به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، رمضان را ضیافتالله، ماه مهمانی خدا – خواندهاند. این ماه از روزگاران قدیم در سراسر ایران با آداب و رسوم مخصوص به خود برگزار می شده است. در تهران عصر قاجار نیز رمضان حال و هوای خاص داشت و چهره شهر را یکسره دگرگون می کرد. چنانچه در آن روزگاران، مثل امروز، ختم قرآن در ماه رمضان معمول و بلکه بسیار بیشتر از زمان ما بود اما تفاوت کار در اینجا بود که در غیاب صنعت چاپ و بعدها با محدودیت هایی که چاپ سنگی داشت، نسخه های قرآن به اندازه کافی در اختیار همگان نبود.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,بنابراین عده ای از مؤمنان که ثروت و مکنتی داشتند، پیش از ماه رضمان نسخه هایی از قرآن را تدارک می دیدند.( مثلا سفارش کتابت قرآن می دادند.) تا آن را در اختیار دیگران بگذراند و در ثواب ختم قرآن شان شریک شوند و عده زیادی هم بودند که قرآن استیجاری می خواندند یعنی از دیگران پول می گرفتند تا به نیابت از آنها قرآن بخوانند و چه آنکه ممکن بود سفارش دهندگان سواد یا فرصت کافی برای ختم قرآن نداشته باشند یا خواهند ثواب یک ختم قرآن را به روح اموات خود هدیه کنند.
در ماه رمضان در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما که تخفیف از ساعات مکتب باشد، بیشتر از ماه محرم و صفر بود. در عوض درس، آخوند {مکتبخانه} مسالههای فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره میگفت. وقتی قدری بزرگتر شده بودیم. تجوید قرآن هم ضمیمه میشد. برای نماز جماعت ما را به نماز جماعت میبردند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.
ماه رمضان در تهران قدیم در عصر قاجار، ماه نماز جماعت بود و در این ایام ، مساجد شهر بیش از هر زمان دیگریی شاهد حضور مردم بود حتی در محرم، مساجد به این اندازه شلوغ نمی شد،زیرا بیشتر عزادارای ها در تکیه ها صورت می گرفت در رمضان در مسجد جامعه عتیق و مسجد جامع سلطانی که هر دو در بازار تهران قرار داشتند، صف نماز ظهر و عصر به قدری طویل بود که شبستان ها خارج می شد و صحن و پشت بام و معابر اطراف می رسید. در آن زمان که تهران برق نداشت و طبیعتا بلندگویی در کار نبود، برای هر نوبت نماز، ده ها مکبر با فواصل مشخص از هم می ایستادند تا رکوع و سجود امام جماعت را به گوش نماز گزاران برسانند.
همیشه پس از نماز ظهر و عصر، پیشنماز یا واعظی دیگر به منبر می رفت و موعظه می کرد. اما این موعظه منحصر به نماز ظهر و عصر بود و پس از نماز صبح یا مغرب و عشا وعظ نمی کردند. بعدها با ساختن مجسد و مدرسه سپهسالار نماز جماعت چند هزار نفری در این مسجد نیز باشکوه هر چه تمام تر برگزار می شد. در آن زمان جمعیت تهران حدود 250 هزار نفر بود.
ماه رمضان ماه شب زنده داری بود اما به دو شیوه متفاوت، عده ای مشغول راز و نیاز و عبادت می شدند و عده دیگری که معمولا از جوان ها بودند، در فاصله افطار تا سحر گرد هم می آمدند و به بازی های مختلف مشغول می شدند، ( کاری که این روزها با نشستن پای سریال های تلویزیونی انجام می شود.) اما در شب های احیا بازی و سرگرمی موقوف می شد و مسجد رفتن جای آن را می گرفت، غیر از مساجد، مراسم احیا در خیلی از خانه ها بنیز بگراز می شد اگر توجه شود در خانه اعیان و اشراف غیر از اعضای پر تعداد خانواده شامل پدر و مادر و فرزندان و عروس و داماد و نوه ها، تعداد زیادی خدمتکار نیز حضور داشتند، می توانیم برای برخی خانه ها جمعیتی تا حدود 30 نفر و بیشتر را در نظر بگیریم.
بنابراین ، ممکن بود پدر یا یکی از اعضای خانواده در خانه قرآن سر بگیرد و دیگران نیز به او اقتدا کنند. نهایتا شب زنده داری ماه رمضان و عمومیت آن بین مردم شهر، باعث می شد کار روزانه از حدود دو ساعت به ظهر مانده شروع و یکی دو ساعت پس از ظهر تمام شود. خرید مایحتاج روزانه و رفتن به بازارها نیز عمدتا یا نزدیک به غروب یا ساعتی پس از افطار انجام می گرفت.
عبور و مرور شبانه در تهران به جهت حفظ امنیت شهر، به طور کل قدغن بود، حدود سه ساعت پس از غروب آفتاب به فواصل مشخصی، سه گلوله توپ شلیک می شد. اولین گلوله برای این بود که مغازه داران کم کم بساط خود را جمع کنند. گلوله دوم نیز برای این بود که مغازه های خود را ببندند و به سوی خانه شان بروند. وقتی که گلوله سوم شلیک می شد، دیگر هیچ کس حق عبور و مرور در کوچه و خیابان را نداشت، مگر اینکه نام شب را بداند، و گر نه توسط پاسبان دستگیر می شد. در این وضعیت اما در رمضان – و مخصوصا در شب های احیا- تغییر پیدا می کرد زیرا عده ای از مردم، نیمه های شب برای رفتن به مسجد و شب زنده داری یا خواندن نماز صبح به جماعت از خانه خارج می شدند، بنابراین، گرفت و گیر در کار نبود. همچنین در غیبت رادیو و تلویزیون ساعت اذان مغرب برای افطار و اذان صبح برای آغاز روزه داری از طریق شلیک توپ اعلام می شد.
دقایقی پیش از اذان ظهر عده ای جارچی در کوچه راه می افتند و با صدای بلند فریاد می زدند: « آب است و تریاک» این اعلام بدین معنی بود که تا دقایقی دیگر اذان صبح گفته و خورد و خوراک موقوف می شود. پس هر کسی می خواهد آب و بخورد و تریاک بکشد، چند دقیقه وقت ندارد. متأسفانه در آن روزگاران استعمال تریاک عمل زشتی تلقی نمی شد و عده قابل توجهی از مردم ایران این ماده افیونی را استعمال می کردند و حتی بخش وسیعی از زمین های کشور به کشت خشخاش اختصاص داشت.
جامعه مذهبی ایران در دوره قاجار، روزه خواری را بر نمی تافت. چنانچه اگر کسی می خواست خود را به مریضی بزند و روزه نگیرد، هیچ طبیبی را گیر نمی آورد که برای او گواهی بیماری صادر کند و حتی طبیبان یهودی نیز حاضر نبودند که شأن و احترام طبابت خود را خرج روزه خواری دیگران کنند. بنابراین افراد روزه خوار، به شدت تحت فشار اجتماعی قرار داشتند و کوشش بسیار می کردند تا روه خواری خود را پنهان کنند.
مرحوم احمد منشور میگوید: با بردارم شبی در مجلسی قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم، روزه را خورده بعد به منزل آمدیم. خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به خانه رسیده بود. همین که وارد شدیم، مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود نوکر و خدمتکار دور و ور ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اتاق گذاشته، فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحده و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاک مال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر، ما را توبه رسمی دادند. آن وقت ما را به عضویت خانه پذیرفتند.
روزه داری مردم در ماه رمضان موجب جنب و جوش کمتر آنها می شد و اگر رمضان با تابستان تصادم پیدا می کرد، مردم کمتر به بازارها می رفتند و فقط به خرید مایحتاج روزانه خود اکتفا می کردند، بازاریان نیز برای رونق کسب و کار خود، چاره ای اندیشیده و به برگزاری نمایشگاه های مخصوص ماه رمضان اقدام می کردند در آن ایام بقعه امامزاده زید در محدوده شمالی بازار تهران، صحن بزرگی داشت. بازاریان حجره های دورادور این صحن را به مدت یک ماه اجاره می کردند و بهترین اجناس خود را در آن به معرض نمایش و فروش می گذاشتند. عصر گاهان تعداد زیادی از مردم – خصوصا اعیان و اشراف – به امامزاده زید می رفتند تا از این نمایشگاه بازدید و احیانا خرید کنند، ازدحام مرم در امامزاده به برنامه های دیگر هم رونق می بخشید که مهم ترین آنها معرکه گیری جماعت درویش و حلقه زدن مردم به دورشان بود.
در اواخر دوره ناصرالدین شاه، نمایشگاه امامزاده زید به مسجد و مدرسه سپهسالار در جنوب میدان بهارستان منتقل شد. این بنای عظیم از موقوفات میرزا حسین خان مشیرالدوله قزوینی، معروف به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. در اینجا نمایشگاه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شد. در بخش زنانه، جماعت بزار بساط پهن می کردند و فقط زن ها حق حضور داشتند. در بخش مردانه هم، بساط خرازی و پلورفروشی و سمساری برپا بود، در این نمایشگاه تقریبا بهترین کالاهای آن روز تهران عرضه می شد و رونق آن به حدی بود که حتی یک دوبار ناصرالدین شاه از نمایشگاه بازدید کرد و به عنوان مرحمت ملوکانه مقداری تاق پارچه میان زنان پخش می کرد. نمایشگاه مدرسه سپهسالار در ماه رمضان تا دوره قاجار مظفرالدین شاه برقرار بود و در این زمان به تدریج منسوخ شد. گویا علت این بود که رمضان به زمستان افتاد و سرما و بارندگی مانع از پهن کردن بساط مغازه داران شد.
ناصرالدین شاه قاجار فردی بود که خود را به مسائل دینی علاقمند نشان می داد، نماز خود را معمولا سر وقت به جای می آورد. از زیارت بقاع متبرکه غافل نمی ماند و خصوصا در ایام محرم و سفر مجالس مفصل و تعزیه تشکیل می داد. چندان که داستان ساختن تکیه دولت توسط او شهره خاص و عام است اما همین شاه به ظاهر متدین، به هیچ روی طاقت روزه داری نداشت. بدین علت که علی الاتصال در حال خوردن بود و چند ساعت دست کشیدن از خوردن و آشامیدن برایش غیرممکن می نمود، می گویند روزی در حضور او از تداخل غذاها و طبایع صحبت شد و برخی افراد از مضار ضعیف معده سخن گفتند. شاه رو به حکیم، پزشک فرانسوی اش کرد و گفت: حکیم ما هم تداخل می کنیم؟ حکیم به کنایه پاسخ داد: نه قربان اعلی حضرت متصل می خورند! به هر روی، تمام منابعی که زندگی خصوصی ناصرالدین شاه را گزارش کرده اند، تصریح دارند که او اهل نماز ، اما روزه خوار بود.
در این ماه کارها تقریباً تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد. سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسی کمتر اتفاق میافتاد. خرید و فروش و معاملهای که حاجت به تنظیم قباله داشت، کم بلکه هیچ بود. مرافعات شرعی در محاضر علما متوقف میگشت. (در آن زمان ایران فاقد دادگستری دولتی بود و علما طبق احکام شرعی به حل اختلاف میپرداختند) ادارات دولتی باز بود ولی کسی رجوع نمیکرد. اگر کسی از دولت طلبی داشت، در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوان (ماموران مالیاتی) هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمیرفتند.
منابع:
- مستوفی عبدالله، کتاب زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار.
- روزنامه همشهری، شماره 180، خرداد 1394
- رمضان در عصرقاجار - سیدمحمدرضا پورمستوفی
گردآوری - ناهید زندی پزوه
بنابراین عده ای از مؤمنان که ثروت و مکنتی داشتند، پیش از ماه رضمان نسخه هایی از قرآن را تدارک می دیدند.( مثلا سفارش کتابت قرآن می دادند.) تا آن را در اختیار دیگران بگذراند و در ثواب ختم قرآن شان شریک شوند و عده زیادی هم بودند که قرآن استیجاری می خواندند یعنی از دیگران پول می گرفتند تا به نیابت از آنها قرآن بخوانند و چه آنکه ممکن بود سفارش دهندگان سواد یا فرصت کافی برای ختم قرآن نداشته باشند یا خواهند ثواب یک ختم قرآن را به روح اموات خود هدیه کنند.
در ماه رمضان در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما که تخفیف از ساعات مکتب باشد، بیشتر از ماه محرم و صفر بود. در عوض درس، آخوند {مکتبخانه} مسالههای فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره میگفت. وقتی قدری بزرگتر شده بودیم. تجوید قرآن هم ضمیمه میشد. برای نماز جماعت ما را به نماز جماعت میبردند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.
ماه رمضان در تهران قدیم در عصر قاجار، ماه نماز جماعت بود و در این ایام ، مساجد شهر بیش از هر زمان دیگریی شاهد حضور مردم بود حتی در محرم، مساجد به این اندازه شلوغ نمی شد،زیرا بیشتر عزادارای ها در تکیه ها صورت می گرفت در رمضان در مسجد جامعه عتیق و مسجد جامع سلطانی که هر دو در بازار تهران قرار داشتند، صف نماز ظهر و عصر به قدری طویل بود که شبستان ها خارج می شد و صحن و پشت بام و معابر اطراف می رسید. در آن زمان که تهران برق نداشت و طبیعتا بلندگویی در کار نبود، برای هر نوبت نماز، ده ها مکبر با فواصل مشخص از هم می ایستادند تا رکوع و سجود امام جماعت را به گوش نماز گزاران برسانند.
همیشه پس از نماز ظهر و عصر، پیشنماز یا واعظی دیگر به منبر می رفت و موعظه می کرد. اما این موعظه منحصر به نماز ظهر و عصر بود و پس از نماز صبح یا مغرب و عشا وعظ نمی کردند. بعدها با ساختن مجسد و مدرسه سپهسالار نماز جماعت چند هزار نفری در این مسجد نیز باشکوه هر چه تمام تر برگزار می شد. در آن زمان جمعیت تهران حدود 250 هزار نفر بود.
ماه رمضان ماه شب زنده داری بود اما به دو شیوه متفاوت، عده ای مشغول راز و نیاز و عبادت می شدند و عده دیگری که معمولا از جوان ها بودند، در فاصله افطار تا سحر گرد هم می آمدند و به بازی های مختلف مشغول می شدند، ( کاری که این روزها با نشستن پای سریال های تلویزیونی انجام می شود.) اما در شب های احیا بازی و سرگرمی موقوف می شد و مسجد رفتن جای آن را می گرفت، غیر از مساجد، مراسم احیا در خیلی از خانه ها بنیز بگراز می شد اگر توجه شود در خانه اعیان و اشراف غیر از اعضای پر تعداد خانواده شامل پدر و مادر و فرزندان و عروس و داماد و نوه ها، تعداد زیادی خدمتکار نیز حضور داشتند، می توانیم برای برخی خانه ها جمعیتی تا حدود 30 نفر و بیشتر را در نظر بگیریم.
بنابراین ، ممکن بود پدر یا یکی از اعضای خانواده در خانه قرآن سر بگیرد و دیگران نیز به او اقتدا کنند. نهایتا شب زنده داری ماه رمضان و عمومیت آن بین مردم شهر، باعث می شد کار روزانه از حدود دو ساعت به ظهر مانده شروع و یکی دو ساعت پس از ظهر تمام شود. خرید مایحتاج روزانه و رفتن به بازارها نیز عمدتا یا نزدیک به غروب یا ساعتی پس از افطار انجام می گرفت.
عبور و مرور شبانه در تهران به جهت حفظ امنیت شهر، به طور کل قدغن بود، حدود سه ساعت پس از غروب آفتاب به فواصل مشخصی، سه گلوله توپ شلیک می شد. اولین گلوله برای این بود که مغازه داران کم کم بساط خود را جمع کنند. گلوله دوم نیز برای این بود که مغازه های خود را ببندند و به سوی خانه شان بروند. وقتی که گلوله سوم شلیک می شد، دیگر هیچ کس حق عبور و مرور در کوچه و خیابان را نداشت، مگر اینکه نام شب را بداند، و گر نه توسط پاسبان دستگیر می شد. در این وضعیت اما در رمضان – و مخصوصا در شب های احیا- تغییر پیدا می کرد زیرا عده ای از مردم، نیمه های شب برای رفتن به مسجد و شب زنده داری یا خواندن نماز صبح به جماعت از خانه خارج می شدند، بنابراین، گرفت و گیر در کار نبود. همچنین در غیبت رادیو و تلویزیون ساعت اذان مغرب برای افطار و اذان صبح برای آغاز روزه داری از طریق شلیک توپ اعلام می شد.
دقایقی پیش از اذان ظهر عده ای جارچی در کوچه راه می افتند و با صدای بلند فریاد می زدند: « آب است و تریاک» این اعلام بدین معنی بود که تا دقایقی دیگر اذان صبح گفته و خورد و خوراک موقوف می شود. پس هر کسی می خواهد آب و بخورد و تریاک بکشد، چند دقیقه وقت ندارد. متأسفانه در آن روزگاران استعمال تریاک عمل زشتی تلقی نمی شد و عده قابل توجهی از مردم ایران این ماده افیونی را استعمال می کردند و حتی بخش وسیعی از زمین های کشور به کشت خشخاش اختصاص داشت.
جامعه مذهبی ایران در دوره قاجار، روزه خواری را بر نمی تافت. چنانچه اگر کسی می خواست خود را به مریضی بزند و روزه نگیرد، هیچ طبیبی را گیر نمی آورد که برای او گواهی بیماری صادر کند و حتی طبیبان یهودی نیز حاضر نبودند که شأن و احترام طبابت خود را خرج روزه خواری دیگران کنند. بنابراین افراد روزه خوار، به شدت تحت فشار اجتماعی قرار داشتند و کوشش بسیار می کردند تا روه خواری خود را پنهان کنند.
مرحوم احمد منشور میگوید: با بردارم شبی در مجلسی قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم، روزه را خورده بعد به منزل آمدیم. خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به خانه رسیده بود. همین که وارد شدیم، مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود نوکر و خدمتکار دور و ور ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اتاق گذاشته، فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحده و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاک مال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر، ما را توبه رسمی دادند. آن وقت ما را به عضویت خانه پذیرفتند.
روزه داری مردم در ماه رمضان موجب جنب و جوش کمتر آنها می شد و اگر رمضان با تابستان تصادم پیدا می کرد، مردم کمتر به بازارها می رفتند و فقط به خرید مایحتاج روزانه خود اکتفا می کردند، بازاریان نیز برای رونق کسب و کار خود، چاره ای اندیشیده و به برگزاری نمایشگاه های مخصوص ماه رمضان اقدام می کردند در آن ایام بقعه امامزاده زید در محدوده شمالی بازار تهران، صحن بزرگی داشت. بازاریان حجره های دورادور این صحن را به مدت یک ماه اجاره می کردند و بهترین اجناس خود را در آن به معرض نمایش و فروش می گذاشتند. عصر گاهان تعداد زیادی از مردم – خصوصا اعیان و اشراف – به امامزاده زید می رفتند تا از این نمایشگاه بازدید و احیانا خرید کنند، ازدحام مرم در امامزاده به برنامه های دیگر هم رونق می بخشید که مهم ترین آنها معرکه گیری جماعت درویش و حلقه زدن مردم به دورشان بود.
در اواخر دوره ناصرالدین شاه، نمایشگاه امامزاده زید به مسجد و مدرسه سپهسالار در جنوب میدان بهارستان منتقل شد. این بنای عظیم از موقوفات میرزا حسین خان مشیرالدوله قزوینی، معروف به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. در اینجا نمایشگاه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شد. در بخش زنانه، جماعت بزار بساط پهن می کردند و فقط زن ها حق حضور داشتند. در بخش مردانه هم، بساط خرازی و پلورفروشی و سمساری برپا بود، در این نمایشگاه تقریبا بهترین کالاهای آن روز تهران عرضه می شد و رونق آن به حدی بود که حتی یک دوبار ناصرالدین شاه از نمایشگاه بازدید کرد و به عنوان مرحمت ملوکانه مقداری تاق پارچه میان زنان پخش می کرد. نمایشگاه مدرسه سپهسالار در ماه رمضان تا دوره قاجار مظفرالدین شاه برقرار بود و در این زمان به تدریج منسوخ شد. گویا علت این بود که رمضان به زمستان افتاد و سرما و بارندگی مانع از پهن کردن بساط مغازه داران شد.
ناصرالدین شاه قاجار فردی بود که خود را به مسائل دینی علاقمند نشان می داد، نماز خود را معمولا سر وقت به جای می آورد. از زیارت بقاع متبرکه غافل نمی ماند و خصوصا در ایام محرم و سفر مجالس مفصل و تعزیه تشکیل می داد. چندان که داستان ساختن تکیه دولت توسط او شهره خاص و عام است اما همین شاه به ظاهر متدین، به هیچ روی طاقت روزه داری نداشت. بدین علت که علی الاتصال در حال خوردن بود و چند ساعت دست کشیدن از خوردن و آشامیدن برایش غیرممکن می نمود، می گویند روزی در حضور او از تداخل غذاها و طبایع صحبت شد و برخی افراد از مضار ضعیف معده سخن گفتند. شاه رو به حکیم، پزشک فرانسوی اش کرد و گفت: حکیم ما هم تداخل می کنیم؟ حکیم به کنایه پاسخ داد: نه قربان اعلی حضرت متصل می خورند! به هر روی، تمام منابعی که زندگی خصوصی ناصرالدین شاه را گزارش کرده اند، تصریح دارند که او اهل نماز ، اما روزه خوار بود.
در این ماه کارها تقریباً تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد. سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسی کمتر اتفاق میافتاد. خرید و فروش و معاملهای که حاجت به تنظیم قباله داشت، کم بلکه هیچ بود. مرافعات شرعی در محاضر علما متوقف میگشت. (در آن زمان ایران فاقد دادگستری دولتی بود و علما طبق احکام شرعی به حل اختلاف میپرداختند) ادارات دولتی باز بود ولی کسی رجوع نمیکرد. اگر کسی از دولت طلبی داشت، در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوان (ماموران مالیاتی) هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمیرفتند.
منابع:
- مستوفی عبدالله، کتاب زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار.
- روزنامه همشهری، شماره 180، خرداد 1394
- رمضان در عصرقاجار - سیدمحمدرضا پورمستوفی
گردآوری - ناهید زندی پزوه
بنابراین عده ای از مؤمنان که ثروت و مکنتی داشتند، پیش از ماه رضمان نسخه هایی از قرآن را تدارک می دیدند.( مثلا سفارش کتابت قرآن می دادند.) تا آن را در اختیار دیگران بگذراند و در ثواب ختم قرآن شان شریک شوند و عده زیادی هم بودند که قرآن استیجاری می خواندند یعنی از دیگران پول می گرفتند تا به نیابت از آنها قرآن بخوانند و چه آنکه ممکن بود سفارش دهندگان سواد یا فرصت کافی برای ختم قرآن نداشته باشند یا خواهند ثواب یک ختم قرآن را به روح اموات خود هدیه کنند.
در ماه رمضان در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما که تخفیف از ساعات مکتب باشد، بیشتر از ماه محرم و صفر بود. در عوض درس، آخوند {مکتبخانه} مسالههای فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره میگفت. وقتی قدری بزرگتر شده بودیم. تجوید قرآن هم ضمیمه میشد. برای نماز جماعت ما را به نماز جماعت میبردند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.
ماه رمضان در تهران قدیم در عصر قاجار، ماه نماز جماعت بود و در این ایام ، مساجد شهر بیش از هر زمان دیگریی شاهد حضور مردم بود حتی در محرم، مساجد به این اندازه شلوغ نمی شد،زیرا بیشتر عزادارای ها در تکیه ها صورت می گرفت در رمضان در مسجد جامعه عتیق و مسجد جامع سلطانی که هر دو در بازار تهران قرار داشتند، صف نماز ظهر و عصر به قدری طویل بود که شبستان ها خارج می شد و صحن و پشت بام و معابر اطراف می رسید. در آن زمان که تهران برق نداشت و طبیعتا بلندگویی در کار نبود، برای هر نوبت نماز، ده ها مکبر با فواصل مشخص از هم می ایستادند تا رکوع و سجود امام جماعت را به گوش نماز گزاران برسانند.
همیشه پس از نماز ظهر و عصر، پیشنماز یا واعظی دیگر به منبر می رفت و موعظه می کرد. اما این موعظه منحصر به نماز ظهر و عصر بود و پس از نماز صبح یا مغرب و عشا وعظ نمی کردند. بعدها با ساختن مجسد و مدرسه سپهسالار نماز جماعت چند هزار نفری در این مسجد نیز باشکوه هر چه تمام تر برگزار می شد. در آن زمان جمعیت تهران حدود 250 هزار نفر بود.
ماه رمضان ماه شب زنده داری بود اما به دو شیوه متفاوت، عده ای مشغول راز و نیاز و عبادت می شدند و عده دیگری که معمولا از جوان ها بودند، در فاصله افطار تا سحر گرد هم می آمدند و به بازی های مختلف مشغول می شدند، ( کاری که این روزها با نشستن پای سریال های تلویزیونی انجام می شود.) اما در شب های احیا بازی و سرگرمی موقوف می شد و مسجد رفتن جای آن را می گرفت، غیر از مساجد، مراسم احیا در خیلی از خانه ها بنیز بگراز می شد اگر توجه شود در خانه اعیان و اشراف غیر از اعضای پر تعداد خانواده شامل پدر و مادر و فرزندان و عروس و داماد و نوه ها، تعداد زیادی خدمتکار نیز حضور داشتند، می توانیم برای برخی خانه ها جمعیتی تا حدود 30 نفر و بیشتر را در نظر بگیریم.
بنابراین ، ممکن بود پدر یا یکی از اعضای خانواده در خانه قرآن سر بگیرد و دیگران نیز به او اقتدا کنند. نهایتا شب زنده داری ماه رمضان و عمومیت آن بین مردم شهر، باعث می شد کار روزانه از حدود دو ساعت به ظهر مانده شروع و یکی دو ساعت پس از ظهر تمام شود. خرید مایحتاج روزانه و رفتن به بازارها نیز عمدتا یا نزدیک به غروب یا ساعتی پس از افطار انجام می گرفت.
عبور و مرور شبانه در تهران به جهت حفظ امنیت شهر، به طور کل قدغن بود، حدود سه ساعت پس از غروب آفتاب به فواصل مشخصی، سه گلوله توپ شلیک می شد. اولین گلوله برای این بود که مغازه داران کم کم بساط خود را جمع کنند. گلوله دوم نیز برای این بود که مغازه های خود را ببندند و به سوی خانه شان بروند. وقتی که گلوله سوم شلیک می شد، دیگر هیچ کس حق عبور و مرور در کوچه و خیابان را نداشت، مگر اینکه نام شب را بداند، و گر نه توسط پاسبان دستگیر می شد. در این وضعیت اما در رمضان – و مخصوصا در شب های احیا- تغییر پیدا می کرد زیرا عده ای از مردم، نیمه های شب برای رفتن به مسجد و شب زنده داری یا خواندن نماز صبح به جماعت از خانه خارج می شدند، بنابراین، گرفت و گیر در کار نبود. همچنین در غیبت رادیو و تلویزیون ساعت اذان مغرب برای افطار و اذان صبح برای آغاز روزه داری از طریق شلیک توپ اعلام می شد.
دقایقی پیش از اذان ظهر عده ای جارچی در کوچه راه می افتند و با صدای بلند فریاد می زدند: « آب است و تریاک» این اعلام بدین معنی بود که تا دقایقی دیگر اذان صبح گفته و خورد و خوراک موقوف می شود. پس هر کسی می خواهد آب و بخورد و تریاک بکشد، چند دقیقه وقت ندارد. متأسفانه در آن روزگاران استعمال تریاک عمل زشتی تلقی نمی شد و عده قابل توجهی از مردم ایران این ماده افیونی را استعمال می کردند و حتی بخش وسیعی از زمین های کشور به کشت خشخاش اختصاص داشت.
جامعه مذهبی ایران در دوره قاجار، روزه خواری را بر نمی تافت. چنانچه اگر کسی می خواست خود را به مریضی بزند و روزه نگیرد، هیچ طبیبی را گیر نمی آورد که برای او گواهی بیماری صادر کند و حتی طبیبان یهودی نیز حاضر نبودند که شأن و احترام طبابت خود را خرج روزه خواری دیگران کنند. بنابراین افراد روزه خوار، به شدت تحت فشار اجتماعی قرار داشتند و کوشش بسیار می کردند تا روه خواری خود را پنهان کنند.
مرحوم احمد منشور میگوید: با بردارم شبی در مجلسی قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم، روزه را خورده بعد به منزل آمدیم. خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به خانه رسیده بود. همین که وارد شدیم، مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود نوکر و خدمتکار دور و ور ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اتاق گذاشته، فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحده و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاک مال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر، ما را توبه رسمی دادند. آن وقت ما را به عضویت خانه پذیرفتند.
روزه داری مردم در ماه رمضان موجب جنب و جوش کمتر آنها می شد و اگر رمضان با تابستان تصادم پیدا می کرد، مردم کمتر به بازارها می رفتند و فقط به خرید مایحتاج روزانه خود اکتفا می کردند، بازاریان نیز برای رونق کسب و کار خود، چاره ای اندیشیده و به برگزاری نمایشگاه های مخصوص ماه رمضان اقدام می کردند در آن ایام بقعه امامزاده زید در محدوده شمالی بازار تهران، صحن بزرگی داشت. بازاریان حجره های دورادور این صحن را به مدت یک ماه اجاره می کردند و بهترین اجناس خود را در آن به معرض نمایش و فروش می گذاشتند. عصر گاهان تعداد زیادی از مردم – خصوصا اعیان و اشراف – به امامزاده زید می رفتند تا از این نمایشگاه بازدید و احیانا خرید کنند، ازدحام مرم در امامزاده به برنامه های دیگر هم رونق می بخشید که مهم ترین آنها معرکه گیری جماعت درویش و حلقه زدن مردم به دورشان بود.
در اواخر دوره ناصرالدین شاه، نمایشگاه امامزاده زید به مسجد و مدرسه سپهسالار در جنوب میدان بهارستان منتقل شد. این بنای عظیم از موقوفات میرزا حسین خان مشیرالدوله قزوینی، معروف به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. در اینجا نمایشگاه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شد. در بخش زنانه، جماعت بزار بساط پهن می کردند و فقط زن ها حق حضور داشتند. در بخش مردانه هم، بساط خرازی و پلورفروشی و سمساری برپا بود، در این نمایشگاه تقریبا بهترین کالاهای آن روز تهران عرضه می شد و رونق آن به حدی بود که حتی یک دوبار ناصرالدین شاه از نمایشگاه بازدید کرد و به عنوان مرحمت ملوکانه مقداری تاق پارچه میان زنان پخش می کرد. نمایشگاه مدرسه سپهسالار در ماه رمضان تا دوره قاجار مظفرالدین شاه برقرار بود و در این زمان به تدریج منسوخ شد. گویا علت این بود که رمضان به زمستان افتاد و سرما و بارندگی مانع از پهن کردن بساط مغازه داران شد.
ناصرالدین شاه قاجار فردی بود که خود را به مسائل دینی علاقمند نشان می داد، نماز خود را معمولا سر وقت به جای می آورد. از زیارت بقاع متبرکه غافل نمی ماند و خصوصا در ایام محرم و سفر مجالس مفصل و تعزیه تشکیل می داد. چندان که داستان ساختن تکیه دولت توسط او شهره خاص و عام است اما همین شاه به ظاهر متدین، به هیچ روی طاقت روزه داری نداشت. بدین علت که علی الاتصال در حال خوردن بود و چند ساعت دست کشیدن از خوردن و آشامیدن برایش غیرممکن می نمود، می گویند روزی در حضور او از تداخل غذاها و طبایع صحبت شد و برخی افراد از مضار ضعیف معده سخن گفتند. شاه رو به حکیم، پزشک فرانسوی اش کرد و گفت: حکیم ما هم تداخل می کنیم؟ حکیم به کنایه پاسخ داد: نه قربان اعلی حضرت متصل می خورند! به هر روی، تمام منابعی که زندگی خصوصی ناصرالدین شاه را گزارش کرده اند، تصریح دارند که او اهل نماز ، اما روزه خوار بود.
در این ماه کارها تقریباً تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد. سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسی کمتر اتفاق میافتاد. خرید و فروش و معاملهای که حاجت به تنظیم قباله داشت، کم بلکه هیچ بود. مرافعات شرعی در محاضر علما متوقف میگشت. (در آن زمان ایران فاقد دادگستری دولتی بود و علما طبق احکام شرعی به حل اختلاف میپرداختند) ادارات دولتی باز بود ولی کسی رجوع نمیکرد. اگر کسی از دولت طلبی داشت، در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوان (ماموران مالیاتی) هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمیرفتند.
منابع:
- مستوفی عبدالله، کتاب زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار.
- روزنامه همشهری، شماره 180، خرداد 1394
- رمضان در عصرقاجار - سیدمحمدرضا پورمستوفی
گردآوری - ناهید زندی پزوه
بنابراین عده ای از مؤمنان که ثروت و مکنتی داشتند، پیش از ماه رضمان نسخه هایی از قرآن را تدارک می دیدند.( مثلا سفارش کتابت قرآن می دادند.) تا آن را در اختیار دیگران بگذراند و در ثواب ختم قرآن شان شریک شوند و عده زیادی هم بودند که قرآن استیجاری می خواندند یعنی از دیگران پول می گرفتند تا به نیابت از آنها قرآن بخوانند و چه آنکه ممکن بود سفارش دهندگان سواد یا فرصت کافی برای ختم قرآن نداشته باشند یا خواهند ثواب یک ختم قرآن را به روح اموات خود هدیه کنند.
در ماه رمضان در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما که تخفیف از ساعات مکتب باشد، بیشتر از ماه محرم و صفر بود. در عوض درس، آخوند {مکتبخانه} مسالههای فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره میگفت. وقتی قدری بزرگتر شده بودیم. تجوید قرآن هم ضمیمه میشد. برای نماز جماعت ما را به نماز جماعت میبردند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.
ماه رمضان در تهران قدیم در عصر قاجار، ماه نماز جماعت بود و در این ایام ، مساجد شهر بیش از هر زمان دیگریی شاهد حضور مردم بود حتی در محرم، مساجد به این اندازه شلوغ نمی شد،زیرا بیشتر عزادارای ها در تکیه ها صورت می گرفت در رمضان در مسجد جامعه عتیق و مسجد جامع سلطانی که هر دو در بازار تهران قرار داشتند، صف نماز ظهر و عصر به قدری طویل بود که شبستان ها خارج می شد و صحن و پشت بام و معابر اطراف می رسید. در آن زمان که تهران برق نداشت و طبیعتا بلندگویی در کار نبود، برای هر نوبت نماز، ده ها مکبر با فواصل مشخص از هم می ایستادند تا رکوع و سجود امام جماعت را به گوش نماز گزاران برسانند.
همیشه پس از نماز ظهر و عصر، پیشنماز یا واعظی دیگر به منبر می رفت و موعظه می کرد. اما این موعظه منحصر به نماز ظهر و عصر بود و پس از نماز صبح یا مغرب و عشا وعظ نمی کردند. بعدها با ساختن مجسد و مدرسه سپهسالار نماز جماعت چند هزار نفری در این مسجد نیز باشکوه هر چه تمام تر برگزار می شد. در آن زمان جمعیت تهران حدود 250 هزار نفر بود.
ماه رمضان ماه شب زنده داری بود اما به دو شیوه متفاوت، عده ای مشغول راز و نیاز و عبادت می شدند و عده دیگری که معمولا از جوان ها بودند، در فاصله افطار تا سحر گرد هم می آمدند و به بازی های مختلف مشغول می شدند، ( کاری که این روزها با نشستن پای سریال های تلویزیونی انجام می شود.) اما در شب های احیا بازی و سرگرمی موقوف می شد و مسجد رفتن جای آن را می گرفت، غیر از مساجد، مراسم احیا در خیلی از خانه ها بنیز بگراز می شد اگر توجه شود در خانه اعیان و اشراف غیر از اعضای پر تعداد خانواده شامل پدر و مادر و فرزندان و عروس و داماد و نوه ها، تعداد زیادی خدمتکار نیز حضور داشتند، می توانیم برای برخی خانه ها جمعیتی تا حدود 30 نفر و بیشتر را در نظر بگیریم.
بنابراین ، ممکن بود پدر یا یکی از اعضای خانواده در خانه قرآن سر بگیرد و دیگران نیز به او اقتدا کنند. نهایتا شب زنده داری ماه رمضان و عمومیت آن بین مردم شهر، باعث می شد کار روزانه از حدود دو ساعت به ظهر مانده شروع و یکی دو ساعت پس از ظهر تمام شود. خرید مایحتاج روزانه و رفتن به بازارها نیز عمدتا یا نزدیک به غروب یا ساعتی پس از افطار انجام می گرفت.
عبور و مرور شبانه در تهران به جهت حفظ امنیت شهر، به طور کل قدغن بود، حدود سه ساعت پس از غروب آفتاب به فواصل مشخصی، سه گلوله توپ شلیک می شد. اولین گلوله برای این بود که مغازه داران کم کم بساط خود را جمع کنند. گلوله دوم نیز برای این بود که مغازه های خود را ببندند و به سوی خانه شان بروند. وقتی که گلوله سوم شلیک می شد، دیگر هیچ کس حق عبور و مرور در کوچه و خیابان را نداشت، مگر اینکه نام شب را بداند، و گر نه توسط پاسبان دستگیر می شد. در این وضعیت اما در رمضان – و مخصوصا در شب های احیا- تغییر پیدا می کرد زیرا عده ای از مردم، نیمه های شب برای رفتن به مسجد و شب زنده داری یا خواندن نماز صبح به جماعت از خانه خارج می شدند، بنابراین، گرفت و گیر در کار نبود. همچنین در غیبت رادیو و تلویزیون ساعت اذان مغرب برای افطار و اذان صبح برای آغاز روزه داری از طریق شلیک توپ اعلام می شد.
دقایقی پیش از اذان ظهر عده ای جارچی در کوچه راه می افتند و با صدای بلند فریاد می زدند: « آب است و تریاک» این اعلام بدین معنی بود که تا دقایقی دیگر اذان صبح گفته و خورد و خوراک موقوف می شود. پس هر کسی می خواهد آب و بخورد و تریاک بکشد، چند دقیقه وقت ندارد. متأسفانه در آن روزگاران استعمال تریاک عمل زشتی تلقی نمی شد و عده قابل توجهی از مردم ایران این ماده افیونی را استعمال می کردند و حتی بخش وسیعی از زمین های کشور به کشت خشخاش اختصاص داشت.
جامعه مذهبی ایران در دوره قاجار، روزه خواری را بر نمی تافت. چنانچه اگر کسی می خواست خود را به مریضی بزند و روزه نگیرد، هیچ طبیبی را گیر نمی آورد که برای او گواهی بیماری صادر کند و حتی طبیبان یهودی نیز حاضر نبودند که شأن و احترام طبابت خود را خرج روزه خواری دیگران کنند. بنابراین افراد روزه خوار، به شدت تحت فشار اجتماعی قرار داشتند و کوشش بسیار می کردند تا روه خواری خود را پنهان کنند.
مرحوم احمد منشور میگوید: با بردارم شبی در مجلسی قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم، روزه را خورده بعد به منزل آمدیم. خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به خانه رسیده بود. همین که وارد شدیم، مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود نوکر و خدمتکار دور و ور ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اتاق گذاشته، فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحده و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاک مال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر، ما را توبه رسمی دادند. آن وقت ما را به عضویت خانه پذیرفتند.
روزه داری مردم در ماه رمضان موجب جنب و جوش کمتر آنها می شد و اگر رمضان با تابستان تصادم پیدا می کرد، مردم کمتر به بازارها می رفتند و فقط به خرید مایحتاج روزانه خود اکتفا می کردند، بازاریان نیز برای رونق کسب و کار خود، چاره ای اندیشیده و به برگزاری نمایشگاه های مخصوص ماه رمضان اقدام می کردند در آن ایام بقعه امامزاده زید در محدوده شمالی بازار تهران، صحن بزرگی داشت. بازاریان حجره های دورادور این صحن را به مدت یک ماه اجاره می کردند و بهترین اجناس خود را در آن به معرض نمایش و فروش می گذاشتند. عصر گاهان تعداد زیادی از مردم – خصوصا اعیان و اشراف – به امامزاده زید می رفتند تا از این نمایشگاه بازدید و احیانا خرید کنند، ازدحام مرم در امامزاده به برنامه های دیگر هم رونق می بخشید که مهم ترین آنها معرکه گیری جماعت درویش و حلقه زدن مردم به دورشان بود.
در اواخر دوره ناصرالدین شاه، نمایشگاه امامزاده زید به مسجد و مدرسه سپهسالار در جنوب میدان بهارستان منتقل شد. این بنای عظیم از موقوفات میرزا حسین خان مشیرالدوله قزوینی، معروف به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. در اینجا نمایشگاه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شد. در بخش زنانه، جماعت بزار بساط پهن می کردند و فقط زن ها حق حضور داشتند. در بخش مردانه هم، بساط خرازی و پلورفروشی و سمساری برپا بود، در این نمایشگاه تقریبا بهترین کالاهای آن روز تهران عرضه می شد و رونق آن به حدی بود که حتی یک دوبار ناصرالدین شاه از نمایشگاه بازدید کرد و به عنوان مرحمت ملوکانه مقداری تاق پارچه میان زنان پخش می کرد. نمایشگاه مدرسه سپهسالار در ماه رمضان تا دوره قاجار مظفرالدین شاه برقرار بود و در این زمان به تدریج منسوخ شد. گویا علت این بود که رمضان به زمستان افتاد و سرما و بارندگی مانع از پهن کردن بساط مغازه داران شد.
ناصرالدین شاه قاجار فردی بود که خود را به مسائل دینی علاقمند نشان می داد، نماز خود را معمولا سر وقت به جای می آورد. از زیارت بقاع متبرکه غافل نمی ماند و خصوصا در ایام محرم و سفر مجالس مفصل و تعزیه تشکیل می داد. چندان که داستان ساختن تکیه دولت توسط او شهره خاص و عام است اما همین شاه به ظاهر متدین، به هیچ روی طاقت روزه داری نداشت. بدین علت که علی الاتصال در حال خوردن بود و چند ساعت دست کشیدن از خوردن و آشامیدن برایش غیرممکن می نمود، می گویند روزی در حضور او از تداخل غذاها و طبایع صحبت شد و برخی افراد از مضار ضعیف معده سخن گفتند. شاه رو به حکیم، پزشک فرانسوی اش کرد و گفت: حکیم ما هم تداخل می کنیم؟ حکیم به کنایه پاسخ داد: نه قربان اعلی حضرت متصل می خورند! به هر روی، تمام منابعی که زندگی خصوصی ناصرالدین شاه را گزارش کرده اند، تصریح دارند که او اهل نماز ، اما روزه خوار بود.
در این ماه کارها تقریباً تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد. سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسی کمتر اتفاق میافتاد. خرید و فروش و معاملهای که حاجت به تنظیم قباله داشت، کم بلکه هیچ بود. مرافعات شرعی در محاضر علما متوقف میگشت. (در آن زمان ایران فاقد دادگستری دولتی بود و علما طبق احکام شرعی به حل اختلاف میپرداختند) ادارات دولتی باز بود ولی کسی رجوع نمیکرد. اگر کسی از دولت طلبی داشت، در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوان (ماموران مالیاتی) هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمیرفتند.
منابع:
- مستوفی عبدالله، کتاب زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار.
- روزنامه همشهری، شماره 180، خرداد 1394
- رمضان در عصرقاجار - سیدمحمدرضا پورمستوفی
گردآوری - ناهید زندی پزوه
بنابراین عده ای از مؤمنان که ثروت و مکنتی داشتند، پیش از ماه رضمان نسخه هایی از قرآن را تدارک می دیدند.( مثلا سفارش کتابت قرآن می دادند.) تا آن را در اختیار دیگران بگذراند و در ثواب ختم قرآن شان شریک شوند و عده زیادی هم بودند که قرآن استیجاری می خواندند یعنی از دیگران پول می گرفتند تا به نیابت از آنها قرآن بخوانند و چه آنکه ممکن بود سفارش دهندگان سواد یا فرصت کافی برای ختم قرآن نداشته باشند یا خواهند ثواب یک ختم قرآن را به روح اموات خود هدیه کنند.
,در ماه رمضان در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما که تخفیف از ساعات مکتب باشد، بیشتر از ماه محرم و صفر بود. در عوض درس، آخوند {مکتبخانه} مسالههای فقهی خیلی ابتدایی از نماز و روزه و غیره میگفت. وقتی قدری بزرگتر شده بودیم. تجوید قرآن هم ضمیمه میشد. برای نماز جماعت ما را به نماز جماعت میبردند که رسم نماز خواندن به جماعت را یاد بگیریم.
,ماه رمضان در تهران قدیم در عصر قاجار، ماه نماز جماعت بود و در این ایام ، مساجد شهر بیش از هر زمان دیگریی شاهد حضور مردم بود حتی در محرم، مساجد به این اندازه شلوغ نمی شد،زیرا بیشتر عزادارای ها در تکیه ها صورت می گرفت در رمضان در مسجد جامعه عتیق و مسجد جامع سلطانی که هر دو در بازار تهران قرار داشتند، صف نماز ظهر و عصر به قدری طویل بود که شبستان ها خارج می شد و صحن و پشت بام و معابر اطراف می رسید. در آن زمان که تهران برق نداشت و طبیعتا بلندگویی در کار نبود، برای هر نوبت نماز، ده ها مکبر با فواصل مشخص از هم می ایستادند تا رکوع و سجود امام جماعت را به گوش نماز گزاران برسانند.
,همیشه پس از نماز ظهر و عصر، پیشنماز یا واعظی دیگر به منبر می رفت و موعظه می کرد. اما این موعظه منحصر به نماز ظهر و عصر بود و پس از نماز صبح یا مغرب و عشا وعظ نمی کردند. بعدها با ساختن مجسد و مدرسه سپهسالار نماز جماعت چند هزار نفری در این مسجد نیز باشکوه هر چه تمام تر برگزار می شد. در آن زمان جمعیت تهران حدود 250 هزار نفر بود.
,ماه رمضان ماه شب زنده داری بود اما به دو شیوه متفاوت، عده ای مشغول راز و نیاز و عبادت می شدند و عده دیگری که معمولا از جوان ها بودند، در فاصله افطار تا سحر گرد هم می آمدند و به بازی های مختلف مشغول می شدند، ( کاری که این روزها با نشستن پای سریال های تلویزیونی انجام می شود.) اما در شب های احیا بازی و سرگرمی موقوف می شد و مسجد رفتن جای آن را می گرفت، غیر از مساجد، مراسم احیا در خیلی از خانه ها بنیز بگراز می شد اگر توجه شود در خانه اعیان و اشراف غیر از اعضای پر تعداد خانواده شامل پدر و مادر و فرزندان و عروس و داماد و نوه ها، تعداد زیادی خدمتکار نیز حضور داشتند، می توانیم برای برخی خانه ها جمعیتی تا حدود 30 نفر و بیشتر را در نظر بگیریم.
,بنابراین ، ممکن بود پدر یا یکی از اعضای خانواده در خانه قرآن سر بگیرد و دیگران نیز به او اقتدا کنند. نهایتا شب زنده داری ماه رمضان و عمومیت آن بین مردم شهر، باعث می شد کار روزانه از حدود دو ساعت به ظهر مانده شروع و یکی دو ساعت پس از ظهر تمام شود. خرید مایحتاج روزانه و رفتن به بازارها نیز عمدتا یا نزدیک به غروب یا ساعتی پس از افطار انجام می گرفت.
,عبور و مرور شبانه در تهران به جهت حفظ امنیت شهر، به طور کل قدغن بود، حدود سه ساعت پس از غروب آفتاب به فواصل مشخصی، سه گلوله توپ شلیک می شد. اولین گلوله برای این بود که مغازه داران کم کم بساط خود را جمع کنند. گلوله دوم نیز برای این بود که مغازه های خود را ببندند و به سوی خانه شان بروند. وقتی که گلوله سوم شلیک می شد، دیگر هیچ کس حق عبور و مرور در کوچه و خیابان را نداشت، مگر اینکه نام شب را بداند، و گر نه توسط پاسبان دستگیر می شد. در این وضعیت اما در رمضان – و مخصوصا در شب های احیا- تغییر پیدا می کرد زیرا عده ای از مردم، نیمه های شب برای رفتن به مسجد و شب زنده داری یا خواندن نماز صبح به جماعت از خانه خارج می شدند، بنابراین، گرفت و گیر در کار نبود. همچنین در غیبت رادیو و تلویزیون ساعت اذان مغرب برای افطار و اذان صبح برای آغاز روزه داری از طریق شلیک توپ اعلام می شد.
,دقایقی پیش از اذان ظهر عده ای جارچی در کوچه راه می افتند و با صدای بلند فریاد می زدند: « آب است و تریاک» این اعلام بدین معنی بود که تا دقایقی دیگر اذان صبح گفته و خورد و خوراک موقوف می شود. پس هر کسی می خواهد آب و بخورد و تریاک بکشد، چند دقیقه وقت ندارد. متأسفانه در آن روزگاران استعمال تریاک عمل زشتی تلقی نمی شد و عده قابل توجهی از مردم ایران این ماده افیونی را استعمال می کردند و حتی بخش وسیعی از زمین های کشور به کشت خشخاش اختصاص داشت.
,جامعه مذهبی ایران در دوره قاجار، روزه خواری را بر نمی تافت. چنانچه اگر کسی می خواست خود را به مریضی بزند و روزه نگیرد، هیچ طبیبی را گیر نمی آورد که برای او گواهی بیماری صادر کند و حتی طبیبان یهودی نیز حاضر نبودند که شأن و احترام طبابت خود را خرج روزه خواری دیگران کنند. بنابراین افراد روزه خوار، به شدت تحت فشار اجتماعی قرار داشتند و کوشش بسیار می کردند تا روه خواری خود را پنهان کنند.
,مرحوم احمد منشور میگوید: با بردارم شبی در مجلسی قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم، روزه را خورده بعد به منزل آمدیم. خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به خانه رسیده بود. همین که وارد شدیم، مادرم از ما رو گرفت. چند روز با ما مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود نوکر و خدمتکار دور و ور ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اتاق گذاشته، فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحده و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاک مال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر، ما را توبه رسمی دادند. آن وقت ما را به عضویت خانه پذیرفتند.
,روزه داری مردم در ماه رمضان موجب جنب و جوش کمتر آنها می شد و اگر رمضان با تابستان تصادم پیدا می کرد، مردم کمتر به بازارها می رفتند و فقط به خرید مایحتاج روزانه خود اکتفا می کردند، بازاریان نیز برای رونق کسب و کار خود، چاره ای اندیشیده و به برگزاری نمایشگاه های مخصوص ماه رمضان اقدام می کردند در آن ایام بقعه امامزاده زید در محدوده شمالی بازار تهران، صحن بزرگی داشت. بازاریان حجره های دورادور این صحن را به مدت یک ماه اجاره می کردند و بهترین اجناس خود را در آن به معرض نمایش و فروش می گذاشتند. عصر گاهان تعداد زیادی از مردم – خصوصا اعیان و اشراف – به امامزاده زید می رفتند تا از این نمایشگاه بازدید و احیانا خرید کنند، ازدحام مرم در امامزاده به برنامه های دیگر هم رونق می بخشید که مهم ترین آنها معرکه گیری جماعت درویش و حلقه زدن مردم به دورشان بود.
,در اواخر دوره ناصرالدین شاه، نمایشگاه امامزاده زید به مسجد و مدرسه سپهسالار در جنوب میدان بهارستان منتقل شد. این بنای عظیم از موقوفات میرزا حسین خان مشیرالدوله قزوینی، معروف به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. در اینجا نمایشگاه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شد. در بخش زنانه، جماعت بزار بساط پهن می کردند و فقط زن ها حق حضور داشتند. در بخش مردانه هم، بساط خرازی و پلورفروشی و سمساری برپا بود، در این نمایشگاه تقریبا بهترین کالاهای آن روز تهران عرضه می شد و رونق آن به حدی بود که حتی یک دوبار ناصرالدین شاه از نمایشگاه بازدید کرد و به عنوان مرحمت ملوکانه مقداری تاق پارچه میان زنان پخش می کرد. نمایشگاه مدرسه سپهسالار در ماه رمضان تا دوره قاجار مظفرالدین شاه برقرار بود و در این زمان به تدریج منسوخ شد. گویا علت این بود که رمضان به زمستان افتاد و سرما و بارندگی مانع از پهن کردن بساط مغازه داران شد.
,ناصرالدین شاه قاجار فردی بود که خود را به مسائل دینی علاقمند نشان می داد، نماز خود را معمولا سر وقت به جای می آورد. از زیارت بقاع متبرکه غافل نمی ماند و خصوصا در ایام محرم و سفر مجالس مفصل و تعزیه تشکیل می داد. چندان که داستان ساختن تکیه دولت توسط او شهره خاص و عام است اما همین شاه به ظاهر متدین، به هیچ روی طاقت روزه داری نداشت. بدین علت که علی الاتصال در حال خوردن بود و چند ساعت دست کشیدن از خوردن و آشامیدن برایش غیرممکن می نمود، می گویند روزی در حضور او از تداخل غذاها و طبایع صحبت شد و برخی افراد از مضار ضعیف معده سخن گفتند. شاه رو به حکیم، پزشک فرانسوی اش کرد و گفت: حکیم ما هم تداخل می کنیم؟ حکیم به کنایه پاسخ داد: نه قربان اعلی حضرت متصل می خورند! به هر روی، تمام منابعی که زندگی خصوصی ناصرالدین شاه را گزارش کرده اند، تصریح دارند که او اهل نماز ، اما روزه خوار بود.
,در این ماه کارها تقریباً تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد. سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسی کمتر اتفاق میافتاد. خرید و فروش و معاملهای که حاجت به تنظیم قباله داشت، کم بلکه هیچ بود. مرافعات شرعی در محاضر علما متوقف میگشت. (در آن زمان ایران فاقد دادگستری دولتی بود و علما طبق احکام شرعی به حل اختلاف میپرداختند) ادارات دولتی باز بود ولی کسی رجوع نمیکرد. اگر کسی از دولت طلبی داشت، در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوان (ماموران مالیاتی) هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمیرفتند.
,,
منابع:
,- مستوفی عبدالله، کتاب زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار.
- روزنامه همشهری، شماره 180، خرداد 1394
- رمضان در عصرقاجار - سیدمحمدرضا پورمستوفی
گردآوری - ناهید زندی پزوه
,]