اخبار داغ

مادری که با گلوله ساواک شهید شد

مادری که با گلوله ساواک شهید شد
وقتی درب منزل را باز کردم یک ساواکی را جلوی در خانه دیدم به سرعت درب خانه را بسته و از خانه دور شدم هنوز چند لحظه نگذشته بود که صدای مهیبی شنیدم و برگشتم، وقتی وارد خانه شدم مادرم غرق در خون بود.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه خبری زنان قم ، شهید فاطمه دولتی متولد سال 1304 روستای قلعه سلطان باجی قم بوده و در جریان انقلاب اسلامی به دست مزدوران ساواک به شهادت رسیده است، گوشه ای از خاطرات وی را که از زبان پسرشان ابوالفضل امینی می باشد را با هم مرور می کنیم:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, پایگاه خبری زنان قم,

ساواکی ملعون گلوله را به مادرم شلیک کرد

, ساواکی ملعون گلوله را به مادرم شلیک کرد,

درب منزل را باز کردم تا بیرون از خانه بروم در همان هنگام یک ساواکی را دیدم که جلوی درب خانه مان است به سرعت در را بستم و از خانه دور شدم،هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدای مهیبی شنیدم به سرعت برگشتم و دیدم ساواکی ملعون به سمت مادرم شلیک کرده است. گویا مادر درب خانه را باز کرده تا نگاهی به بیرون بیاندازد که با همان ساواکی مواجه می شود، وقتی در را می بندد، از داخل به درب خانه تکیه می دهد و ساواکی ملعون نیز از محل کلید در شلیک می کند که گلوله به پهلوی مادرم اصابت می کند.

,

وقتی رسیدم مادرم غرق در خون بود که به کمک همسایه ها اورا به بیمارستان رساندیم اما بی فایده بود چراکه مادرم جام شهادت را سرکشیده و شهید شده بود.

,

باید یکی هم برای شما دعا کند

, باید یکی هم برای شما دعا کند,

در جریان انقلاب فعالیت هایی داشتم و به همین علت گاهی تا دیر وقت بیرون از منزل بوده و بعداز نیمه شب به منزل مراجعت می کردم، بارها هنگام برگشت به خانه مادر را میدیدم که درسجاده اش مشغول نماز و دعاست وقتی علت این همه دعا و راز و تیازش را جویا می شدم در جوابم می گفت: شمابرای انقلاب تلاش می کنید؛ باید یکی هم برای شما دعا کند.

,

بسیار به امام علاقه داشت

, بسیار به امام علاقه داشت,

یکی از شب هایی که طبق معمول دیر به خانه آمدم مادر باز هم در حال دعا و نماز بود، به تازگی عکسی از امام به دستم رسیده بود پس آنرا بی معطلی به مادر دادم، مادر با اشتیاق تمام عکس را گرفت و آنرا میان قرآنش گذاشت و گفت: وقتی آدم نگاه به عکس امام می کند، روحیه اش تازه می شود.

,

ان شاءالله شهادت نصیب من شود

, ان شاءالله شهادت نصیب من شود,

هرگاه بحث شهادت پیش می آمد ابراز علاقه می کرد و می گفت: من دوست ندارم هیچیک از شما شهید شوید، اگر قرار بر این است، ان شاءالله شهادت نصیب من شود.

,

حجاب مسئله ای بسیار مهم برای مادر بود

, حجاب مسئله ای بسیار مهم برای مادر بود,

دختر شهید می گوید: حجاب برای مادر بسیار با اهمیت بود به طوریکه همواره حجاب را توصیه می کرد و می گفت: راضی نیستم با لباس آستین کوتاه یا بی روسری از خانه بیرون بیایی. هروقت مهمان داشتی، از شوهرت بخواه که پذیرایی کند. تا می توانی پیش نامحرم ظاهر نشو.

,

راضی نیستم النگو دست کنی؛ چرا که وقتی برای نامحرم چای می آوری یا دستت را بالا و پایین می بری، صدای آن توجه نامحرم را جلب می کند. به جای آن یک دستبند بخر تابه موقع از آن در مجالس استفاده کنی. خدا را شاهد می گیرم آن جایی را که همراه با زینت باشد و نامحرم ببیند را در جهنم می سوزانند.

,

دختر شهید می گوید: این وصیت مادر را همواره به یاد دارم و هیچگاه النگو نمی خرم.

,

از غیبت کردن به شدت دوری می کرد

, از غیبت کردن به شدت دوری می کرد,

به شدت از غیبت و دروغ دوری می کرد چراکه معتقد بود نباید پشت سر کسی صحبت شود و هرآنچه هست باید پیش روی وی گفته شود این درحالی است که اگر ما خواب بودیم و حرفی پیش می آمد مارابیدار می کرد و درحضور ما حرفش را می زد تا خدای نکرده غیبت اتفاق نیافتد.

,

شاه باید برود!

, شاه باید برود!,

شاه باید برود، خیلی روی این حرف تاکید داشت و می گفت: از چیزی نترسید، کسی که آقا را می خواهد از چیزی نمی ترسد.

,

 

,
انتهای پیام/پ
,
انتهای پیام/پ
,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه