ژانر پلیسی سینمای ایران؛ سیر دگرگونی از معمای دهه ۸۰ تا اکشن پلتفرمی

به گزارش خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ تصویر پلیس ایرانی در ۲۰ سال گذشته، مسیری پرپیچ‌وخم را طی کرده است؛ از کاراکترهای انسانی و کارآگاهی دهه ۸۰، با لباس رسمی، گفتار سازمانی و قصه‌های معمایی، تا قهرمانان سرد، بی‌لباس، و گاهی با ادبیات آمریکایی در سریال‌های نمایش خانگی. این تغییر عمدتاً نه بر پایه تجربه و فرهنگ بومی، بلکه بر اساس شمایل هالیوودی و کپی‌برداری از آمریکا شکل گرفته و نتیجه آن، افت ارتباط عاطفی و شناختی مخاطب با پلیس واقعی است. این گزارش به تشریح این سیر تحول تاریخی و تأثیرات آن بر هویت‌بخشی به ژانر پلیسی در رسانه ایران می‌پردازد.

دهه ۸۰ معمایی ـ قصه‌گو

این دهه نقطه طلایی ژانر پلیسی تلویزیون ایران بود. در این دوره، پلیس بیشتر یک کارآگاه ذهنی و روایتی بود تا یک نیروی عملیاتی تمام‌عیار. تمرکز اصلی بر حل یک "معما" بود و عناصر پلیسی در خدمت روایت داستانی قرار داشتند.

سریال پلیس جوان، داستان پیچیده قتل پدر یونس و مسیر کارآگاه شهاب حسینی (با بازی شهاب حسینی) نمونه‌ای عالی از پلیس جوان، با انگیزه و درگیر در یک معمای خانوادگی و سازمانی بود.

سریال خواب و بیدار، این مجموعه با محوریت ناتاشای فخیم‌زاده (با بازی رؤیا تیموریان) و تلاش او برای برقراری عدالت و تعقیب باندهای مسلح، ترکیب جالبی از درام خانوادگی و اکشن محدود بود.

سریال های کلانتر و ساختمان ۸۵، این سریال‌ها بیشتر بر جنبه‌های سازمانی و رویه‌های کاری پلیس در تحقیقات تمرکز داشتند.

اثر اجتماعی

با توجه به ویژگی های سریال های پلیس، جنایی دهه 80 که معمای مرکزی قوی و کشش داستانی وابسته به حل این معما بود، نه صرفاً تعقیب و گریز یا درگیری فیزیک، همچنین پلیس در اینجا یک متفکر بود که با استفاده از شواهد و منطق، به نتیجه می‌رسید و پلیس همیشه با لباس فرم، در اداره یا مأموریت دیده می‌شد و رعایت سلسله‌مراتب سازمانی در دیالوگ‌ها و رفتارها مشهود بود و نیز کاراکترها انسانی بودند، ضعف‌ها و دغدغه‌های شخصی داشتند که ارتباط مخاطب را تسهیل می‌کرد، این دوره توانست تصویر قابل اعتمادی از پلیس ایرانی ارائه دهد که به قوانین پایبند است و از دانش خود برای حل مشکلات استفاده می‌کند. این بازنمایی، خاطره جمعی مثبتی ایجاد کرد و فاصله عاطفی بین مردم و نیروی انتظامی را کاهش داد.

واقع‌گرایی دراماتیک سریال های دهه 90

در این دهه، با افزایش کیفیت تولیدات تلویزیونی و نیاز به جذب مخاطب در رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای، ژانر پلیسی به سمت تلفیق درام و اکشن رفت. پلیس همچنان تلویزیونی بود اما نقش میدانی‌تری ایفا می‌کرد.

سریال هوش سیاه، تمرکز بر جرایم سایبری و نمایش پیچیدگی‌های فنی در کنار شخصیت منفی محوری چون کیکاووس پاکیده، گامی در جهت به‌روزرسانی ژانر بود.

سریال دیوار، با بازی مهدی سلطانی، تلاشی برای نمایش سختی‌های مأموریت‌های میدانی پلیس در حوزه‌های جرم و جنایت خشن‌تر صورت گرفت.

سریال های میکائیل و نوار زرد، این آثار اکشن بیشتری داشتند و پلیس را در موقعیت‌های پرخطرتر نشان دادند.

ویژگی‌های اصلی پلیس دهه ۹۰

ترکیب روایت و اکشن: داستان‌ها دارای هسته معمایی بودند اما برای حفظ جذابیت، از صحنه‌های اکشن طراحی‌شده (معمولاً محدودتر از استانداردهای هالیوودی) استفاده می‌کردند.

نمایش کار پلیس در میدان واقعی: مأموریت‌ها اغلب در محیط‌های شهری و برخورد مستقیم با مجرمان به تصویر کشیده می‌شد.

حفظ ساختار سازمانی: با وجود اکشن، لباس کامل، گفتار رسمی و رعایت چارچوب‌های سازمانی حفظ شده بود.

این دوره توانست تعادلی بین واقعیت میدان پلیس و نیازهای دراماتیک تلویزیون ایجاد کند؛ پلیس به‌عنوان یک نیروی قدرتمند و مقتدر اما منضبط بازنمایی شد.

 دوران امنیتی ـ سیاسی

اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۱۴۰۰، تحت تأثیر تحولات منطقه‌ای و نیاز به بازنمایی قدرت ملی، ژانر پلیسی به‌شدت متمایل به ژانر امنیتی و جاسوسی شد.

در سریال گاندو تمرکز کامل بر پرونده‌های واقعی و عملیات‌های اطلاعاتی در خارج از مرزها، با محوریت پرونده‌هایی مانند جیسون رضاییان صورت گرفت.

در سریال آسمان من روایت از منظر امنیت پرواز و نهادهای اطلاعاتی، با ترکیب گسترده‌ای از واقعیت و تخیل اتفاق افتاد.

تعبیر وارونه یک رویا با ورود مستقیم به مباحث جاسوسی و تقابل با سرویس‌های خارجی تلاش کرد بخشی از حقیقت سرویس های جاسوسی و روند مبارزه با آنها را به نمایش بگذارد.

در این دوره تمرکز بر پرونده‌های واقعی و ملی بوده و داستان‌ها مستقیماً به مسائل امنیت ملی گره خورده بودند. همچنین هدف اصلی این آثار، نمایش توانمندی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در برابر تهدیدات خارجی بود و نیز شخصیت پلیس اغلب تحت‌الشعاع مأموریت و پیام سیاسی قرار می‌گرفت.

این رویکرد اعتبار پلیس و نهادهای اطلاعاتی را در بُعد ملی تقویت کرد، اما باعث شد جذابیت‌های ژانر جنایی محض (مانند معمایی یا کارآگاهی فردی) کاهش یابد و کاراکترها از تعاملات روزمره و شخصی فاصله بگیرند.

ظهور سریال های پلیسی در نمایش خانگی و VOD/ قهرمان‌سازی هالیوودی

ورود پلتفرم‌های نمایش خانگی (VOD) مسیر تحول ژانر را به‌شدت دگرگون کرد و آن را از تلویزیون جدا ساخت. این تولیدات به دلیل نبود نظارت مستقیم و تمایل به جذب مخاطب سریع، به سمت کپی‌برداری‌های سطحی از فرمول‌های موفق غربی متمایل شدند.

سریال پوست شیر، شاید شاخص‌ترین نمونه باشد که با محوریت انتقام، یک درام جنایی با ساختار تعلیقی بالا بود. اگرچه پلیس در آن نقش داشت، اما قهرمان اصلی (نعیم) خارج از سیستم بود و پلیس بیشتر نقش نیروی کمکی یا ممانعت‌کننده را ایفا می‌کرد.

