به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ جعفر مخلقآذر، مسئول سازمان بسیج سازندگی تهران بزرگ در یادداشتی نوشت: وقتی جنگ شروع میشود، همه نگاهها به جبهههای دوردست معطوف میشود. اما گاهی خطوط مقدم، همینجاست؛ در قلب شهر، در کوچهها و خیابانهایی که مردم در آن زندگی میکنند. جنگ ۱۲ روزهای که صهیونیستها علیه ملت ایران به راه انداختند، علاوه بر جبهه نظامی و سایبری، صحنهای دیگر داشت که شاید کمتر به چشم آمد: صحنه حضور آگاهانه و بیمنت مردم و بسیجیان در حفظ امنیت شهری. تهران، در آن روزها، نه فقط یک پایتخت سیاسی، که پناهگاه آرامشی شد که با غیرت و بیداری مردمی حفظ شد.
در این میدان، بسیجیان سازندگی هم همانگونه که در بحرانها برای آواربرداری، آبرسانی یا ساخت مدرسه در دل روستاهای محروم حاضر میشوند، اینبار نیز دوشادوش مردم در میدان امنیت بودند. مردمی که نه فرمانی دریافت کرده بودند و نه ابلاغی، بلکه بر اساس یک وظیفه درونی، حس کردند باید سهمی در آرامش شهر داشته باشند. پایگاههای مقاومت بسیج، در همان نخستین روزهای جنگ، تبدیل به محورهایی برای شکلگیری ایستهای بازرسی مردمی شدند. در این ایستها، نه چهرههایی نظامی، بلکه جوانانی با پیراهنهای خاکی و دلهایی لبریز از عشق به وطن حضور داشتند.
آنچه در این ایام در برخی مناطق همچون یافتآباد، شوش، تهرانپارس و جوادیه رخ داد، مثالزدنی بود. بسیجیان و معتمدین محلی، با همکاری هیئتهای مذهبی و خیرین، ضمن استقرار ایستهای بازرسی، با مردم گفتگو کردند، آگاهی دادند و فضا را از اضطراب به آرامش رساندند. برخی از این جوانان پیشتر در پروژههای عمرانی بسیج سازندگی فعال بودند؛ اما این بار با همان انگیزه، در سنگر امنیت مردمی حاضر شدند. یک جوان ۲۲ ساله که پیشتر در ساخت سیلبند در خوزستان شرکت کرده بود، حالا در میدان شوش، نگهبان آرامش بود. این همان پیوندی است که بسیج را از یک نهاد صرف به یک جریان حیاتی تبدیل کرده است.
نباید فراموش کنیم که دشمن در این جنگ، امیدی بزرگ بسته بود به ایجاد ناامنی داخلی؛ با تکیه بر عملیات روانی، تهدیدات تلفنی، پیامهای جعلی و فضاسازی رسانهای. اما وقتی با دیوار بلند مردمی روبرو شد، فهمید تهران با آنچه در ذهن داشت، فرسنگها فاصله دارد. دیواری که نه از سیم خاردار و حفاظ فلزی، بلکه از ایمان، معرفت و اعتماد ساخته شده بود. ما بار دیگر دیدیم که بسیجی، تنها در میدان سازندگی حاضر نیست، بلکه در بحرانها، با همان روحیه جهادی، مسئولیتهای نوینی را نیز میپذیرد.
در این میدان، نقش بانوان بسیجی نیز شایسته توجه بود. آنان در پشتیبانی، تهیه غذا، مراقبت از فرزندان بسیجیان حاضر در ایستها و حتی در تامین لوازم ضروری مشارکت فعال داشتند. در برخی مناطق، خانوادههای محلی برای بسیجیان غذا میفرستادند و مادران برایشان دعا میکردند. همین پیوند عاطفی، باعث شد امنیت نه بهعنوان یک اجبار، بلکه بهمثابه یک افتخار در دل محلات شکل بگیرد. این همان مدلی از امنیت است که دشمنان نمیتوانند آن را تحلیل کنند.
در پایان باید گفت، تجربهای که در جنگ ۱۲ روزه از دل مردم جوشید، باید حفظ و تقویت شود. سازمان بسیج سازندگی تهران بزرگ، همچنانکه در حوزههای عمرانی، خدماتی و محرومیتزدایی فعال است، باید الگوی مشارکت مردمی در امنیت محلات را نیز به یک سازوکار دائمی بدل سازد؛ چرا که امنیت، درست همانند آب و نان، نیازمند حضور همهجانبه مردم است. امروز که آن روزهای پراضطراب را پشت سر گذاشتهایم، قدردان آن مردان و زنانی باشیم که بیهیچ چشمداشتی، شبهای جنگ را به صبح رساندند تا تهران در آرامش بماند.
بسیجیان همیشه در صحنه هستند و همیشه در کنار مردم و دشمن از این موضوع هراس دارد و تا زمانی که بسیج و بسیجیان در این کشورمان هستند، هرگز نخواهند گذاشت که دشمن به این خاک چشم بد داشته باشد و مقابلش همچون سید محکم خواهند ایستاد.