به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، مدافعان مدافع حرم، مسافران حریم اهل بیت علیه السلام اند، اما نه فقط به نیت زیارت بلکه حمایت و دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام به شام می روند تا یکبار دیگر عمه سادات اسیر دست بنی امیه های زمان نشود، آنها به عراق می روند تا یک بار دیگر شط العرب شاهد جسارت به ساحت مقدس امام عاشقان، ثارالله و علمدارش نباشد. آنها می روند به قصد قرب الی الله، برای شهادت برای آنکه به همه ثابت کنند بعد از گذشت بیش از 1400 سال همچنان یاران اخرالزمانی امام حسین علیه السلام صدای «هل من ناصر ینصرنی»او را شنیده و لبیک می گویند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,این طایفه شهید پرور است، این طایفه شمرهای زمان را می شناسد و در برابر ظلم آنها ساکت نشستن را رسم شیعیان علی علیه السلام نمی داند، در بین مدافعان حرم هم " علی اکبر" ها هستند و هم "حبیب بن مظاهر" ها و زیباترین جلوه حضور عاشقانه، دلاوری های "قاسم" های ایرانی است، فرزندانی که هنوز خط سبزی بر روی صورتشان نروییده است اما مردانهصفت با کفار می جنگنند، عباس دانشگرها، میلاد بدری ها ... این در حالی است که فرزندان همین مدافعان حرم که گاه خلعت شهادت به تن می کنند در آغوش مادران "علی اصغر" هایی هستند که در صف جهاد ایستاده اند.
میلاد بدری از شهدای امیدیه از توابع استان خوزستان است، او از جوانان دهه 70 است که از بدو تولد شیره جان مادر را با نام خدا و یاد حسین(ع) نوشید و روایات بی نظیر هشت سال دفاع مقدس هموطنانش را در خاکی که کربلای ایران نام گرفته است، شنید.
او در حالی مدافع حریم اهل بیت علیه السلام شد که مادرش هزاران امید برای پوشاندن لباس دامادی بر تنش داشت و اما با خلعت سرخ شهادت او را تا منزلگاه ابدی بر دستان قدرشناس مردم همراهی کردم. همان گلزاری که سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در خاطره ای از حضور سرداربا ذکر خاطرهای از حضور سردار شهید حسین همدانی در امیدیه درباره اش گفته بود : « وقتی به همراه این شهید به گلزار شهدای این شهر رفتیم از ما خواست که ایشان را بر مزار شهدای مدافع حرم شهر ببریم که آن موقع گفتیم که امیدیه هنوز شهید مدافع حرم ندارد.» و اکنون شهید میلاد بدری نخستین شهید امیدیه در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است.
بنابرگفته فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان، این استان تا اردیبهشت سال 95 ، 54 شهید مدافع حرم داشته است که شهید میلاد بدری متولد 1374 از شهرستان امیدیه و شهید مجید مختاربند متولد 1335 از شهرستان شوشتر به ترتیب جوانترین و مسنترین شهدای خوزستانی مدافع حرم هستند.
قبل از اینکه با مادر شهید بدری صحبت کنم به سراغ وصیت نامه این طلبه جوان رفتم، نوشته بود رضایت " الله" از رضایت هر کسی «مهم تر» است و «اولویت» دارد. از نظر او دور کردن از کار شبهه ناک « هنر » بود و مبلغی از حساب بانکی خود را برای کارهای فرهنگی اختصاص داده بود.
شهید میلاد وعده دیدار را در بهشت داده بود و خواسته بود که «دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.»
"غنیه خیزری راد" مادر میلاد بدری است که مانند سایر مادران جوانی و دارایی خود را وقف بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانش کرده است، او می گوید که میلاد در بهار سال 1374 به دنیا آمد، در رفتار و کردار با سایر همسالان خود متفاوت بود، از دوران کودکی در کارهایش نظم خاصی داشت و به وسایل شخصی خود حساسیت نشان می داد. میلاد از دو سالگی افکار بزرگسالان را در سر داشت.
مادر خاطرات زیادی از نوع نگاه میلاد به زندگی و نگاه مردانه او در دوران کودکی دارد، می گوید که در دوران کودکی، یک بار میلاد را با خودم برای خرید مایحتاج منزل به بازار بردم، در مسیر به او گفتم از خوراکی ها هر چه دوست دارد انتخاب کند تا من برایش بخرم اما او پیشنهاد مرا رد کرد.
وقت بازگشت از بازار گفت: مادر از این راه برنمی گردیم؟! وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: « آخه می خواهم این خوردنی ها را نگاه کنم.» به او گفتم، عزیزم من که از اول به شما گفتم، هر چه دوست داری بگو تا برایت بخرم ولی میلاد جواب قانع کننده ای داشت! گفت:«ترسیدم پولمان برای خرید منزل کم بیاید ونتوانیم خریدهای را که لازم داریم بخریم.»
غنیه خانم ادامه می دهد: پسرم از همان سن 10 سالگی رفتن به مسجد را شروع کرد بدون اینکه خانواده از او بخواهد که برود مسجد خودش اهل این مکان های معنوی بود و هرساله دوبار با بچه های هیئت به زیارت امام رضا (ع) مشرف می شد.
میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد. در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. .
وی درباره ویژگی های رفتاری و شخصیتی میلاد می گوید: او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه و محدودیت هایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم! و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟ اکنون، جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.
این مادر شهید مدافع حرم از رفتن فرزندش به سوریه می گوید: از تابستان سال 94 شروع به آماده سازی افکار من برای جلب رضایت برای رفتن به سوریه بود؛ عکس شهدای مدافع حرم را می آورد و به من نشان می داد و می گفت:« مادر ببین این ها به خاطر عشق به اهل بیت علیه السلام رفتند به شهادت رسیدند؛ او می خواست با این کار قلبم را قوی کند که به رفتنش رضایت دهم.
یک روز میلاد آمد پیش من و گفت که مادر! دارم رزمایش می روم و می خواهم لباس نظامی بگیرم، همان وقت متوجه شدم واقعا رفتنش جدی است بارها گفته بود که چند جا برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده است اما اسمش در نیامده و از من می خواست که ایندفعه برای اعزامش دعا کنم.! 22 آبان سال 94 بود که اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان فراهم شد وقتی دید که با رفتنش خیلی بی تابی می کنم، گفت: «مادر! شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی گردد و من از شما می خواهم، رفتن مرا با رضایت کامل قبول کنید.»
این مادر شهید مدافع حرم با اشاره به خاطره ای از آخرین روزهای حضور میلاد در کنار خانواده می گوید: « بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند و جراغ اتاقشان روشن .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه های – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشان برده است و برق اتاق را هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق را خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است و آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
غنیه خانم که حالا دیگر صدایش به بغض نشسته است و چشمانش بهاری شده ادامه می دهد: به رفتنش رضایت دادم، وقتی از میلاد جدا می شدم می دانستم که برای همیشه از پیشم می رود و من دیگر او را زنده نخواهم دید. در سوریه که بود همه وقت دعایش می کردم می گفتم: « خدایا آبروی مرا پیش حضرت زینب (س) حفظ کن تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بیجا نزنم و همین طور هم شد و قتی که پیکرمیلاد آمد روحیه و صبرم خیلی بالا بود.
مادر طلبه شهید بدری با بیان اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی تواند جدا شود، می گوید: نبودن میلاد برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خود توانستم دل میلاد را شاد کنم و مرگش به شهادت ختم شد؛ چندی پیش که کربلا بودم خواب میلاد را دیدم که همراه دوستانش با خوشحالی از بین الحرمین حرم حضرت ابولفضل (ع) به طرف حرم امام حسین (ع) در رفت و آمد بودند.
غنیه خانم آخرین گفت و گویش با شهید میلاد را اینگونه تعریف می کند: « وقتی میلاد حرف رفتن به سوریه را زد و از تصمیمش گفت از اینکه من رضایت قلبی داشته باشم بارها درباره صبر و عظمت مادران شهدا چون حضرت زینب سلام الله، حضرت ام البنین سلام الله و حتی مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس که برخی از آنها 4 فرزندشان را در راه خدا داده بودند، فکر کردم و می گفتم من خاک پای آنها هم نمی شم.. با این الگوهایی که در فرهنگی دینی و بومی ماست به او گفتم: « مادر؛ برو به سلامت.. هر چه خدا بخواهد همان می شود، اگر قسمتت به برگشتن پیش من باشد، بر می گردی و اگر قسمتت به شهادت است، مبارکت باشد.» و این آخرین کلام من و پسرم در لحظه ی جدا شدن از یکدیگر بود و میلاد با خوشحالی رفت.
این مادر شهید مدافع حرم از لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: 18 روزی بیشتر نبود که میلاد به سوریه رفته بود، اربعین حسینی سال 94 خبر شهادتش همه جا پیچید، ملبس شدنش به لباس روحانیت با پوشیدن خلعت شهادت یکی شد و اکنون بر روی سنگ مزار او نوشته شده، شیهد حجت الاسلام و المسلمین میلاد بدری..
وی به حرف های طعنه آمیز که تمامی ندارد و بین مردم رد و بدل می شود، اشاره می کند و می گوید: این دست حرف ها ناشی از جهل فرهنگی است، بعضی آنقدر فرهنگشان ضعیف است که قضاوت می کنند بچه ات را به خاطر پول فرستادی! یا اینکه می گویند: «مغز فرزندشان را شستشومی دهند که به سوریه برود» ! دل من از شنیدن این حرف ها خیلی آزرده می شود شما به من بگویید به نظر شما اگر دنیا را هم به پای من بریزند آیا پسر من بر می گرده ؟
شمیل بدری پدر شهید مدافع حرم میلاد بدری که صاحب 10 فرزند است نیز در گفت وگویی با سایت حیات با اشاره به اینکه «زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» گفته است:« میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»
وی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است گفته است «ما همانند 8 سال جنگ دفاع مقدس، در نبرد علیه تفکیری ها نیز پیروزیم و اگر فرصتی دوباره برای حضور در سوریه و جنگ پیش بیاید اول خودم وارد میدان می شوم، زیرا اسلام را دوست دارم و روی کلام رهبر خود حرف دیگری نخواهم زد، من جان خود را برای کشورم و اسلام فدا خواهم کرد.»
شهید میلاد بدری در روز چهارشنبه 11 آذر ماه سال 1394 همزمان با 20 صفر المظفر سال 1437 هجری قمری و اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سوریه به شهادت رسید.
تنظیم: منیره غلامی توکلی
انتهای پیام/
این طایفه شهید پرور است، این طایفه شمرهای زمان را می شناسد و در برابر ظلم آنها ساکت نشستن را رسم شیعیان علی علیه السلام نمی داند، در بین مدافعان حرم هم " علی اکبر" ها هستند و هم "حبیب بن مظاهر" ها و زیباترین جلوه حضور عاشقانه، دلاوری های "قاسم" های ایرانی است، فرزندانی که هنوز خط سبزی بر روی صورتشان نروییده است اما مردانهصفت با کفار می جنگنند، عباس دانشگرها، میلاد بدری ها ... این در حالی است که فرزندان همین مدافعان حرم که گاه خلعت شهادت به تن می کنند در آغوش مادران "علی اصغر" هایی هستند که در صف جهاد ایستاده اند.
میلاد بدری از شهدای امیدیه از توابع استان خوزستان است، او از جوانان دهه 70 است که از بدو تولد شیره جان مادر را با نام خدا و یاد حسین(ع) نوشید و روایات بی نظیر هشت سال دفاع مقدس هموطنانش را در خاکی که کربلای ایران نام گرفته است، شنید.
او در حالی مدافع حریم اهل بیت علیه السلام شد که مادرش هزاران امید برای پوشاندن لباس دامادی بر تنش داشت و اما با خلعت سرخ شهادت او را تا منزلگاه ابدی بر دستان قدرشناس مردم همراهی کردم. همان گلزاری که سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در خاطره ای از حضور سرداربا ذکر خاطرهای از حضور سردار شهید حسین همدانی در امیدیه درباره اش گفته بود : « وقتی به همراه این شهید به گلزار شهدای این شهر رفتیم از ما خواست که ایشان را بر مزار شهدای مدافع حرم شهر ببریم که آن موقع گفتیم که امیدیه هنوز شهید مدافع حرم ندارد.» و اکنون شهید میلاد بدری نخستین شهید امیدیه در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است.
بنابرگفته فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان، این استان تا اردیبهشت سال 95 ، 54 شهید مدافع حرم داشته است که شهید میلاد بدری متولد 1374 از شهرستان امیدیه و شهید مجید مختاربند متولد 1335 از شهرستان شوشتر به ترتیب جوانترین و مسنترین شهدای خوزستانی مدافع حرم هستند.
قبل از اینکه با مادر شهید بدری صحبت کنم به سراغ وصیت نامه این طلبه جوان رفتم، نوشته بود رضایت " الله" از رضایت هر کسی «مهم تر» است و «اولویت» دارد. از نظر او دور کردن از کار شبهه ناک « هنر » بود و مبلغی از حساب بانکی خود را برای کارهای فرهنگی اختصاص داده بود.
شهید میلاد وعده دیدار را در بهشت داده بود و خواسته بود که «دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.»
"غنیه خیزری راد" مادر میلاد بدری است که مانند سایر مادران جوانی و دارایی خود را وقف بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانش کرده است، او می گوید که میلاد در بهار سال 1374 به دنیا آمد، در رفتار و کردار با سایر همسالان خود متفاوت بود، از دوران کودکی در کارهایش نظم خاصی داشت و به وسایل شخصی خود حساسیت نشان می داد. میلاد از دو سالگی افکار بزرگسالان را در سر داشت.
مادر خاطرات زیادی از نوع نگاه میلاد به زندگی و نگاه مردانه او در دوران کودکی دارد، می گوید که در دوران کودکی، یک بار میلاد را با خودم برای خرید مایحتاج منزل به بازار بردم، در مسیر به او گفتم از خوراکی ها هر چه دوست دارد انتخاب کند تا من برایش بخرم اما او پیشنهاد مرا رد کرد.
وقت بازگشت از بازار گفت: مادر از این راه برنمی گردیم؟! وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: « آخه می خواهم این خوردنی ها را نگاه کنم.» به او گفتم، عزیزم من که از اول به شما گفتم، هر چه دوست داری بگو تا برایت بخرم ولی میلاد جواب قانع کننده ای داشت! گفت:«ترسیدم پولمان برای خرید منزل کم بیاید ونتوانیم خریدهای را که لازم داریم بخریم.»
غنیه خانم ادامه می دهد: پسرم از همان سن 10 سالگی رفتن به مسجد را شروع کرد بدون اینکه خانواده از او بخواهد که برود مسجد خودش اهل این مکان های معنوی بود و هرساله دوبار با بچه های هیئت به زیارت امام رضا (ع) مشرف می شد.
میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد. در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. .
وی درباره ویژگی های رفتاری و شخصیتی میلاد می گوید: او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه و محدودیت هایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم! و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟ اکنون، جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.
این مادر شهید مدافع حرم از رفتن فرزندش به سوریه می گوید: از تابستان سال 94 شروع به آماده سازی افکار من برای جلب رضایت برای رفتن به سوریه بود؛ عکس شهدای مدافع حرم را می آورد و به من نشان می داد و می گفت:« مادر ببین این ها به خاطر عشق به اهل بیت علیه السلام رفتند به شهادت رسیدند؛ او می خواست با این کار قلبم را قوی کند که به رفتنش رضایت دهم.
یک روز میلاد آمد پیش من و گفت که مادر! دارم رزمایش می روم و می خواهم لباس نظامی بگیرم، همان وقت متوجه شدم واقعا رفتنش جدی است بارها گفته بود که چند جا برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده است اما اسمش در نیامده و از من می خواست که ایندفعه برای اعزامش دعا کنم.! 22 آبان سال 94 بود که اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان فراهم شد وقتی دید که با رفتنش خیلی بی تابی می کنم، گفت: «مادر! شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی گردد و من از شما می خواهم، رفتن مرا با رضایت کامل قبول کنید.»
این مادر شهید مدافع حرم با اشاره به خاطره ای از آخرین روزهای حضور میلاد در کنار خانواده می گوید: « بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند و جراغ اتاقشان روشن .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه های – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشان برده است و برق اتاق را هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق را خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است و آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
غنیه خانم که حالا دیگر صدایش به بغض نشسته است و چشمانش بهاری شده ادامه می دهد: به رفتنش رضایت دادم، وقتی از میلاد جدا می شدم می دانستم که برای همیشه از پیشم می رود و من دیگر او را زنده نخواهم دید. در سوریه که بود همه وقت دعایش می کردم می گفتم: « خدایا آبروی مرا پیش حضرت زینب (س) حفظ کن تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بیجا نزنم و همین طور هم شد و قتی که پیکرمیلاد آمد روحیه و صبرم خیلی بالا بود.
مادر طلبه شهید بدری با بیان اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی تواند جدا شود، می گوید: نبودن میلاد برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خود توانستم دل میلاد را شاد کنم و مرگش به شهادت ختم شد؛ چندی پیش که کربلا بودم خواب میلاد را دیدم که همراه دوستانش با خوشحالی از بین الحرمین حرم حضرت ابولفضل (ع) به طرف حرم امام حسین (ع) در رفت و آمد بودند.
غنیه خانم آخرین گفت و گویش با شهید میلاد را اینگونه تعریف می کند: « وقتی میلاد حرف رفتن به سوریه را زد و از تصمیمش گفت از اینکه من رضایت قلبی داشته باشم بارها درباره صبر و عظمت مادران شهدا چون حضرت زینب سلام الله، حضرت ام البنین سلام الله و حتی مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس که برخی از آنها 4 فرزندشان را در راه خدا داده بودند، فکر کردم و می گفتم من خاک پای آنها هم نمی شم.. با این الگوهایی که در فرهنگی دینی و بومی ماست به او گفتم: « مادر؛ برو به سلامت.. هر چه خدا بخواهد همان می شود، اگر قسمتت به برگشتن پیش من باشد، بر می گردی و اگر قسمتت به شهادت است، مبارکت باشد.» و این آخرین کلام من و پسرم در لحظه ی جدا شدن از یکدیگر بود و میلاد با خوشحالی رفت.
این مادر شهید مدافع حرم از لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: 18 روزی بیشتر نبود که میلاد به سوریه رفته بود، اربعین حسینی سال 94 خبر شهادتش همه جا پیچید، ملبس شدنش به لباس روحانیت با پوشیدن خلعت شهادت یکی شد و اکنون بر روی سنگ مزار او نوشته شده، شیهد حجت الاسلام و المسلمین میلاد بدری..
وی به حرف های طعنه آمیز که تمامی ندارد و بین مردم رد و بدل می شود، اشاره می کند و می گوید: این دست حرف ها ناشی از جهل فرهنگی است، بعضی آنقدر فرهنگشان ضعیف است که قضاوت می کنند بچه ات را به خاطر پول فرستادی! یا اینکه می گویند: «مغز فرزندشان را شستشومی دهند که به سوریه برود» ! دل من از شنیدن این حرف ها خیلی آزرده می شود شما به من بگویید به نظر شما اگر دنیا را هم به پای من بریزند آیا پسر من بر می گرده ؟
شمیل بدری پدر شهید مدافع حرم میلاد بدری که صاحب 10 فرزند است نیز در گفت وگویی با سایت حیات با اشاره به اینکه «زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» گفته است:« میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»
وی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است گفته است «ما همانند 8 سال جنگ دفاع مقدس، در نبرد علیه تفکیری ها نیز پیروزیم و اگر فرصتی دوباره برای حضور در سوریه و جنگ پیش بیاید اول خودم وارد میدان می شوم، زیرا اسلام را دوست دارم و روی کلام رهبر خود حرف دیگری نخواهم زد، من جان خود را برای کشورم و اسلام فدا خواهم کرد.»
شهید میلاد بدری در روز چهارشنبه 11 آذر ماه سال 1394 همزمان با 20 صفر المظفر سال 1437 هجری قمری و اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سوریه به شهادت رسید.
تنظیم: منیره غلامی توکلی
انتهای پیام/
این طایفه شهید پرور است، این طایفه شمرهای زمان را می شناسد و در برابر ظلم آنها ساکت نشستن را رسم شیعیان علی علیه السلام نمی داند، در بین مدافعان حرم هم " علی اکبر" ها هستند و هم "حبیب بن مظاهر" ها و زیباترین جلوه حضور عاشقانه، دلاوری های "قاسم" های ایرانی است، فرزندانی که هنوز خط سبزی بر روی صورتشان نروییده است اما مردانهصفت با کفار می جنگنند، عباس دانشگرها، میلاد بدری ها ... این در حالی است که فرزندان همین مدافعان حرم که گاه خلعت شهادت به تن می کنند در آغوش مادران "علی اصغر" هایی هستند که در صف جهاد ایستاده اند.
میلاد بدری از شهدای امیدیه از توابع استان خوزستان است، او از جوانان دهه 70 است که از بدو تولد شیره جان مادر را با نام خدا و یاد حسین(ع) نوشید و روایات بی نظیر هشت سال دفاع مقدس هموطنانش را در خاکی که کربلای ایران نام گرفته است، شنید.
او در حالی مدافع حریم اهل بیت علیه السلام شد که مادرش هزاران امید برای پوشاندن لباس دامادی بر تنش داشت و اما با خلعت سرخ شهادت او را تا منزلگاه ابدی بر دستان قدرشناس مردم همراهی کردم. همان گلزاری که سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در خاطره ای از حضور سرداربا ذکر خاطرهای از حضور سردار شهید حسین همدانی در امیدیه درباره اش گفته بود : « وقتی به همراه این شهید به گلزار شهدای این شهر رفتیم از ما خواست که ایشان را بر مزار شهدای مدافع حرم شهر ببریم که آن موقع گفتیم که امیدیه هنوز شهید مدافع حرم ندارد.» و اکنون شهید میلاد بدری نخستین شهید امیدیه در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است.
بنابرگفته فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان، این استان تا اردیبهشت سال 95 ، 54 شهید مدافع حرم داشته است که شهید میلاد بدری متولد 1374 از شهرستان امیدیه و شهید مجید مختاربند متولد 1335 از شهرستان شوشتر به ترتیب جوانترین و مسنترین شهدای خوزستانی مدافع حرم هستند.
قبل از اینکه با مادر شهید بدری صحبت کنم به سراغ وصیت نامه این طلبه جوان رفتم، نوشته بود رضایت " الله" از رضایت هر کسی «مهم تر» است و «اولویت» دارد. از نظر او دور کردن از کار شبهه ناک « هنر » بود و مبلغی از حساب بانکی خود را برای کارهای فرهنگی اختصاص داده بود.
شهید میلاد وعده دیدار را در بهشت داده بود و خواسته بود که «دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.»
"غنیه خیزری راد" مادر میلاد بدری است که مانند سایر مادران جوانی و دارایی خود را وقف بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانش کرده است، او می گوید که میلاد در بهار سال 1374 به دنیا آمد، در رفتار و کردار با سایر همسالان خود متفاوت بود، از دوران کودکی در کارهایش نظم خاصی داشت و به وسایل شخصی خود حساسیت نشان می داد. میلاد از دو سالگی افکار بزرگسالان را در سر داشت.
مادر خاطرات زیادی از نوع نگاه میلاد به زندگی و نگاه مردانه او در دوران کودکی دارد، می گوید که در دوران کودکی، یک بار میلاد را با خودم برای خرید مایحتاج منزل به بازار بردم، در مسیر به او گفتم از خوراکی ها هر چه دوست دارد انتخاب کند تا من برایش بخرم اما او پیشنهاد مرا رد کرد.
وقت بازگشت از بازار گفت: مادر از این راه برنمی گردیم؟! وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: « آخه می خواهم این خوردنی ها را نگاه کنم.» به او گفتم، عزیزم من که از اول به شما گفتم، هر چه دوست داری بگو تا برایت بخرم ولی میلاد جواب قانع کننده ای داشت! گفت:«ترسیدم پولمان برای خرید منزل کم بیاید ونتوانیم خریدهای را که لازم داریم بخریم.»
غنیه خانم ادامه می دهد: پسرم از همان سن 10 سالگی رفتن به مسجد را شروع کرد بدون اینکه خانواده از او بخواهد که برود مسجد خودش اهل این مکان های معنوی بود و هرساله دوبار با بچه های هیئت به زیارت امام رضا (ع) مشرف می شد.
میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد. در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. .
وی درباره ویژگی های رفتاری و شخصیتی میلاد می گوید: او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه و محدودیت هایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم! و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟ اکنون، جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.
این مادر شهید مدافع حرم از رفتن فرزندش به سوریه می گوید: از تابستان سال 94 شروع به آماده سازی افکار من برای جلب رضایت برای رفتن به سوریه بود؛ عکس شهدای مدافع حرم را می آورد و به من نشان می داد و می گفت:« مادر ببین این ها به خاطر عشق به اهل بیت علیه السلام رفتند به شهادت رسیدند؛ او می خواست با این کار قلبم را قوی کند که به رفتنش رضایت دهم.
یک روز میلاد آمد پیش من و گفت که مادر! دارم رزمایش می روم و می خواهم لباس نظامی بگیرم، همان وقت متوجه شدم واقعا رفتنش جدی است بارها گفته بود که چند جا برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده است اما اسمش در نیامده و از من می خواست که ایندفعه برای اعزامش دعا کنم.! 22 آبان سال 94 بود که اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان فراهم شد وقتی دید که با رفتنش خیلی بی تابی می کنم، گفت: «مادر! شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی گردد و من از شما می خواهم، رفتن مرا با رضایت کامل قبول کنید.»
این مادر شهید مدافع حرم با اشاره به خاطره ای از آخرین روزهای حضور میلاد در کنار خانواده می گوید: « بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند و جراغ اتاقشان روشن .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه های – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشان برده است و برق اتاق را هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق را خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است و آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
غنیه خانم که حالا دیگر صدایش به بغض نشسته است و چشمانش بهاری شده ادامه می دهد: به رفتنش رضایت دادم، وقتی از میلاد جدا می شدم می دانستم که برای همیشه از پیشم می رود و من دیگر او را زنده نخواهم دید. در سوریه که بود همه وقت دعایش می کردم می گفتم: « خدایا آبروی مرا پیش حضرت زینب (س) حفظ کن تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بیجا نزنم و همین طور هم شد و قتی که پیکرمیلاد آمد روحیه و صبرم خیلی بالا بود.
مادر طلبه شهید بدری با بیان اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی تواند جدا شود، می گوید: نبودن میلاد برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خود توانستم دل میلاد را شاد کنم و مرگش به شهادت ختم شد؛ چندی پیش که کربلا بودم خواب میلاد را دیدم که همراه دوستانش با خوشحالی از بین الحرمین حرم حضرت ابولفضل (ع) به طرف حرم امام حسین (ع) در رفت و آمد بودند.
غنیه خانم آخرین گفت و گویش با شهید میلاد را اینگونه تعریف می کند: « وقتی میلاد حرف رفتن به سوریه را زد و از تصمیمش گفت از اینکه من رضایت قلبی داشته باشم بارها درباره صبر و عظمت مادران شهدا چون حضرت زینب سلام الله، حضرت ام البنین سلام الله و حتی مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس که برخی از آنها 4 فرزندشان را در راه خدا داده بودند، فکر کردم و می گفتم من خاک پای آنها هم نمی شم.. با این الگوهایی که در فرهنگی دینی و بومی ماست به او گفتم: « مادر؛ برو به سلامت.. هر چه خدا بخواهد همان می شود، اگر قسمتت به برگشتن پیش من باشد، بر می گردی و اگر قسمتت به شهادت است، مبارکت باشد.» و این آخرین کلام من و پسرم در لحظه ی جدا شدن از یکدیگر بود و میلاد با خوشحالی رفت.
این مادر شهید مدافع حرم از لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: 18 روزی بیشتر نبود که میلاد به سوریه رفته بود، اربعین حسینی سال 94 خبر شهادتش همه جا پیچید، ملبس شدنش به لباس روحانیت با پوشیدن خلعت شهادت یکی شد و اکنون بر روی سنگ مزار او نوشته شده، شیهد حجت الاسلام و المسلمین میلاد بدری..
وی به حرف های طعنه آمیز که تمامی ندارد و بین مردم رد و بدل می شود، اشاره می کند و می گوید: این دست حرف ها ناشی از جهل فرهنگی است، بعضی آنقدر فرهنگشان ضعیف است که قضاوت می کنند بچه ات را به خاطر پول فرستادی! یا اینکه می گویند: «مغز فرزندشان را شستشومی دهند که به سوریه برود» ! دل من از شنیدن این حرف ها خیلی آزرده می شود شما به من بگویید به نظر شما اگر دنیا را هم به پای من بریزند آیا پسر من بر می گرده ؟
شمیل بدری پدر شهید مدافع حرم میلاد بدری که صاحب 10 فرزند است نیز در گفت وگویی با سایت حیات با اشاره به اینکه «زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» گفته است:« میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»
وی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است گفته است «ما همانند 8 سال جنگ دفاع مقدس، در نبرد علیه تفکیری ها نیز پیروزیم و اگر فرصتی دوباره برای حضور در سوریه و جنگ پیش بیاید اول خودم وارد میدان می شوم، زیرا اسلام را دوست دارم و روی کلام رهبر خود حرف دیگری نخواهم زد، من جان خود را برای کشورم و اسلام فدا خواهم کرد.»
شهید میلاد بدری در روز چهارشنبه 11 آذر ماه سال 1394 همزمان با 20 صفر المظفر سال 1437 هجری قمری و اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سوریه به شهادت رسید.
تنظیم: منیره غلامی توکلی
انتهای پیام/
این طایفه شهید پرور است، این طایفه شمرهای زمان را می شناسد و در برابر ظلم آنها ساکت نشستن را رسم شیعیان علی علیه السلام نمی داند، در بین مدافعان حرم هم " علی اکبر" ها هستند و هم "حبیب بن مظاهر" ها و زیباترین جلوه حضور عاشقانه، دلاوری های "قاسم" های ایرانی است، فرزندانی که هنوز خط سبزی بر روی صورتشان نروییده است اما مردانهصفت با کفار می جنگنند، عباس دانشگرها، میلاد بدری ها ... این در حالی است که فرزندان همین مدافعان حرم که گاه خلعت شهادت به تن می کنند در آغوش مادران "علی اصغر" هایی هستند که در صف جهاد ایستاده اند.
میلاد بدری از شهدای امیدیه از توابع استان خوزستان است، او از جوانان دهه 70 است که از بدو تولد شیره جان مادر را با نام خدا و یاد حسین(ع) نوشید و روایات بی نظیر هشت سال دفاع مقدس هموطنانش را در خاکی که کربلای ایران نام گرفته است، شنید.
او در حالی مدافع حریم اهل بیت علیه السلام شد که مادرش هزاران امید برای پوشاندن لباس دامادی بر تنش داشت و اما با خلعت سرخ شهادت او را تا منزلگاه ابدی بر دستان قدرشناس مردم همراهی کردم. همان گلزاری که سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در خاطره ای از حضور سرداربا ذکر خاطرهای از حضور سردار شهید حسین همدانی در امیدیه درباره اش گفته بود : « وقتی به همراه این شهید به گلزار شهدای این شهر رفتیم از ما خواست که ایشان را بر مزار شهدای مدافع حرم شهر ببریم که آن موقع گفتیم که امیدیه هنوز شهید مدافع حرم ندارد.» و اکنون شهید میلاد بدری نخستین شهید امیدیه در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است.
بنابرگفته فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان، این استان تا اردیبهشت سال 95 ، 54 شهید مدافع حرم داشته است که شهید میلاد بدری متولد 1374 از شهرستان امیدیه و شهید مجید مختاربند متولد 1335 از شهرستان شوشتر به ترتیب جوانترین و مسنترین شهدای خوزستانی مدافع حرم هستند.
قبل از اینکه با مادر شهید بدری صحبت کنم به سراغ وصیت نامه این طلبه جوان رفتم، نوشته بود رضایت " الله" از رضایت هر کسی «مهم تر» است و «اولویت» دارد. از نظر او دور کردن از کار شبهه ناک « هنر » بود و مبلغی از حساب بانکی خود را برای کارهای فرهنگی اختصاص داده بود.
شهید میلاد وعده دیدار را در بهشت داده بود و خواسته بود که «دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.»
"غنیه خیزری راد" مادر میلاد بدری است که مانند سایر مادران جوانی و دارایی خود را وقف بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانش کرده است، او می گوید که میلاد در بهار سال 1374 به دنیا آمد، در رفتار و کردار با سایر همسالان خود متفاوت بود، از دوران کودکی در کارهایش نظم خاصی داشت و به وسایل شخصی خود حساسیت نشان می داد. میلاد از دو سالگی افکار بزرگسالان را در سر داشت.
مادر خاطرات زیادی از نوع نگاه میلاد به زندگی و نگاه مردانه او در دوران کودکی دارد، می گوید که در دوران کودکی، یک بار میلاد را با خودم برای خرید مایحتاج منزل به بازار بردم، در مسیر به او گفتم از خوراکی ها هر چه دوست دارد انتخاب کند تا من برایش بخرم اما او پیشنهاد مرا رد کرد.
وقت بازگشت از بازار گفت: مادر از این راه برنمی گردیم؟! وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: « آخه می خواهم این خوردنی ها را نگاه کنم.» به او گفتم، عزیزم من که از اول به شما گفتم، هر چه دوست داری بگو تا برایت بخرم ولی میلاد جواب قانع کننده ای داشت! گفت:«ترسیدم پولمان برای خرید منزل کم بیاید ونتوانیم خریدهای را که لازم داریم بخریم.»
غنیه خانم ادامه می دهد: پسرم از همان سن 10 سالگی رفتن به مسجد را شروع کرد بدون اینکه خانواده از او بخواهد که برود مسجد خودش اهل این مکان های معنوی بود و هرساله دوبار با بچه های هیئت به زیارت امام رضا (ع) مشرف می شد.
میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد. در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. .
وی درباره ویژگی های رفتاری و شخصیتی میلاد می گوید: او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه و محدودیت هایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم! و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟ اکنون، جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.
این مادر شهید مدافع حرم از رفتن فرزندش به سوریه می گوید: از تابستان سال 94 شروع به آماده سازی افکار من برای جلب رضایت برای رفتن به سوریه بود؛ عکس شهدای مدافع حرم را می آورد و به من نشان می داد و می گفت:« مادر ببین این ها به خاطر عشق به اهل بیت علیه السلام رفتند به شهادت رسیدند؛ او می خواست با این کار قلبم را قوی کند که به رفتنش رضایت دهم.
یک روز میلاد آمد پیش من و گفت که مادر! دارم رزمایش می روم و می خواهم لباس نظامی بگیرم، همان وقت متوجه شدم واقعا رفتنش جدی است بارها گفته بود که چند جا برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده است اما اسمش در نیامده و از من می خواست که ایندفعه برای اعزامش دعا کنم.! 22 آبان سال 94 بود که اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان فراهم شد وقتی دید که با رفتنش خیلی بی تابی می کنم، گفت: «مادر! شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی گردد و من از شما می خواهم، رفتن مرا با رضایت کامل قبول کنید.»
این مادر شهید مدافع حرم با اشاره به خاطره ای از آخرین روزهای حضور میلاد در کنار خانواده می گوید: « بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند و جراغ اتاقشان روشن .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه های – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشان برده است و برق اتاق را هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق را خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است و آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
غنیه خانم که حالا دیگر صدایش به بغض نشسته است و چشمانش بهاری شده ادامه می دهد: به رفتنش رضایت دادم، وقتی از میلاد جدا می شدم می دانستم که برای همیشه از پیشم می رود و من دیگر او را زنده نخواهم دید. در سوریه که بود همه وقت دعایش می کردم می گفتم: « خدایا آبروی مرا پیش حضرت زینب (س) حفظ کن تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بیجا نزنم و همین طور هم شد و قتی که پیکرمیلاد آمد روحیه و صبرم خیلی بالا بود.
مادر طلبه شهید بدری با بیان اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی تواند جدا شود، می گوید: نبودن میلاد برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خود توانستم دل میلاد را شاد کنم و مرگش به شهادت ختم شد؛ چندی پیش که کربلا بودم خواب میلاد را دیدم که همراه دوستانش با خوشحالی از بین الحرمین حرم حضرت ابولفضل (ع) به طرف حرم امام حسین (ع) در رفت و آمد بودند.
غنیه خانم آخرین گفت و گویش با شهید میلاد را اینگونه تعریف می کند: « وقتی میلاد حرف رفتن به سوریه را زد و از تصمیمش گفت از اینکه من رضایت قلبی داشته باشم بارها درباره صبر و عظمت مادران شهدا چون حضرت زینب سلام الله، حضرت ام البنین سلام الله و حتی مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس که برخی از آنها 4 فرزندشان را در راه خدا داده بودند، فکر کردم و می گفتم من خاک پای آنها هم نمی شم.. با این الگوهایی که در فرهنگی دینی و بومی ماست به او گفتم: « مادر؛ برو به سلامت.. هر چه خدا بخواهد همان می شود، اگر قسمتت به برگشتن پیش من باشد، بر می گردی و اگر قسمتت به شهادت است، مبارکت باشد.» و این آخرین کلام من و پسرم در لحظه ی جدا شدن از یکدیگر بود و میلاد با خوشحالی رفت.
این مادر شهید مدافع حرم از لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: 18 روزی بیشتر نبود که میلاد به سوریه رفته بود، اربعین حسینی سال 94 خبر شهادتش همه جا پیچید، ملبس شدنش به لباس روحانیت با پوشیدن خلعت شهادت یکی شد و اکنون بر روی سنگ مزار او نوشته شده، شیهد حجت الاسلام و المسلمین میلاد بدری..
وی به حرف های طعنه آمیز که تمامی ندارد و بین مردم رد و بدل می شود، اشاره می کند و می گوید: این دست حرف ها ناشی از جهل فرهنگی است، بعضی آنقدر فرهنگشان ضعیف است که قضاوت می کنند بچه ات را به خاطر پول فرستادی! یا اینکه می گویند: «مغز فرزندشان را شستشومی دهند که به سوریه برود» ! دل من از شنیدن این حرف ها خیلی آزرده می شود شما به من بگویید به نظر شما اگر دنیا را هم به پای من بریزند آیا پسر من بر می گرده ؟
شمیل بدری پدر شهید مدافع حرم میلاد بدری که صاحب 10 فرزند است نیز در گفت وگویی با سایت حیات با اشاره به اینکه «زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» گفته است:« میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»
وی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است گفته است «ما همانند 8 سال جنگ دفاع مقدس، در نبرد علیه تفکیری ها نیز پیروزیم و اگر فرصتی دوباره برای حضور در سوریه و جنگ پیش بیاید اول خودم وارد میدان می شوم، زیرا اسلام را دوست دارم و روی کلام رهبر خود حرف دیگری نخواهم زد، من جان خود را برای کشورم و اسلام فدا خواهم کرد.»
شهید میلاد بدری در روز چهارشنبه 11 آذر ماه سال 1394 همزمان با 20 صفر المظفر سال 1437 هجری قمری و اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سوریه به شهادت رسید.
تنظیم: منیره غلامی توکلی
انتهای پیام/
این طایفه شهید پرور است، این طایفه شمرهای زمان را می شناسد و در برابر ظلم آنها ساکت نشستن را رسم شیعیان علی علیه السلام نمی داند، در بین مدافعان حرم هم " علی اکبر" ها هستند و هم "حبیب بن مظاهر" ها و زیباترین جلوه حضور عاشقانه، دلاوری های "قاسم" های ایرانی است، فرزندانی که هنوز خط سبزی بر روی صورتشان نروییده است اما مردانهصفت با کفار می جنگنند، عباس دانشگرها، میلاد بدری ها ... این در حالی است که فرزندان همین مدافعان حرم که گاه خلعت شهادت به تن می کنند در آغوش مادران "علی اصغر" هایی هستند که در صف جهاد ایستاده اند.
,میلاد بدری از شهدای امیدیه از توابع استان خوزستان است، او از جوانان دهه 70 است که از بدو تولد شیره جان مادر را با نام خدا و یاد حسین(ع) نوشید و روایات بی نظیر هشت سال دفاع مقدس هموطنانش را در خاکی که کربلای ایران نام گرفته است، شنید.
,
او در حالی مدافع حریم اهل بیت علیه السلام شد که مادرش هزاران امید برای پوشاندن لباس دامادی بر تنش داشت و اما با خلعت سرخ شهادت او را تا منزلگاه ابدی بر دستان قدرشناس مردم همراهی کردم. همان گلزاری که سردار حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان در خاطره ای از حضور سرداربا ذکر خاطرهای از حضور سردار شهید حسین همدانی در امیدیه درباره اش گفته بود : « وقتی به همراه این شهید به گلزار شهدای این شهر رفتیم از ما خواست که ایشان را بر مزار شهدای مدافع حرم شهر ببریم که آن موقع گفتیم که امیدیه هنوز شهید مدافع حرم ندارد.» و اکنون شهید میلاد بدری نخستین شهید امیدیه در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است.
,بنابرگفته فرجیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان، این استان تا اردیبهشت سال 95 ، 54 شهید مدافع حرم داشته است که شهید میلاد بدری متولد 1374 از شهرستان امیدیه و شهید مجید مختاربند متولد 1335 از شهرستان شوشتر به ترتیب جوانترین و مسنترین شهدای خوزستانی مدافع حرم هستند.
,قبل از اینکه با مادر شهید بدری صحبت کنم به سراغ وصیت نامه این طلبه جوان رفتم، نوشته بود رضایت " الله" از رضایت هر کسی «مهم تر» است و «اولویت» دارد. از نظر او دور کردن از کار شبهه ناک « هنر » بود و مبلغی از حساب بانکی خود را برای کارهای فرهنگی اختصاص داده بود.
,شهید میلاد وعده دیدار را در بهشت داده بود و خواسته بود که «دعا برای دیگران را فراموش نکنید، و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید، و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.»
,"غنیه خیزری راد" مادر میلاد بدری است که مانند سایر مادران جوانی و دارایی خود را وقف بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانش کرده است، او می گوید که میلاد در بهار سال 1374 به دنیا آمد، در رفتار و کردار با سایر همسالان خود متفاوت بود، از دوران کودکی در کارهایش نظم خاصی داشت و به وسایل شخصی خود حساسیت نشان می داد. میلاد از دو سالگی افکار بزرگسالان را در سر داشت.
,مادر خاطرات زیادی از نوع نگاه میلاد به زندگی و نگاه مردانه او در دوران کودکی دارد، می گوید که در دوران کودکی، یک بار میلاد را با خودم برای خرید مایحتاج منزل به بازار بردم، در مسیر به او گفتم از خوراکی ها هر چه دوست دارد انتخاب کند تا من برایش بخرم اما او پیشنهاد مرا رد کرد.
,وقت بازگشت از بازار گفت: مادر از این راه برنمی گردیم؟! وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: « آخه می خواهم این خوردنی ها را نگاه کنم.» به او گفتم، عزیزم من که از اول به شما گفتم، هر چه دوست داری بگو تا برایت بخرم ولی میلاد جواب قانع کننده ای داشت! گفت:«ترسیدم پولمان برای خرید منزل کم بیاید ونتوانیم خریدهای را که لازم داریم بخریم.»
,غنیه خانم ادامه می دهد: پسرم از همان سن 10 سالگی رفتن به مسجد را شروع کرد بدون اینکه خانواده از او بخواهد که برود مسجد خودش اهل این مکان های معنوی بود و هرساله دوبار با بچه های هیئت به زیارت امام رضا (ع) مشرف می شد.
,
میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد. در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. .
,وی درباره ویژگی های رفتاری و شخصیتی میلاد می گوید: او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه و محدودیت هایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم! و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟ اکنون، جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.
,این مادر شهید مدافع حرم از رفتن فرزندش به سوریه می گوید: از تابستان سال 94 شروع به آماده سازی افکار من برای جلب رضایت برای رفتن به سوریه بود؛ عکس شهدای مدافع حرم را می آورد و به من نشان می داد و می گفت:« مادر ببین این ها به خاطر عشق به اهل بیت علیه السلام رفتند به شهادت رسیدند؛ او می خواست با این کار قلبم را قوی کند که به رفتنش رضایت دهم.
,یک روز میلاد آمد پیش من و گفت که مادر! دارم رزمایش می روم و می خواهم لباس نظامی بگیرم، همان وقت متوجه شدم واقعا رفتنش جدی است بارها گفته بود که چند جا برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده است اما اسمش در نیامده و از من می خواست که ایندفعه برای اعزامش دعا کنم.! 22 آبان سال 94 بود که اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان فراهم شد وقتی دید که با رفتنش خیلی بی تابی می کنم، گفت: «مادر! شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی گردد و من از شما می خواهم، رفتن مرا با رضایت کامل قبول کنید.»
,این مادر شهید مدافع حرم با اشاره به خاطره ای از آخرین روزهای حضور میلاد در کنار خانواده می گوید: « بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند و جراغ اتاقشان روشن .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه های – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشان برده است و برق اتاق را هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق را خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است و آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
,
غنیه خانم که حالا دیگر صدایش به بغض نشسته است و چشمانش بهاری شده ادامه می دهد: به رفتنش رضایت دادم، وقتی از میلاد جدا می شدم می دانستم که برای همیشه از پیشم می رود و من دیگر او را زنده نخواهم دید. در سوریه که بود همه وقت دعایش می کردم می گفتم: « خدایا آبروی مرا پیش حضرت زینب (س) حفظ کن تا موقع شنیدن خبر شهادت میلاد حرف بیجا نزنم و همین طور هم شد و قتی که پیکرمیلاد آمد روحیه و صبرم خیلی بالا بود.
,مادر طلبه شهید بدری با بیان اینکه لحظه ای از فکر میلاد نمی تواند جدا شود، می گوید: نبودن میلاد برایم خیلی سخت است ولی خوشحال هستم که با رضایت خود توانستم دل میلاد را شاد کنم و مرگش به شهادت ختم شد؛ چندی پیش که کربلا بودم خواب میلاد را دیدم که همراه دوستانش با خوشحالی از بین الحرمین حرم حضرت ابولفضل (ع) به طرف حرم امام حسین (ع) در رفت و آمد بودند.
,غنیه خانم آخرین گفت و گویش با شهید میلاد را اینگونه تعریف می کند: « وقتی میلاد حرف رفتن به سوریه را زد و از تصمیمش گفت از اینکه من رضایت قلبی داشته باشم بارها درباره صبر و عظمت مادران شهدا چون حضرت زینب سلام الله، حضرت ام البنین سلام الله و حتی مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس که برخی از آنها 4 فرزندشان را در راه خدا داده بودند، فکر کردم و می گفتم من خاک پای آنها هم نمی شم.. با این الگوهایی که در فرهنگی دینی و بومی ماست به او گفتم: « مادر؛ برو به سلامت.. هر چه خدا بخواهد همان می شود، اگر قسمتت به برگشتن پیش من باشد، بر می گردی و اگر قسمتت به شهادت است، مبارکت باشد.» و این آخرین کلام من و پسرم در لحظه ی جدا شدن از یکدیگر بود و میلاد با خوشحالی رفت.
,
این مادر شهید مدافع حرم از لحظه شنیدن خبر شهادت فرزندش می گوید: 18 روزی بیشتر نبود که میلاد به سوریه رفته بود، اربعین حسینی سال 94 خبر شهادتش همه جا پیچید، ملبس شدنش به لباس روحانیت با پوشیدن خلعت شهادت یکی شد و اکنون بر روی سنگ مزار او نوشته شده، شیهد حجت الاسلام و المسلمین میلاد بدری..
,وی به حرف های طعنه آمیز که تمامی ندارد و بین مردم رد و بدل می شود، اشاره می کند و می گوید: این دست حرف ها ناشی از جهل فرهنگی است، بعضی آنقدر فرهنگشان ضعیف است که قضاوت می کنند بچه ات را به خاطر پول فرستادی! یا اینکه می گویند: «مغز فرزندشان را شستشومی دهند که به سوریه برود» ! دل من از شنیدن این حرف ها خیلی آزرده می شود شما به من بگویید به نظر شما اگر دنیا را هم به پای من بریزند آیا پسر من بر می گرده ؟
,شمیل بدری پدر شهید مدافع حرم میلاد بدری که صاحب 10 فرزند است نیز در گفت وگویی با سایت حیات با اشاره به اینکه «زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» گفته است:« میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»
,
وی که خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است گفته است «ما همانند 8 سال جنگ دفاع مقدس، در نبرد علیه تفکیری ها نیز پیروزیم و اگر فرصتی دوباره برای حضور در سوریه و جنگ پیش بیاید اول خودم وارد میدان می شوم، زیرا اسلام را دوست دارم و روی کلام رهبر خود حرف دیگری نخواهم زد، من جان خود را برای کشورم و اسلام فدا خواهم کرد.»
,شهید میلاد بدری در روز چهارشنبه 11 آذر ماه سال 1394 همزمان با 20 صفر المظفر سال 1437 هجری قمری و اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سوریه به شهادت رسید.
,تنظیم: منیره غلامی توکلی
,انتهای پیام/
]