به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ «غسان کنفانی» از نویسندگان توانای حوزه اجتماعی فلسطین و ادبیات داستانی عربی بود که آثار تأثیرگذارش به دور از شعارزدگی، مفاهیم عمیقی را دربارهٔ زندگی بیان میکنند. غسان فائز کنفانی در سال ۱۹۳۶ در خانوادهای از طبقه متوسط در عکا متولد شد. او سومین فرزند فائز عبدالرزاق بود که در جنبش ملی بر ضد اشغال بریتانیا فعالیت داشت. تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. به دلیل جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ غسان به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و پس از اقامت کوتاهی در لبنان، به سوریه رفتند و در دمشق به عنوان پناهنده فلسطینی سکنی گزیدند. دوره متوسطه را در آنجا سپری کرد. در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبتنام کرد.
غسان کنفانی برای کمک به خانوادهاش در دمشق، شغلی در یک چاپخانه پیدا کرد؛ شغلی که شاید به جرقهای تبدیل شد تا او برای آینده، حرفهی نویسندگی را انتخاب کند. کنفانی شبانه درس میخواند و روزها به کار مشغول بود. توانایی و شایستگیاش باعث شد تا برای آموزش هنر انتخاب شود و به این ترتیب، او در سال ۱۹۵۳، تدریس در مدارس پناهندگان سازمان ملل را آغاز کرد. در همان دوران بود که غسانِ نوجوان با «جورج حبش» از انقلابیون ملیگرای فلسطینی آشنا شد. حبش که خود از اهالی شهر «لد» در فلسطین بود، پس از تأسیس اسرائیل مجبور به ترک وطن شده بود. ایدئولوژیهای ملیگرایانه، سوسیالیستی و انقلابی او، تأثیر بسیاری بر افکار و عقاید غسان کنفانی گذاشت. این حبش بود که کنفانی را متقاعد کرد تا نوشتن یادداشت برای روزنامهی «الرأی» را آغاز کند.
حبش در اوایل دههی ۱۹۶۰، «جبههی مردمی برای آزادی فلسطین» را پایهگذاری کرد؛ سازمانی انقلابی که شاخهی نظامی آن، منافع اسرائیل را با عملیات چریکی و بمباران اهداف غیرنظامی و... تهدید میکرد. غسان کنفانی سخنگوی این جنبش و سردبیر هفتهنامهی آن، «الهدف»، شد.
غسان کنفانی اولین داستان کوتاه خود را در سال ۱۹۵۷ با نام «آفتابی نو (A New Sun)» منتشر کرد. در کارنامهی ادبی او که از آن هنگام به بعد، پربارتر و قابلتوجهتر شد، آثار بینظیری مانند «مردانی در آفتاب»، «آنچه برایتان مانده است» و «نامهای از راماللّه» به چشم میخورند.غسان کنفانی پیش از آنکه در سال ۱۹۶۰ به بیروت نقل مکان کند، مدتی کوتاه در کویت اقامت داشت. در کویت بود که با آنی هوور، معلم و فعال دانمارکی که برای کسب اطلاعات بیشتر دربارهی مبارزات فلسطینیها به خاورمیانه آمده بود، ملاقات کرد. آن دو در سال ۱۹۶۱ ازدواج کردند و صاحب دو فرزند به نامهای فائز و لیلا شدند.
هشتم ژوئیهی سال ۱۹۷۲ بود که غسان کنفانی سیوشش ساله و خواهرزادهی هفدهسالهاش سوار خودرویی شدند که بمبگذاری شده بود. بمب کار گذاشته شده در خودروی کنفانی، پس از روشنشدن ماشین فعال و منفجر شد؛ انفجاری که مرگ هر دوی آنها را در پی داشت. موساد بعدها مسئولیت این اتفاق را برعهده گرفت. اگرچه در اسرائیل کنفانی را تروریست میخوانند، اما در جهان عرب، او را به دلیل مهارت ادبی و توانمندی فوقالعادهاش در به تصویر کشیدن مبارزات فلسطینیها، بسیار تحسین میکنند. داستانهای کنفانی، پیشگام ادبیات مقاومت در فلسطین بودند. روزنامهی لبنانی دیلی استار در آگهی ترحیم خود، غسان کنفانی را کماندویی خواند که هرگز گلولهای شلیک نکرد، اما سلاحش یک خودکار بود و میدان نبرد او، صفحات روزنامه.
«قصهها»، «قدس رویای ما» و «قندیل کوچک» نام برخی از آثار کنفانی در حوزه کودک و نوجوان است که توسط غلامرضا امامی، نویسنده و مترجم پیشکسوت، ترجمه و منتشر شده است.
امامی درباره غسان کنفانی، می گوید: حکایت آشنایی من با غسان کنفانی و ادبیات فلسطین حکایت عشق است در دهه پنجاه که دو سفر به قاهره داشتم و در آنجا به راهنمایی دوستی به نام «بشری» با غسان و آثارش آشنا شدم. کنفانی خواهرزادهای به نام «لمیس» داشت که مانند فرزندش به او علاقهمند بود و هر سال در زاد روز لمیس هدیهای به او پیشکش میکرد. شگفتا که غسان و لمیس هر دو با هم به ابدیت پیوستند. کتاب «قندیل کوچک» پس از مرگ غسان در میان یادداشتهایش یافت و منتشر شد و به عنوان نمونهای ممتاز در ادبیات کودکان و نوجوانان جهان شناخته شد و سبب شد بسیاری از کودکان و نوجوانان جهان با اندیشههای بلند او آشنا شوند.
وی عنوان کرد: زمانی که به ایران برگشتم این کتاب را ترجمه کردم و به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در آن زمان (سال ۱۳۵۶) ویراستار انتشارات آن بودم، سپردم. این کتاب در آن زمان با نوشتهها و نقاشیهای غسان کنفانی با نام «قندیل کوچک» منتشر شد اما در پشت جلد آن زندگی این نویسنده شهید و شهیر فلسطینی آورده نشده بود. پس از انقلاب برای دومین بار این کتاب با شمارگان ۲۰ هزار نسخه همراه با شرح حال و تصویری از کنفانی در پشت جلدش منتشر شد.