به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ درگیریهای دمشق، دوباره پرده از یک طرح قدیمی برداشت؛ سوریهای بیهویت، بیثبات و بیقدرت. این بار نه با جنگ مستقیم، بلکه با بهرهگیری از بازیگران داخلی و تضعیف ستون فقرات کشور. در این میان، «جولانی» با خیالات دیپلماتیکش از تلآویو نه تنها نتوانست همراهیاش را جلب کند، بلکه شاهد باران موشک بود.
ابومحمد جولانی، رهبر گروه تحریرالشام، در ماههای اخیر سعی کرد با دیپلماسی خیلی خاص خود، روابطش با رژیم صهیونیستی را بهبود دهد. او فکر میکرد با دوری از محور مقاومت و تغییر تصویر عمومیاش، میتواند در رقابت قدرت در سوریه دست بالا را داشته باشد.
اما در عمل، این تغییر رفتار نه تنها جلب رضایت رژیم صهیونیستی را به همراه نداشت، بلکه به عنوان یک آزمون وفاداری شکست خورد. بمبارانهای اخیر اسرائیل به دمشق، نشان داد که رژیم صهیونیستی نه تنها به «همپیمانان» خود هم اعتماد نمیکند، بلکه آنها را به عنوان سوختی برای تحقق اهدافشان به کار میگیرند.
بمباران دمشق، پیامی سیاسی داشت
در ظهر چهارشنبه، ساختمان ستادکل ارتش سوریه در قلب دمشق هدف حملات هوایی اسرائیلیها قرار گرفت. این حمله، نه یک اتفاق تصادفی، بلکه پیامی روشن از سوی تلآویو بود: «ما نه به تو نیاز داریم و نه به کسی دیگر. فقط بخواهیم که کشور شما به هم بشود.»
این حمله در حالی صورت گرفت که جولانی و گروهش ادعا میکردند منطقه را برای ورود به مرحله جدیدی از قدرتگرفتگی آماده کردهاند. اما واقعیت نشان داد که برای رژیم صهیونیستی، هیچ همپیمانی جا ندارد. هر کسی که به دستشان آید، ابزاری برای شکستن سوریه است.
دروزیها، ابزاری در نقشه تجزیه سوریه
در همین حال، شورشهای دروزیها در منطقه سویدا با حمایتهای هوایی و رسانهای رژیم صهیونیستی، نشانههایی از یک طرح گستردهتر را نشان داد. این گروه، در حالی که خود را نماینده منطقه میدانند، بدون اینکه متوجه شوند، تنها ابزاری در نقشه تلآویو برای تضعیف مرکزیت سوریه هستند.
از دیدگاه رژیم صهیونیستی، هرگونه تنش قومی یا مذهبی در سوریه، یک فرصت برای تقویت فرایند تجزیه است. حمایت از این گروهها، نه برای نجات مردم، بلکه برای تضعیف حکومت مرکزی است.
دمشق دیگر مرکز تصمیمگیری نیست
حمله به ستادکل ارتش، هدفگیری از نزدیکی کاخ ریاست جمهوری سوریه، و همچنین بمباران 160 نقطه در طول 24 ساعت، نشان داد که دمشق دیگر یک مرکز قدرت نیست. این حملات نه به ارتش سوریه، بلکه به تمامیت این کشور حمله کردند.
اینکه جولانی تمامی امکانات خود را برای معامله با رژیم صهیونیستی روی میز گذاشته بود، باعث نشد اسرائیل از ادامه تجاوز باز دارد. این یک حقیقت بود: رژیم صهیونیستی هیچگاه نمیخواهد سوریه یک کشور قوی باشد. هر اقدامی که به تضعیف آن منجر شود، در دستور کار این رژیم قرار دارد.
اعتماد به دشمن، چه قیمتی دارد؟
سیاستهای جولانی، از جمله اخراج گروههای مقاومت، بازداشت نیروهای مبارز و پیوستن به توافقهای سازش، نه تنها امنیتی برای سوریه به ارمغان نیاورد، بلکه مانعی نیز برای تجاوز اسرائیل نشد.
سقوط 350 سرباز سوری، تخریب انبارهای استراتژیک، و فروپاشی بخشی از ساختار نظامی سوریه، نشانهای از هزینههای بیاحتیاطی و خوشخیالی در سیاستگذاریهای جولانی است. اینها نه تنها امنیت را به ارمغان نیاوردند، بلکه زمینه را برای حملات بیشتر هموار کردند.
سوریه امروز، چه دارد و چه ندارد؟
در سوریه امروز خبری از غنیسازی اورانیوم، نیست تلاش برای دستیابی به تکنولوژی هستهای نیست موشکهای فاتح، نصر، خرمشهر یا سجیل نیست شعار «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل»، نیست گروهی که بخواهد پاسخ نظامی قاطعی به تجاوز دهد.
در این کشور، از همان روزهای اول استقرار «احمد الشرع»، سیاستهای این گروه فقط در خدمت اربابان خارجی بوده است. در مقابل، هیچ نشانهای از حضور قدرتهای مقاومتی مانند ایران، حزبالله یا انصارالله دیده نمیشود. در عوض، دشمنان قدیمی، به عنوان «دوستان جدید» معرفی میشوند.
چه کسی از این وضعیت سود میبرد؟
در نهایت، آنچه در سوریه اتفاق افتاده، بیشتر از یک جنگ نظامی، نتیجه یک ضعف سیاسی است. ضعفی که از اعتماد به اشتباه، سادهلوحی در مقابل دشمن و فراموش کردن هویت ملی نشأت گرفته است.
رژیم صهیونیستی این فرصت را به خوبی شناخته و با بهرهگیری از شرایط داخلی، دوباره چراغ سبز برای گسترش تهدیدهای خود به روی دمشق باز کرده است. اینکه جولانی و گروهش نتوانستند از این سرنوشت فرار کنند، نشانهای از این است که «همپیمانی» با دشمن، هیچگاه نهایتاً به معنای دوستی است.
از خوشخیالی به زوال؛ درسهایی برای کشورهای منطقه
به گزارش راه دانا؛ سوریه امروز، نمونهای از آن است که اگر یک کشور هویت خود را فراموش کند و به جای مقاومت، دست به تسلیم بزند، چه اتفاقی میافتد. این کشور، با از دست دادن بخشی از تمامیت ارضی و ثبات سیاسی، درسی است برای تمام منطقه.
اگر یک دولت بدون ارتش، بدون استقلال و بدون سیاست خارجی مستقل، هنوز میخواهد زنده بماند، باید بپذیرد که این «زندهگی» تنها در تصور کسانی است که دیگر نمیخواهند یا نمیتوانند ببینند.