مردی که تمام نمی‌شود/ بهداد از استاد گفت و کیانیان انتقاد کرد!

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، شب حمید سمندریان به همت مجله بخارا شنبه ۲۴ تیر در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد.

این مراسم با استقبال قابل توجه هنرمندان، جوانان و علاقه‌مندان به تئاتر و حمید سمندریان همراه بود.

در ابتدای مراسم تصاویری از شب‌های برگزار شده بخارا برای هنرمندان و چهره‌های مطرح سینما و تئاتر ایران و جهان پخش شد. سپس علی دهباشی که اجرای مراسم را هم بر عهده داشت، در ابتدای سخنان خود گفت: پیش از این در ۲ شب «فریدریش دورنمات» و «ماکس فریش» در خدمت آقای سمندریان به عنوان سخنران بودیم. در شب «دورنمات» سفیر سوییس که فردی فرهنگی بود با آقای سمندریان آشنا شد و دوستی‌شان شکل گرفت. از آن پس سفیر سوییس از آشنایی خود با سمندریان به عنوان یکی از فرازهای حضور خود در ایران یاد می‌کند. برای امشب نیز ایشان به من ایمیل زد و گفت که آقای سمندریان یکی از بهترین دوستانی بوده که با او آشنا شده است.

سپس احمد ساعتچیان بازیگر و از شاگردان زنده‌یاد سمندریان به‌عنوان اولین سخنران مراسم گفت: در آکادمی سمندریان مشغول جمع‌آوری اسنادی از فعالیت‌ها و گفتگوهای آقای سمندریان هستیم.

وی یادآور شد: جدای از مقوله بازیگری و تجربه روی صحنه، نگاه ایشان به زندگی روی من تأثیر گذاشت و من از ایشان بسیار آموختم.

هنرمند نباید به دنبال تقاضای اجتماعی برود

ساعتچیان در ادامه سخنان خود بخش‌هایی از صحبت‌های زنده‌یاد حمید سمندریان درباره هنر و تئاتر را در قالب یادداشتی قرائت کرد که در ذیل آمده است: «اگر هنر را از جنبه تفریحی نگاه نکنیم، بلکه از جنبه فرهنگ‌سازی به آن بنگریم، هنرمند نباید به دنبال تقاضای اجتماعی برود و اگر احساس نکند که این تقاضا در حد پایینی قرار گرفته است و به فرهنگ و اندیشه‌سازی و تلطیف روح و گسترش دید و اضافه کردن اطلاعاتی از اقوام و فرهنگ‌هی مختلف کمک نمی‌کند، نباید خودش را در حد مردم متقاضی پایین بیاورد. من به گفته‌ای از برتولت برشت اشاره می‌کنم که می‌گوید ما همانند قایقی هستیم که این قایق بادبانی دارد اما بادی لازم است که این بادبان را حرکت بدهد. ما آن قایق و بادبان را به مثابه اجتماع می‌دانیم و هنرمند کسی است که آن را به حرکت درمی‌آورد و وای به زمانی که بادی نباشد. یعنی وای به زمانی که هنر حرفی برای گفتن نداشته باشد و از تحلیل و روشنگری تهی باشد و یا فریادی نداشته باشد که از حنجره بیرون بزند، فریادی که می‌تواند بر سر قومیت یا روزگار یا شاد خلقت بشر و یا نحوه زندگی بشر در برهه و جغرافیای خاصی باشد.

اگر هنرمند این فریاد یا اعتراض را داشته باشد، اولین پایه‌ها و سنگ بنای هنر ارزنده را دارد، در غیر این صورت به دنبال نیازهای اکثریت مردم رفتن کار هنر و هنرمند نیست. مثلاً نمایشی با مطالبی روزمره، روزمره شیرین شده و فرشده و تزیین شده و طرب‌انگیز، کارایی‌اش در حد همان طرب‌انگیزی و جذابیت‌های لحظه است و به محض آنکه نمایش را ترک کنیم، ممکن است که لحظه و زمان کوتاهی زیر تأثیر آنچه دیده‌ایم، باشیم ولی محدود به یک ساعت است و پس از آن همان خواهیم بود که هستیم.

حرکت اولی که هنرمند باید در هنرش اجرا کند این است که هنرش تفکربرانگیز باشد. هنرمند کسی است که تنوع و تضادها را ببیند و آن‌ها را بی جانبداری تصویر کند، نه اینکه خودش به قضاوت بپردازد. در واقع هنر به نظر من نباید در حد قاضی و قضاوت قرار بگیرد، بلکه باید معرفی کننده باشد. از هنر نمی‌توانیم بخواهیم سیاست ویژه‌ای را تبلیغ کند بلکه باید از هنر بخواهیم سیاسی‌اندیشی و تحلیل سیاسی را به انسان یاد بدهد. هنر باید سیاست‌ها را بشکافد، بدون آنکه نظری بدهد، زیرا نظردهنده شخص دیگری یعنی بیننده است. هنر نباید خودش قضاوت کند، بلکه باید طراح باشد و در آن طراحی صداقت داشته باشد زیرا هر چه هنرمند صادق‌تر باشد والاتر است.

و اما تئاتر در این زمانه، امروز جهان آشفته است. امروز جهان سر چهارراه نیست بلکه بر سر هزار راه ایستاده است. از یک طرف نوع‌دوستی توصیه می‌شود ولی همان لحظه نوع‌دوستی دیگر معنا و مفهومی ندارد. از یک طرف آزادی توصیه می‌شود اما همان لحظه آزادی به شعار تبدیل می‌شود. کم‌کم سیاست‌ها آمد و هر سیاستی سنگ مدینه فاضله خودش را به سینه زد و خودش را مطلق خواند و همان لحظه معکوس خودش را پرورش داد. تئاتر چیزی نیست به جز انعکاس حضوری در آیینه و آنچه در آیینه می‌گذرد، چیزی نیست به جز آنچه در واقعیت می‌گذرد. اگر ما بخواهیم روزگار خودمان یعنی روزگار ترور، قتل، خودکشی، یقه‌درانی، بیکاری جوان‌ها و انسان‌های به پوچی رسیده را در این قرن ناامیدی ببینیم، شاید این تصویر کوچکی باشد از واقعیتی که در حال اتفاق افتادن است. پس تئاتر هم زیر تأثیر قرار می‌گیرد.

به حاکمیت تکنولوژی در هنر بنگرید، شکسپیر در زمان خودش به ما هشدار داد که زمان بحث‌گرایی و بحث‌نمایی در هنر خواهد آمد، یعنی همان چیزی که ما نامش را ابزوردیته می‌گذاریم. شکسپیر این را دید و نامش را هیاهوی بسیار برای هیچ گذاشت. او از زبان مکبث به ما گفت که زندگی یاوه داستانی است که یک دیوانه آن را بازگو می‌نکد و همه چیز جنجالی پوچ و بیهوده است. بشر قدرت اکتشاف و اختراع دارد اما امروز برای ضرورت‌های زندگی خود جنایت می‌کند، برای به قدرت رسیدن و یا تسخیر ماه.

با همه این اضطراب‌های بشری و جنجال‌های زندگی ماشینی امروزی، تئاتر همچنان نفس می‌کشد و ما به گفتگو با زبان هنر نیاز داریم، چون در این مسابقه که زندگی به سرعت جلو می‌رود، باز هنر از زندگی پیشی می‌گیرد و جلوتر قرار می‌گیرد و تئاتر تسکینی است برای این قرن پر هیاهو.»

در ادامه تصاویری از شب «فریدریش دورنمات» در شب‌های بخارا و سخنرانی زنده‌یاد حمید سمندریان در این خصوص پخش شد.

