کتاب شهر تبریز یکی از مجموعههای موفق در شهر است که مدیر آن اتفاقات زیادی را برای سرپا نگه داشتن این مجموعه پشت سر گذاشته است.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج: روزگاری نه چندان دور کتابها حکم طلا را داشتند، هرکس که بیشتر کتاب میخواند باسوادتر بود و احترام بیشتری هم در بین مردم داشت. با گسترش اینترنت و فضای مجازی اما کتاب خواندن جایش را به خواندن چندین سطر مطلب در شبکههای مجازی داد و این اطلاعات ساندویچی کم کم سطح سواد جامعه را هم پایین آورد. کتاب که روزی گنجینه بزرگ در خانهها بود حالا با گسترش فضای مجازی و افزایش قیمت کاغذ در مهجوریت مانده و ظاهرا نسل کتابخوانهای درجه یک هم از بین رفته است.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آناج,,
به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی به سراغ حمید عابدینی مدیریت مجموعه کتاب شهر که یکی از مجموعههای بزرگ و معروف تبریز است رفتهایم تا از مشکلات این حوزه باخبر شویم.
,,
آناج: کتاب شهر در کنار کتابفروشی دریا اولین یا دومین مجموعه فعال در حوزه کتاب و کتابفروشی است، در این باره بفرمایید.
,,
عابدینی: به نظر من کسی که کتابفروشی دریا را دریا کرد، آقای محمد دریا است که یکی از کتابخوانهای حرفهای و درجه یک میباشد؛ اگرچه به روال سنتی پیش میروند اما به نظرم انسان بی نظیری هستند.
,,
اما در خصوص کتاب شهر تبریز باید بگویم که من در سال ۹۴ در نظر داشتم مجموعهای راه اندازی کنم مانند کافه نخلستان که در تهران است که هم کافه باشد و هم هر کاری در حوزه کتاب میخواهیم را آنجا انجام دهیم که حدود یک سال و نیم کافه بهشت را راه اندازی کردم که مانند کافه نخلستان تهران فقط کافه نبود و محلی برای رویدادها و نقد فیلم و…بود که در کنار آن هم چند قفسه کتاب قرار داده بودم، این را هم بگویم که کسی هم در این راه از من حمایت نکرده بود. بعد از دو سال صاحب مغازه آنجا را فروخت و این موضوع همزمان با موج گرانی که در آن سال رخ داد، شد و به همین دلیل دیگر نتوانستم کار را ادامه دهم و همه چیز را تعطیل کردم اما در پس زمینه ذهنم این بود که این کار حیف است.
,,
یک روز در سال ۹۸ که از جلوی همین مغازه که آن موقع پلاسکوفروشی بود میگذشتم که دیدم در حال جمع کردن مغازه هستند؛ از اول هم در ذهنم بود که یک جای بزرگی را مانند تهران تبدیل به کتابسرا کنم. خلاصه وارد مغازه شدم و پرسیدم چرا جمع میکنید که گفتند اجاره اینجا زیاد شده و توان آن را نداریم. مبلغی که برای اجاره گفتند را من حتی در خواب هم نمیدیدم چون آن موقع حقوقی که از سینما میگرفتم یک دهم آن مبلغ بود. تصمیم گرفتم که سراغ املاکی بروم تا شاید مبلغ پایین تری را بگوید، خلاصه رفتم سراغ املاکی آنجا. صاحب املاکی از من پرسید برای چه کاری میخواهی؟ گفتم کتابفروشی. جواب داد این مغازه به درد تو نمیخورد. اجارهاش ۱۰۰ میلیون رهن و ۴۰ میلیون اجاره است! من به املاکی اصرار کردم که به صاحب مغازه زنگ بزند تا بیاید و با هم حرف بزنیم تا شاید رقم را پایین تر آورد. برای دو روز بعد قرار گذاشتیم و آن زمان جز یک ماشین هیچ چیزی نداشتم. خلاصه دو روز بعد صاحب مغازه که یک پزشک بسیار محترم و باشخصیت بود آمد و حرف زدیم و به من گفت که آن مغازه مال شما! از یک طرف هم صاحب املاکی میگفت که این مغازه را فلان فرش فروشی میخواست و ندادیم و اینها.
,,
من هم در این میان گفتم که من بیشتر از ۲۰ میلیون نمیتوانم بدهم و صاحب مغازه عنوان کرد که چون اینجا به صورت شراکتی است روی ۳۰ میلیون قرارداد ببندیم که من گفتم نمیتوانم و قرار شد که با شریکشان هم حرف بزند، فردای آن روز زنگ زدند که بیا تا با ۲۰ میلیون قرارداد ببندیم. من آن زمان با یکی از دوستان این مساله را مطرح کردم و این دوستم به من گفت که پدر من بازاری است اجازه بده او هم با تو بیاید. خلاصه قرار گذاشتیم و از شانس ما پدر دوستم و صاحب مغازه آشنا درآمدند و پدر دوستم صاحب مغازه را راضی به اجاره ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و ۲۰ میلیون رهن کرد که همه این اتفاقات واقعا لطف خدا بود. خلاصه من ماشینم را به قیمت ۲۵ میلیون فروختم و رهن را پرداخت کردم و مغازه را تحویل گرفتم، با پنج میلیونی که باقی مانده بود در طبقه بالا کافه را راه اندازی کردم اما نمیشد که طبقه پایین خالی باشد و مغازه را باز کنیم. چند روزی به اربعین مانده بود و من کلا تعطیل کردم و به اربعین رفتم و بعد از ده روز برگشتم، در این زمان هم چند روزی بیشتر به اجاره ماه اول نمانده بود و پولی هم نداشتم.
,,
,
تصمیم گرفتم طبقه پایین را اجاره بدهم تا خودمان را پیدا کنیم اما به هرکسی که گفتم قبول نکرد. تصمیم گرفتم که قفسه بندی انجام دهم تا شاید کسی راغب به اجاره شد اما وقتی حساب کردم قفسه بندی نزدیک صد میلیون خرج داشت. یاد افتاد که آقای پاسبان قفسههایی داشت و رفتم آنجا که گفتند این قفسهها را پاتوق کتاب خریده است که من به آنها زنگ زدم و مساله را گفتم. این آقا هم از من خوشش آمد و گفت از مغازه برایم عکس بفرست که من فرستادم. ساعت ده شب زنگ زدند که ما فردا میخواهیم به تبریز و مغازه شما بیایم، نظرت چیست که نماینده ما در تبریز باشی؟ فردای آن آمدند و نمایندگی پاتوق کتاب در تبریز را به من دادند و برخی قولهایی دادند که قفسه بزن و ما کتاب را تامین میکنیم که من قرض گرفتم و قفسه زدم اما بعد از یک سال و نیم دیدم که امکان همکاری نیست و نمایندگی را لغو کردم.
,,
بعد از این مساله با کتاب شهر آشنا شدم و دیدم که امکان همکاری داریم و خلاصه از اینجا همکاری ما شروع شد.
,,
آناج: استقبال از کتاب چگونه است؟ نقد یا پیشنهادی در این خصوص دارید؟
,,
عابدینی: در جامعه همه میگویند کسی کتابخوان نیست اما واقعا کتابخوان و استقابل از کتاب هم وجود دارد، اما به دلیل فضای مجازی و اپلیکیشنهای کتاب کمی بر عرصه کتاب تاثیر گذاشته اما نباید همه چیز را ضرب در صفر کرد و اتفاقا مردم ما مردم کتابخوانی هستند. مثلا در طرح پاییزی کتاب در یک هفته استقبال بسیار خوبی انجام شد اما از سوی دیگر هزینه چاپ کتاب به شدت افزایش یافته و تقریبا یارانه کتاب به صفر رسیده و اکثر کتابهایی که چاپ شدهاند، به صورت آزاد چاپ میشوند. متاسفانه در طول یک تا دو سال قیمت کتاب سه برابر شده است اما به چشم میبینیم که کتابخوان هست اما کسی که مثلا هفتهای یک کتاب میخرید ماهی یک بار کتاب میخرد.
,,
آناج: با این موقعیت مکانی اگر کار دیگری انجام میدادید، بهتر نبود؟
,,
عابدینی: اگر با این دید نگاه کنیم که قطعا بهتر بود و کتاب اصلا سودی ندارد، به همین دلیل هم میگویم اگر صرفا کتابفروشی باشد اصلا مجموعه سرپا نمیماند از طرفی هم نفری باید وارد این کار شود که عشق و علاقه دارد چون خیلیها به من میگویند کاری که میکنی دیوانگی است چون اجارهای که من در ابتدا به شما گفتم حالا ۴۰۰ درصد افزایش داشته است اما با علاقه به این کار سرپا ماندیم چون پیش خودم میگویم اگر در آن دنیا از من بپرسند که چه کاری کردهای میگویم کتاب به دست بندگان خدا رساندهام.
,,
آناج: آینده کتاب را چونه میبینید؟ نسل دهه هشتادی کتابخوان هستند؟
,,
عابدینی: فکر میکنم با هرکسی مصاحبه کنید خلاف حرفهای من را میگوید چون به نظر من دهه هشتادی بسیار کتابخوانتر هستند، شاید کتاب چاپی نخرند اما چیزی که میبینم کتابخوان بودن دهه هشتاد است و احساس میکنم اگر مدل سنتی را تغییر دهیم موفق تر باشیم . مثلا در کنار چاپ یک کتاب فیلم و صوت آن کار شود چون خودِ من برخلاف گذشته که هفتهای دو کتاب میخواندم این روزها فقط کتاب صوتی گوش میدهم پس شکل استفاده من از کتاب تغییر کرده است. من در طرحهای کتاب استقبال مردم را میبینم چون کتاب گران است و مردم صبر میکنند تا در طرحهای اینچنینی کتاب بخرند تا از تخفیفها استفاده کنند.
,,
البته این مساله را بگویم که متاسفانه در شهر ما کتابخوانی ضعیفتر از دیگر شهرهاست؛ جالب است که سال گذشته در طرح پاییزی بیشترین فروش ما از گیلان، تهران، خوزستان و در آخر تبریز بود!
,,
,
آناج: انتظار و توقعی از مسئولان دارید؟
,,
عابدینی: من هیچ انتظاری از مسئولی و ارگانی ندارم چون دست خدا را بالاتر از هرچیز میدانم و اگر خدا بخواهد ما اینجا میمانیم و کار میکنیم و اگر نخواهد کار تمام میشود و به همین دلیل تا به حال نه سراغ مسئولی رفتهام و نه از کسی یا نهادی کمک خواستهام.
,,
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه