پلتفرم‌های نمایشی؛ معلق میان فرهنگ و اقتصاد/ توجیه ابتذال در نمایش خانگی با عنوان تاکتیک جذب مخاطب

محمدمهدی مومنی ها کارشناس رسانه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا عنوان کرد: با روند گسترش پلتفرم‌ها و شبکه نمایش خانگی به ویژه در عرصه سریال و رئالیتی‌شوها، شاهد افزایش تولیدات در این زمینه هستیم. به  نوعی که هر روز و با اتمام یک برنامه یا سریال، برنامه بعدی آغاز می‌شود و این چرخه ادامه دارد. عموما مخاطب در این گونه سریال یا رئالیتی‌شوها شاهد یک نوع دوگانگی در بحث تولید آثار نمایشی است. در تلویزیون که پیش از شروع پلتفرم‌ها اکثرا تولید آثار را بر عهده داشت، قوانین تنظیم گری موجود بود که عوامل ساخت می‌بایست به آن عمل می‌کردند. از نوع پوشش بازیگران گرفته تا محتوایی که به خورد مخاطب داده می‌شود، در چهارچوبی قرار داشت تا علاوه بر حفظ قوانین، روایتی منسجم نیز ارائه شود.

وی با اشاره به رشد شتاب‌زده شبکه نمایش خانگی در ایران گفت: اگرچه در ظاهر جلوه‌ای از تقاضای گسترده مردم برای محتواهای متنوع و واقع‌گرایانه دارد، اما در ژرفای خود نشانه‌ای از انتقال ناگهانی بخشی از میدان رسانه‌ای به عرصه‌ای نیمه‌ساختار‌یافته و تازه‌تأسیس است. این پدیده ترکیبی از دو عامل است: نخست، خلأهای ساختاری در نظام جریان‌سازی رسمی که موجب گردید برخی گروه‌ها در خارج از چتر رسانه ملی، خودکفا و بی‌قاعده عمل کنند؛ و دوم، گرایش طبیعی مخاطب به تنوع محتوا که در غیاب سازمان‌دهی مناسب از سوی نهادهای مرجع، به شکل شتاب‌زده و گاه غیرمنسجم بروز کرد. اما در این میان، نکته‌ای مغفول اما بنیادین وجود دارد: صداوسیما در ذات خود رقیب نمایش خانگی نیست؛ بلکه حامی، هدایت‌گر و تنظیم‌کننده مسیر رشد آن است. مأموریت رسانه ملی، پرورش ذائقه عمومی و پاسداشت فرهنگ ایرانی‌اسلامی است؛ و هر پلتفرمی که در این مسیر حرکت کند، از منظر صداوسیما بخشی از خانواده رسانه‌ای کشور محسوب می‌شود، نه رقیب.

مومنی ها بیان کرد: صداوسیما با ایجاد نهاد تنظیم‌گر ساترا، درصدد بود تا فضای نمایش خانگی را از آشفتگی به سمت بلوغ هدایت کند؛ یعنی نه در پی انحصار، بلکه در پی صیانت از اعتبار صنف رسانه و جلوگیری از انحراف محتوایی است. هدف کلان این سیاست، هم‌افزایی میان رسانه ملی و پلتفرم‌های خصوصی است تا مجموعه رسانه‌ای ایران بتواند با انسجام و هویت واحد، پاسخگوی نیاز متکثر اما سالم جامعه باشد. به بیان دیگر، اگر رشد پلتفرم‌ها را فرزندِ نیازِ نو به روایت تازه بدانیم، صداوسیما پدرِ دانا و حامیِ رشدِ این فرزند است؛ پدری که نه از رقابت، بلکه از انحراف فرهنگی بیم دارد، و با ساز‌وکارهای قانونی، آموزشی و حمایتی، می‌کوشد این فرزند تازه‌پا را به بلوغ «مسئولیت فرهنگی و حرفه‌ای» برساند. این هم‌افزایی هوشمندانه میان رسانه ملی و پلتفرم‌های نمایش خانگی، اگر در مسیر سیاست‌گذاری واحد و اخلاق‌محور پیش رود، می‌تواند بنیان‌گذار دوره‌ای تازه از رسانه ایرانیِ هم‌دل و مسئول باشد؛ رسانه‌ای که صدای واحد مردم را در قالب‌های متفاوت، اما با یک روح مشترک ــ هویت ایرانی ــ به جهان مخابره کند.

توجیه ابتذال به‌عنوان تاکتیک جذب مخاطب

وی افزود: توجیه ابتذال به‌عنوان تاکتیک جذب مخاطب، انحرافی خطرناک است. چنین نگرشی، رسانه را از کارکرد تربیتی و فرهنگی خود به سکوی صرفاً تجاری بدل می‌کند. وظیفه پلتفرم‌ها رقابت در خلاقیت، کیفیت، و حقیقت اجتماعی است؛ نه در تحریک احساسات سطحی. تحلیل درست پدیده‌ای چون «ابتذال» در شبکه نمایش خانگی تنها در صورتی ممکن است که با نگاه سازنده و مسئول‌محور رسانه ملی صورت گیرد، نه با منطق صرفاً بازاری یا رقابت عددی برای جذب مخاطب. در این چارچوب، باید در نظر داشت که مخاطب ایرانی صرفاً مصرف‌کننده نیست، بلکه حامل هویت، باور و سرمایه فرهنگی است؛ بنابراین تلاش برای جلب نظر او از مسیر تحریک حسی یا رفتارهای خلاف عفت عمومی، نه خلاقیت رسانه‌ای بلکه کوتاه‌نگری فرهنگی است.

این کارشناس رسانه خاطرنشان کرد:‌ توجیه ابتذال در آثار نمایشی به‌عنوان «تاکتیک جذب مخاطب» در واقع راه میان‌بُر و سطحی برای جبران ضعف در متن، روایت و تفکر هنری است. در نگاه رسانه ملی، هنر اصیل بر پایه‌ اندیشه، زیبایی و معنا ساخته می‌شود، نه بر محور اغوا. جامعه‌ای که با چنین محتواهایی تغذیه شود، ابتدا حساسیت اخلاقی خود را از دست می‌دهد و در گام بعدی، معیارهای سلیقه و قضاوت فرهنگی‌اش فرسوده می‌گردد. در نهایت، مخاطب به جای رشد، به تماشاگر منفعل تبدیل می‌شود؛ و این دقیقاً خلاف فلسفه تربیتی رسانه در ایران است. رسانه ملی همواره بر پایه‌ی نگاه تربیتی و پیش‌برنده به فرهنگ عمومی عمل کرده است؛ یعنی محتوا را نه ابزاری برای افزایش دیده‌شدن، بلکه زمینه‌ای برای رشد فکری جامعه می‌داند. در چنین رویکردی، رقابت با پلتفرم‌ها بر سر عدد مخاطب هیچ معنا ندارد؛ بلکه رقابت بر سر سهمِ تربیت و تعالی فرهنگی مردم است. از همین منظر است که سیاست رسانه ملی، به‌ویژه از طریق ساترا، بر «کیفیت مؤثر» متمرکز است: ترویج محتواهای با پیام انسانی، تقویت تولید ملی، و هدایت سرمایه بخش خصوصی به فعالیت‌های سالم و افتخارآمیز برای ایران.

مومنی ها گفت: هنگامی که تولیدکننده به نام «جذب مخاطب»، به عرضه مضامین سطحی یا ناهنجار روی می‌آورد، در واقع از مسئولیت اجتماعی خود فاصله می‌گیرد. چنین کاری ضمن آنکه اعتماد عمومی را فرسایش می‌دهد، به تدریج سرمایه فرهنگی کشور را تضعیف می‌کند. در مقابل، رویکرد رسانه ملی و ساترا بر آن است که محتوا، علاوه بر سرگرم‌کنندگی، حامل پیام سازنده، امید، و احترام به سبک زندگی ایرانی باشد. این نه محدودیت، بلکه راهنمای رشد هنرمند و تزکیه ذائقه مخاطب است.

