به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سایت سازمان بسیج فرهنگیان، کاش می شد در خاطرات قلم، در سایه سار بید مجنون و همسایگی سرو، سر بر شانه ی گل سرخ و دست در دست شقایقهای همیشه ماندگار، همسوی با نسیم و شبنم و دل انگیزی دریا، به شیرینی مادرانه ی ماندگار روزگار، دیوان دل را گشود و بیت الغزل شهدا را در دل تاریخ نگاشت.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,نمی دانم چگونه در لابه لای میادین مین،افتادن درسیم خاردار،نزدیک بودن به سنگر های کمین،بارش گلوله های توپخانه،تگرگ گلوله،خروش هواپیماها،هجوم تانک ها،انگشتان همسفر با گلوله و پاهای در مرز مانده،دست های عباس گونه،سیزده ساله های قاسم وار،همه در مسلک عشق رفتند و حبیب مظاهرهای دوران زیر چرخ تانک،کتاب سرنوشت خویش را ساختند.
آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند شود آیا گوشه چشمی به ما کنند!؟
تو از سلاله کدام سرزمینی که این گونه شیدا و بی پروا می روی، تو از کدام تباری که دل به دریای معرفت عشق سپردی و تا پای جان رفتی؟
آری با تو هستم ای بسیجی! که گونه هایت بر خاک داغ کربلا آرمیده است. بسیج واژه ای نیست که من بخواهم معنایش کنم.
سیزده ساله ها و جگر گوشه های مادران این دیار که هفت طواف دل کردند و هفت وادی معرفت را طی و هفت شهر عشق را تجربه کردند..
خمینی(ره) با شما چه کرده بود که این گونه پای در رکابش بودید، او از سلاله حسین بود، چه خوب معنای بسیج را معنا کرد در گیر و دار ظلم و ستم هایی که بر گرده هایمان می زدند.
ب بسیج یعنی بودن در اوج ظلم، ب بسیج با وفا بودن، ب بسیج یعنی باشم و هستم برای همیشه در دل تاریخ.
سین بسیج یعنی ستودنی ترین واژه در دل واژه های بی معنی،سین بسیج یعنی ستاره ای میان کویر بی نور ظلمت.
یای بسیج یعنی یکی بودن برای ماندن،یعنی خمینی تنها نیست، یعنی به یای تاریخ چسبیده است برای همیشه.
جیم بسیج جهاد در راه آرمان ها،فدارکاری برای ثبت شدن و یا هم گمنامی در دل های هیمشه بی قرار.
آری خطی که از ابراهیم آغاز شد و در تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و علی (علیه السلام) به قلب پرشور امام امت رسید تا رنجیدگان زمین را از جور حکومت قابیلیان برهاند.
سال ها بود که بر رود خروشان اندیشه مان سد فرهنگ غربی ها را بستند تا از دانستن آنچه بر سرمان آمده باز مانیم و در فقر حاصل از سرقت سلاطبن بمانیم. مکتبمان را در مسلخ تمدن مصرف ذبح کردند تا رونق بازار غارتشان افزون گردد.
ما را از گرداگرد معبد ایمانمان پراکندند و به صحنه معرکه تجمل و تقلید و مصرف کشانیدند و در حین معرکه تاسمان را ربودند و بدین سان، حاصل دسترنج مان قسمی به غارت آنان و مشتی به کیسه شاهان رفت.
امام خمینی(ره) می فرماید:بسیج لشکر ملخص خداست. اخلاصتان را این گونه نشان دادید، در سیزده آبان 57،22 بهمن 57،در هشت سال دفاع مقدس،در تمامی صحنه هایی که این انقلاب زخم خورد و خم به ابرو نیاورد و چه خوب شما نگذاشتید که این جمله برای سال ها در گوش زمینیان زمزمه پیدا کند:
پیر غریب شهر از ما خسته گشته/ از نامرادی ها دو بالش بسته گشته
در تاریخ اسلام که نگاهی می افکنی می بینی که عمار، یاسر، ابوذر، مقداد، کمیل، مالک اشتر،همه بزرگانی که در رکاب پیامبر(ص) و علی(ع) بودند و دل در گرو عشق به ولایت دادند و تا پای جان ایستادگی کردند در کربلا که دانشگاه بزرگ ایثار و مقاومت است نیز چنین بود که از کودک شیر خواره حسین تا حبیب بن مظاهر همه بسیجی وار و نام آوران عرصه جهاد شدند تا دانش آموزان دوازده و سیزده ساله در عصر خمینی(ره) که خود را به هر دری میزد تا در رکاب مردان مرد پیش برود.
جنگ از زمان آدم تا کنون ادامه دارد و تو ای بسیجی بر همه این نامرادی ها و نامردمی ها استقامت و پایمردی کردی و جنگ هنوز تمام نشده، بسیجی می تازد در دل دوران ها،رهبرش را تنها نمی گذارد، مثل احمدی روشن ها،قشقاوی ها و مدافعان حرم. بسیجی یعنی سرشار از امید.
و در آخر این جمله شهید مهدی رجب بیگی که چه زیبا می گوید: بر رنج همیشه عمرمان و بر مظلومیت سرتاسر زندگی مان و بر شهادت هر عصرمان میتوانی گواهی داد؟ بر خروش همیشه امت مان و بر فریاد دیوارشکن اندیشه مان میتوانی شهادت داد؟ بر دستهای افتاده از پیکرمان، بر تن خونین مان، بر پای خردمان و بر شکنجه زندان مان میتوان گواهی داد؟ و سرگذشت روزگار پر رنج دیرین مان را که بر پشت تاریخ آوار گشتهاست میتوانی شنید؟
انتهای پیام/
نمی دانم چگونه در لابه لای میادین مین،افتادن درسیم خاردار،نزدیک بودن به سنگر های کمین،بارش گلوله های توپخانه،تگرگ گلوله،خروش هواپیماها،هجوم تانک ها،انگشتان همسفر با گلوله و پاهای در مرز مانده،دست های عباس گونه،سیزده ساله های قاسم وار،همه در مسلک عشق رفتند و حبیب مظاهرهای دوران زیر چرخ تانک،کتاب سرنوشت خویش را ساختند.
آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند شود آیا گوشه چشمی به ما کنند!؟
تو از سلاله کدام سرزمینی که این گونه شیدا و بی پروا می روی، تو از کدام تباری که دل به دریای معرفت عشق سپردی و تا پای جان رفتی؟
آری با تو هستم ای بسیجی! که گونه هایت بر خاک داغ کربلا آرمیده است. بسیج واژه ای نیست که من بخواهم معنایش کنم.
سیزده ساله ها و جگر گوشه های مادران این دیار که هفت طواف دل کردند و هفت وادی معرفت را طی و هفت شهر عشق را تجربه کردند..
خمینی(ره) با شما چه کرده بود که این گونه پای در رکابش بودید، او از سلاله حسین بود، چه خوب معنای بسیج را معنا کرد در گیر و دار ظلم و ستم هایی که بر گرده هایمان می زدند.
ب بسیج یعنی بودن در اوج ظلم، ب بسیج با وفا بودن، ب بسیج یعنی باشم و هستم برای همیشه در دل تاریخ.
سین بسیج یعنی ستودنی ترین واژه در دل واژه های بی معنی،سین بسیج یعنی ستاره ای میان کویر بی نور ظلمت.
یای بسیج یعنی یکی بودن برای ماندن،یعنی خمینی تنها نیست، یعنی به یای تاریخ چسبیده است برای همیشه.
جیم بسیج جهاد در راه آرمان ها،فدارکاری برای ثبت شدن و یا هم گمنامی در دل های هیمشه بی قرار.
آری خطی که از ابراهیم آغاز شد و در تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و علی (علیه السلام) به قلب پرشور امام امت رسید تا رنجیدگان زمین را از جور حکومت قابیلیان برهاند.
سال ها بود که بر رود خروشان اندیشه مان سد فرهنگ غربی ها را بستند تا از دانستن آنچه بر سرمان آمده باز مانیم و در فقر حاصل از سرقت سلاطبن بمانیم. مکتبمان را در مسلخ تمدن مصرف ذبح کردند تا رونق بازار غارتشان افزون گردد.
ما را از گرداگرد معبد ایمانمان پراکندند و به صحنه معرکه تجمل و تقلید و مصرف کشانیدند و در حین معرکه تاسمان را ربودند و بدین سان، حاصل دسترنج مان قسمی به غارت آنان و مشتی به کیسه شاهان رفت.
امام خمینی(ره) می فرماید:بسیج لشکر ملخص خداست. اخلاصتان را این گونه نشان دادید، در سیزده آبان 57،22 بهمن 57،در هشت سال دفاع مقدس،در تمامی صحنه هایی که این انقلاب زخم خورد و خم به ابرو نیاورد و چه خوب شما نگذاشتید که این جمله برای سال ها در گوش زمینیان زمزمه پیدا کند:
پیر غریب شهر از ما خسته گشته/ از نامرادی ها دو بالش بسته گشته
در تاریخ اسلام که نگاهی می افکنی می بینی که عمار، یاسر، ابوذر، مقداد، کمیل، مالک اشتر،همه بزرگانی که در رکاب پیامبر(ص) و علی(ع) بودند و دل در گرو عشق به ولایت دادند و تا پای جان ایستادگی کردند در کربلا که دانشگاه بزرگ ایثار و مقاومت است نیز چنین بود که از کودک شیر خواره حسین تا حبیب بن مظاهر همه بسیجی وار و نام آوران عرصه جهاد شدند تا دانش آموزان دوازده و سیزده ساله در عصر خمینی(ره) که خود را به هر دری میزد تا در رکاب مردان مرد پیش برود.
جنگ از زمان آدم تا کنون ادامه دارد و تو ای بسیجی بر همه این نامرادی ها و نامردمی ها استقامت و پایمردی کردی و جنگ هنوز تمام نشده، بسیجی می تازد در دل دوران ها،رهبرش را تنها نمی گذارد، مثل احمدی روشن ها،قشقاوی ها و مدافعان حرم. بسیجی یعنی سرشار از امید.
و در آخر این جمله شهید مهدی رجب بیگی که چه زیبا می گوید: بر رنج همیشه عمرمان و بر مظلومیت سرتاسر زندگی مان و بر شهادت هر عصرمان میتوانی گواهی داد؟ بر خروش همیشه امت مان و بر فریاد دیوارشکن اندیشه مان میتوانی شهادت داد؟ بر دستهای افتاده از پیکرمان، بر تن خونین مان، بر پای خردمان و بر شکنجه زندان مان میتوان گواهی داد؟ و سرگذشت روزگار پر رنج دیرین مان را که بر پشت تاریخ آوار گشتهاست میتوانی شنید؟
انتهای پیام/
نمی دانم چگونه در لابه لای میادین مین،افتادن درسیم خاردار،نزدیک بودن به سنگر های کمین،بارش گلوله های توپخانه،تگرگ گلوله،خروش هواپیماها،هجوم تانک ها،انگشتان همسفر با گلوله و پاهای در مرز مانده،دست های عباس گونه،سیزده ساله های قاسم وار،همه در مسلک عشق رفتند و حبیب مظاهرهای دوران زیر چرخ تانک،کتاب سرنوشت خویش را ساختند.
آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند شود آیا گوشه چشمی به ما کنند!؟
تو از سلاله کدام سرزمینی که این گونه شیدا و بی پروا می روی، تو از کدام تباری که دل به دریای معرفت عشق سپردی و تا پای جان رفتی؟
آری با تو هستم ای بسیجی! که گونه هایت بر خاک داغ کربلا آرمیده است. بسیج واژه ای نیست که من بخواهم معنایش کنم.
سیزده ساله ها و جگر گوشه های مادران این دیار که هفت طواف دل کردند و هفت وادی معرفت را طی و هفت شهر عشق را تجربه کردند..
خمینی(ره) با شما چه کرده بود که این گونه پای در رکابش بودید، او از سلاله حسین بود، چه خوب معنای بسیج را معنا کرد در گیر و دار ظلم و ستم هایی که بر گرده هایمان می زدند.
ب بسیج یعنی بودن در اوج ظلم، ب بسیج با وفا بودن، ب بسیج یعنی باشم و هستم برای همیشه در دل تاریخ.
سین بسیج یعنی ستودنی ترین واژه در دل واژه های بی معنی،سین بسیج یعنی ستاره ای میان کویر بی نور ظلمت.
یای بسیج یعنی یکی بودن برای ماندن،یعنی خمینی تنها نیست، یعنی به یای تاریخ چسبیده است برای همیشه.
جیم بسیج جهاد در راه آرمان ها،فدارکاری برای ثبت شدن و یا هم گمنامی در دل های هیمشه بی قرار.
آری خطی که از ابراهیم آغاز شد و در تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و علی (علیه السلام) به قلب پرشور امام امت رسید تا رنجیدگان زمین را از جور حکومت قابیلیان برهاند.
سال ها بود که بر رود خروشان اندیشه مان سد فرهنگ غربی ها را بستند تا از دانستن آنچه بر سرمان آمده باز مانیم و در فقر حاصل از سرقت سلاطبن بمانیم. مکتبمان را در مسلخ تمدن مصرف ذبح کردند تا رونق بازار غارتشان افزون گردد.
ما را از گرداگرد معبد ایمانمان پراکندند و به صحنه معرکه تجمل و تقلید و مصرف کشانیدند و در حین معرکه تاسمان را ربودند و بدین سان، حاصل دسترنج مان قسمی به غارت آنان و مشتی به کیسه شاهان رفت.
امام خمینی(ره) می فرماید:بسیج لشکر ملخص خداست. اخلاصتان را این گونه نشان دادید، در سیزده آبان 57،22 بهمن 57،در هشت سال دفاع مقدس،در تمامی صحنه هایی که این انقلاب زخم خورد و خم به ابرو نیاورد و چه خوب شما نگذاشتید که این جمله برای سال ها در گوش زمینیان زمزمه پیدا کند:
پیر غریب شهر از ما خسته گشته/ از نامرادی ها دو بالش بسته گشته
در تاریخ اسلام که نگاهی می افکنی می بینی که عمار، یاسر، ابوذر، مقداد، کمیل، مالک اشتر،همه بزرگانی که در رکاب پیامبر(ص) و علی(ع) بودند و دل در گرو عشق به ولایت دادند و تا پای جان ایستادگی کردند در کربلا که دانشگاه بزرگ ایثار و مقاومت است نیز چنین بود که از کودک شیر خواره حسین تا حبیب بن مظاهر همه بسیجی وار و نام آوران عرصه جهاد شدند تا دانش آموزان دوازده و سیزده ساله در عصر خمینی(ره) که خود را به هر دری میزد تا در رکاب مردان مرد پیش برود.
جنگ از زمان آدم تا کنون ادامه دارد و تو ای بسیجی بر همه این نامرادی ها و نامردمی ها استقامت و پایمردی کردی و جنگ هنوز تمام نشده، بسیجی می تازد در دل دوران ها،رهبرش را تنها نمی گذارد، مثل احمدی روشن ها،قشقاوی ها و مدافعان حرم. بسیجی یعنی سرشار از امید.
و در آخر این جمله شهید مهدی رجب بیگی که چه زیبا می گوید: بر رنج همیشه عمرمان و بر مظلومیت سرتاسر زندگی مان و بر شهادت هر عصرمان میتوانی گواهی داد؟ بر خروش همیشه امت مان و بر فریاد دیوارشکن اندیشه مان میتوانی شهادت داد؟ بر دستهای افتاده از پیکرمان، بر تن خونین مان، بر پای خردمان و بر شکنجه زندان مان میتوان گواهی داد؟ و سرگذشت روزگار پر رنج دیرین مان را که بر پشت تاریخ آوار گشتهاست میتوانی شنید؟
انتهای پیام/
نمی دانم چگونه در لابه لای میادین مین،افتادن درسیم خاردار،نزدیک بودن به سنگر های کمین،بارش گلوله های توپخانه،تگرگ گلوله،خروش هواپیماها،هجوم تانک ها،انگشتان همسفر با گلوله و پاهای در مرز مانده،دست های عباس گونه،سیزده ساله های قاسم وار،همه در مسلک عشق رفتند و حبیب مظاهرهای دوران زیر چرخ تانک،کتاب سرنوشت خویش را ساختند.
,آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند شود آیا گوشه چشمی به ما کنند!؟
,تو از سلاله کدام سرزمینی که این گونه شیدا و بی پروا می روی، تو از کدام تباری که دل به دریای معرفت عشق سپردی و تا پای جان رفتی؟
,آری با تو هستم ای بسیجی! که گونه هایت بر خاک داغ کربلا آرمیده است. بسیج واژه ای نیست که من بخواهم معنایش کنم.
,سیزده ساله ها و جگر گوشه های مادران این دیار که هفت طواف دل کردند و هفت وادی معرفت را طی و هفت شهر عشق را تجربه کردند..
,خمینی(ره) با شما چه کرده بود که این گونه پای در رکابش بودید، او از سلاله حسین بود، چه خوب معنای بسیج را معنا کرد در گیر و دار ظلم و ستم هایی که بر گرده هایمان می زدند.
,ب بسیج یعنی بودن در اوج ظلم، ب بسیج با وفا بودن، ب بسیج یعنی باشم و هستم برای همیشه در دل تاریخ.
,سین بسیج یعنی ستودنی ترین واژه در دل واژه های بی معنی،سین بسیج یعنی ستاره ای میان کویر بی نور ظلمت.
,یای بسیج یعنی یکی بودن برای ماندن،یعنی خمینی تنها نیست، یعنی به یای تاریخ چسبیده است برای همیشه.
,جیم بسیج جهاد در راه آرمان ها،فدارکاری برای ثبت شدن و یا هم گمنامی در دل های هیمشه بی قرار.
,آری خطی که از ابراهیم آغاز شد و در تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و علی (علیه السلام) به قلب پرشور امام امت رسید تا رنجیدگان زمین را از جور حکومت قابیلیان برهاند.
,سال ها بود که بر رود خروشان اندیشه مان سد فرهنگ غربی ها را بستند تا از دانستن آنچه بر سرمان آمده باز مانیم و در فقر حاصل از سرقت سلاطبن بمانیم. مکتبمان را در مسلخ تمدن مصرف ذبح کردند تا رونق بازار غارتشان افزون گردد.
,ما را از گرداگرد معبد ایمانمان پراکندند و به صحنه معرکه تجمل و تقلید و مصرف کشانیدند و در حین معرکه تاسمان را ربودند و بدین سان، حاصل دسترنج مان قسمی به غارت آنان و مشتی به کیسه شاهان رفت.
,امام خمینی(ره) می فرماید:بسیج لشکر ملخص خداست. اخلاصتان را این گونه نشان دادید، در سیزده آبان 57،22 بهمن 57،در هشت سال دفاع مقدس،در تمامی صحنه هایی که این انقلاب زخم خورد و خم به ابرو نیاورد و چه خوب شما نگذاشتید که این جمله برای سال ها در گوش زمینیان زمزمه پیدا کند:
,پیر غریب شهر از ما خسته گشته/ از نامرادی ها دو بالش بسته گشته
,در تاریخ اسلام که نگاهی می افکنی می بینی که عمار، یاسر، ابوذر، مقداد، کمیل، مالک اشتر،همه بزرگانی که در رکاب پیامبر(ص) و علی(ع) بودند و دل در گرو عشق به ولایت دادند و تا پای جان ایستادگی کردند در کربلا که دانشگاه بزرگ ایثار و مقاومت است نیز چنین بود که از کودک شیر خواره حسین تا حبیب بن مظاهر همه بسیجی وار و نام آوران عرصه جهاد شدند تا دانش آموزان دوازده و سیزده ساله در عصر خمینی(ره) که خود را به هر دری میزد تا در رکاب مردان مرد پیش برود.
,جنگ از زمان آدم تا کنون ادامه دارد و تو ای بسیجی بر همه این نامرادی ها و نامردمی ها استقامت و پایمردی کردی و جنگ هنوز تمام نشده، بسیجی می تازد در دل دوران ها،رهبرش را تنها نمی گذارد، مثل احمدی روشن ها،قشقاوی ها و مدافعان حرم. بسیجی یعنی سرشار از امید.
,و در آخر این جمله شهید مهدی رجب بیگی که چه زیبا می گوید: بر رنج همیشه عمرمان و بر مظلومیت سرتاسر زندگی مان و بر شهادت هر عصرمان میتوانی گواهی داد؟ بر خروش همیشه امت مان و بر فریاد دیوارشکن اندیشه مان میتوانی شهادت داد؟ بر دستهای افتاده از پیکرمان، بر تن خونین مان، بر پای خردمان و بر شکنجه زندان مان میتوان گواهی داد؟ و سرگذشت روزگار پر رنج دیرین مان را که بر پشت تاریخ آوار گشتهاست میتوانی شنید؟
,,
انتهای پیام/
,]