به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛ رهبر انقلاب در سخنان خود به مناسبت هفتهی دفاع مقدس از استعدادهایی گفتند که در دوران دفاع مقدس شکوفا شد. دوران دفاع مقدس دورانی بود که جوانان و نوجوانانی با سن و تجربهی کم توانستند بار حفاظت از انقلاب را به دوش بکشند؛ این خاصیت روزهای سخت است که موجب بیدار شدن دلهای پاک و ارادههای قوی میشود و آنها را به میدان میآورد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صبح قزوین,به صحنه آمدن استعدادها و ظرفیتهای کشور در روزهای سخت، به قشر خاصی محدود نیست. چه بسا بانوانی که هنر زنانه و محبت مادرانهی خود را به عرصه آوردند و با دوختن لباس، تهیه و بسته بندی خوراکی برای جبههها، شستن لباسها و یا حضور مستقیم در جبهههای جنگ به عنوان امدادگر، تکلیف خود را ادا کردند.
,تعریف نقش برای تمام افراد، درس مکتب عاشورا برای ملتی بود که قیام حسینی را سرمشق خود قرار داده بود، در مکتب عاشورا از نوزاد شش ماهه، تا نوجوان 13 ساله و پیرمرد 70 ساله همه نقشی داشتند و چه خوب آن را ایفا کرده و نمایشی ماندگار برای ما به جای گذاشتند.
,از سوی دیگر این موضوع به زمان و عرصهی خاصی هم محدود نمیشود. یک روز در بحبوحهی وقوع انقلاب اسلامی هستیم و باید با روشنگری علیه رژیم طاغوت و مقاومت در برابر آن، به اسلام یاری برسانیم. روز دیگر باید از انقلاب و کشورمان در برابر دشمن بعثی محافظت کنیم. یک روز هم نداشتن موشک کار ما را در جنگ سخت میکند، اینجاست که امثال شهید تهرانی مقدمها وارد صحنه میشوند و به تدریج کشور را تبدیل به یکی از قدرتهای موشکی جهان میکنند.
,
وقتی دشمن از هیچ کدام اینها نتیجه نمیگیرد با سلاح تحریم و جنگ اقتصادی وارد میشود. اما ملت ایران علیرغم دشواریهایی که در این عرصه وجود داشت، جنگ اقتصادی را نیز به فرصت تبدیل کرد، بسیاری از پیشرفتهای علمی و فناوری ایران در دوران تحریم اتفاق افتاد، جایی که اهالی علم پای کار آمدند و کشور را به خودکفایی رساندند.
,شکلگیری داعش و جریان مداقع حرم نیز موقعیت دیگری بود که موجب شکفتگی استعدادهای جوانان دهه شصت و هفتادی چون حمید سیاهکالی و محسن حججی شد و نشان داد هرچه زمان بگذرد، این جوانان هنوز پای مکتب امام حسین (ع) ایستادهاند.
,استان قزوین نیز از گذشته تاکنون از این استعدادهای بزرگ بهرهمند بوده است؛ اگر نگاهی به تاریخ انقلاب و دفاع مقدس بیندازیم، شهدای بزرگی چون شهید بابایی، شهید رجایی، شهید لشکری و سید آزادگان مرحوم ابوترابی را میبینیم که موجب سربلندی استان قزوین و الگویی برای ما قزوینیها بودهاند.
,در این نوشتار قصد داریم به زندگی شهید عباس بابایی بپردازیم؛ نام شهید بابایی را در قزوین زیاد میشنویم و میبینیم. خیابان شهید بابایی، تقاطع شهید بابایی، ورزشگاه شهید بابایی نامهایی است که زیاد به گوشمان میخورد. سریال شوق پرواز نیز از زندگی این شهید ساخته شده است. اما عباس بابایی چگونه زندگی کرد که خداوند او را به این عزت رساند؟
,
سه متر به گودی یک متر!
شهید عباس بابایی چهارم آذر سال 1329 در قزوین متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قزوین گذراند. او از کودکی قلب رئوفی داشت و به فکر کمک به دیگران بود. در کتاب «پرواز تا بینهایت» که به خاطرات این شهید بزرگوار میپردازد، از زبان یکی از دوستان کودکی وی میخوانیم:
,
,
هنگام گذشتن از خیابان سعدی، گروهی از کارگران را دیدیم که در حال کندن کانال بودند. در میان کارگران پیرمردی بود، پیرمرد آنگونه که باید توانایی انجام کار را نداشت و بعدا معلوم شد که به ناچار برای گذراندن زندگی خود و خانوادهاش کارگری میکند. عباس با دیدن پیرمرد که به سختی کلنگ میزد و عرق از سر و رویش میچکید، لحظهای ایستاد. سپس نزد پیرمرد رفت و گفت: «پدر جان! باید چند متر بکنی؟» پیرمرد با ناتوانی گفت: «سه متر به گودی یک متر»!
,عباس بیدرنگ کتابهایش را که در زیر بغل داشت به پیرمرد داد و از او خواست تا کلنگ را به او بدهد و در گوشهای استراحت کند. عباس شروع کرد به کندن زمین. من که با دیدن این صحنه تحت تاثیر قرار گرفته بودم، بیلی را که روی زمین افتاده بود برداشتم و در خاک برداری به عباس کمک کردم. پس از یک ساعت کار، مقداری را که پیرمرد میبایست حفر میکرد، کنده بودیم. از او خداحافظی کردیم و به منزل رفتیم. از آن روز به بعد هر روز پس از تعطیل شدن مدرسه عباس را میدیدم که به یاری پیرمرد میرود، این کار عباس تا پایان حفاری و لولهکشی خیابان سعدی ادامه داشت. (آن زمان شهید بابایی در کلاس پنجم دبستان تحصیل میکرد)
,
حفظ ایمان در قلب امریکا
در سال 1348 و با اینکه برای تحصیل در رشتهی پزشکی پذیرفته شده بود، تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی را برگزید و مسیر زندگی خود را به سمت آسمانها تغییر داد. پس از گذراندن آموزشهای مقدماتی و برای آموزشهای تکمیلی و پیشرفته راهی کشور امریکا شد. اما در کشور امریکا نیز بر عقاید اسلامی و انقلابی خود ماند و دلباختهی فرهنگ غرب نشد.
,
خلبان آزاده امیر اکبر صیاد بورانی دربارهی سبک زندگی شهید بابایی در دوران تحصیل در امریکا میگوید:
در طول مدتی که من با عباس در امریکا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در امریکا در سه چیز خلاصه میشد: ورزش، عکاسی و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا میخورد، صبحانه و شام.
,
بعضی وقتها عباس همراه شام، نوشابه میخورد؛ اما نه نوشابههایی مثل پپسی که آن زمان موجود بود، بلکه او همیشه نوشابه پرتقالی میخورد. چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد، ولی دوباره میدیدم که نخریده است.
,یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمیخری؟ مگر چه فرقی میکند و از نظر قیمت که تفاوتی ندارد. آرام و متین گفت: «حالا نمیشود شما نوشابه پرتقالی بخورید؟» گفتم: «خب عباس جان برای چه؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت: «کارخانه پپسی متعلق به اسرائیلیهاست، به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم کردهاند.»
,به او خیره شدم و دانستم که او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسائل آفرین گفتم.
,
خدمت به کشور در آسمانها
شهد بابایی این دوره را با موفقیت گذراند و پس از بازگشت به کشور، با درجه ستوان دوم در پایپگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد. با ورود هواپیماهای پیشرفتهی (f-14) به نیروی هوایی، شهید بابایی در دهم آبان 1355 برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت. با پیروزی انقلاب اسلامی نیز شهید بابایی به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان خدمت میکرد.
,
این شهید بزرگوار در هفتم مردادماه 1360 از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شد، وی در نهم آذر سال 1362 ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به ستاد فرماندهی در تهران رفت.
,شهید بابایی با شجاعت و ایثاری که داشت، صفحات زرینی را به تاریخ دفاع مقدس افزود و به یکی از افتخارات تاریخ ارتش جمهوری اسلامی ایران بدل شد. وی با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده قسمت اعظم وقت خود را در پروازهای عملیاتی و جبهههای غرب و جنوب کشور سپری کرد و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 ماموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.
,,
سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادتهایش در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمن، در هشتم اردیبهشت 1366 به درجه سرتیپی رسید و در پانزدهم مرداد ماه، مصادف با روز عید قربان و زمانی که به عملیات برونمرزی رفته بود به فیض شهادت نائل آمد.
,
با محبت، دلها را جذب میکرد
رهبر انقلاب دربیان خاطرهای از دوران خدمت شهید بابایی چنین میفرمایند:
سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه این جوان حزب اللهی سرگردی بود که او را به سرهنگ تمامی ارتقا دادیم. آن وقت آخرین درجه ما، سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت.
,
,
بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا میتواند؟ اما توانست. وقتی بنی صدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند.
,خودش پیش من آمد و نمونهای از این قضایا را نقل کرد؛ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد، او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این که نسبت به خودش ارشد هم بود.
,شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامیها این چیزها مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود.
,شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که 30سال قبل از او در میدان مبارزه بودم هنوز در این دنیای خاکی گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است. خود عباس بابایی هم همین طور بود. او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.
,بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی 23/10/1383
,
راه خدا تنها راه خوشبختی است
دربخشی از وصیتنامهی شهید بابایی خطاب به همسر گرامیشان میخوانیم:
,
هر کسی که به تو بدی میکند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو. ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی میماند. تا میتونی به مردم کمک کن. حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن. اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده، تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن، همیشه سنگین باش.
,زود از کسی ناراحت نشو. از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر...ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی میگویم شاید من مردم، باید ملیحهام همیشه خوشبخت باشد. هرگز اشتباه فکر نکند. همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند. چون جز این راه، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
,ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه باحجاب باشی، همیشه با ایمان باشی، همیشه به مردم کمک کنی، به همه محبت کنی، در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست...
,اگه میخواهی عباس همیشه خوشحال باشد، باید به حرفهایم گوش کنی، ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون، درس بخون درس بخون، خوب فکر کن، به مردم کمک کن، کمک کن، خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه، حتما نماز بخون، راه خدا را هرگز فراموش نکن...
,همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار «کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود. ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن.
,انتهای پیام/
]