سریال افعی تهران، تمرکز پیمان معادی بر نقش یک کارگردان درگیر با پرونده قاتل کودک‌آزار، پلیس رسمی را عملاً به حاشیه راند و کارآگاه فردی جایگزین نهاد سازمانی شد.

فیلم های سینمایی اثرگذار ژانر پلیسی - جنایی

فیلم سینمایی متری شیش و نیم یکی از جذاب‌ترین فیلم های ایرانی پلیسی است که داستانی جذاب و پرهیجان در دنیای مبارزه با مواد مخدر را روایت می‌کند. نیروی انتظامی به دنبال یکی از بزرگترین فروشندگان مواد مخدر به نام ناصر خاکزاد است و فیلم داستان تعقیب و گریز میان او و سرگرد صمد را نشان می‌دهد. ناصر خاکزاد با بازی نوید محمدزاده که یک شخصیت منفی پیچیده و تأثیرگذار است، درگیر فراری است که برای نجات جان و خانواده‌اش انجام می‌دهد. در این میان، نیروی انتظامی پس از مدت‌ها تلاش موفق می‌شود تا او را دستگیر کند. اما داستان هنوز به پایان نرسیده و در ادامه، فیلم وارد تحلیل شخصیت ناصر خاکزاد و دلایل گرایش او به دنیای مواد مخدر و قاچاق می‌شود.

متری شش و نیم با ایجاد تعادل بین اکشن، درام و تحلیل شخصیت‌ها، یکی از بهترین فیلم‌های پلیسی ایرانی است که توانست در گیشه موفقیت چشمگیری کسب کند و جوایز بین‌المللی زیادی را نیز از آن خود کند. این فیلم با بودجه بالای خود، توانست استانداردهای سینمای پلیسی هالیوود را در سینمای ایران رعایت کند و در عین حال توجه به مسائل اجتماعی و پیچیدگی‌های درونی شخصیت‌ها را در دستور کار قرار دهد.

فیلم بی‌بدن یکی از فیلم‌های پلیسی سینمای ایران بر اساس یک داستان معمایی و جنایی ساخته شده است که داستانی پر از تنش‌های روانی و اجتماعی را روایت می‌کند. در این فیلم، پس از وقوع یک قتل مرموز، خانواده‌های مقتول و قاتل درگیر فرآیند پیچیده‌ای از کشف حقیقت و مواجهه با نتایج فاجعه‌بار آن می‌شوند. سارا مقدم، مادر مقتول، در تلاش است تا عدالت را برای دخترش به دست آورد، در حالی که محسن شکوهی، فردی که خود را درگیر این پرونده می‌بیند، به دنبال پرده‌برداری از رازهایی است که این جنایت را به هم مرتبط می‌کند. فیلم در عین حال با سوالات اجتماعی و قضائی روبرو می‌شود که توانایی سیستم قضایی در مواجهه با بحران‌ها و مشکلات اجتماعی را به چالش می‌کشد.

بی بدن یک فیلم سینمایی جنایی ایرانی است که در تلاش برای برجسته کردن بحران‌های اجتماعی و انسانی است. کارگردانی مرتضی علیزاده با استفاده از جزئیات دقیق و ساختار داستانی پیچیده، تلاش کرده تا مخاطب را در دنیای داستان غرق کند. بازیگری در این فیلم، به‌ویژه بازی‌های نوید پورفرج، سروش صحت و گلاره عباسی، از نقاط قوت فیلم به شمار می‌رود، اما انتقاداتی نیز به بازی الناز شاکردوست وارد است.

فیلم سینمایی کت چرمی یکی از بهترین فیلم های سینمایی پلیسی ایرانی جدید است. این فیلم داستان مردی به نام فرهمند (با بازی جواد عزتی) را روایت می‌کند که پس از از دست دادن دخترش بر اثر اعتیاد، به دنبال رفیعی (با بازی صابر ابر) می‌رود؛ مردی که در پوشش یک موسسه خیریه از دختران نوجوان فراری سوءاستفاده کرده و آنها را به دنیای مواد مخدر می‌کشاند. این داستان هیجان‌انگیز و پرتنش، در آغاز خود مخاطب را با سرعت به دل ماجرای پیچیده‌ای می‌برد، اما در میانه راه، ریتم داستان کمی کندتر می‌شود. کت چرمی فیلمی است که علاوه بر ارائه یک داستان جنایی، به عمق شخصیت‌ها و تحولات درونی آن‌ها نیز توجه دارد. در این فیلم، شاهد شکل‌گیری شخصیت‌های قهرمان و ضدقهرمان پیچیده‌ای هستیم که تعاملات آن‌ها داستان را جذاب و پرتنش می‌سازد.

کت چرمی به رغم برخی ضعف‌ها در ریتم و دیالوگ‌های کمی شعاری، در طراحی شخصیت‌ها و خلق دنیای داستانی خود موفق عمل کرده است. شخصیت‌های قوی و پیچیده، به ویژه نقش‌های فراموش‌نشدنی عیسی و رفیعی، از ویژگی‌های برجسته این فیلم به شمار می‌آیند. در این اثر، بازی‌های درخشان سارا حاتمی، صابر ابر و ستاره پسیانی تحسین‌برانگیز است، هرچند جواد عزتی نتواسته است مثل همیشه درخشش لازم را داشته باشد و کمی بی‌روح و سطحی‌تر از روال معمول خود ظاهر شده است.

فیلم سینمایی علفزار نیز یکی از فیلم های پلیسی ایرانی جدید بوده و اثری تأثیرگذار و برگرفته از واقعیت‌های اجتماعی است که با روایت چندین پرونده قضایی و پرداختن به موضوعات حساس، مخاطب را درگیر می‌کند. داستان فیلم با یک عملیات پلیسی آغاز می‌شود؛ جایی که تیر هوایی یک مأمور برای تهدید فروشنده مواد مخدر، به اشتباه جان یک کودک را می‌گیرد. این صحنه، شروعی نفس‌گیر برای فیلم است اما هسته اصلی داستان به پرونده‌ای پیچیده و حساس مرتبط است.

در این پرونده، قاضی‌ای که در تلاش برای انتقالی به تهران است، با ماجرای تجاوز گروهی در یکی از باغات اطراف شهر مواجه می‌شود. این فاجعه، که برگرفته از پرونده‌ای واقعی است، روایتگر حمله گروهی به چند زن در برابر چشم فرزندان و همسرانشان است. قاضی باید در برابر موانع قانونی و فشارهای مقامات بانفوذ، عدالت را اجرا کند.

علفزار فیلم سینمایی جنایی ایرانی با پرداختن به موضوعاتی همچون تجاوز، اعتیاد و فشارهای اجتماعی، تصویری واضح از معضلات جامعه ارائه می‌دهد. فیلم از لحاظ درام و کشش داستانی، بسیار موفق عمل کرده و شخصیت‌پردازی‌های دقیق آن، از جمله بازی برجسته پژمان جمشیدی در نقش قاضی و صدف اسپهبدی در نقش یک زن معتاد، توانسته‌اند تحسین منتقدان را برانگیزند.

تفاوت اصلی میان دوره‌های تلویزیونی (دهه‌های ۸۰ و ۹۰) و دوره VOD در میزان بومی‌سازی است. در دوره‌های اولیه، اگرچه سریال‌ها کامل نبودند، اما تلاش برای نمایش سلسله‌مراتب، تشکیلات و نحوه برخورد با ارباب رجوع (مخاطب عام) وجود داشت. این امر یک پل شناختی بین نیروی انتظامی و مردم ایجاد می‌کرد.