وی در ادامه تصریح کرد:‌ در نگاه سازنده، نهی از ابتذال به معنی نفی جذابیت نیست؛ بلکه دعوت به جذابیت اصیل است. رسانه ملی باور دارد که می‌توان با زبان هنری فاخر، روایت‌های امیدبخش و داستان‌های خلاق، مخاطب میلیونی داشت، بی‌آنکه از ارزش‌های جامعه فاصله گرفت. تجربه آثار فاخر صداوسیما در دهه‌های گذشته نشان داد که مردم ایران، حتی در روزگار رقابت دیجیتال، همچنان به صدق، کرامت و معنا واکنش مثبت‌تر دارند تا به هیجان سطحی. در منطق رسانه ملی، جذب مخاطب باید با احترام به شعور، اخلاق و تاریخ فرهنگی او همراه باشد. ابتذال ممکن است لحظه‌ای دیده شود، اما هرگز پایدار نمی‌ماند و ارزشی به جامعه نمی‌دهد. آنچه ماندنی است، صداقت، اندیشه و تصویر زیبای انسان ایرانی است. بنابراین تعریف ابتذال به عنوان تاکتیک، تحلیلی نادرست و خطرناک است؛ زیرا مسیر هنر را از تعالی به مصرف‌گرایی منحرف می‌کند. رسانه ملی، با نگاه سازنده و پویای خود، نه در ستیز با پلتفرم‌ها بلکه در کنار آنها ایستاده است تا با تبیین مرزهای اخلاقی و ترویج الگوی ایرانیِ محتوا، به جای رقابت مخرب، رقابت در رشد و هویت‌بخشی رسانه‌ای شکل گیرد. ساترا با حمایت و پشتیبانی از تولیدات با کیفیت و تقویت سیاست تشویقی، نشان داده است که مخاطب ایرانی به آثار فاخر پاسخ مثبت‌تر می‌دهد، به‌شرط آنکه معرفی و تبلیغ مناسب صورت گیرد.

مرز میان نقد اجتماعی و ناهنجاری ظریف است

 مومنی ها با بیان اینکه حتی در عصر الگوریتم‌ها و اقتصاد توجه، مسئولیت فرهنگی تولیدکنندگان نه تنها از میان نمی‌رود، بلکه اهمیت بیشتری می‌یابد. گفت: اگر توجه مردم تبدیل به کالا شده، پس باید تولیدکنندگان مسئول مصرف این توجه باشند. صداوسیما و ساترا دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌اند که هدف آن حفظ کرامت مخاطب و هدایت این توجه به محتوای پیش‌برنده است؛ همان نقشی که هیچ پلتفرم خصوصی بدون نظارت عمومی توان تحققش را ندارد.

وی افزود:‌ آزادی بیان در آثار هنری ارزشمند است، اما باید از سطح «بیان» به مرتبه «بهبود» ارتقا یابد. مرز میان نقد اجتماعی و عادی‌سازی ناهنجاری‌ها، مرزی‌ست ظریف، دقیق و از اساس فرهنگی ـ نه صرفاً هنری یا اخلاقی. این مرز، همان جایی‌ست که «رسالت آگاهی‌بخش هنر» می‌تواند به «دام بی‌خطرسازی آسیب‌ها» بدل شود، اگر نگاه سازنده و مسئولانه در آن حضور نداشته باشد. نقد اجتماعی در فلسفه رسانه، به معنای تاباندن نور آگاهی بر زوایای تاریک جامعه است؛ هنری که می‌خواهد مخاطب را بیدار کند، نه سرگرم. در چنین نگاهی، نمایش فقر، تبعیض، فساد یا ناهنجاری، ابزار درمان است نه بازنمایی بی‌قیدانه واقعیت. نقد اجتماعی با نیت اصلاح و هشدار آفریده می‌شود؛ با درد جامعه آغاز می‌شود و با امید به بهبود پایان می‌یابد. در این مسیر، هنرمند نقشی پیامبرگونه دارد: او باید حقیقت را بگوید، اما با زبانی مسئول، با بیانی که مخاطب را در اندیشه فرو برد، نه در عادت.

مومنی‌ها تصریح کرد: اما آن‌گاه که اثر نمایشی، صرفاً به بهانه‌ «واقع‌گرایی» شروع به نمایش مکرر و بی‌قیدانه‌ی ناهنجاری‌ها، خشونت‌ها یا مفاسد می‌کند، از نقد به بازتولیدِ همان آسیب‌ها می‌لغزد. در این نقطه، پیام اثر از هشدار به لذت دیداری یا کنجکاوی تبدیل می‌شود؛ یعنی ذهن مخاطب به جای عبرت، به تحمل و پذیرش تدریجی زشتی‌ها عادت می‌یابد. این همان فرآیند خطرناک “عادی‌سازی” است که به تعبیر اهل اندیشه، نوعی تخریب تدریجی حساسیت اجتماعی و اخلاقی است. عادی‌سازی، بر خلاف نقد سازنده، دیگر نمی‌پرسد «چرا این رفتار ناهنجار است؟»، بلکه بی‌صدا القا می‌کند که «دیگر همه چنین‌اند».

این کارشناس رسانه تاکید کرد:‌ رسانه ملی و نهاد تنظیم‌گر ساترا، در این میان نه ناظر خاموش، بلکه حامی مرزها و حافظ معنا هستند. فلسفه وجودی نظارت رسانه‌ای این نیست که خلاقیت را محدود کند، بلکه آن است که مسیر خلاقیت را از انحراف به سمت اثرگذاری مثبت هدایت کند. ساترا در ارزیابی آثار نمایش خانگی، میان نقد با نیت اصلاح و بازنماییِ ناهنجاری بدون غایت آموزشی تمایز قائل می‌شود. اثر هنری اصیل ممکن است تلخ باشد، اما نباید تلخی را ترویج کند. نقد اجتماعی، اگر خالی از لایه‌ی هشداری باشد، به تدریج به آموزش غیرمستقیم رفتار ناهنجار تبدیل می‌شود؛ و همین‌جاست که خط قرمز فرهنگی و اخلاقی جامعه باید برقرار گردد.

وی افزود: می‌توان این مرز را در سه گزاره خلاصه کرد: نقد اجتماعی می‌خواهد ذهن بیدار کند؛ عادی‌سازی ناهنجاری‌ها می‌خواهد احساس را خنثی کند؛ و تفاوت میان این دو در نیّت، زبان و نتیجه اثر آشکار است. از این‌رو، رسانه ملی همواره بر زبانِ اخلاقیِ نقد تأکید دارد: زبانی که زشتی را نشان دهد، اما زیبایی اصلاح را فراموش نکند. نقد اجتماعی اگر اصولی و هوشمندانه مدیریت شود، نه تنها تهدید نیست، بلکه فرصتی است برای پالایش فرهنگی و اصلاح تمدنی؛ اما اگر بی‌چارچوب و بی‌هدف رها شود، خود به نقاب تازه‌ای از همان ناهنجاری‌ها بدل خواهد شد. در نگاه فاخر رسانه ملی، هنر مسئولیت دارد: نمایش تاریکی، زمانی مجاز است که در پی آن، طلوعی از روشنی و برانگیختگی ذهنی پدید آید. رسانه باید حقیقت را بی‌پرده بگوید، اما نه به قیمت عادی‌سازی زشتی‌ها؛ بلکه با ایمان به اینکه حتی هشدار نیز باید آراسته به امید و اخلاق باشد. به تعبیر حکیمانه می‌توان گفت: «نقد، آینه‌ی اصلاح است؛ و عادی‌سازی، غبار بر سیمای آینه.» زیبایی هنر و مسئولیت رسانه درست در همین فاصله است — فاصله‌ای به باریکی اندیشه و به عمق وجدان جامعه.

با رشد سریع و افزایش تولیدات، موضوع تنظیم‌گری، مرزهای اخلاقی در روایت و مسئولیت فرهنگی سازندگان بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. کارشناسان رسانه این روند را فرصتی برای بلوغ فضای نمایشی کشور می‌دانند، مشروط بر آنکه سازوکار نظارتی و حمایت فرهنگی به درستی اعمال شود.