برای دشمنم شمعی بیاورید!/ میراث ماندگار امام
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، حالِ مُتوکّل -این خلیفه‌ی کثیف عباسی و این بزرگ‌ترین دشمنان آل رسول ـ روز به روز سنگین‌تر می‌شد. بستر بیماری و زخمی بزرگ که در بدن او ایجاد شده بود؛ خودش و اطرافیانش را بی‌تاب کرده بود. احدی از اطباء جرأت نمی‌کرد به او نزدیک شود و داغی بر بدن او بنهد. مادر متوکّل، که دید فرزندش در بستر مرگ است؛ نذر کرد اگر خوب شد؛ به شکرانه‌اش پول بسیارى نزد حضرت ابوالحسن امام هادی علیه‌السلام بفرستد. اتفاقاً همان روزها «فتح بن خاقان»، یکی از درباریان، نزدیک متوکّل آمد و به او گفت: «خلیفه! کاش کسی را مى‏فرستادید نزد این مرد ـ امام هادی علیه‌السلام ـ و سوالی هم از او مى‏کردید. شاید نزد او دستوری باشد که راه شما را هموار کند!»

خلیفه، بی درنگ کسى را نزد آن حضرت فرستاد و مرض او را شرح داد. مدتی بعد، فرستاده با این دستور بازگشت که: «کمی سرگینِ له شده‌ی گوسفند یا روغن او را بگیرید. با گلاب مخلوط کنید و روی دُمل بگذارید!»

چون فرستاده، دستور را آورد و به آن‌ها گزارش داد؛ آن را به باد مسخره گرفتند. فتح گفت: «به خدا، او به آن چه گفته داناتر است.» و خودش دوا را حاضر کرد و روی زخم خلیفه گذاشت. متوکل آرام شد و به خواب عمیقی فرو رفت. زخم هم سر باز کرد و هرچه داشت بیرون ریخت! خبر سلامتی خلیفه را به مادرش دادند. او هم سر از پا نشناخته، ده هزار اشرفى را مُهری زد و برای امام علیه‌السلام فرستاد. متوکل هم از بیمارى خود بهبود کامل یافت و برخواست.

گذشت و گذشت. تا رسید به روزهائی که منزلت و بزرگی امام هادی علیه‌السلام نزد مردم، «بعضی‌ها» را حسابی کلافه کرده بود. آمدند پیش متوکّل و بدگوئی آن حضرت را کردند که: «چه نشسته‌ای! علیّ النقی، در پس این آرامشش، به جمع‌آوری اسلحه و دشمن تراشی برای تو مشغول است.» خلیفه را برق گرفت.

و این اولین باری نبود که از این برق‌ها(!) نصیب خلیفه می‌شد. مثل آن روزی که از عظمت سیدِ شهیدانِ عالم به تنگ آمد و وحشیانه به حرم حضرت اباعبدال‍له علیه‌السلام حمله و آن ‌را ویران کرد و شخم زد و زراعت کرد! و آب داد و دستور داد که احدی از شیعیان حق ندارد به زیارت آن حضرت برود!

این بار هم از جا پرید و به «سعید حاجب» دستور داد که شبانه به خانه آن حضرت حمله کند و هر چه پول و اسلحه نزد ایشان یافت، بردارد و بیاورد.

خود سعید حاجب می‌گوید: «شبانه به اطراف خانه آن حضرت ریختیم و من نردبانی همراهم برده بودم. بالای بام رفتم و چون نمى‏دانستم از کجا وارد خانه شوم، در تاریکى سراغ پله‌ها می‌گشتم.

ناگهان پایم سُر خورد و نزدیک بود آسیبی ببینم. امام سر و صدایم را شنید و برخواست و فریاد زد: «اى سعید، به جاى خود باش تا بگویم برایت شمعی بیاورند!» طولى نکشید که شمعى آوردند و من به حیاط خانه فرود آمدم! دیدم آن حضرت، عبای پشمینى پوشیده و عمامه‌ای به سر، چشم به من دوخته‌ است. سجاده‌ای حصیری هم در برابر او بود. شک نداشتم که او مشغول نماز بوده است.

به من فرمود: «این اتاق‌ها در اختیار تو.» من هم فوراً به اتاق‌ها رفتم ولی چیزى نیافتم. امّا در گوشه‌ی آخرین اتاق، ـ که فقط ماسه و ریگ داشت و سجاده‌ای - یک کیسه اشرفى پیدا کردم که مُهر مادرِ «متوکّل» روی آن بود. پیروزمندانه آن ‌را برداشتم که بیرون بروم. حضرت فرمود: «این جانماز را هم بازرسى کن.» من آن را برداشتم و شمشیری غلاف کرده و بى‏آرایش زیر آن پیدا کردم. آن را هم برداشتم و نزد متوکل بردم!

