دولت چهاردهم و سینمای ایران؛ از قله‌ی وعده‌ها تا دره‌ی واقعیت‌ها

به گزارش خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ نگاهی به آمار فروش کلی سینمای ایران در یک سال گذشته نشان می‌دهد که بیش از 12 میلیون مخاطب به تماشای فیلم‌های سینمایی نشسته‌اند. این رقم، در ظاهر، حاکی از رونق نسبی گیشه سینما در مقایسه با دوره‌های پیشین است. با این حال، تحلیل عمیق‌تر این آمار، خصوصاً با در نظر گرفتن ترکیب فیلم‌های اکران شده و میزان موفقیت نسبی آن‌ها، تصویری نگران‌کننده را نمایان می‌سازد. تمرکز شدید بر فیلم‌های کمدی با عناوینی چون "طنز" و "کمدی‌های عجیب و غریب" و از سوی دیگر، نابرابری محسوس در اکران فیلم‌های اجتماعی و فرهنگی، نشانه‌هایی از عدم تعادل و نبود سیاست‌گذاری مدبرانه در این حوزه را به دست می‌دهد.

در سطح بین‌المللی نیز، اعتراضات گسترده در فرانسه به دلیل تبلیغات ضداسلامی یک فیلم کمدی، شاهدی بر قدرت و حساسیت محتوای سینمایی در جامعه جهانی است. این رویداد نشان می‌دهد که سینما، صرفاً یک رسانه سرگرمی نیست، بلکه می‌تواند بستری برای انتقال مفاهیم، باورها و حتی ایجاد تنش‌های اجتماعی و فرهنگی باشد. این حساسیت بین‌المللی، ضرورت توجه به محتوا، کیفیت و پیام فیلم‌ها را در داخل کشور نیز دوچندان می‌کند.

این گزارش به تحلیل چرایی وضعیت فعلی سینمای ایران، خصوصاً شکاف عمیق میان وعده‌های مسئولان سینمایی مبنی بر حمایت از تنوع ژانر، ارتقاء کیفیت، و تقویت سینمای اجتماعی و فرهنگی، و واقعیت‌های موجود در عرصه اکران و تولید می‌پردازد. در این مسیر، نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی اصلی سینما، مورد بررسی و نقد قرار خواهد گرفت.

تسلط کمدی سخیف و اتمیزه شدن سینما

سینمای ایران در دوره اخیر، به شدت تحت سلطه فیلم‌های کمدی قرار گرفته است. این تسلط، صرفاً یک پدیده آماری نیست، بلکه نشان‌دهنده یک گرایش و استراتژی (یا فقدان استراتژی) در بدنه سینما و نهادهای تصمیم‌گیرنده است. این کمدی‌ها، که اغلب بر پایه شوخی‌های سطحی، موقعیت‌های تکراری، کلیشه‌ای و گاه سخیف بنا شده‌اند، توانسته‌اند با جذب بخش قابل توجهی از مخاطبان، گیشه سینما را رونق بخشند. این موفقیت تجاری، در نگاه اول می‌تواند نویدبخش باشد، اما در تحلیل دقیق‌تر، به قیمت افت کیفی و دور شدن سینما از رسالت اجتماعی، فرهنگی و هنری‌اش تمام شده است.

این رویکرد، سینما را از یک رسانه تأثیرگذار در ترویج فرهنگ، اندیشه و پرداختن به مسائل اجتماعی، به یک صنعت سرگرمی صرف تقلیل داده است. در این "حالت بزن در رو"، فیلمسازان و تهیه‌کنندگان ترجیح می‌دهند ریسک تولید آثار جدی‌تر و چالش‌برانگیز را نپذیرند و به سمت تولیداتی گرایش پیدا کنند که از نظر تجاری کم‌ریسک‌تر تلقی می‌شوند.

این "اتمیزه شدن سینما" به معنای فروپاشی یکپارچگی و هویت سینمای ملی است. وقتی سینما صرفاً به کمدی‌های سطحی محدود می‌شود، طبقات مختلف اجتماعی، سلیقه‌های متفاوت و نیازهای فکری متنوع مخاطبان نادیده گرفته می‌شوند. سینمای اجتماعی، که وظیفه انعکاس دغدغه‌های جامعه، طرح مسائل مبتلابه و ایجاد فضای گفتگو را بر عهده دارد، در حاشیه قرار می‌گیرد. این امر، منجر به از دست رفتن بخشی از مخاطبان جدی سینما، کاهش تأثیرگذاری فرهنگی سینما، و در نهایت، تضعیف هویت فرهنگی جامعه می‌شود. سینما به جای آنکه ابزاری برای اندیشیدن و همدلی باشد، به محملی برای گریزهای موقت و سطحی از واقعیت تبدیل می‌گردد.

علاوه بر این، این وضعیت می‌تواند باعث تضعیف خلاقیت در ژانرهای دیگر نیز شود. زمانی که تضمین موفقیت گیشه در گرو تولید کمدی است، سرمایه‌گذاری بر روی درام‌های اجتماعی، فیلم‌های تاریخی، یا حتی کمدی‌های باکیفیت و هوشمندانه، جذابیت خود را از دست می‌دهد. این چرخه معیوب، سینمای ایران را به سمت تک‌صدایی و تقلید سوق می‌دهد و فرصت‌های نوآوری و کشف استعدادهای جدید را از بین می‌برد.

 شکاف بین وعده و عمل

یکی از مهم‌ترین و ملموس‌ترین مصادیق شکاف میان وعده‌های مسئولان سینمایی و واقعیت‌های موجود در سینمای ایران، نابرابری آشکار در اکران فیلم‌هاست. در حالی که طبق آمارهای رسمی و شواهد میدانی، فیلم‌های کمدی با تبلیغات گسترده، بودجه‌های کلان تبلیغاتی و در نتیجه، سهم بیشتری از سالن‌های نمایش بهره‌مند می‌شوند، فیلم‌های اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی درام‌های قوی، با محدودیت‌های جدی در اکران مواجه هستند. این محدودیت‌ها می‌تواند شامل تخصیص سالن‌های کمتر، کیفیت پایین‌تر سالن‌ها، ساعات نامناسب نمایش، و یا حتی فشارهای غیرمستقیم برای عدم اکران برخی آثار باشد.

این نابرابری در اکران، صرفاً یک مسئله فنی یا مدیریتی نیست، بلکه یک پیام روشن از اولویت‌بندی‌های مدیران سینمایی را منتقل می‌کند: اولویت با گیشه و سرگرمی، و به حاشیه راندن سینمای اجتماعی که وظیفه تأمل‌برانگیز، روشنگرانه و هویت‌ساز دارد. این رویکرد، نه تنها مانع دیده شدن آثار ارزشمند و تأثیرگذار می‌شود، بلکه سرمایه‌گذاری بر روی چنین فیلم‌هایی را نیز برای تهیه‌کنندگان غیراقتصادی و پرریسک می‌سازد. وقتی فرصت دیده شدن و بازگشت سرمایه برای فیلم‌های غیرکمدی محدود است، بدیهی است که سرمایه‌گذاران نیز تمایلی به تولید اینگونه آثار نشان نخواهند داد.

“وزارت ارشاد: سکان‌دار منفعل یا طراح هوشمند؟”

این وضعیت، نتیجه مستقیم عدم اجرای وعده‌های حمایتی مسئولان سینمایی است. بارها شاهد وعده‌هایی مبنی بر حمایت از تنوع ژانر، ایجاد تعادل در سبد اکران، و رونق‌بخشی به سینمای اجتماعی بوده‌ایم، اما در عمل، این وعده‌ها اغلب در حد حرف باقی مانده‌اند. فقدان یک استراتژی مشخص و شفاف برای بالانس کردن سبد اکران، و عدم نظارت مؤثر بر نحوه تخصیص سالن‌ها و زمان‌بندی اکران، به این نابرابری دامن زده است.

اثرات این نابرابری فراتر از مسائل اقتصادی و تولیدی است. این وضعیت، در نهایت، بر فرهنگ و آگاهی مخاطبان نیز تأثیر می‌گذارد. مخاطبانی که به سالن‌های سینما می‌روند، ناگزیر با گزینه‌های محدود و عمدتاً تکراری مواجه می‌شوند. این امر می‌تواند منجر به دلزدگی، کاهش علاقه به سینما، و در بلندمدت، تضعیف نقش سینما به عنوان یک رسانه اثرگذار اجتماعی شود. شکاف میان وعده و عمل در این حوزه، اعتماد عمومی به نهادهای سینمایی را نیز خدشه‌دار می‌سازد.

نقش وزارت ارشاد؛ سیاست‌گذاری یا انفعال؟

عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در قبال وضعیت فعلی سینمای ایران، به طور قابل تأملی، محل بحث و نقد است. در حالی که وظایف این وزارتخانه به طور رسمی شامل صدور مجوز برای تولید و اکران فیلم‌ها، حمایت از تولیدات فرهنگی و هنری، و نظارت بر حسن اجرای قوانین و مقررات در حوزه سینما است، به نظر می‌رسد در عمل نتوانسته است مانع تسلط کمدی‌های تجاری و نابرابری فاحش در اکران فیلم‌ها شود.

به عبارتی دیگر، وزارت ارشاد، به عنوان نهاد سیاست‌گذار و ناظر اصلی، نتوانسته است نقش فعال و مؤثری در هدایت سینما به سمت اهداف فرهنگی و اجتماعی ایفا کند. در قبال وعده‌هایی که برای حمایت از سینمای اجتماعی، فرهنگی، و پرداختن به مضامین عمیق‌تر داده شده، تا کنون پاسخگویی شفاف و اقدام مؤثری از سوی این وزارتخانه مشاهده نشده است. این "انفعال" یا "ناکامی" در سیاست‌گذاری را می‌توان به عوامل مختلفی نسبت داد:

فقدان استراتژی مشخص بلندمدت: به نظر می‌رسد سینمای ایران فاقد یک نقشه راه مدون و بلندمدت برای توسعه و بالندگی است. سیاست‌های مقطعی و واکنشی، که بیشتر بر اساس شرایط روز و فشارهای بیرونی اتخاذ می‌شوند، نمی‌توانند بستری مناسب برای رشد و تعالی سینما فراهم کنند.

اولویت‌بخشی به منافع اقتصادی کوتاه‌مدت: گاهی اوقات، به نظر می‌رسد که اولویت اصلی در حوزه سینما، کسب درآمد و رونق گیشه از طریق تولیدات پرفروش، حتی با وجود سطحی بودن محتوا، است. این رویکرد، که می‌تواند تحت تأثیر منافع اقتصادی بخش خصوصی و همچنین اهداف دولتی برای افزایش درآمدزایی از طریق سینما باشد، با رسالت فرهنگی سینما در تضاد است.

چشم‌انداز پیش رو: آیا سینمای ایران از گردنه عبور خواهد کرد؟

ضعف در ابزارهای نظارتی و حمایتی: عدم وجود سازوکارهای قوی و کارآمد برای نظارت بر کیفیت محتوای فیلم‌ها، و همچنین ضعف در سیستم‌های حمایتی هدفمند برای تولید آثار ارزشمند، باعث شده است که سینما در مسیری دلخواه پیش نرود. این ضعف می‌تواند شامل ناکارآمدی در تخصیص یارانه، عدم وجود سازوکارهای تشویقی مناسب برای فیلم‌های غیرکمدی، و ضعف در هدایت سرمایه‌گذاری‌ها باشد.

عدم استقلال در تصمیم‌گیری: ممکن است در برخی موارد، تصمیم‌گیری‌های حوزه سینما تحت تأثیر فشارهای سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی خارج از بدنه وزارتخانه قرار گیرد، که این امر نیز می‌تواند مانع از اتخاذ سیاست‌های مستقل و پایدار شود.

بازنگری جدی در رویکردها، ساختارها و سیاست‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حمایت مؤثر از سینمای اجتماعی و فرهنگی، امری حیاتی است. این بازنگری باید با هدف ایجاد تعادل در سبد اکران، تشویق تنوع ژانر، ارتقاء کیفیت محتوایی، و تقویت ارتباط سینما با جامعه صورت پذیرد. بدون این بازنگری، انتظار تحول اساسی در وضعیت سینمای ایران، دور از دسترس خواهد بود.

آمار اولیه فروش سینمای ایران، هرچند از افزایش تعداد مخاطبان حکایت دارد، اما تحلیل‌های کارشناسانه و وضعیت اکران، تصویری روشن و در عین حال نگران‌کننده از سینمای فعلی ارائه می‌دهد. در این تصویر، کمدی‌های تجاری با اتکا به مضامین سطحی، شوخی‌های تکراری و گاه سخیف، گیشه را در دست گرفته‌اند و بخش قابل توجهی از فضای فرهنگی و ذهنی مخاطبان را اشغال کرده‌اند. در مقابل، سینمای اجتماعی، فرهنگی و هنری، که وظیفه انعکاس واقعیت‌های جامعه، طرح مسائل عمیق، و ارائه نگاهی نقادانه و تأمل‌برانگیز به مسائل فرهنگی و اجتماعی را بر عهده دارد، در سایه نابرابری در اکران، کمبود حمایت، و فشارهای احتمالی، با چالش‌های جدی روبرو است.

شکاف میان وعده‌هایی که به طور مداوم از سوی مسئولان سینمایی مبنی بر رونق‌بخشی به سینمای ملی، حمایت از تنوع ژانر، و رفع نابرابری‌ها در اکران و تولید شنیده می‌شود، با واقعیت‌های موجود، به وضوح قابل مشاهده است. این شکاف، نه تنها باعث سرخوردگی اهالی سینما و جامعه فرهنگی می‌شود، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای متولی را نیز تضعیف می‌کند.

نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این میان، همچنان محل پرسش و نقد است. به نظر می‌رسد انفعال یا ناکارآمدی در سیاست‌گذاری کلان و اجرای برنامه‌های حمایتی مدون، زمینه را برای تسلط کمدی‌های عامه‌پسند و از رونق افتادن سینمای جدی فراهم آورده است. این وضعیت، فرصت‌های دیده شدن و تاثیرگذاری سینمای اجتماعی را محدود کرده و باعث شده است که سینما از رسالت اصلی خود در پرداختن به دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی دور شود.

این وضعیت نه تنها بر سبد فرهنگی مخاطبان و کیفیت تجربه‌ی سینمایی آن‌ها تأثیر می‌گذارد، بلکه بازتاب‌های بین‌المللی نیز دارد. همانطور که حساسیت نسبت به محتوای کمدی در عرصه جهانی نشان می‌دهد، سینما ابزاری قدرتمند برای انتقال پیام، نمایش هویت فرهنگی، و حتی ایجاد دیپلماسی فرهنگی است. نادیده گرفتن این جنبه‌ها و تمرکز صرف بر جنبه تجاری و سرگرمی، سینمای ایران را از دستیابی به جایگاه شایسته خود در عرصه بین‌المللی باز می‌دارد.

برای خروج از این وضعیت و دستیابی به چشم‌انداز آینده‌ای روشن‌تر برای سینمای ایران، بازنگری اساسی در رویکردهای کلان سینمایی ضروری است. این بازنگری باید با معیارهای مشخص و شفافی صورت پذیرد:

صداقت در ارزیابی وعده‌ها: مسئولان باید با صداقت و شفافیت، وضعیت موجود را ارزیابی کرده و وعده‌هایی که توان اجرای آن‌ها را ندارند، اعلام نکنند.

شفافیت در تخصیص بودجه‌ها و حمایت‌ها: سازوکارهای تخصیص بودجه، یارانه و تسهیلات باید کاملاً شفاف و بر اساس معیارهای کیفی و هنری باشند، نه بر اساس روابط و فشارهای غیرفرهنگی.

قاطعیت در اجرای سیاست‌های حمایتی از سینمای اجتماعی و فرهنگی: لازم است سیاست‌های حمایتی هدفمند و مؤثری برای تولید، اکران و توزیع فیلم‌های اجتماعی، فرهنگی و هنری تدوین و با قاطعیت اجرا شود. این حمایت‌ها باید شامل تسهیلات بانکی، کمک‌های تولید، و تضمین اکران مناسب باشد.

اصلاح ساختار اکران: برای رفع نابرابری در اکران، لازم است سازوکارهای نظارتی و اجرایی قوی‌تری ایجاد شود تا سبد اکران، متناسب با تنوع ژانرها و نیازهای مخاطبان بالانس شود.

تقویت نظارت بر محتوا: در کنار حمایت، نظارت بر محتوای فیلم‌ها، خصوصاً در حوزه کمدی، برای جلوگیری از ابتذال و سخیف‌گویی، امری ضروری است.

در غیر این صورت، سینمای ایران همچنان در گرداب کمدی‌های سطحی گرفتار خواهد ماند و از رسالت اصلی خود در پرداختن به دغدغه‌های اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و هویتی جامعه باز خواهد ماند. سینمای ۱۰۰ روزه با وعده‌های چند دهه‌ای، تصویری تلخ از یک فرصت از دست رفته است که نیازمند اصلاحات اساسی و همت جدی مسئولان و جامعه سینمایی است.

سینمای ایران از آغاز روی کار آمدن دولت چهاردهم، شاهد فراز و نشیب‌های فراوانی در سیاست‌گذاری‌ها، تولیدات و چشم‌اندازهای خود بوده است. از وعده‌هایی که برای رونق گیشه و بازگشت سینمای اجتماعی داده شد تا واقعیت‌های اکران و چالش‌های مدیریتی.