روند انتقال قدرت به آسیا چگونه انجام می گیرد؟ (قسمت دوم و سوم)
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل  از صاحب نیوز، توضیح ویراستار: «راجان منون» در آخرین تحلیل خود از روند انتقال قدرت از کشورهای غربی به سمت شرق جغرافیایی سخن به میان می آورد که در قسمت قبل به معرفی آن پرداختیم.

, شبکه اطلاع رسانی دانا, صاحب نیوز, آخرین تحلیل خود, قسمت قبل,

توضیح آنکه امروزه با رشد فن آوری های نوین و سرعت روز افزون تکنولوژی در جهان اکثر قریب به اتفاق برنامه ریزان و استراتژیست های کشورها به این مهم اذعان دارند که روند تکاملی قدرت در جهان به صورت سیال از سمت غرب به شرق در جریان است، این بحث از آنجا مهم قلمداد می گردد که در صورت اتفاق افتادن، نظریات مختلف و بزرگی چون پایان تاریخ و اندیشه لیبرال دموکراسی «فرانسیس فوکویاما» و همچنین برخورد تمدن های اندیشمند آمریکایی «ساموئل هانتینگتون» را زیر سؤال خواهد برد، این مقاله سعی در تبیین جریان سیال قدرت از غرب به شرق، روند تکاملی قدرت در بین کشورهای آسیایی و نیز تناقضات موجود بین این روند و نظریات یاد شده دارد.

, , ,

از خوانندگان عزیز استدعا دارم در صورت وجود اشکالاتی در نگارش این مقاله برای تذکر و پرسش سؤالات خود و همچنین ارائه نظرات تحلیلی خویش در ذیل همین مطلب کامنت بگذارند یا آنکه به وبلاگ تحلیلی ما مراجعه نمایند.

, وبلاگ,

***

,

درطی سال ۱۹۹۷میلادی، بحران در پول رایج کشورهای آسیای شرقی، مالزی، هند و چین در روند پویایی سرمایه این کشورها محدودیت ایجاد کرد که بسیار بهتر از اندونزی، کره جنوبی و تایلند بود. امّا دولت ها بعنوان شرکت کننده های سیاسی برتر در دنیای سیاست باقی ماندند. تئوری های امروزی، این نشانه را، زمانی که آنها نشان دهنده ی اهمیت درحال نزول خود هستند، نادیده  می گیرند و ادعا می کنند که رقابت های سیاسی و نظامی در میان دولت ها در سرزمین حاکمیت مشروط، حکومت سراسری و مدعیان غیرسیاسی کمتر مورد لحاظ قرار می گیرند.

,

بزرگترین تغییرات شکلی و ماهوی در آسیا حاصل موفقیت ها، شکست ها و انتخاب های استراتژیک توسط هریک از این ۳ دولت بخصوص است: چین، هند و ژاپن.

,

, , ,

درسایه ی میانگین رشد ۹ درصد سالیانه از سال ۱۹۷۸، چین درسال ۲۰۱۰ بعنوان دومین قدرت اقتصادی دنیا از ژاپن پیشی گرفت و تا سال ۲۰۳۰ انتظار می رود که خروجی اقتصادی این کشور از ایالات متحده آمریکا پیش بیافتد. این موفقیت اقتصادی به رهبران و متفکران چین منابعی عظیم برای پیشبرد اهدافشان و ثابت شدن و ماندگاری در آسیای کبیر می دهد. این جهش اقتصادی همچنین باعث ایجاد دیگر منابع قدرت شده است: سواد تقریباً همگانی، سطح زندگی میانه ی وسیع، ثبات سیاسی، زیرساخت مدرن، صادرات صعودی، تجارت وسیع مازاد، اندوخته عظیم ملی، پیشرفت های بزرگ در نوآوری های تکنولوژیک و بخش تولید پویا و اساسی.

,

تعهدات جهانی تجاری چین، سرمایه گذاری ها و وام دهی این کشور در آسیای کبیر این کشور را درحال تبدیل شدن به نقطه ی اتکا در سیستم اقتصادی قاره ای و جهانی می کند؛ این کشور شریک تجاری هدایت کننده برای ۹ کشور در آسیا می باشد: هند، پاکستان، ایران، اندونزی، ژاپن، مالزی، استرالیا، مغولستان و تایوان.

,

, , ,

کشورهای آسیای میانه سرزمین تزارها و کمیسرها برای حدود ۱۵۰ سال، توسط اقتصاد، سرمایه گذاری، مهاجرت، برنامه های فرهنگی، راه آهن و خطوط انرژی چین به سمت شرق و پیشرفت به سمت مشرق زمین پیش می رود و این مسیریابی مجدد در چهارچوب زمانی بسیار کوتاهی اتفاق افتاده است که از سال ۱۹۹۱، سالی که اتحاد شوروی فروپاشید آغاز شد. از منظر دیگر سازمان همکاری های شانگهای قانون و برنامه های سازمانی  را بر اقتصاد درحال رشد آن کشورها ترتیب داد و جای پای خود را در امنیت منطقه آسیای میانه محکم کرد.

,

در کشور افغانستان، چین در حال سرمایه گذاری در زمینه های نفتی و معدنی است و با تلاش های هند در جهت ایجاد نفوذ مقابله می کند (با وجود آنکه نیروهای پیمان ناتو در حرکت هستند، پکن مجبور است استراتژی خاصی را تعبیه کند تا از دارایی های تازه بدست آمده ی خود دراین وضعیت بی ثبات حفاظت کند).

