داستانک/ صحبت کردن با امام حسین (ع)
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از باشگاه خبرنگاران، نوبتش شده بود. بیدارش که کردند تا برود برای نگهبانی، شروع کرد به داد و بیداد. بیچاره حمید کلی جا خورد. آرام‌تر که شد، از حمید معذرت‌خواهی کرد. گفت خواب امام حسین را می‌دیده. می‌خواسته با امام حسین صحبت کند که حمید صدایش زده.

, شبکه اطلاع رسانی دانا,

بلند شد، وضو گرفت و رفت سر پست.
دم صبح بود که صدای تیراندازی آمد. همه بلند شدند و ریختند بیرون. سر و صداها که خوابید، دیدند خوابیده. با چشم‌های باز و رو به آسمان. بچه‌ها می‌گفتند توی آخرین لحظات گفت: «السلام علیک یا اباعبدا…» این دفعه واقعا با خود امام حسین صحبت می‌کرد.

,
,

انتهای پیام/ن

]
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.