امام کاظم(ع) اجازه نداد ستمگران مانع رسیدن ارشادات دینی شوند

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا امروز ۲۰ ذی الحجة به روایتی سالروز میلاد با سعادت امام موسی کاظم علیه السلام است.کتاب انسان ۲۵۰ ساله حضرت آیت الله خامنه ای یکی از منابع خواندنی برای آشنایی با زندگی اهل بیت عصمت و طهارت است.در بخشی از این کتاب می خوانیم:

زندگی حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) یک زندگی شگفت‌آور و عجیبی است. اولاً: در زندگی خصوصی حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند حضرت موسی‌بن‌جعفر برای چی دارد تلاش می‌کند، و خود حضرت موسی‌بن‌جعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزی‌ای که انجام می‌داد، این را به دیگران نشان می‌داد. حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که حضرت موسی‌بن‌جعفر در آن اتاق می‌نشستند؛ این‌جوری بود که راوی که از نزدیکان امام هست می‌گوید من وارد شدم، دیدم در اتاق حضرت موسی‌بن‌جعفر سه چیز است: یکی یک لباس خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور هست، یعنی به تعبیر امروز ما می‌شود فهمید، و می‌شود گفت لباس جنگ، این لباس را حضرت موسی‌بن‌جعفر آن‌جا گذاشتند، نپوشیدند، به صورت یک چیز سمبولیک، بعد «و سیفٌ معلق» شمشیری را آویختند، معلق کردند یا از سقف یا از دیوار «و مصحف» و یک قرآن. ببینید چه چیز سمبلیک و چه نشانه‌ی زیبائی است، در اتاق خصوصی حضرت که جز اصحاب خاص آن حضرت کسی به آن اتاق دسترسی ندارد، نشانه‌های یک آدم جنگیِ مکتبی، مشاهده می‌شود. شمشیری هست که نشان می‌دهد هدف، جهاد است. لباس خشنی هست که نشان می‌دهد وسیله، زندگی خشونت‌بارِ رزمی و انقلابی است و قرآنی هست که نشان می‌دهد هدف، این است؛ می‌خواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسائل و این سختیها را هم تحمل کنیم.

حضرت موسی‌بن‌جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی می‌کرده. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست که در آن زمان، خلیفه‌ی وقت افراد را می‌خواست، از آنها تحقیق می‌کرد که حضرت موسی‌بن‌جعفر را شما ندیدید، نمی‌دانید کجاست؟ و آنها اظهار می‌کردند، که نه حتی یکی از افراد را آن‌طور که در روایت هست حضرت موسی‌بن‌جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. از من، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا دیدی حضرت موسی‌بن‌جعفر را، به کلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همین‌جور هم شد. زندانش کردند، بردند برای این‌که از او بپرسند حضرت موسی‌بن‌جعفر کجاست. شما ببینید زندگی یک انسان این‌جوری، زندگی کیست. یک آدمی که فقط مسأله می‌گوید، معارف اسلامی بیان می‌کند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه‌ی سیاسی نمی‌کند که زیر چنین فشارهایی قرار نمی‌گیرد.

حتی در یک روایتی من دیدم که حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السّلام در حال فرار و در حال اختفاء در دهات شام می‌گشته «وقع حضرت موسی‌بن‌جعفر فی بعض قری الشام حارباً متنکراً فوقع فی غار» که توی حدیث هست، روایت هست. که حضرت موسی‌بن‌جعفر مدتی اصلاً در مدینه نبوده در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاههای حاکمِ وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این دِه به آن ده،از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناش که در یک غاری حضرت به یک غاری می‌رسند و در آن غار وارد می‌شوند و یک فرد نصرانی در آن‌جا است. حضرت با او بحث می‌کنند، در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند با آن نصرانی صحبت می‌کنند و نصرانی را مسلمان می‌کنند. این زندگی پرماجرای حضرت موسی‌بن‌جعفر یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چقدر زندگی پرشور و پرهیجانی است. ما امروز نگاه می‌کنیم حضرت موسی‌بن‌جعفر، خیال می‌کنیم یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود.

قضیه یک مبارزه‌ی طولانی، یک مبارزه‌ی تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی موسی‌بن جعفر کسانی داشت که به او علاقه‌مند بودند. آن وقتی که پسر عمو، پسر برادر ناخلف حضرت موسی‌بن‌جعفر که جزو افراد وابسته‌ی به دستگاه بود درباره‌ی حضرت موسی‌بن‌جعفر با هارون حرف می‌زد، تعبیرش این بود که «خلیفتان یجبی الیه ما الخراج» گفت: هارون تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه‌ی اسلامی و مردم به تو خراج می‌دهند، مالیات می‌دهند. دو تا خلیفه هست؛ یکی تویی، یکی حضرت موسی‌بن‌جعفر. به تو هم مردم مالیات می‌دهند، پول می‌دهند، به حضرت موسی‌بن‌جعفر هم مالیات می‌دهند، پول می‌دهند و این یک واقعیت بود. او از روی خباثت می‌گفت؛ او می‌خواهد سعایت کند. اما یک واقعیت بود، از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با حضرت موسی‌بن‌جعفر ارتباط داشتند. منتها این ارتباطات در حدی نبود که حضرت موسی‌بن‌جعفر بتوانند به یک حرکت مبارزه‌ی مسلحانه‌ی آشکاری دست بزنند.

امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند

امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که پس از درگذشت علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین، رهبری دینی و اجتماعی مردم صور و پس از آن شیعیان لبنان را برعهده گرفت در مقاطع گوناگون و با استفاده از فرصت مناسبت‌های دینی و آئینی تلاش می‌کرد ضمن آشنایی طبقات مختلف مردم شیعه لبنانی با اعتقادات دینی و مذهبی، یاری کننده آنها در موج‌های سنگین تبلیغاتی ادیان و مذاهب دیگر باشد.در کتاب مسیره الامام السید موسی الصدر، ج۱۱، صص ۲۴۴-۲۳۷ درباره زندگی امام کاظم علیه السلام می خوانیم:

برادران! بر ماست که امامان خود را بشناسیم و آشنایی با سیره آنان بسیار آسان است و هزینه زیادی ندارد، بر ما واجب است که نام آن‌ها، تاریخ ولادت و شهادت آن‌ها و خلاصه‏ ای از سیره و زندگی آن‌ها را بدانیم. چرا؟ مگر پیامبر (ص) نفرموده است: من در میان شما دو چیز گران‌بها می‌‏گذارم؟‌ همان گونه که واجب است قرآن را بشناسی تا گمراه نشوی، واجب است امامان را نیز بشناسی تا از آنان پیروی کنی و به وسیله آنان هدایت شوی.

امام موسی بن جعفر (ع) از جمله این امامان است، در زندگی ایشان ویژگی خاصی وجود داشته است که موجب شده است زندگی این امام از دیگر امامان متمایز و متفاوت باشد. این ویژگی این است که امام تحت ظلم و ستم شدیدی زندگی می‌‏کرده است که در زیارت‌نامه خاص ایشان نیز به آن اشاره شده است. امام در زندان به سر می‌‏برد و از این زندان به آن زندان منتقل می‌‏شد. امام موسی بن جعفر بیشتر دوران نشاط زندگی‏ اش را در زیر ظلم و ستمی پیوسته به سر می‌‏برد. کدام ظلم؟ ظلم جدا کردن و دور نگه داشتن ایشان از مردم. امام را از مردم دور نگه می‌‏داشتند و ایشان و اصحابشان را تحت کنترل داشتند و برای اصحاب امام توطئه ‏چینی می‌‏کردند.

ماجرای علی بن یقطین معروف است. او از اصحاب امام و از علمای زمانش بود و در عین حال در دستگاه حکومت هارون الرشید نیز مقام بالایی داشت و مشاور او بود. طبیعتاً تقسیمات اداری در آن زمان مانند اکنون نبود. می‌‏توان گفت او در مقام یک وزیر و رازدار هارون الرشید بود و توزیع اموال به دست او بود. او مرد بزرگی به شمار می‌‏رفت. این مرد از اینکه مبتلا به نیرنگ ستمگران است نزد امام کاظم (ع) شکایت آورد و گفت: دوست دارم این کار را رها کنم ولی بر سر جانم می‌‏ترسم. می‌‏شنوید آن‌ها چگونه بوده‏ اند؟ از وضع خود گله می‌‏کرده ‏اند و از همکاری با ظالمان راضی نبوده‏ اند، هرچند در آن مال و ثروت و مقام بوده است. آنان نگران دین خود بوده‏ اند، زیرا می‌‏دانسته ‏اند که پیامبر (ص) و خاندان ایشان فرموده ‏اند کسی که ستمگر را کمک و یاری کند با او شریک است هرچند به این اندازه که قلمی به دست ستمگر بدهد تا بنویسد.

«صفوان» شتربان (رضوان الله علیه) یکی از اصحاب امام بود و شتران بسیاری داشت. روزی آن‌ها را به حاکمان وقت کرایه داد. امام از او پرسید: آیا تو اسب‌ها و شترانت را به حاکمان کرایه می‌‏دهی؟ گفت: آری، ولی تنها همین کار را برایشان انجام می‌‏دهم و آنان را دوست ندارم. کار می‌‏کنم و مزد می‌‏گیرم. امام فرمود: وقتی شترها کالاهای خلیفه یا حاکمان را حمل می‌‏کنند و تو می‌‏خواهی مزد این کار را از خلیفه بگیری آیا در قلب خود دوست نداری که حاکم زنده بماند تا مزد تو را پرداخت کند؟ گفت: آری، امام فرمود: بنابراین، تو به بقای ستم راضی هستی و بقای ستمگر را دوست داری. امامان تا این درجه همراهی و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجه‏ ای که باشند، نمی‌‏پذیرفته‏ اند و آن را مشارکت با آنان می‌‏دانسته‏‌اند.

علی بن یقطین می‌‏گوید: از وضع خودم به امام گله کردم. امام فرمود: تو برای حاکم ستمگر کار می‌‏کنی، ولی می‌‏توانی از این رهگذر به هم‏ کیشان و دوستان و مستضعفان خدمت کنی و از آنان دفاع کنی، و حقوق‏شان را پرداخت کنی. این کفاره کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه‌ رها کردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی.

ولی امامان در عین حال اصحاب را به حال خود وانمی ‏گذاشتند، معروف است که روزی خلیفه هدایایی برای علی بن یقطین فرستاد که در میان آن‌ها جبه ‏ای زربافت و گران‌قیمت بود. او نیز هدیه‏‌ها را برای امام ـ‌که عزیزترین مخلوقات خدا در نزد او بودـ فرستاد. امام برخی از آن هدیه‏‌ها را پذیرفت و برخی دیگر از جمله آن جبه زربافت را برگرداند. و از قبول آن عذرخواهی کرد و فرمود: من آن جبه را پوشیدم و با آن نماز خواندم ولی آن را به تو برمی‏گردانم. علی بن یقطین وقتی دید آن جبه متبرک شده است به آن علاقه پیدا کرد و آن را در صندوقی قرار داد و برخی شب‌ها آن را می‌‏پوشید تا به یاد امام از آن تبرک بجوید. مدتی گذشت و شخصی در گزارشی به خلیفه گفت: علی بن یقطین دوستدار و پیرو موسی بن جعفر است و برای شما احترامی قایل نیست و شما را بر حق نمی‌‏داند و حقوق شرعی و زکات را به امام پرداخت می‌‏کند. دلیل درستی این گزارش نیز این است که او جبه ارزشمند و دیگر هدایا را برای امام فرستاده است. خلیفه علی بن یقطین را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آن جبه کجاست؟ علی بن یقطین گفت آن را در صندوقی گذاشته ‏ام وگاه گاه از آن تبرک می‌‏جویم. این نیز کلید آن صندوق است. خلیفه او را نزد خود نگه داشت و کلید را به کسی داد تا برود و آن جبه را بیاورد. وقتی جبه را آورد، همه چیز روشن شد.

امام حیات اصحاب خود را حفظ می‌‏کرد و در بسیاری از امور آن‌ها را نصیحت می‌‏کرد و مراقب بود تا در چنین دام‌هایی گرفتار نشوند. حاکمان آن زمان، امام را بسیار آزار می‌‏دادند. ایشان را زندانی می‌‏کردند و از یک زندان به زندان دیگر انتقال می‌‏دادند تا با مردم در ارتباط نباشد. به ایشان ستم می‌‏کردند، از سخن گفتن ایشان جلوگیری می‌‏کردند، همواره مراقب ایشان بودند و بالاتر از همه، ایشان را در فقر و تنگدستی نگه می‌‏داشتند و مانع رسیدن اموال به ایشان می‌‏شدند. یعنی سیاست گرسنه و فقیر نگه داشتن. نقل شده است که دختران امام لباسی [مناسب] نداشتند تا بپوشند و از خانه بیرون بیایند. حتی لباسی نداشتند تا همه بدن آن‌ها را بپوشاند و بتوانند با آن نماز بخوانند و در یک لباس به نوبت نماز می‌‏خواندند.

چه ستم و آزاری بیش از این می‌‏خواهید؟ «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ تاریکی‏ هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است.» [نور، ۴۰]. این ظلم به تمام معناست، ولی آیا امام سکوت کرد؟ آیا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتاب‌های فقهی بنگرید، روایات و دعاها و دستورهای فراوانی از امام موسی بن جعفر نقل شده است ولی دارای جنبه خاصی است. در روایاتی که از سایر امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلاً راوی گفته است: از امام صادق شنیدم... از اباعبدالله شنیدم... از ابی جعفر شنیدم ولی در احادیثی که از امام موسی بن جعفر نقل شده چنین آمده است. از آن مرد شنیدم... از عالم شنیدم... از مرد صالح شنیدم. یعنی نام امام را به طور رمزی ذکر می‌‏کردند.

بنابراین، امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمان‏‌ها و مناسبت‏ های گوناگون و حتی در زندان دستورها و سفارش ‏های دینی خود را به مردم می‌‏رساند و این عملکرد امام، معروف است.

از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با حضرت موسی‌بن‌جعفر ارتباط داشتند. منتها این ارتباطات در حدی نبود که حضرت موسی‌بن‌جعفر بتوانند به یک حرکت مبارزه‌ی مسلحانه‌ی آشکاری دست بزنند.