به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از اصفهان شرق، هر چند شناخت آراء و اندیشه های مسند نشینان عرصه ی فکر و اندیشه، بی رجوع به همه ی آثار قلمی و گفتاری و نیزاشراف بر مبانی فکری وسلوک عملی آنان،غیر ممکن است؛ و برای داوری در باره ی افکار آنان در فضایی عاری از هرگونه تعصب و پیشداوری، آراسته شدن به انبوهی از فضایل فکری و اخلاقی، که به سختی ممکن است، لازم و ضروری است ؛و همه ی این امور اندیشه سوز و پر مخاطره است؛اما، اکتفا به این موارد، شاید، نوعی سطحی نگری باشد؛ و جهت نفوذ و رسوخ در ساحت فکری هر متفکری، درک صحیح زمان و فصل و فضای فکری و فرهنگی عصر اونیزحیاتی است؛و اگر سخت اندیشان و طائنان میدان فکر و اندیشه، این دقت وسواس گونه را، برنتابند، و آن را نو زدگی بخوانند ؛و جمود بورزند؛ و در مقابل، سهل اندیشان، شخصیت وجودی اندیشمندان را در قبور زمان و مکانشان دفن کنند ؛و آنان را ساکنان تاریکخانه ی تاریخ بدانند ؛ و رقیبانشان را متحجر، سنتی و واپس گرا بنامندو بر طبل جهالت بکو بند چه باک !که صدای مصلحان خرد ورز و خدا ترس در هیاهوی درگیری بد فرجام غرب گرایان و سنت پرستان، و درفش و دینار و دروغ دنیاپرستان محو نمی شود؛ و خود را از چنبر شیدایی و نفرت افراطیان ( جمود ) و تفریطیان (جهالت) میدان جدال سنت و تجدد رها می سازد. وقتی خورشید حقیقت از مشرق میدان فکر و اندیشه طلوع کند، تاریک اندیشان رسوا وروسیاه می شوند؛ و امواج خروشان اقیانوس بیکران حقیقت آنان را به سواحل خشک و لم یزرع فروافکنده و در برهوت نفرت و بد بینی یا گرداب سهل اندیشی رها می سازد.
, شبکه اطلاع رسانی دانا , اصفهان شرق,مقاله ی حاضر، از این منظر افکار و اندیشه های استاد شهید مرتضی مطهری را به بند میکشد؛ و پیشاپیش با دستی معتذر و زبانی معترف از روح بلند آن بزرگوار، که چنین جسارتی مرهون امید به عفو و بخشش اوست، پوزش می طلبد.نیز تذکر این نکته را لازم میداندکه محدود عبارتهایی ازدیگران در وصف استاد درمقاله آمده که به گوینده و پردازنده آن عبارات اشاره نشده است.
,زنده نمودن فضای فکری و فرهنگی عصر شهید مطهری و جریانات فکری رایج آن زمان، برای شناخت شخصیت او و نقش بی بدیلش در هدایت افکار سرگردان آن روز، هم مشکل است و هم لازم. در آن فصل و فضا، که خورشید معنی در غروب معنویت مغرب زمین افو ل کرده بود؛ وهر روزچاه قیروان شک وتر دید ونسبی گرایی و لجام گسیختگی فکری و اخلاقی قر بانیان بیشتر ی می گرفت وشرق عالم، اگرچه، از این مظلمت بی نصیب نبود و ظلمت کسوف را تجربه میکرد؛ اما ، در انتظار طلوع خورشید حقیقت لحظه شماری مینمود، و فر یاد مصلحان و احیا گران دینی همچون مطهری ها و مبدالمیاه همه این فریادها یعنی خمینی (ره) در مقابله با اهل زر وزور وتزویر در گوش او طنین انداز بود؛ برای درد آشنای فهیمی، که دغدغة معنویت از مهمترین دل مشغولی های او بود، سرنوشت دین، بسیار مهم بود. در سطر سطر نوشته ها، و بند بند گفتار و جای جای زندگی شهید مطهری ، درد دینداری همچون ستاره ی درخشانی پرتو افشانی می نمود. فکر و اندیشه اش در شکار حقایق آموزه های دین مبین اسلام بی قرار و قلبش در شور و اشتیاق رسیدن و معرفی گوهر ناب آن در تپش بود. او نه از هیبت و هیمنه ی دانشگاه ترسید،ونه مغلوب جو حاکم بر بسیاری ازحوزویان شد. نه همه دا نشگاهیان را عده ای شیطان صفت و غرب زده میدانست؛و نه جمع متولیان دینی آن روز را مشتی فرشته خو. نه دست رد به سینه همه ی آنان میزد؛ و نه بر جمع اینان مهر تأیید.معتقدبود در بین آنان طبیبان حاذق و درد شناس و نیز در مان جویان صادق کم نیستند؛اگرچه در پیچیدن نسخه برای بیماران موجودبا بسیاری ازآنان همداستان نبود.
,مطهری متفکری دین شناس و دین مدار است که دیگران، و دین و ایمان آنها را، نه برای خود و خدای خود، که برای خودشان و خدای همه میخواهد؛واعتقاد خالصانه و صا دقانه مردم به آمو زه های اسلام را نه برای تحکیم پایه های قدرت خداوند و نما یندگان او در جهان، که منزه از آن است؛بلکه برای دست یابی آنها به سعادت واقعی میخواهد.مصّراست که نه جهل زدگان عقل را به پای دین خود ساخته قربانی کنند؛ نه عقل زدگان آن را چونان قفلی بر دست و پای دین حق نهند؛ونه زاهدمآبان آن رادر زندان تقدس مآبی به حصر بکشند.از امت محمد «ص» میخواهد که نه تارک دنیا باشند؛و نه آخرت خود را در قربانگاه دنیای عیاش صفتان ذبح کنند.
