به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، روزی روزگاری در شهر قزوین، به عنوان یکی از شهرهای تاریخی ایران، قهوهخانهها و چایخانههای بسیاری رونق داشتند، امروز اما به تعداد انگشتان یک دست هم یافت نمیشود، اگر هم باشند کاربری خود را از قهوهخانه به غذاخوری، صبحانهخوری تغییر دادند.
قهوهخانهای به قدمت یک قرن
قهوهخانه «عمو ابوالفضل» یکی از قهوهخانههای شهر است که قریب یک قرن است در میانه بازار سنتی قزوین هنوز پا برجاست و به مشتریانش که عمدتاً بازاریان و مسافران هستند، خدمات ارائه میدهد، یک درب این قهوهخانه سنتی در بازار قیصریه و یک درب آن به کاروانسرای صفوی رضوی باز میشود.
ساعت ۹ صبح است، وارد قهوهخانه میشوم، عطر چای ایرانی مشامم را مینوازد، پیرمردی روی تخت نشسته در حال خوردن صبحانه است، درون سینیاش چای کمر باریک، قند، نان و نیمرو و چند مخلفات وجود دارد، عمو ابوالفضل میگوید، پیرمرد هر روز قبل از باز کردن حجرهاش به اینجا آمده و چای و نانی میخورد.
مشتریها یکییکی میآیند و چای و صبحانهای سفارش داده، کمی گپ و گفت میکنند و میروند، در و دیوار اینجا بوی کهنگی میدهد، اما برایم دلنشین است، بوی آجر نَمزده، عطر چای و نان تازه!
عمو ابوالفضل مشغول کار است، از او میخواهم برای چند لحظه روی تختی بنشیند تا عکسی از او بگیرم، شرم و حیا از چشمانش فرو میریزد و میگوید: «اینجا را از پدرم دارم، آقام قهوهدار بود، از بچگی همراهش میآمدم و در شستن ظرفها و گرفتن سفارش کمکش میکردم، حالا هم بعضی وقتها پسرم میآید و من را همراهی میکند، هر چند بیشتر اوقات از کار دَر میرود.
قدیم کسانی که از شهرها و روستاهای اطراف برای فروش محصولات خود مثل پنیر و کره و... به بازار میآمدند، تا زمانی که کسبه مغازههای خود را باز کنند، در قهوهخانه صبحانه و چایی مینوشیدند و گاهی در اینجا کاسبی میکردند و انگشتر و عتیقهجات خود را میفروختند».
مردی با کلاه شاپوری
مسیرم را از طرف کاروانسرای رضوی پیش برده و با پرسوجو به سمت دیوانخانه در نزدیکی کاروانسرای قدیمی حاج رضا میروم، قهوهخانهای کوچک ولی به شکل و شمایل کاملاً نوستالژی در انتهای کوچه حاج سیدجوادی نظرم را جلب میکند.
صاحب قهوهخانه؛ محمد آخوندی مرد میانسالی است که کلاهی شاپوری بر سر، دستمالی بر گردنش دارد، مشغول ریختن چای برای مشتریانش است، سه، چهارتا مشتری همیشگی دارد.
آقا محمد میگوید: «من چندین مشتری پروپاقرص دارم که هر روز اینجا میآیند، کمی حرف میزنند و دو تا چای قند پهلو میخورند، کمی معاشرت میکنند و میروند، اما قدیم اینگونه نبود، در قهوهخانهها نقالی میکردند، شاعران شعر میخواندند، در ایام شادی فکاهی و در ایام عزا تعزیه بر پا میکردند، قهوهخانه ما از اول کوچک بود، البته پدر من در خیابان مولوی قهوهخانه داشت، اینجا را من خودم دست و پا کردم، نقالی بیشتر در قهوهخانههای بزرگ بود، مثلاً در قهوهخانه حاج اسد واقع در سبزه میدان، نقالخوانی به نام سید هاشم میآمد و نقالی میکرد».
او ادامه میدهد: «ما از پدرانمان شنیدیم که اولین قهوهخانههای قزوین در زمان شاه طهماسب صفوی به وجود آمده و در زمان شاه عباس به دلیل علاقهای که به قهوه داشته کثرت پیدا کرده است، آن زمان قهوهخانه محلی برای بزرگان و اشراف بوده و شاهان مهمانان خود را به قهوهخانه میآورند و پذیرایی میکردند.
الان خیلی وقت است که دیگر در قهوهخانهها قهوه سرو نمیشود، از زمان قاجار و دوره پهلوی به بعد اکثراً چای میخورند و چای محبوبیت بیشتری دارد، آن هم چای قند پهلو، در قدیم بعضیها هم قلیان چاق میکردند و ساعتی را در کنار هم شعر میخواندند.»
قهوهخانهها حرمت داشتند
«قدیم با حالا خیلی فرق کرده، قهوهخانه یک حرمتی داشت، اینگونه نبود که هر کسی بیاید و برود، اما الان به دست نسل جدید افتاده و با سبک آنان به شکل کافه اداره میشود، جوانها کنار هم جمع میشوند، انگار حرمتها شکسته شده است، قدیم اینگونه نبود، جوانان و دختران عمدتاً جسارت حضور در قهوهخانه را نداشتند، اگر هم میآمدند با بزرگتر بودند».
مشهدی محمد اینها را میگوید و آهی میکشد، چایی خوشرنگی برایم میریزد و آن را روی میز میگذارد، چشمم به زنگوله بالای سرش میافتد، از او میپرسم این زنگ برای چیست؟ میگوید این را برای مشتیها، لوطیهای محل میزنم، برای هر کسی که گرهی از مشکلات مردم باز کند، برای کسی که حرفش خریدار داشته باشد، همان لحظه زنگ را میزند، نگاه مشتریها آنی به درب قهوهخانه دوخته میشود، میگوید: این هم به افتخار شما دخترم.
قهوه یا قهوهخانه
در ادامه گزارش با محمدعلی حضرتیها هم کلام شدم و از دلایل پیدایش قهوهخانهها در ایران و شهر قزوین سوال کردم، او پاسخ داد: «در رابطه با زمان ورود قهوه به ایران و نقطه آغازش تردیدهایی وجود دارد، اما آنچه که مشخص است، قهوه از حبشه «اتیوپی» به یمن رفته و آرامآرام به مکه راه پیدا کرد.
در قرن دهم هجری که مدینه، مکه و سرزمین شام و فلسطین در اختیار دولت عثمانی بود، قهوه از آنجا به بغداد، قاهره و استانبول راه پیدا کرد که در این فاصله ممکن است از طریق شهرهای جنوبی وارد ایران شده باشد.
بر اساس اسناد تاریخی ایرانیها در قرن دهم هجری قهوه را میشناختند، البته نه همه مردم، بلکه قهوه به عنوان دارو شناخته میشده که بسیار هم کمیاب و گرانقیمت بوده است و تنها اشراف و داروسازان آن را میشناختند.»
وی ادامه داد: «بعدها تجارت قهوه به وسیله هلندیها و انگلیسیها در ایران رواج پیدا کرد، پس از مرگ شاه طهماسب در زمانی که هنوز قزوین پایتخت بود، در قزوین رونق پیدا کرد و در اکثر بازارها فضاهایی برای ارائه قهوه به وجود آمد.
همانگونه که اروپاییها به محل ارائه قهوه «کافه» میگفتند، طبق متون تاریخی در ایران هم به آنجا «قهوه» گفته میشد نه قهوهخانه، قهوهخانه واژهای است که بعدها مصطلح شد.»
قهوهخانه در متون جهانگردان اروپایی
حضرتیها گفت: «در مورد پیشینه قهوهخانهها در ایران از نظر نوع معماری و تحلیل مکانی اطلاعاتی که در دسترس هست بیشتر در سفرنامه جهانگردان اروپایی است که از قرن یازدهم به یادگار مانده است، به عنوان مثال ژان شادرن جهانگرد فرانسوی در سفرنامه خود به ایران در عصر صفوی و شاه عباس دوم در توصیف قهوهخانه میگوید: قهوهخانه تالارهای بزرگی بود که روی دیوارهایش را نقاشی میکردند، طبقات مختلف اجتماعی هم در آن حضور داشتند.