در مقابل، سریال‌های VOD پلیسی را به یک «کاراکتر» یا «سوپراستار» با قابلیت‌های مافوق استاندارد تبدیل می‌کنند. در این آثار، اگر پلیس شکست بخورد، به دلیل ضعف سازمانی نیست، بلکه به این دلیل است که سیستم در برابر قهرمان فردی (که اغلب خارج از سیستم عمل می‌کند) ناتوان است. این الگو ریشه در سریال‌هایی مانند Dexter یا Homeland دارد که در آن قهرمان، مرزهای اخلاقی و سازمانی را زیر پا می‌گذارد تا به هدف برسد. در بستر ایران، این امر باعث می‌شود مخاطب نهاد رسمی پلیس را نادیده بگیرد و صرفاً به کاراکترهایی مانند «سعدی» یا «افعی» به چشم قهرمان یا ضدقهرمان نگاه کند.

الگوبرداری از تکنیک‌های اکشن هالیوودی

استفاده از تدوین سریع  و کار با دوربین دستی در ژانر جنایی VOD، در حالی که از نظر بصری جذاب است، با ماهیت پرونده‌های جنایی ایرانی که بیشتر مبتنی بر ردیابی و کار اطلاعاتی هستند، همخوانی ندارد.

در یک پرونده جنایی، احتمال کشف شواهد باید با زمان صرف‌شده متناسب باشد. در فرمول‌های هالیوودی، این زمان غالباً فشرده شده و پلیس به شکلی غیرواقعی سریعاً به نتیجه می‌رسد.

مسیر تحول تصویر پلیس ایرانی، از یک کارآگاه قصه‌گوی انسانی به یک قهرمان اکشن بی‌روح که شبیه به بازنمایی‌های آمریکایی است، نشان‌دهنده یک بحران هویتی در ژانر است. اگر این روند با اصلاحات فرهنگی و مشاوره دقیق به مسیر بومی بازنگردد، خطر از دست رفتن کامل هویت ژانر پلیسی ایرانی در برابر تولیدات وارداتی وجود دارد.

پلتفرم‌های VOD هزینه‌های بالاتری برای جذب مخاطب می‌پردازند و در این راه، اولین چیزی که قربانی می‌شود، حفظ اصالت فرهنگی و سازمانی نهادهای امنیتی است.

بازگشت به مشاوران پلیسی در تولیدات: الزام حضور مشاوران واقعی پلیس (نه صرفاً ناظران حراستی) برای درک جزئیات سازمانی و رویه‌های کار در محیط واقعی.

آموزش جزئیات بومی رفتاری و بصری به عوامل: نویسندگان و کارگردانان باید با جزئیات لباس، اصطلاحات و سلسله‌مراتب پلیس ایران آشنا شوند تا از کلیشه‌های ترجمه‌ای فاصله بگیرند.

تلفیق درام و واقعیت با حفظ هویت ایرانی: پذیرش این واقعیت که پلیس ایران لزوماً درگیر تعقیب و گریز با هلیکوپتر نیست، بلکه بخش عمده‌ای از کار او شامل داسکوپ (تشخیص نیت مجرم) و تحقیقات محلی است.

مقررات مشاوره‌ای الزام‌آور برای سریال‌های پلیسی نمایش خانگی: نهادهای نظارتی باید اطمینان حاصل کنند که هرگونه اقتباس از ژانر پلیسی، حداقل الزامات نمایش صحیح سازمانی را رعایت کند، به‌ویژه در مواردی که با نهادهای رسمی کشور در ارتباط است.

بازگشت به اصالت، شرط بقای ژانر پلیسی در رسانه ایران است.

طی دو دهه، تصویر پلیس در رسانه‌های ایرانی از کاراکترهای قانونمند و نزدیک به فرهنگ بومی به چهره‌های سرد، خشن و وارداتی در سریال‌های نمایش خانگی رسیده است؛ روندی که با کپی‌کاری از الگوهای هالیوودی، هویت ژانر پلیسی را فرسوده و سرمایه اعتماد عمومی به پلیس را در آستانه فروپاشی قرار داده است.