چتری که بسیاری را سایه‌بانی می‌کرد

سپس محمودرضا رحیمی دیگر شاگرد زنده‌یاد حمید سمندریان روی حضور پیدا کرد. این کارگردان و مدرس تئاتر هم در این بخش به قرائت یادداشتی پرداخت. وی در بخشی از این یادداشت چنین گفت: استاد حمید سمندران محصول دورانی بود که صد نفر تلاش می‌کردند تا یک نفر را به رویایش برسانند. و چه خوب که رویای آن شخص رویای بزرگی بود. چتری بود که بسیاری را سایه‌بانی می‌کرد تا قد افراشند. گویا به آن، در فرهنگ سیاسی دموکراسی می‌گویند ما برای ما این مقوله طبیعی‌ترین تعریف تئاتر است. این نگرش آن دوران و آن آدم‌ها بود و نه نوستالژی امروز من و ما. نوستالژی، تسهیل‌گرترین ابزار سرمایه‌داری است با همین تعریف سطحی و مزورانه که روزهای خوب گذشته و آدم‌های خوب رفته‌اند.

وی در بخش دیگری از یادداشت خود چنین بیان کرد: استاد حمید سمندریان همواره می‌گفتند که چه باید بشود و نشد. همان نکته‌ای که بانو هما روستا در لحظه مشایعت ابدی استاد در پشت تریبون توفیدند که حمید همه را دوست داشت. حمید از من خواست به همه شما بگویم که از هیچ‌کس دلخوری نداشت. قانون اول تماشا در تئاتر منبعث از دوستی است و همراهی. استاد همواره می‌گفتند ما مردم باید از دوست داشتن یکدیگر آغاز کنیم. ما چاره‌ای جز دوست داشتن همدیگر نداریم. کاش از دوست داشتن آغاز می‌کردیم تا نقل قول یک شخص را که برای جنگ جهانی گفته بود تئاتر کار نمی‌کند، را بدل نمی‌کردیم به قانونی برای بستن سالن‌های تئاتر در کشمکش‌ها و اعتراضات داخلی و سپس گفته خود را پس بگیریم. برتولت برشت در بزرگترین تظاهرات برلین شرقی تمرین خود را تعطیل نکرد و گفت شما با این تظاهرات و اعتراضات تغییر ایجاد می‌کنید اما من ریشه نابرابری در جهان را هدف قرار می‌دهم. حالا این باور کنیم یا آن را؟ آیا این مصادره به مطلوب‌کردن نکات، یک حرکت استعماری جهان سومی نیست؟»

وی در بخش پایانی یادداشت نیز چنین گفت: چقدر نوستالژی ما را از واقعیت دور می‌کند. نه زندان می‌خواهد و نه زندان‌بان اما زخم‌هایش در عمق روح باقی می‌ماند، مثل اجراهای خواننده‌ای که ترانه‌های قدیمی را در نازمان خلاقه سراییدگی‌اش ترنم می‌کند، باید رفت. باید سوی آنتی نوستالژی رفت. از همین روست که به نظر من، حمید سمندریان هیچگاه نوستالژی نمی‌شود، بلکه تبدیل می‌شود به نگرش، روش و منش.

سپس بار دیگر تصاویری از شب «فریدریش دورنمات» و صحبت‌های زنده‌یاد سمندریان در آن شب پخش شد. وی درباره دراماتورژی خود برای اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» و گفتگویش با دورنمات سخن گفت. همچنین درباره دعوت خود از دورنمات برای تماشای «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» در ایران صحبت کرد که این امر به دلیل شرایط جسمانی دورنمات میسر نشد.

روایت حامد بهداد از معجزه سمندریان

حامد بهداد دیگر سخنران این مراسم بود. این بازیگر مطرح سینما، تئاتر و تلویزیون و از شاگردان زنده‌یاد حمید سمندریان، به تعداد قابل توجه حاضران در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اشاره کرد و گفت: چه خوب است که این نام و اسم ما را هنوز مشتاقانه دور هم جمع می‌کند.