به مُهر مادرش نگاهی کرد و او را خواست. مادرش آمد و گفت:
ـ پسرم! یادت هست که در بستر بیماری‌، داشتی هلاک می‌شدی؟ من هم از زندگی‌ات نومید شده بودم که نذر کردم اگر سالم برخواستی، از مال خودم ده هزار اشرفى براى «علیٌّ الهادی» بفرستم و فرستادم. این هم مُهر من است.

خلیفه سر به زیر انداخت و چشمانش را میان دستان پنهان کرد. بعد دستور داد کیسه‌هائی را که امام حتی بازشان هم نکرده بود؛ دوباره ببندند و کیسه‌ای دیگر با ده هزار اشرفى دیگر هم به آن‌ افزود و به من فرمان داد که آن‌ها را به امام هادی علیه‌السلام برگردانم. من هم آن‌ها را با همان شمشیر دوباره به خانه‌ی آن حضرت بردم.

سکوت حضرت بیش‌تر اذیتم می‌کرد وقتی با شرمندگیِ تمام، آن‌ها را داخل خانه‌اش می‌گذاشتم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «آقاى من! چقدر این مأموریت‌ها که طرف مقابلم شما هستید، برایم سخت است!»

نگاهی به آسمان کرد و فرمود: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون: کسانى که ستم مى کنند به زودى خواهند فهمید که چه سرانجامی در انتظارشان است.»

و من، آن روز نمی‌دانستم که تا چندی دیگر، متوکّلِ ملعون، آن حضرت را به زهر خواهد کشت و فرزند همین خلیفه یعنی «مُنتَصر» هم، از ظلم‌های او به تنگ خواهد آمد و پدرش را در بستر خواهد کشت!»

امام هادی علیه‌السلام در ماه رجب ۲۱۴ هجری، به دنیای ما سفر فرمود و در ۷ سالگی به امامت رسید و افسوس که پس از تنها ۳۳ سال امامت در رجب سال ۲۵۴ هجری، دوباره آسمان را برگزید.
سلام خدا بر برگزیده‌ی خدا.

میراث ماندگار امام علی الهادی علیه السلام

«زیارت جامعه از مهمترین و کامل ترین زیارت نامه های امامان معصوم علیه السلام است. به زیارت نامه ای که مختص امام خاصی نیست ، زیارت جامعه گفته می شود.»(۱)

«مضامین این زیارت‌نامه، همه ائمه(علیهم السلام) را در بر می‌گیرد و در زیارت همه ائمه معصومین‌(علیهم السلام) [از دور و نزدیک] می‌توان خواند. ما دو زیارت جامعه داریم؛ زیارت جامعه صغیره که صحیح‌السند است؛ و جامعه کبیره، مفاد این زیارت‌نامه نشان‌دهنده این است که صادره از امام است و از فهم بشری خارج است، کسی که متبحر در فلسفه است می‌فهمد که این مطالب کاملاً درست است.»(۲)

« این زیارت را مرحوم صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه » و شیخ طوسی درکتاب تهذیب الاحکام از موسی بن عبدالله نخعی چنین نقل می کند: از امام علی النقی(ع) خواستم مرا زیارتی با بلاغت و کامل تعلیم دهد که به وسیله آن بتوانم هریک از ائمه را زیارت کنم.

حضرت فرمود: چون به درگاه رسیدی در حالی که غسل کرده ای بایست و شهادتین را بگو و چون داخل شدی و قبر را دیدی توقف کن وسی مرتبه الله اکبر بگو. سپس اندکی راه برو با گامهای کوتاه وبا آرامش و وقار; دوباره بایست و سی مرتبه الله اکبر بگو. پس به قبرمطهر نزدیک شود و چهل مرتبه تکبیربگو.

اهمیت این زیارت را هنگامی می توان دریافت که بدانیم در آن زمان عده ای از«غلات »(۳)

معصومان علیهم السلام را تا حد خدایی بالابرده، گروهی راتحت پرچم ضلالت خویش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفریط را مشخص کرد و دوستداران واقعی خویش را ازانحراف و تمایل به سوی افکار و آرای باطل دور داشت.

از نامه بعضی از اصحاب امام(ع) به وی و جواب حضرت، می توان به عقاید گروه [غلات] دست یافت. در آن نامه آمده است:

«علی بن حسکه(۴) معتقد است تو خدایی و او پیامبری است که از جانب شما ماموریت یافته مردم را به آن دعوت کند. او بسیاری را به سوی خود جذب کرده است. اگر منت نهی و جوابی را در این باره مرقوم داری آنان را از هلاکت نجات داده ای.

امام در پاسخ نوشت: ابن حسکه دروغ گفته است. لعنت خدا براوباد. من او را در شمار دوستان خود نمی دانم....

سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتاپرستی و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است.

محمد(ص) تنها به خدای یکتای بی شریک دعوت کرده است و ماجانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمی ورزیم; در صورت اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانش سرپیچی کنیم،عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتی برخداوند نداریم و خدا برما و تمامی مخلوقاتش حجت دارد. من از کسی که این سخنان را به زبان آورد بیزاری جسته، به خدا پناه می برم. شمانیز از آنان دوری کنید. و آنان را در تنگنا قرار دهید. چنانچه به یکی از این افراد دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید.

بدین جهت امام(ع) در آداب خواندن زیارت مزبور فرمود:

صدمرتبه تکبیر بگوید. مرحوم مجلسی در حکمت آن می گوید: این دستور شاید بدین جهت است که از غلو و زیاده روی در باره ائمه علیهم السلام جلوگیری کند. در متن خود زیارت نیز آمده است:
«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشریک له، کما شهدالله لنفسه...

و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضی.» در فرازی دیگر می فرماید:

السلام علی الدعاه الی الله و الادلاء علی مرضاه الله والمستقرین فی امرالله و التامین فی محبه الله و المخلصین فی توحیدالله.» سلام بر ائمه که دعوت کنندگان به سوی خدا وراهنمایان برخشنودی خدایند. همانها که ثابت قدمان در اجرای فرمان الهی و کامل در عشق ومحبت خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحید خداوندند.

در این زیارت اوج معنوی و جامعیت ائمه علیهم السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشنای با ادبیات عرب آن را در می یابد، این امر خود می تواندبیانگر صدور این جملات از سوی امام معصوم(ع) باشد بیان شده است. در این زیارت در باره فضایل و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی امامان معصوم علیهم السلام می خوانیم:

«کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوی، و فعلکم الخیر،وعادتکم الاحسان، و سجیتکم الکرم، و شانکم الحق و الصدق والرفق و قولکم حکم و حتم، و راءیکم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکی است. عادت شما نیکی و فطرت شما کرم و بخشش است.

حالت و منزلت شما حق و راستی و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست; و اندیشه شما دانش و بردباری و عاقبت اندیشی است.

این زیارت امامت را رمز و راز فلسفه سیاسی اسلام می داند; دولت حق و پاینده اهل بیت علیهم السلام را فرا روی انسانها قرار می دهدو به همه مومنان یاد آوری می کند که حق مسلم و حکومت عدل الهی از آن اهل بیت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخیار و ساسه العباد و ارکان البلاد;» ائمه علیهم السلام آقای نیکان وتکیه گاه آنها و خلفای الهی و تدبیرکنندگان امور بندگان وستونهای محکم شهرهایند.

این زیارت به شیعیان می آموزد که آمادگی خویش را حفظ کنید تاآن زمان که دولت اهل بیت علیهم السلام بر قرار شود: «و نصرتی لکم معده حتی یحیی الله تعالی دینه بکم و یردکم فی ایامه ویظهرکم لعدله و یمکنکم فی ارضه » سرانجام حدیث برائت و ولایت را به عنوان شعاری جاوید، مطرح می کند تا شیعیان آن را درامتداد حرکت تاریخی خویش همراه داشته باشند و بتوانند اصالت مکتبی و دینی خویش را در طرد التقاط، نامردمی ها و باطل گرایان حفظ کنند.»(۵)

پی نوشت:
۱-ویکی شیعه، دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت ذیل عنوان زیارت جامعه
۲- مجله:افق حوزه-۱ خرداد ماه ۱۳۹۲ شماره ۳۶۴
۳-غلات، جمع کلمه غلو است به معنی تجاوز کنندگان از حقّ. غلات اسم فرقه خاصّی نیست. بلکه اسم عامّی است که به مجموعه ای از فرقه ها اطلاق می شود.
فرقه های غالی، فرقه هایی هستند که در حقّ برخی انبیاء یا ائمه (ع) یا دیگر رجال الهی راه افراط در پیش گرفته و برای آنها مقامی فوق انسانی قائلند. آنها در واقع کسانی هستند که با نام شیعه یا سنی، قائل به الوهیت یا نبوت یا صفات فوق بشری برای بزرگان خود شده‌اند. علمای شیعه این فرقه ها را خارج از اسلام دانسته و جزء فرق اسلامی محسوب نمی کنند.
۴- یکی از غلات
۵-عباس کوثری، مجله:فرهنگ کوثر-مهر ۱۳۷۸، شماره ۳۱
منبع:تبیان

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, میراث ماندگار امام علی الهادی علیه السلام,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,

 

,

انتهای پیام/ف

]
در این زیارت اوج معنوی و جامعیت ائمه علیهم السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیز که هر سخن شناس وآشنای با ادبیات عرب آن را در می یابد، این امر خود می تواندبیانگر صدور این جملات از سوی امام معصوم(ع) باشد بیان شده است.