, ,زمانی را تصور کنید که دین زیر پنجه های حریفان تنومندی در حال احتضار بود. از یک سو متحجرینی قرار داشتند که از سر نادانی یا فرط احتیاط، حتی دانستن و یاد گیری زبان بیگانه را کفر، و فراگیرنده را محارب با امام زمان(ع) میدانستند؛و از دست زدن به کوزه ای که فرزند بزرگترین و روشن ضمیرترین مصلح عصر حاضر، خمینی کبیر، از آن نوشیده بود، به بهانه ی تدریس علوم عقلی(فلسفه)توسط آن بزرگوار امتناع میورزیدند؛ و مصرانه وبه گونه ای تهدید آمیز از آیه ا…العظمی برو جردی می خواستند تا شهریه طلابی که نزد علامه طباطبایی در دروس فلسفه به نقد مبانی فکری مادی گرایان می پر داختند را قطع کند؛که البته با تدابیر آن بزرگوا ر هر گز عملی نشد.در سوی دیگر مارکس و رفیقانش، که دین را افیون توده ها می نمایاندند و بر وفق روحیه انقلابی و تفکر الحادی همه یا هیچ خود، بی هیچ شناختی از سایر ادیان الهی و صر فا نظاره گری عملکرد کلیسا ونیز ادیان تحریف شده دیگر، بغض خودرا به همه ادیان سرایت می دادند؛ و نیز کسانی که از ترس افتادن در ورطه ی واپس گرایی وبه لحاظ شیفتگی نسبت به دست آوردهای علمی، چنان با شتاب به عقب رفته بودند که در دره ی هولناک نو گرایی لجام گسیخته سقوط کرده بودند؛ بیفزایید دین دوستان صادق و سهل اندیشی که برا ی پوشاندن قبای خود دوخته از تکه پاره های فر ضیه های علمی بر دین آسمانی سر از پا نمی شنا ختند؛ و چه بسیار سخت و جانکاه بود تنفس در آن فضای مسموم و مغموم.درست است که در زمان ما نیز دامنه های انحراف در همه ی این زمینه ها، وشایدبه اشکال مهلک ترو پیچیده تری گسترده شده است؛ولی به برکت برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی، سنگرهایی برای مقابله در دست ماست، هر چند بر کارکرد ما انتقاداتی وارد باشد.آن روز، اما، متفکرین دردمند، محدودیتهای زاید الوصفی داشتند.
,باری ، استاد مطهری در حوزه ی تفکر دینی رایج زمان ، درآن واحد، حداقل، با سه جریان فکری انحرافی دست به گریبان بود. از یک سو با متحجرین و واپسگرایان خودی که سنگ اسلام را به سینه میزدند، و با هر فکر نوی به اتهام اینکه، آنرا در ظواهر مأثورات دینی نمی یابند مخالف بودند؛و تکفیر و تفسیق ابزار دست آنان بود و مصداق بارز سنت گرایان ایستا بودند؛و حق این است و تاریخ نیز نشان داده که حربه ی آنان در کوتاه مدت کاری، کشنده و کمرشکن است؛وبه تعبیر مولوی« مرد حق را کافر مطلق کند.». به قول شهید مطهری: « وقتی علی تکفیر شود تکلیف دیگران روشن است. بوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، صدرالمتالهین شیرازی، فیض کاشانی، سید جمال الدین اسدآبادی و اخیراً محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعه ای به کامشان ریخته شده است .(مطهری.جاذبه و دافعه علی (ع)،۱۳۳۶، ص ۱۶۷ ) ؛و از سوی دیگر زمان زدگانی که بر هر آنچه از گذشته بود، دست رد میزدند؛و سر بر آستان هر آئین و اندیشة نوی میساییدند، که گذشته را نفی میکرد.آنان چنان مدهوش تجدد ودنیای مدرن شده بودند که حضیض خودباختگی را بهترین مأمن می دانستند ؛ وبه داغ بی هویتی بر پیشانی خود افتخار می کردند.البته گروهی از اینان به تبع جریانات فکری نو ظهور پست مدر نیستی(Post-modernist) از مدرنیسم فاصله می گرفتند؛ ولی به جای باز گشت به وطن مألوف ورهایی از آفات دنیای مدرن به پناهگاه شکاکیت و نسبی گرایی روی آورده بودند؛ و عملگرایی(Pragmatism) را تنهاراه گریز از تشتت فکری واضطراب روانی خود می دانستند. بیفزاییدخیر خواهانی که برای حفظ کیان دین و مقبول جلوه دادن آن برای نسل علم زده آن روزحاضر به صرف هر هزینه ای، هر چند با اساس دین سازگاری نداشته وآموزه های مقدس آن را تا حد فرضیات روزمره علمی بشر تنزل دهد، بو دند.
,موضع شهید مطهری در این زمینه بسیار مترقی است؛و معتقدند اگرچه توجه به مقتضیات زمان در فهم و عمل به دین، امری بنیادین است ؛و نبایدازدر انکار باآن درآویخت، اما بر هر پدیده نوی که در زمان یافت میشودنیز مهر تأیید نمیزنند. یعنی آن نوع تفکری که می توان آن را سنت گرایی پویا نام نها د. « زمان و محیط و اجتماع ، مخلوق بشر است، و بشر هرگز از خطا مصون نبوده است؛ از این رو تنها وظیفه انسان انطباق و پیروی از زمان و عادتها و پسندهای زمان نیست، کنترل و اصلاح زمان نیز هست. اگر انسان صد در صد خود را با زمان تطابق دهد پس زمان را با چه چیز تطبیق بدهد؟. . . بشر همان طوری که عقل و علم دارد، شهوت و هوای نفس هم دارد و همانطوری که در جهت مصلحت و زندگانی بهتر گام بر میدارد، احیاناً انحراف پیدا میکند ؛پس زمان هم امکان پیشروی دارد و هم امکان انحراف، با پیشروی های زمان باید پیش رفت و با انحراف آن باید مبارزه کرد»(مطهری،مجموعه آثار، ج۳،۱۳۷۰، ص۱۸۷ – ۱۸۶).ایشان از این جریانات تحت عنوان جمود و جهالت یاد میکند و معتقد است :« کسانی که مدعی هستند مقتضیات متغیر زمان ایجاب میکند هیچ قانونی جاوید نماند، اول باید دو موضوع بالا را از یکدیگر تفکیک کنند تا معلوم گردد که در اسلام هرگز چیزی وجود ندارد که با پیشروی به سوی زندگی بهتر مخالف باشد. مشکل عصر ما این است که بشر امروز کمتر توفیق مییابد میان این دو تفکیک کند، یا جمود می ورزد و با کهنه پیمان میبندد و با هر چه نواست مبارزه میکند، و یا جهالت به خرج میدهد و هر پدیده نو ظهوری را به نام مقتضیات زمان موجه میشمارد ( همان،ص ۱۸۸).
,شهید مطهری به رأی العین می دید که چگونه پیکان نوک تیز نو گرایی لجام گسیخته، که از چله کمان بی هویتی و یا خام اندیشی رها میشد، پیشانی نورانی و حساس دین را نشانه رفته ؛و خار و خاشاک تعصب جاهلانه چشم تیزبین و همه بین دین را تیره و تار کرده ؛و بار سنگین جمود و تحجر کمر دین را شکسته است؛و پاهای متورم دین از فرط این همه بی مهری و پر مهری نای راه رفتن در سنگلاخ عصر مادی گرایی را ندارد.
,(۳) استاد مطهری به کرات در آثار خود واژه ی جهالت و جمود و مشتقات آنها را به کار برده و با هنرمندی تمام لایه های مختلف این دو بیماری فکری را به تصویر کشیده است. جهالت هم علت جمود است و نیز معلول آن؛ و جمود نیز زمانی علت جهالت است وگاهی معلول آن . نادانی و جهل و جهالت و جمود ناشی از آن،مرکب عالم متهتک و جاهل متنسک است .گاهی چنین می نماید که جهالت از جمود ناشی می شود و زمانی جمود از جهالت . تو گویی هر دو از یک آبشخور ارتزاق می کنند. در جایی جهالت را از مصادیق قشری نگری و جمود فکری ونوعی بیماری فکری خطرناک می داند و اندکی بعد در عباراتی جمود را اساسی تر و مهلک تر از جهالت. «پس جمود که بدتر از جهالت است ، عبارت است از روح ضد تحقیق ، عبارت است حالتی که مقدس ترین روحیه را که روحیه ی تحقیق و کاوشگری است از بشر میگیرد.(مطهری، امداد های غیبی در زندگی بشر،ص ۵۳ ). قشری نگری و ظاهر گرایی و گریز از عقل، یعنی رسول باطنی خلیفه خدا بر روی زمین، و تفسیر سطحی از دین وقشری نگری وجه مشتر ک هر دو تفکر است. آن یکی دین را چنان در ظاهر خلاصه میکند؛ و با ترازوی بشری به تو زین آن دست می زند که با دستکاری و تخریب و بازسازی سهل وآسان ونیزمحدود نمودن قلمروآن، در سطحی ترین حالت ممکن، بتوان آموزه های آن را وجیه المنظر هر نظر بازی ساخت؛ و دیگری از فرط بی هنری درتعمق وتفکردراعماق وبواطن دین یااز سرخودخواهی وتکبر معرفتی و روانشناختی،خودراچنان شیدای ظاهر ساخته که فر صت گذر از ظواهر و در ک لب و مغز دین در عین تقید به ظاهر را از خود ودیگران سلب می کند؛ و هرگونه تمسک و تدبر در آموزه های دینی را به بهانه ضرب و جرح اساس دین نفی می کند؛تو گویی به هم ریختن سیستم فکری او فرو ریختن اساس هستی است.
,کاربرد تقریباً مترادف و متفاوت این دو لفظ و جایگزین نمودن آنها در عبارات گوناگون نمایانگر نکته هایی نغز و لطیف و آموزنده است ؛ و بیشتر ناشی از شدت تنفر استاد از بانیان و مروجان این دو طرز تفکر. شاید بدان می ماند که فردی از شدت درد، موضع آن را جابجا می نمایاند .با نگاهی دقیق تر وجوه فارق این دو لفظ بیشتر نمایان می شود.چه بسا جاهلی که جمود نورزد ؛ یعنی در کار دین آسانگیری را به حد افراط برساند و بی هویتی پیشه کند و به دخل و تصرف بیجا در دستورها و آموزه های دینی بپردازد؛ و با پناه بردن به شک و تردید، آن چنان در دام نسبی گرایی گر فتار شود که در موا جهه با مظاهرتمدن و فرضیات علمی قائل به دستکاری احکام و ارزشهای معنوی دین شود. اما آیا این غو طه وری در دره ی هولناک نسبی گرایی و مطلق دانستن آن نوعی جمو د فکری نیست؟
,می توان بایادآوری قطعه ای از تاریخ تفکر غرب به ریشه های این جریان فکری نزدیک شد. هیوم، شاید، مثال خوبی در این زمینه باشد. اورا از بانیان یا حامیان راستین مدر نیسم دانسته اند .بر خی نیز معتقد هستند که نطفه پست مدر نیسم در آثار او بسته شده است. در هرحال در عزم راسخ او در ویرانی بنای عظیم فلسفه الهی،که به دلیل حامیان دروغین و جاه طلب و زراندوز آن در مسیحیت غرب در حال احتضار بود، شکی نیست. او در جای جای گفتارهایش شدت تنفرخودرا از جزمیت و یکسو نگری خاطر نشان میکند. در سطر اول کتاب تحقیق در مبادی اخلاق مباحثه با کسانیکه در اصول شان نسبت به دیگران لجوجانه مصرند را رنجش آور ترین کار میداند( هیوم،۱۳۶۷،ص۵۹) و شکاکیت را به مفهوم عدم اصرار در باره هر عقیده ای به کار میبرد؛ وآن را پاد زهر سلامت بخشی برای جزم اندیشی و تعصب ورزی میداند . اما این انسان مخا لف جزمیت وتعصب در مخا لفت با آموزه های راستین و حقیقی دین الهی، که میلیونها متفکر دینی در ادیان مختلف و در طو ل تا ریخ بشر با تفکر و تعمق وتدبر آن را از جان ودل پذیرفته و در راه تحقق آن جان خودرا آگاهانه و آزادانه تقدیم کرده اند؛چنان تعصب وجزمیتی از خود نشان می دهد که نمو نه های تاریخی زیادی را نمی توان دراین باره فهرست نمود.او هر گونه اعتقاد راستین و یقینی و حقیقی به امور ی نظیر: خدا،روح،جهان آخرت وعالم غیب را مصرانه و لجوجانه انکار میکرد واین اعتقادات را ناشی از ترس ذاتی انسان می دانست.شاید هم حا لات روانی خود گزا رش می داد. زیرا همین ترس مانع از آن شد که بسیاری از افکار و عقاید خود را در زمان حیاتش منتشر کند.او رسالت خود را رهانیدن بشر از جزمیت میدانست . اما سر گذشت او مثال خوبی از ضرب المثل از چاله در آمدن ودر چاه افتادن است . کانت هم که به خیال خود با تلنگر هیوم از خواب جزمی بیدار شد،چندان بر طبل یأس و نا امیدی در شناخت واقعیت کوفت که باقی الطالحات نسبی گرایی او سا لهاست که خواب راحت را از چشم بسیاری ربوده است. درست است که همه این مسایل در غرب اتفاق ا فتاد و شاید به واسطه جریان ها ی دینی و سوء استفاده های مبلغان و بانیان دینی آن سامان گریز ناپذیر بود؛ اما گزارش ناقص گونه آن جریانات و تسری آنها به جامعه ای با پیشینه ای کاملا نا همسان مشکل اساسی عصر شهید مطهری بود. « در مسأله انطباق با مقتضیات زمان دو جریان مخالف که هر دو غلط بوده است ، در تاریخ اسلام همیشه وجود داشته است. یک جریان افراطی یعنی دخل و تصرف بیجا در دستورهای دینی به واسطه یک خیالات و یک ملاحظات کوچک که ما اسم آنها را جهالت گذاشته ایم. جریان دیگری توقف و جمود بی جایی است که برخلاف منظور و روح اسلام است. این جمود ها از ناحیه دوستان محتاط بوده است؛ ولی احتیاط هائی که صد در صد به ضرر اسلام تمام شده است واحتیاط بچه گانه و کودکانه بوده است.(مطهری،اسلام و مقتضیات زمان .ص۸۶ )
, , جمود، درآثار شهید مطهری ,همیشه ناشی از جهالت چه به معنی لغوی و چه به معنی اصطلاحی آن است؛ ونیز همزاد و همراه و تشدید کننده آن. یعنی نادانی و پافشاری برموضعی که از سر جهل بدست آمده؛یا غرور و تکبر بر دانشی که حمل می کند.یعنی تمام حقیقت پنداشتن پندارها و در یافتهای خود و غفلت از آیة شریفه «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً( قرآن کریم/ سوره اسراء / آیه ۸۵).غرور از دانش خود وتمام حقیقت پنداشتن آن چه در عالم دین باشد(که بیشتر منشأ جمود است ) و چه در متخصص علوم جدید با علَم روشنفکری بی هویت و بی ریشه ( که بیشتر منشأ جهالت است ) هر دو برای دینی که خاتمیت وصف جدایی ناپذیر آنست و مداد عالمانش از خون شهدا برتر است؛مهلک و خطرناک است. آن یکی دنیا را خراب می کند و علم را نفی می کند تا به خیال خام و کودکانه خود دین را آباد کند؛ و این یکی دین را خراب می کند و ایمان را نفی می کند تا برآن قبایی بپوشاند که وجیه المنظر نظربازان باشد، اما از روح و خلوص بی بهره.
, , جمود، اما، خود انواعی دارد؛,گاهی قشری نگری و تعصب کورکورانه و جهل مرکب که با طناب جهل در چاه جمود گرفتار آمده؛ و زمانی احتیاط از ناحیه دوستان که همانگونه که در عبارات صدر الاشاره از استاد بر می آید؛ این احتیاط ها صد در صد به ضرر اسلام تمام شده و بچه گانه و کودکانه بوده است. خوارج از منظر علی(ع) متصف به دو صفت جهالت و جمودند که جمود فکری آنها از جهل آنها ناشی شده است « خوارج مردمی جاهل و نادان بودند، در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر میکردند ، و این کج فهمی ها برای آنان به صورت یک مذهب و آئین درآمد که بزرگترین فداکاریها را در راه تثبیت آن از خویش بروز می دادند(مطهری،جاذبه و دافعه امام علی(ع)،۱۳۶۳،ص۱۵۱).
,« در مساله ای که در این شبها عنوان بحث قرار داده ایم یعنی انطباق با مقتضیات زمان ، یک فکر افراطی وجود دارد و یک فکر تفریطی و یک فکر معتدل .بعضی از جریانات فکری در اسلام از همین نظر وجود پیدا کرده است که بعضی افراطی و بعضی تفریطی ، یعنی یا تند روی بیجا یا کند روی بیجا. من اسم آن تندرویها را جهالت گذاشته ام و اسم این کند رویها را جمود گذاشته ومی گذارم (مطهری،اسلام و مقتضیات زمان،ص۶۹ و۰ ۷» .
,. اهل جمود زمانی خود در مقابل حقیقت می ایستند و گاهی آلت دست منافقانند.« همیشه منافقان بی دین ، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلام بر می انگیزند، اینها شمشیری می گردند دردست آنها و تیری در کمان آنها »(مطهری،) ؛و چه بسا آمیزه ای از این دو گروه که علی(ع) بزرگترین روح همه زمانها و شجاعترین قهرمان همه دورانها را بر سر چاه بکشاند و سر در چاه از جهل و جمود و نفاق آنها بنالاند ؛ تا آن هنگام که صدای « فزت و رب الکعبه» او در جمع کروبیان طنین انداز شود .
,۴) برای مقابله با این جریانات یک راه حذف آنها از صفحه ی روزگار و قهر با آنها در صحنه ی اندیشه است؛که شهیدمطهری به آن اعتقادی ندارد وآن را در شأن دین خاتم که جهان شمول است و هدایت همه انسانها از رسالتهای اوست؛ وهمة آمو زه های آن مبتنی بر عقلانیتی راستین واستوار است، نمی داند. وانگهی با این رویکرد تاج افتخار اختیار که ادیان الهی به ویژه اسلام بر سر انسان نهاده اند وزر و وبالی سراب گونه بیش نخواهد بود. وقتی بتوان با سلاح عقل ومنطق و تفکر و اندیشه از مبا نی دینی دفاع نمود وآن را بر کرسی اثبات و منصب پذیرش نشاند چه حاجت به خشونت فکری و جزمیت و تعصب جاهلانه است . بلافاصله باید اضافه کنیم که فاصله ی جمود فکری با دفاع جانانه از آیین وعقیده ای که انسان با تفکر وتأمل به آن می رسد؛ وپا فشار ی آگاهانه از موضع حق به باندای زمین تاآسمان است. درحقیقت این وسعت بینش و سعه صدر و مبانی محکم و متقن فکری شهید مطهری ونیزبینش بلنداو در باره آغاز وانجام تاریخ مانع از آن بود که به حربه تکفیر وتفسیق در تنسیق وساماندهی فکری جامعه اسلامی متو سل شود . راه دیگر خود باختگی واستحاله در این جریانات وگم شدن در آنها بود؛که این را ه نیز با علو طبع و عزت نفس وکرامت ذاتی اوناسازگار و در شأن خلیفه خدا بر روی زمین نبود؛ وباهویت اصیلی که با نشانهای افتخار گذشته ی تاریخ وتمدن اسلامی مزین شده بود،همخوانی نداشت. گزینه ی ایشان در مقابله با این جریانات،راه صعب العبور، پیچیده و طاقت فرسای نمایاندن چهره ی وزین اسلام به بهترین و ناب ترین وجه ممکن بود؛که دریا دلی و کوه همتی از لوازم آن است.یعنی مسلح شدن، اما نه به ابزار و آلات جنگی،که به سلاح عقل و منطق و عشق و عرفان؛ و ایفای نقش هدایت گری.
,هدایت، اما، نه به مفهوم تحریف شده ی آن، یعنی کشاندن انسانها به راه راست؛و حرکت از پشت سر آنها، به مثابه چوپانی که گوسفندانی را به ناکجا آباد میبرد،که حرکت در پیشاپیش مردم و آراستن خود به تزییناتی، از علم و اندیشه و خوش باوری گرفته، تا نیک سیرتی، سعة صدر و سایر فضایل اخلاقی ؛و همه ی اینها نه چونان ابزاری برای جذب افراد، که از روی صدق و صفا و اخلاص؛با این پیش فرض که روی گردانی مردم از دین خدا عللی دارد و چه بسا، ما و طرز و روش و منشمان علت العلل آن باشد. زیرابین خدا محوری و خدا خواهی تا خود محوری و خودخواهی در هدایت دیگران فاصله ای بس بزرگ است. هدایت گر، با چنین بینشی، هیچگاه خود را هدایت یافته و تنها مأمور و محق هدایت دیگران نمیداند؛که بین این فرض تا ادعای انانیت و فرعونیت فاصله ی بسیار اندکی است. بلکه همیشه و در همه حال خدا را مربی حقیقی و صاحب حق دانسته، و چنانچه توفیقی در وادی هدایت دیگران یافت، آنرا فضل الهی و نفوذ کلام خود را مرهون کرم او میداند ؛که بین احساس توفیق در تربیت و هدایت دیگران و افتادن در دره ی هولناک استبداد رأی و خودبینی و تکبر و از دست دادن نشان مربی گری،نیز فاصله ی بسیار اندکی است.
,از منظر شهید مطهری دین حق، خود، روشنگر و هدایتگر است؛ و جهت جذب افراد به آن،کافی است، حقیقتش بر مردم آشکار شود. « راه مبارزه این خطر تحریم و منع نیست ، مگر می شود تشنگانی را که برای جرعه ای آب له له می زنند از نوشیدن آب موجود به عذراینکه آلوده است منع کرد؟ این ما ( رهبران دینی ) هستیم که مسئولیم ، ما به قدر کافی در زمینه های مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکرده ایم. اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم ، به سراغ آبهای آلوده نمی رفتند. راه مبارزه ، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه ها با زبان روز است (مطهری،نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر.ص ۸۹ )
,سعی بلیغ استاد مطهری در ترسیم چهره ی عقل پسند و موجه و در عین حال واقعی از دین، برای جذب انسان معاصر ؛که تبلیغات زهرآگین و روند مادی گرایی حاکم بر فرهنگ و تمدن غالب آن، او را در پذیرش دین و آموزه های اصیل دینی به چالش واداشته است؛و اصرار بر تبیین و توجیه این آموزه ها که در جذب و هدایت افکار مردد و سرگردان، که وجه ممیز عصر اوست، تاثیر بسزایی دارد؛همه و همه بیانگر این مهم است که او، پیرایش دین و عریان نمودن حقیقت دین را عامل اساسی جهت جذب و هدایت دیگران میداند. «مربیان باید اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس شوند و به نام دین مفاهیم و معانی نامعقولی در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول منشأ حرکتهای ضد دینی میشوند ؛ثانیاً در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگیهای محیط تا حدود امکان بکاهند ؛ثالثاً از همه مهمتر و بالاتر اینکه به نام دین و به اسم دین با فطریات مردم معارضه نکنند ؛آن وقت است که خواهید دید مردم « یدخلون فی دین الله افواجا” سوره نصر/۲″(مطهری،مجموعه آثار،ج ۳ ،۱۳۷۰،ص ۴۰۷- ۴۰۶)
,۵) هر چند مقبولیت استفاده از روشهای متنوع برای آشنایی و جذب مردم بخصوص جوانان به اصول و مبانی دین، در عصری که تبلیغات به مثابهی کارآمد ترین عامل رواج اندیشه ها، بیشترین تأثیرات را دارد، انکار ناپذیر است؛اما کار آمدتر و کارسازتر از این عامل برای دینی که جامعیت و خاتمیت از اوصاف جدایی ناپذیر آن است؛ عریان نمودن گوهر تابناک حقیقت وجودی آن، و عرضه آن حقیقت ناب در خالص ترین صورت ممکن است. اگر بر این مهم، کراهت، پلیدی و سخافت کثیری از ابزارها و سازوکارهای آلوده تبلیغاتی عصر حاضر را بیفزاییم، استفاده ی مطلق و شتابزده از آنها جهت تبلیغ اصول و مبانی پاکترین و زیباترین و موجه ترین ادیان عالم را در هاله ای از ابهام فرو برده، اهمیت و وثاقت آن کار اساسی را بهتر باز نمایانده ایم. ارائه ی چهره ی نورانی و وزین اسلام در هاله ای از زواید و اضافاتی که در طول قرون و اعصار و در مسیر گذر از فرهنگها و سنتهای قومی و بومی بر چهره ی مصفای دین نشسته، و نیز وحی منزل دانستن آراء کسانی که میخواستند با دلو کلام و فقه و عرفان و فلسفه به قدر عافیت از دریای معارف اسلام بنوشند، و تکفیر و تفسیق معارضان آنها ؛و نیز بشری نمودن امور قدسی و الهی، و توقع از مردم جهت پذیرش و اطاعت بی چون و چرا، به آن می ماند که پریرویی را بی هیچ آشنایی قبلی و با لطایف الحیل به کریه ترین وجه ممکن بنمایانیم و در انتظار افرادی باشیم که در عشق او سر از پا نشناسد. شکی نیست که تلاش متفکرین هر عصری، در معرفی مبانی دینی، لازم و قابل تقدیر است؛ مشکل آنجاست که حقیقت منزه از زمان و مکانی را در بند زمان و مکان محبوس کنیم. از نظر شهید مطهری،« یک کتاب در یک زمان متناسب ذوق عصر و ذوق زمان و سطح فکر زمان بوده و وسیله ی هدایت مردم بوده است، و همان کتاب در زمان دیگر اسباب گمراهی است.ما کتابهایی داریم که در گذشته وظیفه خود را انجام داده اند و صدها و هزارها نفر را هدایت کرده اند، ولی همان کتابها در زمان ما کسی را هدایت نمیکند، سهل است، اسباب گمراهی و شک و حیرت مردم میباشند، از کتب ضلال باید شمرده شود ؛و خرید و فروش آنها، طبع و نشر آنها خالی از اشکال نیست(مطهری، ده گفتار. ص۱۹۷)
,ایشان ضمن نقل تأیید گونه ی نظر یکی از نویسندگان عرب ،از آلوده شدن دین انتقاد میکنند: «لنین گفته است دین تریاک اجتماع است. یک نفر از نویسنده های عرب از یک فیلسوف مادی دیگر نقل میکند که دین انقلاب ضعفا علیه اقویا و ابر مردهاست. این نویسنده عرب میگوید کدامیک درست است؟ آیا دین تریاک است و وسیله ی بی حسی است یا انقلاب و جنبش است؟ میگوید هر دو تا درست است ؛دین زندگی است، حرکت است، جنبش است، اما کدام دین؟ آن دینی که پیغمبران آوردند، در عین حال دین تریاک اجتماع است، اما کدام دین؟ آن معجونی که ما امروز ساخته ایم(همان، ص ۱۵۰). او معتقد بود فطرت پاک و الهی نوع انسان در برابر دین خدا تسلیم و خاضع است، و این موضع ازلی انسان است ؛و با عرضه ی دین حقیقی و گوهر پاک آن هر وجدان سلیمی سر بر ستان مقدس آن می ساید؛و این بار اوست که در پی حقیقت و در جستجوی آن سر از پا نمی شناسد ؛و دیگر نیازی به افسار نمودن خلیفة خدا در زمین، برای پیروی از حقیقت نیست. در نگاه او، معرفت و شناخت دین، اگر مبنای حقیقی و استواری داشته باشد ؛و گرد و غبار خرافه و تحریف دامن گیر آن نشود ؛و نیز متولیان دروغین، این حقیقت برین را از خود و برای خود و ملک طلق آباء و اجدادی خود ندانند؛و راههای حضور بر سر این سفره ی عام الهی، که خداوند همه را به ضیافت آن فراخوانده،را سنگلاخی نسازند، نصرت خدا فرا میرسد و مردم فوج فوج به دین خدا در می آیند. بی جهت نیست که او در تبیین و توجیه حقایق و آموزه های دین، این همه به تعقل و تفکر بها میدهد، و یکی از دلایل بعثت انبیاء را به پیروی از مقتدای خود علی(ع) باز نمودن گنجینه های عقول بشر میداندو معتقد پیغمبران آمدند مردم را آگاه کنند که در عمق روح شما، در اعماق عقلهای شما و در اعماق ضمیر باطن شما گنجها وجود دارد، خودتان غافلید؛ آمدند روی گنجها را عقب بزنند تا بشر متوجه بشود که عجب !اینهمه گنج وجود داشته و ما بی خبر بودیم. او معتقد بود فطرت پاک و الهی نوع انسان در برابر دین خدا تسلیم و خاضع است، و این موضع ازلی انسان است ؛و با عرضة دین حقیقی و گوهر پاک آن هر وجدان سلیمی سر بر ستان مقدس آن می ساید؛و این بار اوست که در پی حقیقت و در جستجوی آن سر از پا نمی شناسد ؛و دیگر نیازی به افسار نمودن خلیفة خدا در زمین، برای پیروی از حقیقت نیست. در نگاه او، معرفت و شناخت دین، اگر مبنای حقیقی و استواری داشته باشد ؛و گرد و غبار خرافه و تحریف دامن گیر آن نشود ؛و نیز متولیان دروغین، این حقیقت برین را از خود و برای خود و ملک طلق آباء و اجدادی خود ندانند ؛و راههای حضور بر سر این سفره ی عام الهی، که خداوند همه را به ضیافت آن فراخوانده را، سنگلاخی نسازند ؛و این ودیعه ی الهی را دست مایه ی رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و کسب پایگاه اجتماعی خود نسازند ؛و با انواع ترفندها اذهان مصفای ساده دلانی که در کمال اخلاص و سر سپردگی و تسلیم و خضوع در برابر دین حق به دنبال آنان روانند را نربایند؛و آنان را چونان سدی نفوذناپذیر در برابر مصلحان دینی استوار نسازند ؛و در یک کلام دین حق را به حال خود واگذارند، تا عالمان دینی، آن را آنچنان که هست به مردم بنمایانند، نصرت خدا فرا میرسد و مردم فوج فوج به دین خدا در می آیند. بی جهت نیست که او در تبیین و توجیه حقایق و آموزه های دین، این همه به تعقل و تفکر بها میدهد، و یکی از دلایل بعثت انبیاء را به پیروی از مقتدای خود علی(ع) باز نمودن گنجینه های عقول بشر میداند. «پیغمبران آمدند مردم را آگاه کنند که در عمق روح شما، در اعماق عقل های شما و در اعماق ضمیر باطن شما گنجها وجود دارد، خودتان غافلید؛ آمدند روی گنجها را عقب بزنند تا بشر متوجه بشود که عجب !اینهمه گنج وجود داشته و ما بی خبر بودیم.
,این است رمز و راز تاکید او بر عقلانیت و گریز او از جمود و جهالت در اشکال سادة قدیمی و پیچیدة امروزی آن. مقابله آن بزرگوار بااشعری گری، حدیثی گری، اخباری گری، خارجی گری، مارکسیسم و مشتقات آن، سرمایه داری و اذناب آن، غربزدگی و آثار آن ؛همه و همه در این تفسیر می گنجد؛و چه زود هنگام همین جزم اندیشان و کوته نظران باریختن خون او ماراازحضور برخوان نعمت نظام فکری او محروم ساختند.
,۶) شهید مطهری رابه حق از احیاء گران دینی نیز دانسته اند. کم نبودند کسانیکه در آن زمان، حقیقتاً دلشان به حال دین رنجور و در حال احتضار آنروز می سوخت و برای نجات آن سر از پا نمیشناختند. اما همیشه این سر از پا نشناختن ها برای اسلام مسئله ساز بوده است ؛ و شیدایی در امر دین، ضرورتاً، باید با رهبری خردمندانه هدایت شود تا به بار بنشیند؛ و گرنه به هرج و مرج کشانده میشود، امری که در بازار آشفته فکری آن روز جامعه اتفاق افتاده بود. همه بر دردمندی و رنجوری و مهجوری دین اتفاق نظر داشتند ؛اما برای این بیمار نسخه های متفاوت پیچیده شد. گروهی با اعتقاد راسخ به اینکه منشأ این بیماری در برون است، و آنچه به نام دین در جامعه رایج است، منزه از هر عیب و نقصی است، و هر عیب که هست از مسلمانی ماست، به این نتیجه رسیدند که برای نجات مذهب باید قالب های موجود را حفظ کرد، تا دین حق خالص بماند و مشوب به ناآلایشی هایی که اورا را در معرض خطر قرار میدهد، نگردد.اینها بر هر چه بوی نوگرایی میداد به بهانة زندقه و بدعت خط بطلان میکشیدند، و جزم اندیشی و ماندن بر مبانی پذیرفته شده ی رایج را عین دینداری و حفظ دین میدانستند. اما این مغالطه ای بیش نبود، هرچند واضعان آن با نهایت خلوص از آن بیخبر باشند. چرا دینی که خاتمیت وصف جدایی ناپذیر آن است را به بینش خاص یک زمان محدودکنیم.« بزرگترین دشمن قرآن جمود و توقف بر بینش مخصوص یک زمان و یک دورة معین است، همچنانکه بزرگترین مانع شناخت طبیعت این بود که علما فکر میکردند شناخت طبیعت همان است که در گذشته به وسیله افرادی از قبیل ارسطو و افلاطون و غیرهم صورت گرفته است. اینکه قرآن کریم، و حتی کلمات جامعة خود رسول اکرم،(ص) استعداد کاوش و تحقیق پایان ناپذیری دارند و نباید نظرها محدود شود، از اول مورد توجه پیشوای بزرگ اسلام بوده است و آن را به یاران خود گوشزد میفرموده است(مطهری،مجموعه آثار، ج ۳،۱۳۷۰، ص ۶۰۷)
,گروهی دیگر دین را از گوهر حقیقی خود تهی کردند و آنرا تا حد آراء انسانها تنزل دادند.آنها با سرسائیدن بر آستان مکاتب جدید بشری بر هر فکر نوی مهر تأیید میزدند و اینجا و آنجا سر میزدند تا از کتاب خدا و سخنان رهبران دین سخنی بیابند، تا با آموزه ای از یک مکتب جدید منطبق باشد و آنگاه با یک دنیا شادمانی و سرمست از یافتن تأییدی از مکاتب جدید بر آموزه های دین، به خود می بالیدند؛ و چه بسا هر گاه این قبا بر تن دین کوچک یا بزرگتر می نمود به دستکاری آن تن میپرداختند؛و چه زخم هایی که به واسطة این دستکاری ها بر پیکر دین وارد شد؛ و این ضایعه ای بسیار دردناک بود. زیرا ساختن معجونی زمینی – آسمانی و خاکی – عرشی از دین که همة معایب مکاتب جدید را یک جا داشت و از گوهر دین و محاسن آن تهی بود، نه معقول بود و نه مقبول. براین همه، اگر سعایت دشمنان دین و هجوم همه جانبه برای محو کامل آن از حیات فردی و جمعی را بیفزائیم، صعوبت کار استاد مطهری را بهتر باز نمایانده ایم.
,۷) هیچ وجدان بیداری، در اینکه پیشرفتهای علمی، راههای بشر به سوی خدا را روشنتر و پذیرفتنی تر میکند، تردید نمیکند. اما توزین دین، که امری قدسی است با ترازوی علم تجربی، که امری بشری است، و مسحور شدگان به علم آن را روشنفکری میدانند؛ همانقدر مضحک و سخیف است ،که انکار خیرات و برکات علم به دست متحجرین و واپسگرایان. محض نمونه، یافته های علمی بشر در علم نوپای روانشناسی و جامعه شناسی قابل تأمل و تقدیر است ؛اما به کارگیری بی پروای این یافته ها به گونه ای مطلق در تبلیغ و ترویج و توجیه مبانی و اصول ادیان الهی، خصوصاً اسلام، پیمودن راهی به ناکجاآبادی است، که دیر یا زود به بن بستی وحشتناک و غیر قابل برگشت میانجامد.
,همه میدانند، که روانشناسی و جامعه شناسی و سایر علوم انسانی قدمتی به بلندای عمر بشر در این کرة خاکی دارند و همزاد او هستند؛اماتوگویی در غرب تولدی دوباره یافته، و دوران کودکی خود را میگذرانند. تولدی دوباره به این دلیل که نطفة جدیدی بوده اند در رحم علم و تمدن جدید. کیست که نداند اصل آغازین جامعه شناسی وروانشناسی جدید انکارخدا و روح و تجلیات آن و خرافه دانستن بسیاری از اعتقاداتی است که ناشی از پذیرش آن هاست. مقصر هر که باشد،نطفه علم و تمدن جدیدغرب دررحم الحادوتاریک اندیشی ومذهب ستیزی وعنادبا آموزه حیات بخش ادیان الهی بسته شده است. روح به عنوان بعد الهی انسان، که نفخه ای است رحمانی در کالبدجسم مادی انسان ،بالجاجتی وصف ناپذیر انکار شد؛ و تبیین مادی تجلیات وجودی او سکه رایج زمان شد. البته اعتقاد صحیح به این موجود قدسی، و پیراستن آن از خرافاتی که در طول قرون و اعصار بردامن پاک ومصفای آن نشسته، و احیاناً آن را غیر قابل پذیرش ساخته، امری است؛ وانکار جاهلانه و متعصبانه ی آن امری دیگر.بی جهت نیست که در قرآن کریم و احادیث معصومین ) علیهم السلام ( اینهمه از تحریف دین و بدعت در آن مذمت شده است.
,این گوهر وجودی انسان و در دانة عالم هستی، که علم قلیلی از آن به انسان داده شده، و غفلت زدگان و بیخبران متعصب و قشری نگر بر خلاف نص صریح قرآن، مدعی دستیابی به کنه وجودی آن هستند، خیلی آسان و در آغاز حرکت جدید علم به فراموشی سپرده شد؛ و مدعیان دروغین دین در غرب و ناراضیان خشمناک از آنها که بانیان علم جدید بودند، و این خشم و غضب چشم حقیقت بین آنها را کور کرده بود ؛دست به دست هم دادند و تجلیات نورانی این گوهر تابناک را در حجاب علم زندانی نمودند و بشریت را از خیرات این عصارة هستی محروم ساختند.
,تاسف بارتر از این واقعه دلخراش اینکه، ما به عنوان مدعیان راستین اسلام میخواهیم عقب ماندگی چند صد ساله خود را با تمسک به دستاوردهای علم جدید در علوم انسانی، با روحیه ای زیرک مآبانه جبران نمائیم، و یک شبه ره صد ساله بپیماییم. بهره گیری از مزایای تمدن جدید و ساری و جاری نمودن آن در تاریکترین زوایای زندگی و در عین حال کافر خواندن پدیدآورندگان آن و لعن و نفرین و ناسزاگویی به آنها، به گمان اینکه با این روش هم خدا را داریم هم خرما را، البته کار ناستوده ای است. نیز تکرار می کنیم که هیچ عقل سلیمی منکر استفاده از این دستاوردها نیست ؛اما بین پیرایش و پالایش این دستاوردها که با خون دل خوردنها و تحقیقات طاقت فرسای دانشمندان حاصل میشود ، تا استفاده لجام گسیخته از این دستاوردها، خصوصاً در علوم انسانی، از زمین تا آسمان فاصله است. و اگر کسانی بر این بینش باشند که در کمال آرامش و آسایش و تن پروری و بهره گیری از همة لذات و نعمات مادی، امر پیشرفت دین و نجات از این نابسامانی ممکن است، مردم فریبانی شهوت پرست و یا جیره خوارانی دشمن صفت بیش نیستند، که صداقت و اخلاص مردم را دست مایة رسیدن به جاه و مال و منال خود ساخته اند.
,۸) آموزه عرفانی قشر و لب یا مغز وپوست و ظاهر وباطن دین شاید پایان خوبی بر این نوشتار وهر گفت وشنودی در باره شهید مطهری باشد.کمی پیش گفتیم در قرآن کریم وسنت مأثورما در این خصوص که قران وکلمات پیامبر گرامی اسلام(ص) و معصومین (ع) دارا ی ظاهر وباطن وبلکه بوا طنی است به اجمال مطالبی بیان شده است. از میان متفکران مسلمان عرفا در این مسئله بیشتر قلمفر سایی کرده اند.نزد عرفا شریعت وحقیقت دو روی یک سکه هستندو در طریقت سیر و سلوک لازم وملزوم هم. ظاهر مجلی ومظهر باطن است و باطن حقیقت ظاهر. شریعت راه رسیدن به حقیقت رافراروی انسان می گشاید؛ و میوه ی حقیقت آنگاه بردرخت طریقت به بار می نشیند که سالک درهر منزل ومأوای باآن هم سر وهم راز باشد.چه زیبا وماهرانه سروده شیخ محمود شبستر ی در منظومه گلشن راز:
,,
تبه گردد سراسر مغز بادام گرش ازپوست بخراشی گه خام
,ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست اگر مغزش برآری بر کنی پوست
,شریعت پوست مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
,خلل در راه سالک نقص مغز است چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است
,چو عار ف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغزو پوست بشکست
,وجودش اندر این عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نپاید
,وگر باپوست یابد تابش خور در این نشأه کند یک دور دیگر
,درختی گردداو از آب و ازخاک که شاخش بگذرد از هفتم افلاک
,همان دانه برون آید دگربار یکی صد گشته از تقدیر جبار
,چو سیر حبه بر خط شجر شد ز نقطه خط زخط دور دگر شد
,چوشد در دایره سالک مکمل رسد هم نقطه ی آخر به اول
,چو کرد او قطع یکباره مسافت نهد حق بر سرش تاج خلافت
,شهید مطهری هم کسانی که دین را در ظاهرآن خلاصه می کنند (جامدان) و هم کسانی که از فرط سهل اندیشی ظاهر دین را بی اهمیت جلوه می دهند(جاهلان)را سطحی نگرانی که نه ظاهر دین رابه تمامه دریافت نموده اند ونه به باطن آن رسوخ نموده اند. وبرآن است که جهت رسیدن به مقاصد عالیه دین حفظ ظاهروصیانت ازآن وتعمق در باطن وسباحی دراقیانوس بیکران آن لازم وملزوم یکدیگرند.دین ظاهری واحد دارد و حقیقتی مشکک. هر کس به تناسب قوت وضعف ایمانی و فکر ی خود و صعود ونزول از نردبان آگاهی و تقوی به مرحله ای از این حقیقت تشکیک پذیردست می یابد.اما مرا حل فروتر مقوم و اساس و پایه ی مراحل بالاتر هستند. انسان کامل کسی است که هم در انجام تکالیف دینی و عبادات و حفظ ظواهر شرع سر آمد است و هم در تعمق وتدبر و عبور از ظاهر برای رسیدن به باطن. جوهر تابناک دین حق، این ظاهر را نیز متبرک کرده است؛وعطر دل آویز این ظاهرشامه ی سالک راه حق راحتی دراعماق آسمان معنی نوازش می دهد وازفیض حضورخود بهره مند. شاید از همین روست که عرفای نامدار عالمانه وعامدانه سالیانی دراز از عمر عرفانی خودرادر جوار تربت عطرآگین پیامبر اسلام(ص) و سایر معصومین(ع) مقیم و مجاور بوده اند. این ظاهر در آن باطن خلاصه می شود و آن باطن در این ظاهر منطوی است. اهل جهالت و جمودهریک با رها کردن یکی از این دو،ازبرکات وجودی هردو محروم وتا می توانند مانع تابش انوار حقیقی دین خدا می شوند.
,۹ ) شاید بتوان سطورزیر را ترجیع بند افکار شهید مطهری دانست که جوهرة تفکر او را تشکیل میدهد .هر گاه ظاهر بینی رواج یابد، و عقل به هر بهانه ای سرکوب شود ؛ بازار فکر و اندیشه کساد می گردد ؛وکسانی با سوء استفاده از این جو حاکم بر جامعه، به نام توسعه و پیشرفت یاحفظ دین ، به تخدیر افکار می پردازند. در چنین جوامعی عده ای با تبلیغ جاهلانه ی ظاهر گرایی حاکم برفرهنگ و تمدن غرب به نفی همه امورغیبی و قدسی یا استحاله اصول و ارزشهای دینی میپردازند ؛و مروج جهالتند ؛و جمعی دیگر جامدانه با تکیه بر ظاهر بینی در معارف دینی، به انکار اعماق و بواطن دین حق پرداخته و سد راه مصلحان و محییان دینی میشوند ؛و مروج جمودند. دو واژه ای که مطهری شدیداً از آنها متنفر بود؛ و به زمانی می اندیشید که جهان اسلام از شر و وسوسه مروجان این دو طرز تفکر رهایی یابد.
,___________________________
, , دکتر رضا تقیان ورزنه,منابع ومآخذ:
,1- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ۱۳۷۹
,۲- مطهری، مرتضی، امداد های غیبی در زندگی بشر،۱۳۷۰
,۳-مطهری، مرتضی،پیرامون انقلاب اسلامی،۱۳۷۰
,۴-مطهری، مرتضی،جاذبه و دافعه علی (ع)، بدون تاریخ چاپ
,۵-مطهری، مرتضی، ده گفتار،۱۳۶۵
,۶-مطهری،مرتضی،۱۳۷۰،مجموعه آثار، ج۱،انتشارات علامه طباطبایی،تهران
,۷-مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج،۳ ،۱۳۷۰،انتشارات صدرا،تهران.
,۸-مطهری، مرتضی،نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر،بدون تاریخ چاپ
]