وی به پخش تصاویر سخنرانی زنده‌یاد حمید سمندریان اشاره و تأکید کرد: این معجزه بزرگی است که فردی چنین سخن بگوید که هم شاگرد جوان و هم هنرمندان با سابقه معنای سخنش را درک کنند و از او بیاموزند. ظلم بزرگی است که بعد از پخش تصاویری از چنین شخصی که این چنین راه را برای همه باز می‌کند و درکی عمیق و دانش بالایی، من صحبت کنم. برای من این تصاویر مانند کلاس درس بود. اقرار می‌کنم حتی برای ثانیه‌ای نمی‌توانم ادای دین کنم و اگر پای صداقت در میان باشد چگونه می‌توانم از او صحبت کنم که با کیفیت و احساسات بالا سخن می‌گفت.

بهداد در ادامه سخنان خود تصریح کرد: از زیر دستش هزاران بازیگر پرورش پیدا کردند. چه طور می‌شود که قطره‌چکان طلا به خورد مس داد. کسانی هستند که از معنا غبارروبی می‌کنند و انسان‌ساز هستند و امید به آینده می‌دهند. استاد سمندریان اینگونه بود و ضعیف‌ترین فرد و بازیگر زیر نظر او به نقطه‌ای می‌رسید که روی صحنه به توانایی برسد. من حقیقتاً تعجب می‌کنم که چرا از من دعوت شده تا درباره استاد حمید سمندریان صحبت کنم و امیدوارم خواسته خودش بوده باشد چون به واقع صلاحیت ندارم.

رضا کیانیان: می‌خواهم از سمندریان انتقاد کنم!

رضا کیانیان سخنران بعدی این مراسم بود. این بازیگر مطرح و با سابقه سینما، تئاتر و تلویزیون نیز در ادامه این مراسم یادآور شد: حیرت‌زده شدم از حضور این همه جوان در این مراسم که شاید حمید سمندریان را ندیده باشند و این حضور نشان دهنده این است که سمندریان همیشه زنده است و جاری. در ابتدا می‌خواستم از فضایل سمندریان بگویم ولی حالا می‌خواهم از او انتقاد کنم.

وی به عکس حمید سمندریان که برای شب بخارا طراحی شده بود اشاره کرد و گفت: در عکس او حیرت زده است. حیرت شروع خلق است و اگر عادت کنیم دیگر حیرت نمی‌کنیم. اینکه هر چیزی را که صدبار دیده‌اید ببینید و باز هم حیرت کنید یعنی معجزه. الگوی سمندریان همیشه حیرت بود.

کیانیان در ادامه به ذکر خاطره‌ای از خود و حمید سمندریان پرداخت و یادآور شد: وقتی در نمایش «بازی استریندبرگ» حضور داشتم شخصیت ادگار که من آن را بازی می‌کردم به جایی خیره می‌شد. سمندریان گفت به چیزی باید خیره شوی که از آن حیرت کنی. بعدها که آقای سمندریان در بستر بیماری بود هما روستا پیشنهاد داد که بار دیگر «بازی استریندبرگ» را اجرا کنیم و من پذیرفتم. وقتی سمندریان خبر اجرای مجدد «بازی استریندبرگ» را شنید دوباره زنده شد. وقتی پیش او می‌رفتم در تحلیل جدید خود به من گفت که می‌دانی ادگار در آن صحنه به چه چیزی خیره می‌شود؟ ادگار به مرگ خیره شده است.

وی یادآور شد: دوره‌ای عصر غول‌ها بود. بعد از رفتن آن‌ها دیگر غولی در جهان نبود که به آن‌ها رجوع کنیم. سمندریان یکی از این غول‌ها بود و هست چون شما هستید. در این محدوده ما شاعر و هنرمند و بازیگران و کارگردانانی داشتیم که نمی‌شد از آن‌ها نقد کرد زیرا به نوعی کفر بود. به عنوان مثال ابراهیم گلستان در قید حیات هستند و می‌توانند در جهان به هر کسی هر حرف نامربوطی را بزنند ولی هیچکس نمی‌تواند حرف نامربوطی درباره آقای گلستان بزند.