,

درحالیکه منافع چین و هند در ایران در ضدیت و تناقض با هم قرار دارد، چین تبدیل به بزرگترین شریک و سهام دار تجاری شده است (و سرمایه ی مازاد زیادی در اختیار دارد)، غرب تلاش می کند که ایران را منزوی کند امّا چین این حرکت را انجام نمی دهد، چین بهترین شریک تجاری ایران است درحالیکه ایران سومین صادر کننده ی بزرگ نفت برای چین محسوب می شود.

,

در جناح بزرگ آسیا، روسیه با انتقال نفت و انرژی، تجارت و فروش اسلحه با چین ارتباط تجاری پیدا کرده است درحالیکه “مشارکت استراتژیک” که مانورهای مشترک نظامی است و زاده ی دشمنی مشترک می باشد، باعث شده است که جهان تحت سلطه ی آمریکا به دهه ها بحث و جدل ایدئولوژیکی، مشاجرات ارضی و مرزهای جنگی پایان دهد. امّا با توجه به این موضوع، تغییری چشمگیر در توزان قدرت به میل چین موجود است که دیگر تبدیل تاریخی محسوب می شود.

,

متحدین آمریکا (یا همان نوید دهندگان حمایت سیاسی و اقتصادی)، بیشتر کشورهای آسیای کبیر را کنترل کرده و خصوصاً برای استرالیا، ژاپن، تایوان، کره جنوبی و فیلیپین نمایان می باشند. امّا این دسته تعهدات درسال های اخیر در بافت های مختلف، متفاوت عمل کرده است. چین هنوز ایالت متحده را در شاخص های استاندارد قدرت تعقیب می کند: GDP، هزینه های دفاعی، اهداف نظامی و کشنده، نیروی دریایی و هوایی و نوآوری های تکنولوژیک. هنوز این قبیل شاخص ها باعث مخفی شدن چنین تغییر ماهرانه ای درآسیای شرقی می شود. چین ریسک خود را بامواجه شدن با آمریکا در دفاع از دوستان و هم پیمانان بالا برده است. چین این کار را توسط افزایش خرید ناو، زیر دریایی و جنگنده های هوایی از روسیه و به روز کردن صنعت نظامی خود و تقویت دانش فنی انجام داده است. این موضوع در این منطقه بدون توجه نخواهد ماند، حوزه ای که درون آن چین اکنون می تواند علیه نیروهای آمریکا اقدام کند وسیع تر از هر زمانی است و وسیع تر خواهد شد.

,

محاسبات و قیاس های “نیرو به نیرو” استانداردی از توان اقتصادی نسبی، و تصویری لحظه ای از چگونگی قیاس آمریکا و چین و قدرت کلی آنها در جهان است. امّا این قبیل قیاس ها باعث پنهان شدن و نامشخص شدن تقسیم و پخش شدن ریسک آسیای شرقی شده و همچنین میزان ریسکی که در آن به حضور دولت ها در این منطقه نیاز است را مشخص نمی کند؛ دولت هایی که مخصوصاً برای مدت طولانی به منظور تامین امنیت خود به آمریکا تکیه کرده بودند (سرآمد همه ژاپن)، تا استراتژی های دفاعی کارآمدی را تدبیر کنند همچنانکه قرن ۲۱ به پیش می رود، سوالی که این ملت ها باید از خودشان بپرسند این است که تا کی  ایالات متحده از آنها دفاع و حمایت می کند؟ خصوصاً اگر آنها بر سر مسئله ی مالکیت جزایر کوچک و یا مالکیت دریای جنوبی درگیر شوند. نکته این نیست که چین قصد حمله به این کشورها را دارد امّا  اگر این روند ادامه پیدا کند، می تواند روی مسائل ستیزه جویانه را بخود گرفته و سایه ی شک را روی اعتبار آمریکا بیاندازد، حتی بدون شلیک یک گلوله که این روش “سان تزو” می باشد.

,

هنوز چین با مشکلات سختی روبرو است، شاید از جنبه ی مخالف، بهترین مسیرها از موفقیت پکن در عبور اقتصاد چین و جامعه ی آنها از سال ۱۹۷۸ شروع شد، زمانی که اصلاحات “دنگ ژیائوپینگ” آغاز شد. مدرن سازی اجتماعی– اقتصادی متضمن به شکل انقلابی بود، ولی آنچه که وجود نداشت دگرگونی متناظر در ساختار سیاسی چین است که باعث ایجاد انفصالی بین “پایه” (نیروهای اجتماعی– اقتصادی) و “روساخت” (دولت و سازمان های آن) در فلسفه ی مارکسیست- لنینیست شد. این علائم باعث افزایش آگاهی گروهی ملیت های غیر “هان” شد و افزایش شدیدی در اعتراضات (که در سال ۲۰۱۰ به ۱۸۰ هزار رسید که دو برابر این میزان در سال ۲۰۰۶ است) نسبت به غصب دولتی زمین و غارت محیط، سطوح جدید ناآرامی های کاری و ایدئولوژی نابهنگام دولتی که مارکسیست– لنیسیسم– مائوئیسم می باشد بوجود آورد که خود مانعی بر سر راه رشد اقتصادی و مدیریت شد.

,

تغییر پیوسته ی اجتماعی– اقتصادی تنها باعث بدتر شدن این اختلاف می شود که برای آن حزب کمونیسم با کمبود راه حل درباره ی سرکوب اجتماعی مخالفان، همکاری با اپوزیسیون داخلی حکومت، سانسور وقایع نابهنجار داخلی و رجزخوانی درباره ی عقاید توطئه گرانه مواجه می باشد.

,

” دنگ” و جانشین های او تا حدودی جایگاه دولت و حکومت مرکزی چین را با تأمین کردن میزان رشد اقتصادی شگفت انگیز، که زندگی چینی ها را از نو قالب ریزی کرد و موقعیت هایی را ایجاد کرد که کمتر کسی تصورش را می کرد، بوجود آورده و سپس نگه داشتند. هنوز سیستم سیاسی بعد از “مائو” هرگز عملکردی خارج از بافت مشابه به رشد فوق العاده ی اقتصادی نداشت و بنابراین ما نمی دانیم که ثبات آن تا چه اندازه با آهنگ صحیح کار می کند. سرعت زیاد رشد اقتصادی همچنین باعث افزایش بی کیفیتی کار، رشوه خواری و از هم گسیختگی محیطی می شود که همگی باعث ایجاد آشفتگی اجتماعی می شوند.

,

حزب کمونیسم احتمالاً قصد دارد تا اختلاف سیاسی– اجتماعی را بوسیله ی پذیرفتن ملیت گرایی (ناسیونالیسم) که همچون داروی مُسَکن واقعی برای توده عام مردم عمل می کند، سپس اعلان ظهور چین در عرصه های مختلف جهانی از کشورهای ضعیف تا قدرت های جهانی را به زیر کنترل خود در بیاورد. هنوز این موضوع می تواند مشکلات خودش را ارائه کند. رهبران چین این را سخت تر می بینند که این اطمینان را به همسایگان خود بدهند که چین بی خطر بوده و آنها نیازی ندارند تا برای امنیت خود اقدامی انجام دهند.

,

فضای پکن برای توافق در طول بحران ها و مواجهات، خصوصاً در برخورد با ژاپن یا ایالات متحده، کاهش پیدا خواهد کرد. شهروندان چینی، عمدتاً ناسیونالیست ها و آنهایی که از اطلاعات و تکنولوژی برخوردار هستند که به معترضان داخلی قدرت می بخشد را بدلیل قدرت نطق و بیانشان قضاوت می کنند و هر چه چین از لحاظ اقتصادی و سیاسی قدرتمندتر شود، این انتظارات بیشتر و بهتر خواهند شد.

,

نقطه نظر اصلی در میان چین شناسان این است که چین بر همه ی این مشکلات فائق خواهد آمد و حتی با آنها روبرو هم نخواهد شد، هنوز افزایش فرار سرمایه (خروج سرمایه ملی و پول به خارج از کشور) و نوسان شدید در تعداد چینی های پولدار که به غرب مهاجرت می کنند نشان می دهد که چین در حال تأمین نیازها و شروط خود می باشد درحالیکه چین در زمره ی فروپاشی نیست، موفقیت مداوم آن می تواند توسط دوره ای از بلاتکلیفی و آشوب از بین رود…

,

چین یا هند متزلزل؟ چالشی در کمین قاره آسیا

,

یک چین متزلزل و نه چین درحال رشد می تواند چالشی باشد که در کمین کل قاره بزرگ آسیا نشسته است، عدم ثبات داخلی طولانی مدت در چین می تواند بازتاب هایی داشته باشد. رهبران چین سخت تر می توانند به ناسیونالیسم به عنوان یک ایدئولوژی مشروع  تحت این شرایط تکیه کنند.

,

به دلیل اهمیت چین در دنیای اقتصاد و تجارت، بدشانسی و مشکلاتش به طور کامل به اطراف مرزهای این کشور بسط پیدا خواهد کرد، اگر موفقیت های چین به طور معمولی خبرساز شود، این شکست های هند است که مورد توجه قرار می گیرند، درحالیکه شتاب رشد اقتصادی هند بعد از اصلاحات این کشور در اوایل دهه ی ۹۰ میلادی مشاهده شد، شمارش شکست های هند، خصوصاً شکست های مرتبط با چین، از معروفیت و مشاهده ی بیشتری برخوردار است و تعداد این ها زیاد است. سرانه ی هند در سال ۲۰۱۲ چیزی معادل ۳۹۰۰ دلار است که در مقام ۱۶۸ دنیا قرار دارد که این رقم برای چین ۹۳۰۰ دلار و در رتبه ی ۱۲۳ می باشد، برای ژاپن ۳۶۹۰۰ دلار و جایگاه این کشور رتبه ی ۳۸  بوده و کره جنوبی (که درآمد سرانه ی آن در اوایل دهه ی ۵۰ به اندازه ی درآمد سرانه ی هند بود) سرانه ی معادل ۳۲۸۰۰ دلار و در مقام ۴۴  قرار دارد. نرخ باسوادی هند معادل ۴/۷۳ درصد است که برای چین، اندونزی و مالزی این میزان بالاتر از ۹۰ درصد است. ۳۲ درصد کامل هندی ها روز خود را با مبلغ ۲۵/۱ دلار گذرانده (در رابطه با برابری قدرت خرید یا نرخ نسبی مبادله) که این در مقایسه با ۱۳ درصد چینی ها، ۱۸ درصد اندونزی ها، ۲۱ درصد پاکستانی ها، ۵/۱ درصد ایرانی ها و صفر درصد مالزیایی ها می باشد. در رابطه با امید به زندگی، هند در رتبه ی ۱۶۴ قراردارد و در آسیای کبیر، تنها پاکستان، نپال، تاجیکستان و افغانستان وضعیت بدتری نسبت به هند دارند. هند در میزان مرگ و میر نوزادان در مقام ۵۰ دنیا قرار دارد و تنها کشورهایی که وضعیتی بدتر از این را دارند شامل افغانستان، پاکستان، کامبوج، میانمار، لائوس و بنگلادش می باشد.

,

, , ,

زیر ساخت های هند کهنه و قدیمی هستند که سربار رشد اقتصادی و سرمایه گذاری داخلی– خارجی است و با رشد اقتصادی خارق العاده ی چین مقایسه می شود. در رتبه بندی اخیر “شاخص های رشد انسانی” توسط سازمان ملل متحد سنجش ترکیبی از دسترسی شخصی به نیازهای اساسی و پایه زندگی، هند رتبه ی ۱۳۶ را دارد و تنها کشورهایی که در آسیا این رتبه را پشت سرگذاشته اند افغانستان، میانمار و گینه ی نو می باشند.

,

, , ,

صنایع تولید ضعیف هند اصلی ترین مانع در رشد صنعت صادرات و کاهش فقر است. سیستم دانشگاهی این کشور، با وجود چندی از مزیت ها، نمی تواند نیازهای کنونی درعلم و مهندسی را برآورده کند. سرمایه ی مستقیم خارجی هند در سال ۲۰۱۰ معادل ۱۹۱ بیلیون دلار بود که این رقم برای چین ۵۷۴ بیلیون و برای سنگاپور ۲۷۴ بیلیون می باشد. همسایگان هند با جمعیتی بسیار کمتر مانند تایلند، تایوان و کره جنوبی به شرایط فوق بسیار نزدیک و از نظر سرانه بسیار فاصله دارند. با وجود اهمیت زیاد این موضوع، بخش تکنولوژی اطلاعات سهم ناچیزی را در مورد نیروی کار دارد و نمی تواند ضعف های کشور را در امر تولید جبران کند. این واقعیت دارد که هند به چیزهایی دست یافته است که در میان آن کاهش در میزان فقر که توسط رشد اقتصادی سریع از اوایل دهه ی ۹۰ اتفاق افتاده است، که میزان ۶ درصد در دهه ی ۹۰، ۵/۵ درصد بین سال های ۹۸ تا ۲۰۰۲، ۸/۸ درصد بین سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷ و ۵/۶ درصد بین سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲  است که مقایسه ای جدی با میانگین ۵/۳ درصد درسال های ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ می باشد، اما کیفیت ناامید کننده ی زندگی که در بالا ذکر شد پیش بینی هایی را از صعود قریب الوقوع هند بعنوان قدرت جهانی به گوش نمی رساند، هند به این زودی ها نمی تواند شکاف اقتصادی میان خودش و چین را پرکند. همچنین گام های بلند در مدرن کردن نیروی نظامی خود که در سال ۱۹۶۲ به طور تحقیر آمیزی مغلوب چین شد نمی تواند با نیروی نظامی چین، بدون ائتلاف با کشوری دیگر به توازن رسد که این خود واقعیتی ست که در دهه ی آینده نیز بدون دستخوش تغییر خواهد ماند. هنوز چین دارای قدرت های مؤثری در مقایسه با هند می باشد، شهرسازی در چین، پیشرفت های علمی و از همه مهمتر تمرین های بسیار عالی در کنترل جمعیت در دهه های اخیر، میزان باروری چینی ها را کاهش داده است. میزان باروری کلی عددی معادل ۵۵/۱ است که اگر از میزان ۱۱/۲ پایین تر باشد، برای حفظ جمعیت کنونی لازم است، میزان باروری کل در هند معادل ۵۵/۲ است. جمعیت چین در حال کوچک شدن است و این گرایش ادامه خواهد داشت و افرایش بازنشسته ها، سوق پیدا کردن آنها به دادن مالیات و افزایش هزینه ها برای جمعیت بیکار نیز همراه آن خواهد بود. این الگو باعث تقویت “تئوری انتقال جمعیت” (پیشرفت های اقتصادی که کاهش دهنده جمعیت است) می شود که به خوبی در غرب و ژاپن به چشم می خورد. امّا همچنانکه آقای “نیکلاس ابرستاد” متخصص آمار می نویسد:

,

«اروپا و ژاپن، قبل از اینکه پیر شوند، ثروتمند شده اند. تجربه ی چین مخالف این ماجرا است و این از مشکلاتی در افزایش رشد بالای اقتصادی و سرمایه گذاری خبر می دهد. در مقایسه، انتظار می رود ۲۵ درصد از جمعیت هند تا سال ۲۰۲۵ زیرسن ۲۴ سالگی باشند (که در مقایسه با ۱۸ درصد برای چین می باشد) که تضمین کننده ی نیروی فراوان کار است. تناقضاً درحقیقت بعضی از ضعف های هند، در حقیقت قدرت این کشور می باشند، هند پیش شرط های لازم برای دموکراسی را ندارد (بخصوص میزان باسوادی بالا و طبقه ی میانه ی بزرگ از مردم)».

,

این کشور در سال ۱۹۴۷ دموکراسی را تشکیل داد و از آن وقت با موفقیت از آن نگهداری کرد. قدرت به طور صلح آمیزی و به تعداد بسیار زیادی طی انتخابات ملی، ایالتی و محلی در طول ۷۰ دهه جابجا شد. شرایط هند از نظر زبان شناختی و دینی تغییرپذیر بوده، امّا این خصیصه جدای از ایجاد مانع در ثبات آن کشور، تشکیل اتحاد توده های حرکتی را علیه دولت مرکزی سخت تر می کند. این موضوع همچنین باعث افزایش اهمیت سیاست در سطح ایالت شد که درنتیجه مشکلات را متمرکز می کند.

,

تنوع در هند همچنین باعث تقسیم بحران شد که خواه خشونت در “کشمیر”، جداسازی ایالت “سیک” شورش قبیله ای و مائوئیست ها است و یا شورش های برافروخته شده توسط حرکت های دولت، که اکنون مردود شده، در قرار دادن زبان “هندو” بعنوان زبان ملی است. عناصر قدرتمند در نامتمرکزسازی در سیستم سیاسی هند باعث کاهش این احتمال می شود که تحول در مرکز کشور به بیرون انتشار یابد و مکان های دیگر هند را احاطه  کند که این موضوع اتفاقی است که در انتهای کار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی افتاد و ممکن است برای چین نیز اتفاق بیافتد.

,

اکنون قدرت سیاسی هند واضح و روشن است، ارتش این کشور عاری از سیاست مانده است که خود منبعی برای ثبات سیاسی می باشد. با وجود نقض های موجود در دموکراسی هند (از قبیل انتخابات خدشه دار شده توسط انحراف و پشتیبانی و حزب های متصل به اشخاص حقیقی) این کشور از لحاظ اختلافات زیرساختاری اصلی، با چین قابل قیاس نمی باشد.

,

مشکل هند برعکس مشکل چین می باشد: یک اساس و مبنای عقب افتاده– این چالشی جدی است امّا با کهنگیِ یک نظام سیاسی تثبیت شده  قابل قیاس نمی باشد. در مورد آخرین ۳ کشور ذکر شده فوق، ژاپن زمان زیادی است که مشکل برطرف سازی نیازهای اصلی شهروندان خود را رفع کرده و این کشور با اروپا و آمریکا در مورد زندگی استاندارد رقابت می کند. ژاپن دموکراسی را هنگامی که آمریکا در خلال جنگ جهانی دوم به آن کشور تعرض کرد لمس کرد و آن را در طول دهه ها حفظ کرد درحالیکه از انواع آشفتگی های اجتماعی اتفاق افتاده در غرب و اروپای کنونی نیز مصون ماند…

,

ژاپن؛ مینیمالیسم نظامی، سالخورده، ثروتمند

,

ژاپن تقریباً کشوری تک قوم و نژادی است (که سیاست مهاجرتی محدودی را در نگهداری این موضع از ابتدای سیاست گزاری مهاجرتی خود وضع کرده است). این همگونی قومی و نژادی وحدت مذاکرات و مصالحات داخلی را در سیاست دموکراتیک ساده می کند. اگر چه ژاپن بعد از دهه ی ۹۰ به دلیل دهه ها رکود سیری نزولی داشته است، امّا به نظر می رسد اکنون در حال ظهور و بروز از آن باتلاق اقتصادی که بیشترین دلیل آن همانا فجایع جنگ دوم جهانی است، می باشد. این کشور شالوده ی صنعتی و تکنولوژیک و بخش سرویس  دهی در سطح  کلاس بالای جهانی را برای خودش بوجود آورده و آنرا همچنان حفظ کرده و اقتصادش هنوز در مقام سوم جهان جای دارد. این دارایی ها به ژاپن ابزاری را می دهد تا با آن قدرت نظامی خود را با سرعت نسبتاً زیادی تقویت کند. ژاپن این کار را بدون اعمال هیچ تغییر اقتصادی نیز می تواند انجام دهد: درسایه ی اتحاد و ایجاد روابط استراتژیک با ایالات متحده آمریکا، مخارج دفاعی این کشور به میانگین کمتر از یک درصد میزان سرانه از انتهای جنگ جهانی دوم رسیده است. با اصلاح این الگوی تثبیت شده، آتش مجادله منطقه ای در خانه و بیرون به پاشده امّا استراتژی طولانی مدت ژاپن در تکیه به حمایت ایالات متحده – دفاع برون سپاری– همچنانکه توازن قدرت بین آمریکا و چین درحال تغییر است، کمتر قابل نگهداشت است – تغییرات در استراتژی دفاعی ژاپن پدیدار شده است و این مضحک است که این گزینه ها و انتخاب ها را مشروط به نظامی گری درگذشته و یا مینیمالیسم کنونی بدانیم.

,

, , ,

اساس نامه ی صلح، نفرت بسیاری از شهروندان ژاپنی از رها کردن مینیمالیسم نظامی و خاطرات ماندگار آسیایی ها از امپریالیسم ژاپن در کشورهایشان همگی کار را برای توکیو در پاسخ به بافتی جدید سخت می کند. هنوز با سیاست اقتصاد متکی بر واردات کالاهای مورد نیاز، ژاپن خصوصاً از طرف کشورهایی که می توانند با نیروی دریایی خود راه خطوط دریایی را مسدود کنند، آسیب پذیر می باشد. این برای حدودا ۷۰ سال مساعد می باشد: علاقه ی ملی ایالات متحده، نیروی ناوگان دریایی برتر دنیا نیازمند این است که مسیرهای دریایی را امن نگه دارد که شامل مسیرهای دریایی آسیا نیز می شود. اگرچه ایالات متحده برتری دریایی خود را برای سال های زیادی حفظ کرده است، در مقابل امّا چین، که وابسته به خطوط دریایی و در نتیجه مستعد ضربه خوردن از این وضع نیز هست، به تقویت و گسترش نیروی دریایی خود در خلال برتری در دارایی منابع خود ادامه خواهد داد.

,

برای اولین بار از تاریخ ۱۹۴۵، ژاپن با قدرتی آسیایی و پیشرفت کننده روبرو می شود که در رقابت با گرفتن مقام اول در نیروی دریایی می باشد. ژاپن همچنین با مشکلات جدی در رابطه با سن و سال جمعیت خود روبرو است. اگر چه سالخوردگی ژاپنی ها به یک باره شدت گرفت امّا نباید فراموش کرد که این کشور همچنان ثروتمند است. این فرایند ادامه خواهد یافت و به نظر می رسد که ژاپنی ها تمایلی به مهاجرت (درون کوچی) بعنوان یک راه حل ندارند. جمعیت ژاپن که اکنون نزدیک به ۱۲۸ میلیون است. ظاهراً تا اواسط این قرن به ۹۷ میلیون کاهش پیدا خواهد کرد. محدودیت های سنی به سیستم دفاعی ژاپن شکل می دهد که تمایل آن به سمت دریا و نیروی هوایی و اسلحه های مدرن است، امّا این از افزایش در مخارج دفاعی و یا طرح دوباره ی استراتژی ملی– امنیتی تثبیت شده جلوگیری نمی کند. بزرگترین چالش امنیتی برای بسیاری از کشورهای آسیایی به تعادل رسیدن چین است که همسایگان مصونیت خود را حتی اگر رهبری چین از روش پاداش و تنبیه را استفاده کند، بدست می آورند. در سیاست ملت ها، واژه ها معانی لغزانی دارند و استنباط آمال و نیت ها مشکل می باشد. از این رو دولت ها وقت زیادی روی کارهای دیگران می گذارند و همچنین روی تغییراتی که باعث خلق نسبت های قدرت جدید می شود. کشورهای آسیایی که قبلاً جنگ و یا کشمکش هایی با چین داشتند، خاصاً مستعد خطر می باشند. توانایی های فزاینده ی چین همزمان با آشوب های داخلی هند، ژاپن و چندین کشور در جنوب شرقی آسیا می باشد. این می تواند این اختلافات را به منظور دوباره قوت دادن به منطقه حل کند، امّا این کار نشان از برتری قدرت های درحال  ظهور نمی باشد.

,

چین به احتمال زیاد قصد نگهداری آنچه را که مالک آن است دارد و پیشنهاد چندی از امتیازات به هند و همچنین ادعای صلح طلبانه ی جزایر “سنکاکو– دیایو” و مجمع الجزایر “اسپراتلیس– نانشا” و “پاراسل– ژیشا” را در سر دارد. رهبری متکی بر ناسیونالیسم در چین به منظور مدیریت بی ثبات داخلی، حتی تمایل کمتری (یا توانایی کمتری) برای ایجاد توافقات دارد.

,

بجز یک بحران داخلی (منظور همان بحران منطقه سین کیانگ چین است)، چین دارای یک قدرت قابل توجه و برتری در قیاس با دیگر کشورهای آسیایی می باشد. از این رو، استراتژی هایی که هدف در به تعادل رساندن این موضوع دارند جمعی بوده و یک طرفه نبوده اند و حتی ایالات متحده به دنبال شرکایی برای کاهش دادن ریسک ها و هزینه های مشترک می باشد.

,

با فشار بر نیازهای روز افزون داخلی ایالات متحده، که همچون زیر بنایی منسوخ و متزلزل، مشکلات اجتماعی که مدت ها از سوی سیاستمداران کاخ سفید بی توجه مانده، هزینه های روبه رشد سلامت و برنامه های بازنشستگی، کسری بودجه و بدهی خارجی نزدیک به هفده تریلیون دلاری و افزایش نسبت بازنشستگان به نیروی های جوان فعال، احتمالاً باعث کاهش درآمدهای بودجه ای و خزانه ی ملی ایالات متحده آمریکا طی سال های آینده می گردد.

,

رهبران آمریکا مستلزم آنند که تعهدات دفاعی خارجی خود را با عقد پیمان های دو یا چند جانبه و استراتژیک دفاعی تقویت کنند. ولی، کاهش میزان انعقاد در تعهدات ایالات متحده آمریکا قریب الوقوع است که این خود بحث رایج در رابطه با محوریت آسیا می باشد. مؤثرین استراتژی جمعی برای دولت ها در متعادل کردن چین گسترش منابع و تمرکز چین در جبهه های مختلف می باشد.

,

با توجه به اندازه جغرافیایی و وسعت ارضی کشور چین، این جبهه ها بسیار مجزا بوده و از این رو تقویت آنها مشکل است. یک جغرافیای ساده نشان می دهد که شرکای طبیعی چین کشورهای ایالات متحده، ژاپن، ویتنام، اندونزی، استرالیا، سنگاپور و هند می باشند. جدای از مشکلات هماهنگی این قبیل ائتلاف های ناهمخوان، میزان متغیر وابستگی اقتصادی اعضا به چین و همچنین میزان در معرض بودن آنها به قدرت نظامی چین، پیوستگی و اقدامات جمعی را پیچیده تر می کند. هنوز مذاکرات امنیتی میان این کشورها درحال افزایش است و بعضی از آنها (هند، ژاپن، استرالیا و سنگاپور) به اتفاق هم به مانورهای دریایی می روند. صعود چین آغاز کننده ی یک همگرایی استراتژیک بین هند و ایالات متحده شد که در مغایرتی واضح با سال های جنگ سرد است، توافق سال ۲۰۰۸ آنها بر سر موضوع همکاری صلح آمیز هسته ای واقعه ای برجسته بود. این اقدام به طور مؤثر باعث ایجاد ذهنیت از هند برای آمریکا بعنوان دولتی باسلاح هسته ای شد که این حرکتی مهم در سیاست ضد گسترش سلاح هسته ای واشنگتن بود. هنوز صحبت بر سر موضوع اتحاد آمریکا و هند در مورد مسائل دیگر است. هند به دنبال بدست آوردن مواد و بهره های نمادین است که از مصاحبت با واشنگتن، امّا با از دست دادن و تغییر موضع خود با چین، بدست می آید.

,

با مسلم دانستن مجاورت چین با هند و قدرت در حال رشد این کشور، خطرات پیوستن آشکارا به یک ائتلاف ضدچینی از هرگونه سودی مهمتر می باشد. همین منطق کشور ویتنام  را نیز راهبری می کند. در این بین سیاستگزاری در کشور ژاپن با سخت ترین انتخاب ها روبرو خواهد شد. عقیده ی رایج و معمول در بین متخصصان ژاپنی این است که این موضوع شرّ مینمالیست نظامی را به دلایل مختلف کم نمی کند: مخالفت عمومی، فرهنگ شبه صلح طلب، موانع قانونی، اطمینان در اتحاد با ایالات متحده آمریکا و مخاطرات منطقه ای ژاپنی ها در استراتژی نظامی گری.

,

در طول ۳۰۰ سال گذشته، سیاست خارجه ی ژاپن از انزوا طلبی به سیاست مبتنی بر امپریالیسم تغییر کرده که تغییر در بین این دو سیاست بوده است و تغییرات در محیط خارجی این کشور اغلب این نوسانات را دامن زده است. علاوه بر این، انتخاب های سیاستی ژاپن محدود در ایستایی و امپریالیسم نبوده است. این کشور هم اکنون سهم کوچکی از درآمد را به موضوع دفاع اختصاص داده و می تواند توانایی های نظامی خود را بدون ایجاد هیچ گونه وحشت ارتقا دهد. علاوه بر این، بسته به اینکه چین چگونه قدرت خود را اداره کند، گرایشات منطقه ای تغییر می کند، مخصوصاً اگر ژاپن قدرت نظامی خود را به صورت مشترک و دو جانبه افزایش دهد و نزاع منطقه ای با کره ی جنوبی (بر سر موضوع جزایر “تاکشیما – دوکودو”) و روسیه را (برسرموضوع “کوریلز – هوپو”) حل کند.

,

بعضی از کشورها از اتحاد ضد چینی در سطح منطقه ای و فرا منطقه ای دور ایستاده اند. این کشورها شامل کره جنوبی است امّا به شرطی که چین بی خطر مانده و برسر کره ی شمالی حکومت کند. روسیه این جریان را به خوبی دنبال می کند. استان های شرقی و بزرگ و دور آن کشور که تقریباً به اندازه ی ۳ برابرمساحت فرانسه، آلمان و اسپانیا هستند، کم جمعیت بوده (تنها حدود ۶ میلیون که ۲/۴ درصد از جمعیت کل روسیه را دربرمی گیرد)، از قطب صنعتی روسیه که در غرب کشور قرار دارد دور بوده (مسکو در ۵ هزار مایلی آنها قرار دارد) و از این رو از حمایت های نظامی کمتری برخوردار هستند.

,

این موضوع خصوصاً در رابطه با چهار استان مرزی چین (هیلون جیانگ، اینرمونگولیا، جیلین ولیائونینگ) که تنها دارای جمعیتی ۱۶۰ میلیونی هستند مصداق دارد. ضعف نسبی روسیه به چین یک امنیت جبهه ی شمالی را می دهد و میزان استراتژیک محاصره شدن را کم می کند. استان مونگولیا که ضعیف است، در معرض قدرت چین قرار دارد و هیچ هم پیمانی اطراف آن نیست، درحالیکه لائوس و مغولستان با تکیه بر چین، ویتنام را به تعادل در می آورند. برای پکن با هرگونه استراتژی به محاصره در آوردن، با استفاده از حفاظت و توسعه ی خطوط منابع داخلی انرژی و تجارت با روسیه، آسیای میانه، افغانستان، پاکستان و ایران مقابله می کند. چین تلاش برای دستیابی به بنادر واقع در سواحل میانمار، بنگلادش، سریلانکا، پاکستان و ایران را دارد تا مکمل های اضافی را از تنگه های “مالاکا”، “سوندا” و “لومبوک” بدست آورد.

,

چین همچنین اصرار دارد که هرگونه اقدامی در رابطه با وحدت و یکپارچگی شبه جزیره کره، که نیازمند حضور خودش باشد، باید شامل حذف و یا کاهش شدید نیروهای آمریکا که هم اکنون در کره ی جنوبی مستقر هستند باشد. در جناح غربی آسیای کبیر، چین، روسیه  را به عنوان کشوری که دارای بالاترین اهمیت در اقتصاد کشورهای آسیایی و امنیت ملی است در نظر می گیرد. امّا این تغییر تا حدی که آسیای میانه به انحراف فرهنگی خود به سمت جهان وسیع تر اسلامی ادامه دهد ظاهر خواهد شد که این فرایندی است که درقرن ۱۹ توسط سلطه تزارها متوقف شد…

,

روسیه، پاکستان، افغانستان، ایران

,

با عمیق شدن حضور روسیه در کشورهای آسیای میانه و افغانستان، چین مجبور است که جریان های مذهبی و فرهنگی که می توانند به منطقه “ژیان جیانگ” برسد را هدایت کند. چالش دیگر چین می تواند حفاظت از سرمایه های اقتصادی و مصلحت های امنیتی بدون برخورد شدید و یا گرفتار شدن در نزاع در منطقه باشد. این عملکرد متعادل کننده حتی سخت تر خواهد بود که چین باید بحران سیاسی را تجربه کند که در آن کنترل منطقه ژیان جیانگ سخت تر می شود، این دقیقاً در زمانی اتفاق می افتد که این استان در معرض تأثیرات بی ثباتی قرار بگیرد. بزرگترین مشکل چین در صحنه ی غربی آسیا، قطعه قطعه شدن پاکستان است که باعث تخریب مهمترین عنصر در استراتژی خارجی چین علیه هند می شود و باعث راه اندازی و شروع تحولاتی با تأثیرات جاری می شود که می تواند به سمت غربی ترین ایالات چین حرکت کند. تجزیه ی پاکستان می تواند حتی برای هند، افغانستان، ایران و منطقه آسیای میانه خطرناک تر نیز باشد. هرکدام از این کشورها دارای مرز، روابط فرهنگی، قومی و مذهبی با پاکستان هستند که می تواند این اطمینان را بدهد که مشکلات پاکستان در زمره ی مشکلات آنها نیز می باشد. رهبران هند تمرکز زیادی روی قدرت پاکستان دارند، با شرایط جدیدی روبه رو هستند که درک آنها غیرممکن است چه برسد به مواجه شدن با آنها و در رأس آنها حفاظت و نگهداری از انرژی هسته ای بدون ایجاد خصومت با دولت های دیگر. ۵ مشکل  دیگر می تواند نمود پیدا کرده و یا مدیریت آنها بقدری سخت شود که پاکستان آنها را حل کند؛

,

یکی از آنها الحاق گرایی است که سرزمین “پشتون ” در بین افغانستان و پاکستان قرار دارد و تروریست های بلوچ به سمت پاکستان، افغانستان و ایران سوق پیدا می کنند.

,

مشکل دوم مرتبط با گروه هایی است که باعث به هم پیوستن تروریسم و اسلام گرایی افراطی می شود که این موضوع در غیاب دولت قدرتمند پاکستان به سادگی در ایالات کشمیر و افغانستان یافت می شود.

,

مشکل سوم مشکل مدیریت بحرانی منابع آب است که مشترک در بین هند- پاکستان و پاکستان- افغانستان می باشد، به روشی که درآن درگیری بین کشورهای بالادست منبع آب با پایین دست ها اتفاق نیافتد.

,

مشکل چهارم چشم اندازی است که مواد مخدر فراملی و شبکه های جنایتکار که در محدوده ی پاکستان، افغانستان، آسیای میانه و ایران هستند، می توانند قدرتمندتر شوند.

,

مشکل پنجم تأمین ثبات افغانستان است که در میان تحولات پاکستان قرار دارد.

,

, , ,

دیگر چالش در جناح غربی آسیا شامل ثبات در کشور افغانستان بعد از حضور نیروهای آمریکا و ناتو است. آن چیزی که بزرگ جلوه می کند حالت خلاصی رقابت است که متشکل از هند، پاکستان، چین، ایران و ازبکستان بود که این رقابت به علت ترس و بدگمانی شدت گرفته و هیچ سازمان بندی قدرتمندی که بتواند عملکرد جمعی را تغذیه کند وجود ندارد. بدتر از همه، این دولت ها، به عنوان بخشی از رقابتشان، به احتمال قصد دارند تا رابطه های از نوع ارباب رجوع – موکل ایجاد کنند که در آن گروه های نظامی افغان وجود دارند که نظمی را در افغانستان ایجاد کنند. هیچ یک از این دولت ها تمایلی به بهره برداری از آشفتگی در حال ازیاد افغانستان نداشته و هنوز هر کدام به روشی عمل می کنند که افزایش دهنده ی درست نمایی آن کشور را دارد.

,

, , ,

تمایل به این است که یکی از سه مگاتئوری متداول پیشنهاد کننده ی راهنمایی قابل اطمینان برای آینده ی آسیا است. دریغا که با وجود قدرت های بسیار زیاد در این منطقه از جهان، چهارچوب های منظم کاربردی وجود ندارند!! آسیای کبیر شبیه یک اتوبوس بزرگ است که پر از مسافران مختلف از نظر سابقه و عقیده متفاوت می باشد. امّا این اتوبوس دارای چرخ های زیادی بوده و هیچ توافق جمعی روی یک موضوع مشترک بین همه ی رانندگان وجود ندارد که آنها هیچ نقشه ای نداشته و به اندازه ی کافی به یکدیگر اعتماد ندارند تا یک مسیر یا مقصدی را انتخاب کنند. بعضی از بخش های این اتوبوس قدیمی و غیرقابل اعتماد هستند و دیگر بخش ها سخت کار می کنند و مه بسیار سنگینی جاده را فرا گرفته. پی آمد احتمالی این تنوع سلیقه در میان قدرتمندترین دولت های آسیا و نبود سازمان های مؤثر در تسهیل عملکردهای جمعی مشکلاتی است که نمی توان آنها را بطور مؤثر و بدون همکاری چند جانبه نشان داد و آنها به شکلی خودکار و تخریبی به جلو حرکت می کنند. این مشکلات شامل گسترش تولید اتمی، تروریسم، از هم پاشیدگی محیطی، منازعات منطقه ای و طوایف مسلح می باشد. در میان مطلوب هایی که غیر علمی هستند می توان از اقدامات اطمینان سازی نام برد که بحران را از زمین و دریا رفع می کند، توافقات همکاری که اجازه ی همکاری مشاجره آمیز را بر سر موضوعات منابع انرژی اقیانوسی را می دهد، مدیریت قانون مدار در منابع مشترک آب توسط کشورهای دارای رودخانه و رمزهای پنهان در مدیریت جنگ های سایبری، تجارت و سرمایه گذاری در مناطق متراکم و داد و ستد از موضوعات قابل ذکر در منطقه آسیای کبیر می باشد.

,

افسوس تنها بر سر این نیست که این چالش ها احتمالاً موقعیت هایی را برای همکاری از بین می برد بلکه همچنین این چالش ها باعث تشدید تنش های قبل و منازعات می شود که درنتیجه ی تغییرات بر سر تعادل و توازن قدرت بوجود آمده اند. در پایان باید توجه داشت که الگوهای معمول و متداول ما در ابعاد بزرگ و کوچک، نمی تواند این موضوع را به طور عادلانه انجام دهد.

,

انتهای پیام/

]
آسیای کبیر شبیه یک اتوبوس بزرگ است که پر از مسافران مختلف از نظر سابقه و عقیده می باشد.این اتوبوس دارای چرخ های زیادی بوده و هیچ توافق جمعی روی یک موضوع مشترک بین آنها وجود ندارد. آنها نقشه ای نداشته و به یکدیگر اعتماد ندارند...