شعر/لقبت خوب شد که سقا شد
به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل(ع) ، جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می شود.
[
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل(ع) ، جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می شود.
,
باز انگار جهان حادثه در سر دارد
,
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
,
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
,
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
,
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
,
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
,
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
,
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
,
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
,
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
,
تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است
,
کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است
,
آمدی با دل دریا که تو دریا باشی
,
آمدی نور دل حضرت مولا باشی
,
میر و سردار و پناه دل آقا باشی
,
تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی
,
یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را
,
از تو آموخته ام غیرت و سربازی را
,
راهی علقمه سقا شده ماشاالله
,
دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله
,
جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله
,
بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله
,
تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله
,
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله
,
مهدی چراغ زاده
,
حرف اول به نام حضرت عشق
,
حرف آخر تمام وحدت عشق
,
قطره ای اشک روی خاک چکید
,
جان گرفتیم از آب رحمت عشق
,
قسمت جمع ما پریشانی است
,
قصه آینه است حیرت عشق
,
نازها را به جان خریدیم و
,
باز شد راه ناز و نعمت عشق
,
مرد ها را یکی یکی دیدی
,
غیر عباس کیست غیرت عشق
,
ای ید الله فوق ایدیهم
,
آمده دسته ها به هیأت عشق
,
پرچم تو نماد دست علی است
,
دست تو امتداد دست علی است
,
آمدی شب شب تماشا شد
,
دست تو بوسه گاه بابا شد
,
علتش را که مادرت پرسید
,
پدرت روضه خواند غوغا شد
,
زن و شوهر به گریه افتادند
,
راز این ازدواج افشا شد
,
آمدی رزق اشک آوردی
,
لقبت خوب شد که سقا شد
,
سند آبها به نام تو خورد
,
مهر زهرا نصیب دریا شد
,
همه بر چهره تو بوسه زدند
,
صورتت آیه آیه زیبا شد
,
ناگهان در طواف کعبه نور
,
نور قنداقه ات هویدا شد
,
گفت مادر به تو غلامِ حسین
,
بر تو و مادرت سلامِ حسین
,
نفس گرمت آفریننده است
,
خانه ات مثل عرش تابنده است
,
ما کجا لطف بی کرانه کجا
,
هر که حاجت گرفته شرمنده است
,
عاشقت برگ سبز را برده
,
جز طرفدار عشق بازنده است
,
کاشف الکرب گریه امشب
,
صبح محشر نتیجه اش خنده است
,
علمت تا همیشه پابرجاست
,
کشته مکتب شما زنده است
,
تا که دیدند جایگاه تو را
,
غبطه خوردند بر شما شهدا
,
ماه نه هم ردیف خورشیدی
,
از تبار امام توحیدی
,
قمر هاشمی ادب کردی
,
پیش خورشید کم درخشیدی
,
شیر ام البنین تویی عباس
,
کودکی شیر عشق نوشیدی
,
پر کشیدی به آسمان رفتی
,
به خدا هر طرف خدا دیدی
,
دوش بر دوش فاتح خیبر
,
در دل نهروان خروشیدی
,
در کنار حسن سکوت شدی
,
در رکاب حسین جنگیدی
,
پهلوان غروب تاسوعا
,
دم خیمه چه شد که لرزیدی
,
شد به پا در خیام هنگامه
,
تا به دستت رسید امان نامه
,
تو به اهل زمین امان دادی
,
فرصتی هم به آسمان دادی
,
از زمین و زمان بلا آمد
,
چقدر سخت امتحان دادی
,
با رجزخوانیت به لحن علی
,
پشت یک دشت را تکان دادی
,
چشم زخمی تو را نشانه گرفت
,
چون به آنها خودی نشان دادی
,
مثل دست تو از قلم افتاد
,
وعده ای که به کودکان دادی
,
چه کسی گفت آبرویت رفت
,
لب عطشان به آب جان دادی
,
از سرت تا کلاهخود افتاد
,
روی پیشانی ات عمود افتاد
,
اد از جانب صحرا خبری آورده
,
آسمان قید نزولش خدمه باران است
,
ابرهامان همه در معرض اشک شوق اند
,
و زمین چشم به راه قدم باران است
,
**
,
بر روی خاک پر و بال ملائک پهن است
,
از مسیر گذر اُمِّ بنین آمده اند
,
همه دور سر این ماه پسر می گردند
,
دست بوس پسر اُمِّ بنین آمده اند
,
**
,
در توان چه کسی هست که با آمدنش
,
خلق را وجه ی او سر به سجود آورده
,
فاطمه بـنت اسد اُمِّ اسد گردیده
,
کودکی های علی را به وجود آورده
,
**
,
خانه با آمدنش رونق بسیار گرفت
,
باغ را عطر گل یاس بهاری کرده
,
سالها منتظر آمدنش زینب بود
,
روی او فاطمه سرمایه گذاری کرده
,
**
,
نه فقط شیعه به او باب حوائج گوید
,
از دخیل نگهش گـَبر مسلمان گردد
,
دست او پنجره فولاد همه ادیان است
,
او اشاره کند ایران همه سلمان گردد
,
صابر خراسانی
,
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم
,
خداکند که همیشه برای تو بشویم
,
تمام هستی خود را دهیم جادارد
,
که زائر حرم با صفای تو بشویم
,
چه می شود که به ما هم دهند،پر که فقط
,
کبوتر روی گلدسته های تو بشویم
,
خداکند که به ما هم اجازه ای بدهند
,
که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم
,
بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را
,
که صید هر شبه چشمهای تو بشویم
,
توصاحب علم کربلای اربابی
,
عموی تشنه لب بچه های اربابی
,
امام ما سپری مثل تو نخواهدداشت
,
شب غمش سحری مثل تو نخواهدداشت
,
حسین مثل پیمبرتو هم مثال علی
,
و شهرعشق دری مثل تو نخواهدداشت
,
اگرکه سینه دریا پر از صدف باشد
,
بدون شک گهری مثل تو نخواهدداشت
,
شجاعت علوی را تو ارث بردی چون
,
که مرتضی پسری مثل تو نخواهدداشت
,
رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد
,
چون آسمان قمری مثل تو نخواهدداشت
,
دو دست دادی و جایش خدابه تو پرداد
,
نه،جبرئیل پری مثل تو نخواهدداشت
,
تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین
,
نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین
,
فرات مشک تهی و تویی که دریایی
,
تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی
,
جمال هاشمیان در مدینه معروف است
,
میان هاشمیان واقعا تو زیبایی
,
همین که پیش علی راه می روی آقا
,
چقدر هیبت تو می شود تماشایی
,
علی ست ساقی کوثر،توساقی عشقی
,
رقیه عشق حسین و به عشق سقایی
,
همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی
,
خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی
,
اگرچه مهر امامت نخورده درلوحت
,
ولی به کل خلائق امیرومولایی
,
ببندگردن من را به پای زنجیرت
,
بیا بزن سر من را حلال شمشیرت
,
علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد
,
بیادنغمه الله اکبرش افتاد
,
میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید
,
نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد
,
کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد
,
سرش بریده شد و دربرابرش افتاد
,
تو نعره می زدی و لشگری به هم می ریخت
,
رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد
,
اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند
,
به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد
,
کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی
,
تو باصدای علی می کنی رجز خوانی
,
همینکه پرچمت افتادخیمه غوغاشد
,
نبودی و سر یک گوشواره دعواشد
,
تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب
,
همینکه پای عدو سمت خیمه ها واشد
,
چهارهزار نفر تیر می زدند ای وای
,
چقدر تیر سه پر نذر جسم سقاشد
,
اگرچه پرچمت افتاد بر زمین اما
,
همینکه فاطمه را دید پرچمت پاشد
,
پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه
,
پس از تو بود که دیدند حسین تنهاشد
,
غم علی جگرش را به درد آورده
,
تورا که دید چنین سرو قامتش تاشد
,
نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود
,
پس از تو ام بنبن بود بی پسرشده بود
,
مهدی نظری
,
می آید از بهشت خبرها یکی یکی
,
امشب گشوده شد همه درها یکی یکی
,
وقتی علی دوباره قدم می زند به خاک
,
مبهوت می شوند نظرها یکی یکی
,
بالا بلندی آمده و پیش قامتش
,
خم می شوند کوه و کمرها یکی یکی
,
تنها خلیل نیست که یعقوب هم رسید
,
قربانیش کنند پسرها یکی یکی
,
یک قوم از جمالش و یک قوم از جلال
,
دل نَه که می درند جگرها یکی یکی
,
خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا
,
حیران کُنَد نگاه قمرها یکی یکی
,
نامش حماسه را به غزل بند می زند
,
اُمّ البنین به فاطمه لبخند می زند
,
ای جامع جمیع نشانیِّ مرتضی
,
عباس نَه تمام جوانیِّ مرتضی
,
گیسوی توست رشته ی جان امیر عشق
,
ابروی توست طاق کمانیِّ مرتضی
,
وقت رکوع میرسد از دستهای تو
,
بر دست ما عقیق یمانیِّ مرتضی
,
با تو گدا میان مدینه نیافتم
,
ای سفره دار سفره ی خوانیِّ مرتضی
,
وقت نبرد بازوی تو ارث برده است
,
حال و هوای ضربه ی آنیِّ مرتضی
,
زینب به روی خاک محال است پا نهد
,
جز با رکاب حضرت ثانیِّ کربلا
,
توحید، رستگاریِ از تو شنفتن است
,
آموزش نبرد فقط از تو گفتن است
,
باید برای فرش تو شهپر بیاورند
,
باید برای عرض ادب سر بیاورند
,
باید برای وصف تو از بین واژه ها
,
هنگام رزم واژه ی حیدر بیاورند
,
خاک زمین تحمل جولان تو نداشت
,
باید هزار عرصه ی محشر بیاورند
,
باید فقط به خاطر تفریح تیغ تو
,
هر قدر می شود صف لشگر بیاورند
,
قدری رجز بخوان که همان اول نبرد
,
جنگاوران به پای تو خنجر بیاورند
,
باید میان خیل سیاهی لشگرت
,
صدها سپاه مالک اشتر بیاورند
,
شب را اشاره ی تو به زنجیر می کشد
,
حتی خدا برای تو تکبیر می کشد
,
ما را دلی ست بس که خراباتی شماست
,
از آب و خاک صحن سماواتیِ شماست
,
این اشک چشم را به امیری نمی دهم
,
این قطره قطره ها همه سوغاتی شماست
,
مردم مرا به چشم غلامیت دیده اند
,
این ها هم از عنایت ساداتی شماست
,
شاید شبی به کوچه ی ما هم گذر کنی
,
با سر رسیده ایم که خیراتی شماست
,
دست مرا به پای غمت بسته علقمه
,
دستم بگیر حضرت بی دستِ علقمه
,
امیر حسین وطن دوست
,
ای چشمه محبت عالم وجود تو
,
باران کرامتی است به امواج جود تو
,
دنیا بهشتی است ز شرح معطرت
,
هر جا که بو کنیم رسد بوی عود تو
,
دریا نمایشی است ز اوج فضائلت
,
پیچیده موج موج در عالم سرود تو
,
سقا اگر نیامده بودی صفا نبود
,
دریا نداشت جلوهگری با نبود تو
,
پیشانی سپیدۀ تو پینه بسته بود
,
از بس زیاد بوده شکوه سجود تو
,
با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی
,
تو عبد صالحی که خدا را نشان دهی
,
هر کس که دید روی تو را چشم بر نداشت
,
این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت
,
تا عرش سر کشیدهای ای قُلۀ ادب
,
گر چه زمین ز اوج شکوهت خبر نداشت
,
بر شانۀ تو پرچم باب الحوائجی است
,
هرگز کسی ز روی تو این نام بر نداشت
,
تکرار جنگهای تو صفین دیگری است
,
این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت
,
تنهاترین کبوتر عرش خدا حسین
,
غیر از علیّ اکبر و تو بال و پر نداشت
,
پرتاب نیزۀ تو نظیری نداشته
,
این علقمه به جز تو امیری نداشته
,
دست خدا تو را به بلندا کشیده است
,
رعناترین صنوبر باغ آفریده است
,
یک قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت
,
آبی که از دهانۀ مشکت چکیده است
,
بیهوده نیست گریۀ صبح طلوع تو
,
گر آفتاب غنچه ز دست تو چیده است
,
خیره شده به سمت تو چشمان آسمان
,
حتماً شبیه روی تو ماهی ندیده است
,
مولا ببین تو شوق طواف فرات را
,
دیگر چه عاشقانه به کعبه رسیده است
,
هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست
,
پائین پای مرقد تو اعتکاف اوست
,
دریا نشسته زیر قدمهای مشک آب
,
با موج، بوسهها زده بر پای مشک آب
,
زخمت که خنده میزند او گریه میکند
,
خونابه میچکد ز سراپای مشک آب
,
بر شانههای خستهات اکنون نشسته است
,
چندین نگاه غرق عطش جای مشک آب
,
از چشمهای پارۀ مشکت امید ریخت
,
تا تیر گشت محو تماشای مشک آب
,
لب تشنه روی خاک اگر مانده غم مخور
,
بانوی آب ها شده سقای مشک آب
,
ای کاش دست های شما بر زمین نبود
,
آقا چقدر خوب شد امالبنین نبود
,
گویا که چشم علقمه در خواب مانده بود
,
سقای دشت تب زده بی آب مانده بود
,
دریا که از نوازش دست تو آب خورد
,
در اوج تشنگیِ تو سیراب مانده بود
,
گهوارهای ز دست عطش تاب میگرفت
,
چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود
,
باران تیر بود تو را دوره کرده بود
,
دریا میان حلقۀ مرداب مانده بود
,
آن جا که می گریست کنار تو آفتاب
,
زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود
,
با یاد قبر کوچکت ای آیۀ رشید
,
آهی بلند بر لب هر سرو قد کشید
,
یوسف رحیمی
,
وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید
,
این حرفهای مانده به دل را زبان دهید
,
وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها
,
شعری به قلب این قلم از آسمان دهید
,
تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد
,
قدری درخت واژه تان را تکان دهید
,
ارزانی ستاره بود ماه آسمان
,
ماه مدینه را به من امشب نشان دهید
,
من از شما به غیر شما را نخواستم
,
هرچه ثواب هست به این و به آن دهید
,
امشب که ساقی آمده از مشک عشق او
,
یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید
,
در برکه نگاه علی خوش دمیده است
,
ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است
,
حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست
,
یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست
,
منصوب گشته است به باب الحوائجی
,
پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست
,
ابروی او نیامده محراب عاشقی
,
گیسوی او نیامده یلداترین شده ست
,
بین قبیله ای که همه سرو قامتند
,
قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست
,
لیلا میان شهر مجانین نه... این پسر
,
در شهر لیلی آمده لیلا ترین شده ست
,
ساقی زیاد بوده در این خاندان
,
سردار کربلاست که سقا ترین شده ست
,
عباس روح جاری از نیل تا فرات
,
عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات
,
شعبان برای ماست گواراتر از رجب
,
شیرین تر از شهدِ لب یارم از رطب
,
امشب شب تولد روح دلاوری ست
,
امشب شب وفاست شب غیرت و ادب
,
باید به پیش ابروی او سجده آوریم
,
چون واجب است محضر او امر مستحب
,
امشب شب چهارم ماه است آمده
,
ماه شب چهارده از قلب نیمه شب
,
نامش پر از کنایه پر از استعاره است
,
شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است
,
عرض ارادتم به اباالفضل بارها
,
برده مرا به جرگه ی بی اختیارها
,
چون موج ،سر به سینه ی هر صخره میزنم
,
آثار عاشقی ست از گونه کارها
,
محدود ما یکی دو قبیله نمیشود
,
عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها
,
مانند او نیامده دیگر به روزگار
,
مانند من گدای نگاهش هزارها
,
دلداده اند در ره او صاحبان دل
,
سر داده اند در قدم او سوارها
,
از او ندیده ام به خدا دادرس تری
,
آقا تری کریم تری هم نفس تری
,
با این که با اصالت و ارباب زاده بود
,
یک عمر چون رعّیت این خانواده بود
,
بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش
,
حالا چو سرو قامت او ایستاده بود
,
در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود
,
انگار این ارادت او بی اراده بود
,
در آخرین سجود نماز محبتش
,
در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود
,
آنها که دیده اند نوشتند عاقبت
,
سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود
,
زهرا کنارش آه نفس گیر میکشد
,
با دست خود ز دیده ی او تیر میکشد
,
ما جز خدا به غیر توکل نمیکنیم
,
ما جز به اهل بیت توسل نمیکنیم
,
باید در این زمانه ولایت مدار بود
,
ورنه به هیچ جای جهان گُل نمیکنیم
,
ما ذاکریم؟ نه همه سرباز رهبریم
,
وقتی که امر کرد تأمل نمیکنیم
,
گوید اگر روید در آتش به سر رویم
,
سر هم اگر که خواست تعلل نمیکنیم
,
هرکس که در مقابل آقا بایستد
,
در هر لباس و پست، تحمل نمیکنیم
,
عباس ماند چون که مطیع امام بود
,
در او چرا به حرف امامش حرام بود
,
محسن عرب خالقی
,
حضرت ماه...
,
باز هم عطر ملیح تو رسیده از راه
,
می وزد بوی خدا از حرمت حضرت ماه
,
رجز حیدریت شهره در میدان است
,
تیغ بران شما فلسفه توفان است
,
سرو رعنای تو از بس به علی می ماند
,
مادرت پشت سرت ناد علی می خواند
,
تا بر صفحه ابروی تو چین می افتد
,
دشمنت یکسره از اوج زمین می افتد
,
تیغ برنده تو میمنه خالی کرده
,
شیری و نعره تو میسره خالی کرده
,
در رجز خوانی خود مثل علی میمانی
,
میخوانی
,
روی دستان شما بوسه ای از مهر ولیست
,
مشق شمشیر تو آقا چقدر شکل علیست
,
صاحب پرچمی و میر و سپهداری تو
,
تا به میدان بروی حیدر کراری تو
,
چشم وا کرده ای و طعنه ی بر ماه زدی
,
نقش روی علمت زدی
,
بچه شیر نر مولایی و کوه ادبی
,
در وقار و عظمت شهره و فخر عربی
,
دشمن از برق نگاه و رجزت میترسد
,
تا که شمشیر علی در ید تو میرقصد
,
اشک چشمان تو را شربت غم میبینم
,
ابروی تو را تیغ دو دم میبینم
,
اینکه شهره ی عالم گشته
,
بوسه بر پای شما زد کمرش خم گشته
,
صاحب حلم و حشم، بیرق و مشکی آقا
,
نمک روضه ای و ساقی اشکی آقا
,
بین چشمان شما نور خدا میبینم
,
چین ابروی تو را< حول ولا> می بینم
,
مظهر جود و صفایی و گل یاسمنی
,
کوه احسان شدی بس که مرید حسنی
,
این که در هر دو جهان این همه منصب داری
,
افتخاری است که از مکتب زینب داری
,
پیش چشمان علی نور دو عینی آقا
,
چقدر واله و شیدای حسینی آقا
,
تو امیر عرب و تک یل در علقمه ای
,
نه فقط ام بنین، تو پسر فاطمه ای
,
< هیبت الله> ی و در واقع تویی گوهر ناب
,
مست چشمان تو گشتم به خدا حضرت آب
,
قمر بدر و حنین است تعجب نکنید
,
او علمدار حسین است تعجب نکنید
,
مجید قاسمی
]