به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در شرایطی که نرخ دلار به حوالی ۱۳۰ هزار تومان نزدیک شده و سکه از مرز ۱۳۲ میلیون تومان عبور کرده است، جامعه ایران در یکی از حساسترین مقاطع روانی و اقتصادی خود قرار دارد. این اعداد صرفاً شاخصهای اقتصادی نیستند؛ آنها ترجمان مستقیم فشار معیشتی، نااطمینانی نسبت به آینده و فرسایش امید اجتماعیاند. در چنین فضایی، هر تصویر، هر ویدیو و هر خبر مرتبط با سبک زندگی مسئولان و خانوادههایشان، دیگر یک «خبر ساده» نیست؛ بلکه به یک «نماد سیاسی–اجتماعی» تبدیل میشود.
انتشار ویدیویی از حضور زهرا پزشکیان، دختر رئیسجمهور، بههمراه همسرش در یک فروشگاه لاکچری در قزاقستان، دقیقاً در چنین بستری معنا پیدا میکند. اگر همین ویدیو در شرایط ثبات اقتصادی یا کاهش فشار معیشتی منتشر میشد، احتمالاً واکنشها تا این حد گسترده و احساسی نبود؛ اما امروز، جامعهای که زیر بار تورم، اجارهخانه، کاهش قدرت خرید و ناامنی شغلی خم شده، دیگر توان تفکیک «سفر شخصی» از «جایگاه نمادین» را ندارد یا بهتر بگوییم، نمیخواهد داشته باشد.
دفاع رسمی دولت، بهویژه توییت علی احمدنیا، رئیس اطلاعرسانی دولت، بر یک محور متمرکز بود، اینکه زهرا پزشکیان و همسرش «حتی ریالی» برای سوغات هزینه نکردهاند و از «امتیاز ویژه» استفاده نکردهاند؛ اما این دفاع، دقیقاً همانجایی شکست خورد که مسئله اصلی را نفهمید.
در افکار عمومی امروز کشور، موضوع نه «خرید کردن» است و نه حتی «پول خرج کردن»؛ مسئله، حضور در فضاهای تجملی، نمایش ناخواسته فاصله طبقاتی و مهمتر از همه، عدم همزمانی تجربه زیسته مسئولان با مردم است. آن هم برای مردمی که خرید گوشت و لبنیات به تصمیمی ماهانه تبدیل شده، سفر خارجی به رؤیایی دوردست بدل شده، و حتی تفریح ساده خانوادگی زیر فشار هزینهها حذف شده، دیدن تصویر خانواده رئیسجمهور در فروشگاههای لاکچری خارج از کشور، ولو بدون خرید، چیزی جز یادآوری شکاف نیست.
ما در عصر «سیاست تصویری» زندگی میکنیم. دیگر بیانیهها، توییتها و توضیحات رسمی تعیینکننده نیستند؛ تصویر، روایت را میسازد. یک ویدیو ۳۰ ثانیهای میتواند هزار خط توضیح رسمی را خنثی کند و در این منطق جدید نیت مهم نیست، برداشت مهم است، واقعیت مهم نیست، نماد مهم است و در آخر قانونی بودن مهم نیست و همحسی مهم است.
حتی اگر فرض کنیم سفر کاملاً شخصی بوده، هیچ هزینهای از بیتالمال انجام نشده و هیچ خریدی صورت نگرفته باز هم مسئله حل نمیشود؛ چون افکار عمومی از مسئولان، بهویژه در رأس قوه مجریه، رفتاری فراتر از حداقلهای قانونی انتظار دارد. این همان چیزی است که در ادبیات حکمرانی به آن «مسئولیت نمادین» گفته میشود.
سادهزیستی، اگر صرفاً در سطح گفتار باقی بماند، نهتنها سرمایه اجتماعی تولید نمیکند، بلکه به ضد خود تبدیل میشود. جامعه امروز ایران، جامعهای بیحوصله برای شعار است. مردم دیگر به «ما ساده زندگی میکنیم» اعتماد نمیکنند؛ آنها میخواهند سادهزیستی را ببینند.
در این چارچوب، حتی حضور غیرضروری در فضاهای لوکس خارجی، ولو بدون خرید، با ادعای همدلی با رنج مردم در تضاد قرار میگیرد؛ این تضاد، همان نقطهای است که اعتماد عمومی را میفرساید.
خطر اصلی این جنس حواشی، نه در خود اتفاق، بلکه در تداوم انباشت نمادهای ناهماهنگ است. جامعه ایرانی در سالهای اخیر، بارها شاهد بوده که مسئولان از «شرایط سخت مردم» گفتهاند، اما سبک زندگی اطرافیانشان تصویری متفاوت مخابره کرده است و هر بار، یک ترک کوچک در دیوار اعتماد ایجاد شده و حالا این دیوار بهقدری ترک خورده که حتی کوچکترین لرزش، صدای فروپاشی میدهد.
در چنین وضعیتی، توییتهای توضیحی نهتنها کارکرد ترمیمی ندارند، بلکه گاه به تشدید خشم منجر میشوند؛ چون حس «نادیده گرفتن شعور جمعی» را القا میکنند.
نکته مهمتر آن است که این ماجرا را نباید صرفاً به خانواده مسعود پزشکیان تقلیل داد. مسئله، یک الگوی تکرارشونده در ساخت قدرت است؛ الگویی که در آن مسئولان در گفتار کنار مردماند اما در تصویر و سبک زندگی، فاصلهها عیان میشود.
افکار عمومی، دیگر افراد را جدا از جایگاهشان نمیبیند. «دختر رئیسجمهور»، صرفاً یک شهروند عادی نیست؛ او حامل نماد قدرت است، چه بخواهد چه نخواهد.
در نهایت؛ ترمیم اعتماد، نه با تکذیب، نه با توییت و نه با مظلومنمایی ممکن است. تنها راه، پذیرش خطای نمادین و اصلاح رفتار در سطح کنشهای قابل رؤیت است. شفافیت واقعی یعنی توضیح دقیق، نه کلی،
پذیرش حساسیت افکار عمومی، نه سرزنش آن و مهمتر از همه، تغییر در رفتار آینده، نه صرفاً توضیح گذشته.
در واقع؛ ماجرای ویدیوی قزاقستان، بیش از آنکه یک حاشیه شخصی باشد، آیینهای است از شکاف عمیق میان قدرت و جامعه. شکافی که در شرایط تورمی و فشار معیشتی، بهشدت حساس و انفجاری شده است؛ در چنین وضعیتی، مسئولان اگر نخواهند یا نتوانند منطق نمادها را درک کنند، دیر یا زود با بحرانی مواجه خواهند شد که دیگر با هیچ توضیحی قابل مدیریت نیست.
اعتماد عمومی، سرمایهای است که آهسته ساخته میشود، اما بسیار سریع فرو میریزد و گاهی، فقط یک ویدیو کافی است.