پارادوکس‌های نقشبندی/ وقتی تروریست تبدیل به معترض مدنی می‌شود

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از عصرهامون، عبدالغفار نقشبندی یکی از چهره‌هایی است که در یک سال گذشته تلاش‌های زیادی انجام داد تا به بازیگر اصلی اتفاقات استان سیستان و بلوچستان تبدیل شود.

وی با پرداختن به ادعاهای پوچ و اثبات نشده که تنها در کانال‌ها و رسانه‌های معاند مطرح می‌شد روزهایی پر تنش و دشمن‌پسند را برای استان آرام سیستان و بلوچستان رقم زد.

در این یک سال گذشته فارغ از همه اتفاقاتی که رقم خورد ما شاهد پارادوکس‌های رفتاری عجیبی در عبدالغفار نقشبندی بودیم؛ به‌گونه‌ای که وی هر بار چهره و راهبردی جدید از خود معرفی می‌کرد.

او ابتدا با همراهی رسانه‌های معاند که جیره‌خوار استکبار جهانی و دشمنان اسلام هستند بر طبل دشمنی کوبید و درحالی‌که کشور بیش از هر زمان دیگر نیازمند آرامش و همدلی بود؛ آرام‌ترین منطقه میهن را به سمت آشوب و تفرقه کشاند.

رسانه‌های معاند که هیچ امیدی به اقدامات خود نداشتند به یکباره جان گرفته و سخنان پوچ و بی سند عبدالغفار را سند ادعای خودکرده و سعی در تشویش اذهان مردم کردند تا سرانجام هشت مهر زاهدان را رقم خورد.

ادعای پوچی نیست اگر بیان شود که خون پاک شهدای روزهای پر التهاب استان بر گردن او و سخنان احساسی و جوگیرانه اش است.

او پس از اتفاقات هشت مهر و در زمانی که متوجه عمق اشتباه راهبردی خویش شده بود و با خیال اینکه کار نظام تمام است به سمت عناد مستقیم با نظام رفت و بدون هیچ پروایی نظام اسلامی را که تا چند ماه پیش از پشت تریبون از آن دفاع می‌کرد متهم به بدترین صفات کرد.

در روزهای پر التهاب استان و در زمانی که تیم اعزامی رهبر معظم انقلاب برای بررسی و ابراز سلام و محبت امام خامنه‌ای عزیز به استان آمده بود با سخنانی افراطی اعلام می‌دارد که هر کسی با مسئولین دیدار کند یا در جلسه‌ای شرکت کند خائن به مردم بلوچستان است؛ همین سخنان افراطی باعث شد تا مولوی عبدالواحد ریگی که از امامان جمعه اهل‌سنت استان بود و در زمینه تقریب و وحدت قدم برمی‌داشت ربوده و شهید شود.

در دوران پر التهاب استان، عبدالغفار نقشبندی خود را در قامت یک قهرمان بزرگ و فدایی نشان داده بود و اتهاماتی نادرست را علیه نظام اسلامی روا می‌داشت و مدام از نترس بودن خود سخن می‌گفت؛ اما با فروکش‌کردن التهابات فضا دیگر مانند قبل نبود و درست در زمانی که دادگاه ویژه روحانیت او را برای اثبات ادعاهایش فراخوان داده بود به‌جای پاسخگویی و ارائه سند سخنان خود، تصمیم گرفت فرار را برقرار ترجیح دهد.

این پایان تضادهای رفتاری او نبود و پارادوکس‌های او هر روز بیشتر هم می‌شد. او مدتی را پنهانی گذراند و خانواده او که اطلاع دقیق از فرار او داشتند نظام را متهم به ربایش عبدالغفار می‌کردند. پس از مدتی او مجدد پیدا شد و این بار خود را در قامت یک مجاهد نشان داد. در این زمان او شعار مبارزه می‌دهد و مردم بلوچستان را نیز به جهاد دعوت می‌کند.

برخورد قهرآمیز، راهبرد جدید نقشبندی است و به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که همگان گمان می‌برند "عبدالمالک" جدیدی متولد شده است؛ عبدالغفار تهدید به زدن و کشتار می‌کند و مردم را در سراسر استان فراخوان می‌دهد و تمام تلاش خود را می‌کند که حرکتی بزرگ را راه‌اندازی کند، اما پاسخ مردم به این فراخوان "نه بلند" بود.

او حتی مردم را دعوت به آتش‌زدن راه‌ها و این‌گونه اقدامات می‌کرد و از طریق رسانه تمام تلاش خود را کرد که چند حرکت کوچک را بزرگ جلوه دهد اما نتوانست حرکتی بزرگ را راه‌اندازی کند.

در روز حمله عوامل تروریستی به کلانتری ۱۶ زاهدان به‌صورت گسترده اقدام به حمایت از آنان کرد و آنان را مبارزین و مهاجمین بلوچ خطاب می‌کرد؛ او این حرکت را در راستای شعار خود مبنی بر اینکه "می‌زنیم" خطاب کرد تا اینکه بیانیه مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی و محکومیت حرکت تروریستی بیرون آمد؛ در این هنگام به یکباره سکوت می‌کند و دیگر مطلبی منتشر نکرد.

با مواجه‌شدن نسبت به انزجار عمومی نسبت به حرکت تروریستی گروهک از جمله علمای بزرگ اهل‌سنت مانند مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی و مولوی عبدالرحمن ملازهی و همچنین مردم و رسانه‌ها، عبدالغفار نقشبندی در سکوت رسانه‌ای عجیبی غرق می‌شود به‌گونه‌ای که هیچ مطلبی از او بیرون نمی‌آید؛ او حتی در زمان حمله تروریستی به واحد گشت راهور در جاده زاهدان به خاش که منجر به شهادت ۴ تن از عزیزانمان می‌شود سکوت می‌کند؛ چون می‌داند پازل همراهی عوام و خواص در تدابیر شیطانی او ازهم‌پاشیده است و مجبور می‌شود دیگر حناق بگیرد.

در این یک سال گذشته فارغ از همه اتفاقاتی که رقم خورد ما شاهد پارادوکس‌های رفتاری عجیبی در عبدالغفار نقشبندی بودیم.