در شهرهای بزرگ همچون: قزوین و اصفهان یک حوضی آبی وسط قهوهخانه وجود داشته که در اطراف آن سکوهایی بوده که روی آن مَفرش و گلیم میانداختند و مردم روی آن مینشستند، این تالارها پنجرههایی رو به بیرون، حتی طاقنما و شاهنشین داشتند، قهوهخانهها در شبها به دلیل چراغهای زیادی از سقف آویزان میکردند و فضای شاعرانه به وجود میآوردند، مشتری بیشتری داشتند.»
او بیان کرد: «کسانی که به این قهوهخانهها میرفتند اکثراً شاعران بودند و در آنجا زمینه و بیتی مطرح میشده و شعری را بیان میکردند تا دیگران بر همان وزن و قافیه شعری میخواندند، تفریحات دیگری هم در قهوهخانهها متداول بوده مانند: شطرنج، ورق بازی، تخته نرد، پردهخوانی، نقالی و در ماه محرم و صفر نقل مذهبی خوانده میشد.
ژان باتیست تاوِرنیه جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی میگوید: در قهوهخانهها خبرهای تازه رد و بدل و گاهی مسائل سیاسی و حکومتی مطرح میشود، شاه عباس وقتی دید در قهوهخانه مردم به گفتگوهای سیاسی میپردازند و چشم و گوششان باز میشود، دستور داد که مردم حق ندارند تا دیر وقت در آنجا بمانند و قهوهداران مکلف هستند که زودتر تعطیل کنند.»
این پژوهشگر تاریخ قزوین اظهار کرد: «خود شاه عباس گاه با لباس مبدل و گاه با عنوان شاهی در کافهها حضور پیدا میکرده است، این در اشعار شاعری اهل اسدآباد همدان به نام میر الهی که در سبک هندی متبحر بوده، آمده است.
در متون تاریخی آمده که در زمان صفوی برخی غلامان جوان گرجستانی و ارمنستانی لباس زنانه پوشیده و در قهوهخانهها جلوی چشم اشراف و شاهان به رقص و پایکوبی مشغول میشدند، در دوره شاه عباس دوم وزیر اعظم شاه، خلیفه سلطان فردی بسیار متدین بوده است، دستور میدهد رقص و آواز در کافهها ممنوع میشود.»
حضرتیها بیان کرد: «زمانی که قزوین پایتخت صفویان بوده و از اهمیت سیاسی و اقتصادی بالایی برخوردار میشود، همین امر باعث میشودد که این شهر پذیرای افراد مختلف از طبقات اجتماعی گوناگون باشد و در نتیجه، نیاز به مکانی برای تعامل و گفتگو، داد و ستد، استراحت و فراغت احساس میشد.
همچنین با توجه به روابط تجاری و فرهنگی ایران با کشورهای دیگر، فرهنگ قهوهخانهای از طریق تجار و سیاحان به قزوین به عنوان یکی از شهرهای مهم و شاهراه تجاری ورود پیدا کرد و از آن به سایر شهرها همچون اصفهان و تهران راه پیدا کرد.»
قهوهخانههایی برای گذران اوقات فراغت
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری و تحلیلی «صبح قزوین»، با گذشت زمان، قهوهخانهها در قزوین و سایر شهرهای ایران تحولات زیادی را تجربه کردند، از جمله این تحولات تغییر در نوع نوشیدنی است، در ابتدا، قهوه نوشیدنی اصلی قهوهخانهها بود، اما با گذشت زمان و ورود چای به ایران، چای نیز به فهرست نوشیدنیهای رایج و مورد علاقه در قهوهخانهها اضافه شد.
همچنین طراحی و دکوراسیون قهوهخانهها در طول زمان تغییر کرد و از قهوهخانههای سنتی با معماری ساده به قهوهخانههای مدرنتر با امکانات بیشتر تبدیل شدند، حتی کارکرد آن نیز تغییر کرده و از مکانهایی برای گفتگو و تعامل اجتماعی به مکانهایی برای گذراندن اوقات فراغت تبدیل شدند.
قهوهخانه در قزوین و البته در بعضی شهرهای بزرگ ایران سالهای سال حافظ فرهنگی بودهاند که امروزه در حال از بین رفتن هستند؛ معرکهگیری، نقالی، سخنوری، تعزیهخوانی، غزلخوانی و بسیاری از آداب و رسوم از یاد رفته که بعضی از آنها مانند نقالی و تعزیه در فهرست میراث بشری قرار دارند.