کیانیان متذکر شد: اگر فهم انتقاد نداشته باشیم و بزرگان‌مان را نقد نکنیم روزی همه به ما می‌خندند که بت‌پرست بوده‌ایم. برخی نیز می‌گویند در شرایطی که دشمن تخریب می‌کند ما نباید خودی را نقد کنیم که این اندیشه خیلی بد است. جرأت نداریم نقد کنیم زیرا فرد را در ذهن‌مان انتقاد ناپذیر تصور می‌کنیم. یکی از این اشخاص حمید سمندریان بود که اتفاقاً خودش انتقادپذیر بود.

وی ادامه داد: سمندریان خدای تحلیل نمایش و نقد بودم. چنان جزییاتی را در نقش به بازیگر گوشزد می‌کرد که در کسی ندیدم اما یک ضعف داشت. فکر می‌کنم نمایش یک کل است یعنی به غیر از بازیگر، کارگردان، متن، طراحی صحنه و نور هم هست. در نتیجه بازیگر به همراه صحنه و نور ناقل مفاهیمی است که به مخاطب منتقل می‌شود. حمید سمندریان به دکور اعتقادی نداشت در حالی که کارگردان باید طراح را بیاورد تا در تمرین‌ها حضور داشته باشد و در طول تمرین‌ها طراحی و دکور نمایش شکل بگیرد. این ضعف سمندریان بود ولی بر عکس دکتر علی رفیعی دکور نمایش را در ذهن طراحی می‌کند و بازیگر را در آن قرار می‌دهد و دکور روی صحنه شکل می‌گیرد. دکتر رفیعی بهترین دکوراتور تئاتر ایران است.

کیانیان در بخش دیگری از سخنان خود تصریح کرد: اگر غولی در جهان وجود ندارد چون دوران غول‌ها گذشته و حالا همه غول هستند و مهم این است که چگونه خلاقانه‌ترین استفاده از دانسته خود را داشته باشد. اگر خود را نقد کنیم پیشرفت و اگر نقد نکنیم عقب‌مانده خواهیم بود.

وی سپس به علی دهباشی پیشنهاد کرد که در کنار برگزاری چنین شب‌هایی، شب نقد افراد را نیز برگزار کنند.

سپس تصاویری از مراسم شب نامگذاری سالن سمندریان در تماشاخانه ایرانشهر پخش شد.

در بخش پایانی این مراسم کاوه سمندریان نیز روی صحنه حضور پیدا کرد و به ذکر خاطراتی از پدر پرداخت. وی به قولی که حمید سمندریان از او گرفته بود اشاره کرد و اظهار کرد: از من قول گرفت آکادمی و سنت تدریس همچنان ادامه پیدا کند و من به همراه دوستان و هنرمندان این چراغ را روشن نگه داشتیم.

وی تأکید کرد: حمید سمندریان نمرده و من او را در بین شاگردان و هنرمندان تکثیر شده می‌بینم و خوشحالم که این راه ادامه دارد.

کاوه سمندریان در بخش پایانی سخنان خود یادآور شد: روزی به پدرم گفتم که می‌گویند شما تئاتر مدرن روی صحنه می‌بردید ولی کارهای‌تان کلاسیک است. پاسخ داد که بله زمانی کارهای من مدرن بود و هدفیم این بود تئاتر ایران را گامی جلو ببرم و حالا نوبت جوان‌ترهاست که این هنر را رو به جلو ببرند.

شب حمید سمندریان با حضور چهره‌های شناخته شده عرصه سینما، تئاتر و موسیقی ایران در سالن تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد.