به گزارش خبرنگار اقتصاد بین الملل شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در حالی که تورم در آمریکا همچنان تحت تأثیر سیاستهای گذشته دونالد ترامپ قرار دارد، شرکت تحقیقاتی «کپیتال اکونومیکس» نکتهای جالب را برجسته کرده است: کاهش واقعی تورم در جهان نه در واشنگتن، بلکه در پکن در حال رخ دادن است. اما این کاهش قیمتها، نه نشانه بهبود اقتصاد، بلکه نتیجه جنگهای قیمتی شدید و ظرفیت اضافی مزمن در چین است. در این گزارش، به بررسی تأثیر این تحولات بر اقتصاد جهانی میپردازیم.
آیا افزایش تورم در آمریکا؛ نتیجه تعرفههای ترامپ است؟
دادههای اخیر نشان میدهد که تورم در ایالات متحده همچنان تحت تأثیر سیاستهای تجاری دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ قرار دارد. اعمال تعرفههای گسترده بر واردات، به ویژه از چین، باعث شد قیمت کالاهای مصرفی در بازار آمریکا افزایش یابد. این افزایش قیمت، اگرچه با هدف حمایت از تولید داخل طراحی شد، اما به مرور زمان به بار اقتصادی برای مصرفکنندگان آمریکایی تبدیل شد.
بر اساس پیشبینی شرکت تحقیقاتی «کپیتال اکونومیکس»، تورم کالاهای اصلی در آمریکا تا پایان سال به حدود ۴.۴ درصد خواهد رسید. اما تحلیلگران این شرکت تأکید میکنند که راهحل واقعی برای کاهش تورم در جهان، در مرکز تولید جهانی، یعنی چین، در حال شکلگیری است.
چین؛ منبع کاهش تورم جهانی؟
تحلیلگران «کپیتال اکونومیکس» میگویند: «کاهش واقعی تورم در اقتصادهای پیشرفته، نه از سیاستهای فدرال رزرو آمریکا، بلکه از کاهش قیمت کالاهای صادراتی چین نشئت گرفته است.»
آنها افزودند: «از زمان اوج همهگیری کرونا، قیمت کالاهای صادراتی چین بیش از ۲۰ درصد کاهش یافته و این کاهش، تورم در اقتصادهای توسعهیافته را حدود ۰.۴ درصد پایین آورده است.»
کاهش قیمت، نه به دلیل بهرهوری، بلکه به دلیل جنگ قیمتی!
نکته جالب اینجاست که این کاهش قیمتها، حاصل بهبود بهرهوری یا کاهش هزینههای تولید نیست، بلکه ناشی از جنگهای قیمتی شدید در صنایع چین است. شرکتهای چینی برای حفظ سهم بازار و تخلیه ظرفیت تولیدی اضافی، در حال کاهش شدید قیمتهای خود هستند.
این روند به ویژه در بخش کالاهای مصرفی بادوام مشهود است که قیمت درب کارخانه آنها با سریعترین سرعت از زمان بحران مالی ۲۰۰۹ در حال کاهش است.
مدل رشد چین؛ مشکلی ساختاری و مزمن
تحلیلگران اشاره میکنند که ریشه این مسئله، مدل رشد اقتصادی چین است. در این مدل، سرمایهگذاری همچنان حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) را تشکیل میدهد که بسیار بالاتر از حد بهینه در اقتصادهای توسعهیافته است.
این سطح از سرمایهگذاری، به ظرفیت تولیدی اضافی مزمن، حاشیه سود بسیار کم و کاهش بازده سرمایه منجر شده است. در نتیجه، شرکتهای چینی مجبورند برای بقای خود، قیمتها را کاهش دهند، حتی اگر این کاهش به معنای تولید با زیان باشد.
ظرفیت اضافی در حال افزایش؛ ۳۰ درصد تولیدکنندگان چینی در حال ورشکستگی
با کاهش تقاضای داخلی چین، به ویژه در بخش مسکن و مصرف، فشار بر شرکتهای تولیدی افزایش یافته است. گزارشها حاکی از آن است که حدود ۳۰ درصد از تولیدکنندگان چینی اکنون در حال از دست دادن دارایی هستند و تنها با حمایتهای دولتی محلی و وامهای کمبهره زنده نگه داشته میشوند.
این وضعیت نه تنها در آمریکا، بلکه در اتحادیه اروپا (بروکسل)، ژاپن (توکیو) و حتی کشورهای نوظهور نیز نگرانیهایی را درباره رقابت ناعادلانه و اثرات منفی صادرات چین بر بازارهای داخلی این کشورها ایجاد کرده است.
چین؛ از موتور رشد جهانی به منبع اصطکاک ژئوپلیتیکی
«کپیتال اکونومیکس» در پایان تحلیل خود هشدار داد: «آنچه زمانی موتور رشد اقتصاد جهانی بود، اکنون به سرعت به یک منبع اصطکاک ژئوپلیتیکی و اقتصادی تبدیل شده است.»
ویژگیهای مدل اقتصادی چین، از جمله وابستگی شدید به سرمایهگذاری، ظرفیت اضافی و رقابت قیمتی، نه تنها اقتصاد داخلی چین را تهدید میکند، بلکه ثبات اقتصادی جهانی را نیز به خطر انداخته است.
واقعیت این است که پشت این جنگهای اقتصادی، رقابت برای قدرت، بازتعریف زنجیره تأمین جهانی و جنگی سیاستی در قالب تجارت نهفته است. از سال 2018 تا امروز، تنش میان آمریکا و چین نه تنها دو اقتصاد بزرگ دنیا، بلکه تمام بازارهای جهانی را تحت تأثیر قرار داده است. در این گزارش، به بررسی ریشهها، تحولات و پیامدهای این جنگ تجاری میپردازیم.
جنگ تجاری چیست؟ نه جنگ با سلاح، بلکه با تعرفه
جنگ تجاری، در واقع یک منازعه اقتصادی است که با ابزارهایی مانند تعرفههای گمرکی، محدودیتهای وارداتی و اقدامات تلافیجویانه انجام میشود. هدف آن، وارد کردن فشار اقتصادی بر کشور مقابل است، نه از طریق سلاح، بلکه با افزایش هزینههای تجارت.
برخلاف تصور، این نوع جنگ میتواند پیامدهایی پیچیدهتر از یک درگیری نظامی داشته باشد: از افزایش تورم و اختلال در زنجیره تأمین گرفته تا کاهش رشد اقتصادی و از دست رفتن شغل.
اگرچه برخی سیاستمداران جنگ تجاری را راهکاری برای حمایت از تولید داخلی میدانند، اما اکثر اقتصاددانان آن را یک سیاست پرهزینه و ناکارآمد میشمارند.
چرا جنگ تجاری شروع میشود؟ سه دلیل پشت پرده
جنگ تجاری معمولاً از ترکیب سه عامل اصلی نشأت میگیرد:
۱. کسری تجاری مزمن
وقتی یک کشور (مثل آمریکا) مداوماً کالای بیشتری وارد میکند تا صادر کند، این کسری تجاری به بهانهای سیاسی برای اعمال تعرفه تبدیل میشود. این امر به ویژه در دورههای انتخاباتی، میتواند محبوبیت سیاسی بیاورد.
۲. فشارهای داخلی
اتحادیههای کارگری، صنایع آسیبدیده از واردات و گروههای فشار اقتصادی، اغلب از دولت میخواهند تا با اعمال تعرفه، از تولید داخلی حمایت کند. این فشارها، تصمیمات اقتصادی را به یک ابزار سیاسی تبدیل میکنند.
۳. رقابت ژئوپلیتیکی
در دنیای امروز، تجارت به یک ابزار قدرت سیاسی تبدیل شده است. جنگ تجاری میتواند برای تضعیف رقیب، ایجاد اهرم مذاکره یا مقابله با تهدیدات فناورانه و امنیتی استفاده شود. در این نگاه، جنگ تجاری بخشی از یک استراتژی بزرگتر برای بازسازی نظم جهانی است.
جنگ تجاری پدیدهای جدید نیست. از جنگ تریاک در قرن نوزدهم تا تعرفه اسموت–هاولی در دهه ۱۹۳۰، تاریخ پر از نمونههایی است که در آن کشورها با تعرفه، به تقابل رفتهاند.
- جنگ تریاک (بریتانیا و چین): بریتانیا برای جبران کسری تجاری، تریاک از هند به چین صادر کرد. چین در پاسخ ممنوعیت کرد و بریتانیا با نیروی نظامی وارد شد. نتیجه؟ تحمیل قراردادهای نابرابر بر چین.
- تعرفه اسموت–هاولی (آمریکا): در دهه ۱۹۳۰، آمریکا تعرفهها را افزایش داد. واکنش جهانی بود و تجارت جهانی ۵۰ درصد کاهش یافت. این اقدام، رکود بزرگ را تشدید کرد.
این تجربیات نشان میدهند که جنگ تجاری هرگز برنده واقعی ندارد و همیشه هزینهساز است.
جنگ تجاری آمریکا و چین (2018 تا 2025)
موج اول: دوره ترامپ (2018–2020)
جنگ تجاری از سال 2018 و در دولت دونالد ترامپ آغاز شد. واشنگتن تعرفههایی بر فولاد، آلومینیوم، ماشین لباسشویی و هزاران کالای چینی وضع کرد. شعار: «اول آمریکا».
چین نیز در پاسخ، تعرفههایی بر محصولات کشاورزی و صنعتی آمریکایی اعمال کرد. نتیجه؟
- افزایش قیمت کالاها برای مصرفکنندگان آمریکایی
- فشار شدید بر کشاورزان آمریکایی
- بیثباتی در بازارهای جهانی
اما هزینه تعرفهها را نه چین، بلکه واردکنندگان و مردم آمریکا پرداختند.
آتشبس شکننده و سیاست بایدن (2020–2024)
در ژانویه 2020، توافق فاز اول منعقد شد: چین تعهد به خرید بیشتر محصولات آمریکایی داد و آمریکا بخشی از تعرفهها را معلق کرد. اما این توافق بیش از حد یک «وقفه تاکتیکی» بود.
در دولت بایدن، انتظار کاهش تنش بود، اما بایدن نه تنها تعرفههای ترامپ را حفظ کرد، بلکه در سال 2024، تعرفههای جدید و سنگینتری علیه چین وضع کرد:
- 100 درصد تعرفه بر خودروهای برقی چینی
- 50 درصد بر پنلهای خورشیدی و نیمههادیها
- 25 درصد بر باتریهای لیتیومی
این اقدامات نشاندهنده چرخش از «جنگ تجاری» به «جنگ فناورانه» بود.
تشدید تنش در دوره دوم ترامپ (2025)
در سال 2025، با بازگشت ترامپ، تنشها دوباره شدت گرفت. در «روز آزادی اقتصادی» (2 آوریل)، آمریکا تعرفه 10 درصدی را بر تمام واردات اعمال کرد و برای 60 کشور دیگر، تعرفههای تنبیهی بالاتری وضع شد.
نتیجه؟
- تعرفه آمریکا بر چین به 145 درصد رسید
- چین نیز با تعرفه تا 125 درصد پاسخ داد
اما چین فراتر رفت:
- صادرات عناصر کمیاب (مهم برای فناوری) را محدود کرد
- واردات نفت خام از آمریکا را تقریباً متوقف کرد
- واردات انرژی را به سمت روسیه و کانادا تغییر مسیر داد
این اقدامات، تأثیر مستقیمی بر بازار انرژی جهانی گذاشت.
آتشبس موقت (مه 2025)
در 12 مه 2025، دو طرف به توافق 90 روزه دست یافتند:
- تعرفه آمریکا از 145% به 30% کاهش یافت
- تعرفه چین از 125% به 10% کاهش یافت
اما این توافق بیشتر یک آتشبس تاکتیکی بود. ترامپ تهدید کرد که در صورت عدم توافق پایدار، تعرفه بر اتحادیه اروپا و آیفونهای تولیدشده خارج از آمریکا را افزایش دهد.
آیا جنگ تجاری مؤثر بود؟ دادهها چه میگویند؟
بررسی دادههای اداره آمار آمریکا (2019–2024) نشان میدهد:
-
کسری تجاری آمریکا با چین همچنان قابل توجه است:
- 2019: 342 میلیارد دلار
- 2022: اوج 382 میلیارد دلار
- 2024: 270 میلیارد دلار (کاهش، اما هنوز بالا)
-
واردات از چین:
- در 2022 به 536 میلیارد دلار رسید (اوج در میانه جنگ تجاری)
- در 2024 به 401 میلیارد دلار کاهش یافت، اما همچنان حجم بالایی است
-
صادرات به چین:
- بدون رشد پایدار: بین 106 تا 154 میلیارد دلار نوسان داشت
- در 2024 به 131 میلیارد دلار رسید
نتیجه؟ جنگ تجاری نه کسری را از بین برد، نه واردات را به طور معناداری کاهش داد و نه صادرات آمریکا را به طور پایدار افزایش داد.
مزایای ادعایی جنگ تجاری؛ واقعیت یا توهم؟
۱. حمایت از اشتغال داخلی
در کوتاهمدت، تعرفه ممکن است باعث جذب نیرو در صنایعی مثل فولاد شود. اما این اثر معمولاً محدود و موقت است. مطالعات نشان میدهد که بسیاری از این مشاغل به سرعت از بین میروند.
۲. افزایش تولید داخلی
تعرفه میتواند به تولیدکنندگان داخلی فرصت دهد تا سهم بازار را افزایش دهند. اما این افزایش بدون نوآوری و بهرهوری، پایدار نیست.
۳. کاهش وابستگی و استقلال صنعتی
این یکی از ادعاهای قویتر است. با تشدید تنش، شرکتها خطوط تولید را از چین خارج کردند (مثل تراشهها، تجهیزات پزشکی). این روند به کاهش آسیبپذیری در برابر بحرانهای بینالمللی کمک کرد.
هزینههای واقعی جنگ تجاری را چه کسی پرداخت؟
۱. افزایش قیمت برای مصرفکننده
تعرفه هزینه را افزایش میدهد و این هزینه نهایتاً به مصرفکننده منتقل میشود. مثال:
- قیمت ماشین لباسشویی و پنل خورشیدی در آمریکا ۱۰ درصد افزایش یافت.
۲. کاهش تنوع و کیفیت کالا
محدودیت واردات باعث کاهش رقابت و تنوع در بازار میشود. این امر به کاهش کیفیت و افزایش قیمت منجر میشود.
۳. تورم وارداتی
افزایش قیمت مواد اولیه و قطعات واسطهای، هزینه تولید را بالا میبرد. این فشار به نوبه خود به تورم منجر میشود. برآوردها نشان میدهد تعرفهها ۰.۳ تا ۰.۵ درصد به تورم آمریکا اضافه کردند.
۴. ضربه به صادرات و کشاورزی
چین با تعرفه بر محصولات کشاورزی آمریکایی، کشاورزان را تحت فشار قرار داد. دولت آمریکا مجبور شد میلیاردها دلار یارانه پرداخت کند.
نظر اقتصاددانان و نهادهای جهانی چیست؟
- صندوق بینالمللی پول (IMF): جنگ تجاری رشد جهانی را کاهش داده و به «بخشبندی اقتصادی» منجر میشود.
- سازمان تجارت جهانی (WTO): تعرفههای یکجانبه، نظام چندجانبه تجارت را تضعیف میکند.
- دانشگاههای معتبر (MIT, شیکاگو، هاروارد): بیش از ۹۰ درصد اقتصاددانان معتقدند تعرفهها به مصرفکننده آسیب زده و کسری تجاری را حل نکردهاند.
اثر سرایتی بر اقتصاد جهانی
جنگ تجاری آمریکا و چین فقط دو کشور را نزد. آثار آن به همه جا رسید:
-
کشورهای ثالث:
- ویتنام، مکزیک و مالزی از انتقال تولید بهره بردند.
- اما کشورهای وابسته به صادرات مواد خام به چین (مثل استرالیا، برزیل) با کاهش تقاضا مواجه شدند.
-
اختلال در زنجیره تأمین:
شرکتها مجبور شدند خطوط تولید را بازطراحی کنند. این بازآرایی، هزینهها را تا ۲۰ درصد افزایش داد. -
کاهش سرمایهگذاری بینالمللی:
نااطمینانی سیاسی باعث شد شرکتها سرمایهگذاری را به تعویق بیندازند. جریان سرمایه به بازارهای نوظهور کاهش یافت.
آینده تجارت، جنگ یا همکاری؟
جنگ تجاری ابزاری است که ممکن است در شرایط خاص و برای اهداف محدود (مثل امنیت ملی) توجیهپذیر باشد. اما بههیچوجه نباید به یک سیاست پایدار تبدیل شود.
تجربه آمریکا و چین نشان داد که:
- جنگ تجاری هزینه سنگینی برای مصرفکننده و اقتصاد جهانی دارد.
- کسری تجاری با تعرفه حل نمیشود.
- بهترین راهحل، دیپلماسی تجاری، نوآوری و همکاری چندجانبه است.
آینده اقتصاد جهانی نه در دیوارکشی، بلکه در پیوندهای هوشمندانه بین امنیت ملی، تولید پایدار و همکاری بینالمللی رقم خواهد خورد.
کاهش قیمت کالاهای چینی در کوتاهمدت میتواند به عنوان خبری مثبت برای کاهش تورم در جهان تلقی شود. اما در بلندمدت، این روند نشانهای از نابسامانی ساختاری در اقتصاد چین است که میتواند منجر به:
- رقابت ناعادلانه در بازارهای جهانی
- فشار بر تولیدکنندگان محلی در دیگر کشورها
- افزایش تنشهای تجاری و ژئوپلیتیکی
در نتیجه، جهان نه به یک چین ارزانفروش، بلکه به یک چین پایدار، متعادل و بازدهی بالا نیاز دارد.