اخبار داغ

برادر شهید صابر زرین:

برادرم در زندان دموکرات شعار درود بر خمینی(ره) سر می داد

برادرم در زندان دموکرات شعار درود بر خمینی(ره) سر می داد
برادر شهید صابر زرین: یکی از نیروهای دموکرات به برادرم نزدیک می شود و به ایشان می گوید: اگر با صدای بلند به امام خمینی توهین کنی، آزاد می شوی. برادرم نیز بدون معطلی بلند می شود و با صدای بلند فریاد می زند: درود بر خمینی.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ اسماعیل زرین برادر شهید صابر زرین در گفت و گو با خبرنگار پیشمرگ روح الله گفت: شهید صابر زرین در اولین روز از مهرماه سال 1342 در روستای گلین از توابع شهرستان سنندج دیده به جهان گشود. پدرم ـ حسن زرین ـ به کشاورزی مشغول بود و از راه کشاورزی و باغداری زندگی خود و اهل و عیالش را اداره می کرد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پیشمرگ روح الله,

 

,

پدرم سختی ها و مشقات زیادی را متحمل شد تا صابر بتواند به درس و مدرسه اش ادامه دهد. صابر هم علی رغم تمام مشکلاتی که سد راهش بود، به تحصیلش ادامه داد. صابر در مدرسه شبانه روزی درس میخواند و مجبور بود در طول روز کار کند تا کمک خرج خانه باشد.

,

 

,

در آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، صابر در حالیکه نوجوان 15 ساله ای بیش نبود، اما نسبت به افکار و اعتقادات امام خمینی(ره) و نیروهای انقلابی آشنایی کاملی داشت و همین عاملی بود برای هواداری و طرفداری از انقلاب نو پای اسلامی. برادرم نه تنها خودش با جدیت حرکت های انقلابی را دنبال می کرد، بلکه به روشنگری در میان اعضای خانواده و جوانان سطح شهر مشغول بود.

,

 

,

بعد هم که گروهک های ضدانقلاب شروع به فعالیت در کردستان کردند، صابر یک بار دیگر شروع کرد به طرفداری از انقلاب اسلامی و تشریح اهداف متعالی نظام مقدس جمهوری اسلامی. این کارهای صابر باعث عصبانیت نیروهای ضدانقلاب می شد. اما صابر راهش را انتخاب کرده بود و حاضر نبود از راهش منصرف شود.

,

 

,

صابر مسلح نبود، اما سلاح بسیار قوی روشنگری را به کف گرفته و این گونه به مصاف گروهک های ضد انقلاب می رفت؛ سلاحی که می توانست خشم عوامل و هواداران نیروهای ضدانقلاب را برانگیزد. نیروهای ضدانقلاب چندین بار و به طرق مختلف پیغام و پسغام فرستاده بودند که صابر باید دست از هواداری انقلاب و امام(ره) بردارد، اما این تهدیدات اهمیتی برای صابر نداشت.

,

 

,

سی ام شهریورماه سال 1361 بود که نیروهای ضدانقلاب ـ گروهک دموکرات ـ به خانه ما هجوم آورده و صابر را به اسارت گرفته و با خود بردند. پدرم برای به دست آوردن خبری از برادرم آواره کوه و بیابان شد، اما نتوانست خبری از برادرم به دست آورد. پدرم به افراد زیادی که با نیروهای دموکرات در ارتباط بودند پول داده بود تا شاید خبری از برادرم به دست آورد. اما این کار هم نتیجه بخش نبود.

,

 

,

نیروهای ضد انقلاب که دیگر هیچ پایگاه ثابتی در منطقه نداشتند، مجبور بودند که اسرا را نیز همراه خود بچرخانند. به هر روستا که سر می زدیم اهالی آن روستا می گفتند: نیروهای دموکرات چند روز قبل اینجا بودند و یک جوان در غل و زنجیر نیز همراه آن ها بود. به این ترتیب به تک تک روستا سرکشی می کردیم تا شاید خبری به دست آوریم، اما نتیجه ای به دست نمی آوردیم.

,

 

,

بیش از سه ماه از اسارت برادرم سپری می شد که یک روز به ما خبر دادند که جوانی با مشخصات برادرم در یکی از روستاهای بخش سرشیو به نام بوخلو ـ مابین شهرستان مریوان و سقزـ به دست نیروهای حزب دموکرات تیرباران شده است. مردم روستا نیز پیکر برادرم را در همان روستا دفن کرده بودند.

,

 

,

نیروهای ضد انقلاب علی رغم اینکه می دانستند برادرم مسلح نیست و هیچ حرکت نظامی علیه آنها انجام نداده است، اما به خاطر کینه ای که از ایشان به دل داشتند بعد از سه ماه اسارت و شکنجه در نهایت ایشان را تیرباران کرده و حتی از تحویل جنازه ایشان به ما خودداری کردند.

,

 

,

یکی از افرادی که مدتی همراه برادرم در اسارت نیروهای دموکرات بود تعریف می کرد:

, یکی از افرادی که مدتی همراه برادرم در اسارت نیروهای دموکرات بود تعریف می کرد: ,

 

,

شهید صابر زرین حتی در روزهای اسارت هم به کارها و اقدامات نیروهای دموکرات اعتراض می کرد و کارهایشان را نقد می کرد، به همین خاطر بیشتر از همه ما شکنجه می شد و کتک می خورد.

,

 

,

ما در غل و زنجیر بودیم و با دستانی بسته از این روستا به آن روستا حرکت می کردیم. یک شب که وارد یک روستا شدیم، مردم زیادی به دیدن ما آمدند. مردم روستاها نمی توانستند کاری برای ما انجام دهند و فقط مقداری آب و غذا برای ما می آوردند. یکی از نگهبانان به شهید صابر زرین نزدیک شد و به ایشان گفت: اگر با صدای بلند به امام خمینی توهین کنی، آزاد می شوی. صابر هم بدون هیچ معطلی بلند شد و با صدای بلند سه مرتبه گفت: درود بر خمینی.

,

 

,

آن مزدور ضدانقلاب که قافیه را باخته بود، رو کرد به مردم و با اشاره به شهید زرین گفت: این زندانی مشاعرش را از دست داده و نمی داند چه می گوید. اما مردم که از نزدیک ما را می دیدند متوجه شده بودند که شهید زرین بر اساس حس آزادمردی و با روحیه انقلابی گری این کار را انجام داده است. چند روز بعد شهید زرین به دست همین از خدا بی خبرها به شهادت رسید.

,

انتهای پیام/

,

 

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه