شهیدکریمی به پست و مقام اهمیتی نمیداد/زندگی ساده و بیآلایش حاج داود
همرزم شهید می گوید: در آخرین دیداری که با حاج داوود داشتم، خواست تا برایش دعا کنم که همه چیز خوب تمام شود. همان لحظه اشک در چشمانم حلقه زد.بعد از چند روز خبر شهادتش را شنیدم.
[
,
,
,
,
,
,
,
,
]
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از کوله بار: علیرضا اوجی همرزم شهید حاج داود کریمی از روزهای حضور حاج داوود در جبهه گفت: سال 1364در جریان عملیات والفجر8، شهر فاو به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. ما ادوات سنگین را از اروند کنار به فاو می بردیم و با احداث پل شناور امکانات را به فاو می فرستادیم. وقتی این پل خراب می شد، باید آن را تعمیر می کردیم. حاج داوود از کسانی بود که در این زمینه با جهاد سازندگی همکاری کرد و تا پایان عملیات در منطقه حاضر بود.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
وی از کوشش حاج داوود برای احداث پل خضر اشاره کرد و افزود:حاج داوود مهارت خاصی در جوشکاری داشت. او برای بهبود کارها پیشنهادهایی ارائه کرد و با ابتکاراتش باعث تقویت کار شد. شهید کریمی در طول دو هفته، بسیاری از مشکلات پل خضر را با طرح های پیشنهادی اش حل کرد.
,
همرزم شهید به تواضع و فروتنی فرمانده اش اشاره کرد و خاطر نشان کرد:شبی در همان عملیات، گروهی از فرماندهان قصد رفتن به فاو را داشتند. آنها وقتی حاج داوود را دیدند، به سویش رفتند و او را در آغوش گرفتند. یکی از آنها به ما گفت که حاج داوود از فرماندهان ارشد سپاه بوده. بعد از آن خجالت می کشیدیم که از وی بخواهیم برایمان جوشکاری کند؛ اما حاجی اعتقاد داشت که در جبهه پست و مقام معنی ندارد.او می گفت که اینجا جبهه است و شما مسئول این کارید و من باید حرفتان را گوش کنم.
,
همرزم شهیدکریمی نحوه مجروحیت خود و حاج داوود را نقل کرد و افزود:دشمن بعثی که در فاو شکست سختی خورده بود، به طور مداوم از سلاح های شیمیایی استفاده می کرد. یک شب در حال کار کردن روی پل، متوجه بوی هندوانه وسیر شدیم. همه ماسک هایمان را به صورت بستیم. آنجا بود که من و حاجی و جمعی دیگر از رزمندگان شیمیایی شدیم.
,
وی از اولین دیدارش با حاج داوود بعد از جنگ یاد کرد:بعد از پایان جنگ در «جهاد کشاورزی شهر ری» مشغول به کار شدم. نخستین بار در سال 1378 حاج داوود را اتفاقی در اداره مان دیدم. ایشان با لباس سرمه ای کارگری، در راهرو اداره ایستاده بود. خدا می داند چقدر خوشحال شدم. حاجی را در آغوش گرفتم و سرشار از بوی یکرنگی و صداقتش شدم. حاج داوود برای مجوز کسب کارگاه تراشکاری اش به اداره آمده بود.
,
این دوست و همرزم شهید ادامه داد:براساس شناختی که از حاج داوود داشتم، به وی پیشنهاد همکاری در ناحیه صنعتی «بیجین شهر ری» را دادم. برای این کار هیئت امنایی تشکیل دادیم. حاجی طرح هایش را ارائه کرد و با
,
تشخیص اعضاء ، به عنوان رئیس هیئت امنای ناحیه صنعتی بیجین شهر ری انتخاب شد.
,
اوجی با اشاره به خاطره ای از این شهید بزرگوار، اظهار داشت:یک روز به همراه حاجی برای طرح مشکلات، به وزارت جهاد رفتیم. مسئول دفتر وزیر وقت، به دلیل نداشتن وقت قبلی، اجازه ورود به ما نداد. حاج داوود از او خواست تا دسته گلی که برای وزیر تهیه کرده بود را به او بدهد و بگوید که؛ از طرف حاج داوود است. چند دقیقه بعد وزیر به استقبال حاج داوود آمد و او را در آغوش گرفت.
,
همرزم شهید از دوران بیماری حاج داوود گفت:حاج داوود در یکی از جلسات هئیت امنا غیبت داشت. دوهفته بعد، وقتی او را دیدم، وضعیت جسمانی مناسبی نداشت. بیماری اش به مرور زمان حادتر شده بود. غده هایی در بدنش به وجود آمده بود که به دلیل عوارض شیمیایی بود.
,
وی تاکید کرد:در آخرین روزهای عمرش، یک بار به من گفت که برایش دعا کنم تا همه چیز همین طور خوب تمام شود. اشک در چشمانم حلقه زد. چند روز بعد حاج داوود به شهادت رسید.
,
دوست شهید در پایان خاطر نشان کرد: آنطور که بعدها فهمیدم، حاج داوود کارهای بزرگی برای انقلاب انجام داده بود.او هیچ ادعایی نداشت. وی نسبت به مادیات بی توجه و هدفش کسب رضایت خداوند بود.
,
من چیزهای زیادی از رفتار و اخلاقش آموختم و افتخار می کن که با اینچنین مردی آشنا شدم و امیدوارم با عمل به آن راهش را ادامه دهم.»
,