمر بن سعد به دنبال این بود که کار وى با حضرت سیدالشهداء به جنگ و خونریزى نکشد، اما ریاستطلبی باعث شده که عمربن سعد به اینجا برسد. عمر سعد وقتی بین دنیا و قیامت قرار گرفت؛ سند آخرت رضایت امام حسین بود و سند رضایت دنیا عبیدالله بن زیاد، اما آنچه که عمربن سعد را به این مسیر کشاند دنیا طلبی بود.»
قنبری میافزاید: «اگر بخواهیم عمربن سعد آدم ریاستطلبی بدانیم که صرفا بر اساس یک اتفاق مسیرش به کربلا خورد و آن فاجعه را رقم زد این بازی کردن در زمین بنی امیه است. عمربن سعد از دیرباز آرزوی حکومت ری را در سر داشت و جریان برانداز هم دقیقا همین نقطه ضعف عمر سعد را شناسایی کرده بود و معطل کردن او در اردوگاه سپاه یک برنامه کاملا حساب شده بود. ریاستطلبی او یک طرف قضیه بود طرف دیگر هم پیشینه خانوادگی و سوابق عمربن سعد بود که او را در یک موقعیت ممتازی در بین افکار عمومی قرار میداد.
عمر سعد نزدیکترین قریش به امام حسین (ع) بود بالاخره او موقعیتی داشت که مسلم ابن عقیل در روزهای غربتش در کوفه او را وصی خودش قرار داد هرچند عمر سعد در همین حد هم جوانمردی نداشت و وصیت مسلم را برای عبیدالله فاش کرد.»
قنبری همچنین میگوید: «امام حسین (ع) در کربلا خطاب به عمر سعد گفت: واى بر تو اى پسر سعد! آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، نمىترسى؟ آیا با من وارد جنگ مىشوى در حالى که مىدانى من زاده چه کسى هستم. این جماعت را رها کن که اگر با ما باشى به خدا نزدیک شدهاى. عمر سعد پاسخ داد: خدای من یعنى خانه خرابى؟! امام فرمود: من بهتر از آن را براى تو مىسازم. ابن سعد در حالی که درمانده بود گفت اموالم را مصادره مىکنند.
ملاحظه کنید ابن سعد به جایى رسیده بود که بین اموال و املاک خود و بیت نبوت نمیتوانست انتخاب درست داشته باشد. امام کریمانه فرمودند: من از اموال خودم در حجاز، با بهتر از آنها براى تو جبران مىکنم. ابن سعد گفت: نگران خانوادهام هستم، سلامت آنها به مخاطره خواهد افتاد. امام دانستند امیدى به هدایت عمر سعد نیست لذا با نگاهى تأسفآمیز و عبارتى تکاندهنده فرمود: خدا جانت را در بستر بگیرد و آمرزش او مشمول حال تو نشود. به خدا سوگند! من امید دارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى. ابن سعد غافلانه و منفعلانه گفت: جو عراق مرا کافى است!»
عمر بن سعد هرگز از گندم ری نخورد
عمر سعد در حالی که هیچ گاه به حکومت ری نرسید، چند ساله بعد از واقعه عاشورا توسط مختار ثقفی به هلاکت میرسد.
رجبی دوانی درباره هلاکت عمر سعد توسط مختار ثقفی میگوید: با توجه به اینکه عموم کوفه و سران و اشراف این شهر در جنایت کربلا دخیل بودند تدبیر اقتضا میکرد مختار در آغاز تسلط بر این شهر به نبرد و قلع و قمع آنها نپرزداد.
لذا برای اینکه اطمینان آنها را جلب کند به عمر سعد امان داد تا او فعالیتی علیه مختار نداشته باشد منتها با زیرکی در امان نامه قید کرده بود که مادامی که حدثی از او سر نزده باشد مختار هم با او کاری ندارد.
اما زمانی که جنایتکاران کربلا علیه مختار شورش کردند، وی وقتی آنها را به سزای اعمالشان رساند سراغ عمر سعد هم رفت و نیروهایش را به سوی او فرستاد تا او را دستگیر کنند که در نهایت او را به هلاکت رساندند و سرش را نزد مختار بردند.