خاطرات فرمانده دفاع مقدس در کتاب «پروازهای بی‌بازگشت»

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ کتاب «پروازهای بی‌بازگشت» خاطرات سیدمحسن خوشدل از هشت سال دفاع مقدس است. نویسنده کتاب در مقدمه آن نوشته است: «سیدمحسن خوشدل را از پاییز ۱۳۶۳ تا کنون می‌شناسم. نام او از همان ابتدا با واژۀ مالیوتکا (موشک ضد تانک) عجین و همراه بود. من در زمان جنگ، این امکان را داشتم که چندین ماه از نزدیک شاهد تلاش‌های بی‌وقفۀ او در زمینۀ برپایی کلاس‌های آموزشی مالیوتکا برای جوانان مستعد بسیجی و سپاهی باشم. اتاق سیمولاتور واقع در طبقه اول ساختمان ذوالفقار در پادگان دوکوهه، همواره با نام خوشدل شناخته می‌شد. او در صحنه‌های نبرد نیز همیشه سربلند و موفق بود. انهدام ده‌ها تانک و نفربر و ده‌ها خودروی نظامی، تنها بخشی از کارنامۀ درخشان او در هشت سال دفاع مقدس است.

سیدمحسن خوشدل در طول سال‌های حضورش در دفاع مقدس، هفت بار مجروح می‌شود که سخت‌ترین آن، مربوط است به خرداد ۱۳۶۷ و واپسین روزهای جنگ.

در اردیبهشت ۱۴۰۱ تدوین و نگارش خاطرات جنگ سیدمحسن خوشدل از سوی مرکز اسناد و تحقیقات جنگ سپاه، به من پیشنهاد شد. این پیشنهاد به دو دلیل برایم جذابیت داشت. ابتدا اینکه در میان خاطرات جنگ، به ندرت با آثاری روبه‌رو می‌شویم که عملکرد واحدهای موشکی ضدزره در هشت سال دفاع مقدس را به تصویر کشیده باشند و چنین فرصتی مرا وا می‌داشت که به اندازه وسع خود، در انعکاس این عملکرد، نقشی ایفا کنم. اما دلیل دوم، شخص محسن خوشدل بود. بی‌تردید، در روایت شکل‌گیری و گسترش واحدهای ضدزره در طول جنگ تحمیلی، از نام او نمی‌توان گذشت. محسن خوشدل علاوه برآنکه استادکار به تمام معنا مالیوتکاست و سابقه‌ای منحصربه‌فرد در انهدام تانک‌های عراقی دارد، در زمینه پرورش تیراندازهای موشک‌اندازهای ضدتانک در بسیاری از یگان‌های پیاده نیز شهره است.

برای شروع فایل‌های تصویری سیزده جلسه مصاحبه در اختیارم قرار گرفتند. این مصاحبه‌ها را نادر مخلق‌آذر، از سوی موسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه محمد رسول الله(ص)، دربازه زمانی اردیبهشت ۱۳۹۲ تا آبان ۱۳۹۳ به انجام رسانده بود. در این جلسات، سیدمحسن خوشدل خاطرات زندگی خود را تا مقطع پایان جنگ تحمیلی روایت کرده بود. تمامی سیزده جلسه را که در مجموع پانزده ساعت بود، به دقت دیدم. مصاحبه‌های خوبی بودند، اما برای بیان جزئیات و روایت برخی حوادث مغفول، تصمیم گرفتم که خود نیز با صاحب خاطرات گفت‌وگو کنم. نهم خرداد ۱۴۰۱ نخستین مصاحبه من با سیدمحسن خوشدل شکل گرفت و آبان همان سال با دهمین گفت‌وگو، کار را به پایان بردیم. مجموع این جلسات، ۲۴ ساعت به درازا کشید. نگارش کتاب در آذر ۱۴۰۱ آغاز شد و تیر ۱۴۰۲ به پایان رسید...»

این کتاب دارای پنج فصل و در پایان بیش از ۴۰ صفحه تصویر از عکس‌ها و مدارک سال‌های دفاع مقدس است.

در فصل اول با عنوان «سفر به سرزمین رویاها» زیرفصل‌های «آغاز، عملیات فتح مبین، عملیات بیت‌المقدس، عملیات رمضان، ورود به دنیای ضدزره، عملیات مسلم‌بن‌عقیل و عملیات والفجر مقدماتی»، در فصل دوم با عنوان «مسافران باغ هوگانی» زیر فصل‌های «عملیات وافجر۱، عملیات والفجر۳، بمو، عملیات والفجر۴، عملیات خیبر»، در فصل سوم با عنوان «نبرد با غول‌های پولادین جزیره» زیرفصل‌های «طرح شهید نادری، عملیات بدر، آموزش و ارتقا و عملیات والفجر ۸»، در فصل چهارم با عنوان «پزشک خیابان هارلی»، زیرفصل‌های «انگلستان اعزام اول، عملیات کربلای۱ و انگلستان اعزام دوم»، و در فصل پنجم با عنوان «آخرین زخم»، زیرفصل‌های عملیات نصر ۷، ازدواج و عملیات بیت‌المقدس ۷» جای دارد.

قسمتی از متن کتاب:

آن شب داخل قرارگاه تاکتیکی، پالیزبان به من خبر داد که حاج همت از کار امروزت، راضی بوده، و به کابلی گفته که «تا می‌تونین از این خوشدل‌ها درست کنین. این‌جور مالیوتکاچی‌ها به دردمون می‌خورن.» این خبر خیلی خوشحالم کرد؛ چراکه وقتی رضایت فرمانده لشکرت را تامین کنی، یعنی وظیفه‌ات را خوب انجام داده‌ای.

ما که برای استراحت به قرارگاه برگشتیم، محمدکرمانشاهی و مهدی کرمی به جای ما راهی خط مقدم شدند. آن‌ها هم قبضۀ مالیوتکا در اختیار داشتند؛ همان قبضۀ ابتکاری موسوم به طرح شهید ناهیدی. صبح روز بعد خبر آوردند که محمد کرمانشاهی بر اثر اصابت ترکش خمپاره، به شهادت رسیده است. این خبر تحمل روزگار را برایم سخت کرد؛ اما سخت‌تر از آن زمانی بود که پالیزبان ازمن خواست تا خبر شهادت محمد را به برادر بزرگترش، پیمان برسانم. محمد مثل من تیرانداز مالیوتکا بود و پیمان یکی از کمک‌های من محسوب می‌شد. پیمان داخل سنگر بود و من با خودم کلنجار می‌رفتم که چطور شهادت برادرش را به زبان بیاورم. وارد سنگر شدم.

دو لیوان برداشتم. آن‌ها را پر از آب جوش کردم و شیر خشک هم داخلشان ریختم. بادو لیوان شیر داغ رفتم و کنار پیمان نشستم. سر صحبت را باز کردم و کم‌کم وارد اصل ماجرا شدم و با هر مصیبتی بود به او گفتم که برادرش دیشب، به شهادت رسیده است. به محض شنیدن خبر سرش را به زیر انداخت و برای چند دقیقه ساکت ماند. بعد آرام سرش را بلند کرد. به صورتم خیره شد و آهسته گفت: «راست می‌گی سید؟» سکوت من سخت‌ترین راستی بود که در طول حیاتم گفته بودم. پیمان حرف دیگری نزد و فقط در یک لحظه، اشک از هر دو چشمش سرازیر شد. تنهایش گذاشتم تا با خودش خلوت کند. کمی بعد برگشتم و از او خواستم تا به خانه برود و پیگیر مراسم دفن برادرش باشد. او هم وسایلش را جمع کرد و رفت.(صفحه ۱۲۱ و ۱۲۲)

کتاب «پروازهای بی‌بازگشت» نوشته مصطفی رحیمی، در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ تحریر و در ۳۰۴ صفحه، با شمارگان هزار نسخه، در سال ۱۴۰۲ توسط نشر مرز وبوم منتشر شد

کتاب «پروازهای بی‌بازگشت» خاطرات سیدمحسن خوشدل از هشت سال دفاع مقدس، در نتیجه ساعت‌ها مصاحبه نویسنده با این فرمانده جانباز و استفاده از اسناد و مدارک سال‌های جنگ تهیه شده است.