اخبار داغ

من یک‌لاقبا و گشایش‌های روزانه/ بخش دوم

جوکِ شماره 39 و زایمان مردم کف زمین../ گشایش ویژه با روشهای پزشکی

جوکِ شماره 39 و زایمان مردم کف زمین../ گشایش ویژه با روشهای پزشکی
چقد من یه لاقبا سطحی نگرم اصلا به عمق مطلب نگاه نمی‌کنم، دمش گرم..من که یکم روحیه ام عوض شد..این یکی واقعا یه گشایش ویژه با روشهای پزشکی و روان شناختی بود دمش گرم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ زیتون طی مطلبی طنز به قلم حسن عدالتی نوشت:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, زیتون,

موضوع: جوکِ شماره 39

, موضوع: جوکِ شماره 39,

از اداره زدم بیرون بازهم وعده آخر ماه دادن. بازم تا آخر برج باید شرمنده اهل و عیال باشم و البته صاحب خونه! با ایشون چیکار کنم الله‌ اعلم

,

قلبم داره از غصه می ترکه. خدایا چیکار کنم...

,

همین‌جوری که دارم پیاده و سرگردون طرف خونه میرم و ناخواسته جلوی دکه روزنامه‌ فروشی وایستادم. چشم چرخوندم ببینم خبری از گشایشی، فرجی می‌بینم یا نه. دیدم همه خبرها از بمب‌گذاری و کشتار و بریدن سر کشیش و از این قلم حرف‌ها!

,

آخه خدا چرا کسی در این دولت به فکر شاد کردن مردم و آوردن خنده به‌صورت خلق نیست! مگه نه اینکه ما هر روز شاهد یه گشایش بزرگ هستیم، پس کو. چرا چیزی رو احساس نمی‌کنیم.

,

روزنامه‌ها و دکه کشتارها رو ول کردم و راه افتادم. قیافه مغموم مردم نشون میده که اره مثل اینکه حقوق اونا هم عقب‌افتاده؛ بیچاره من یک لاقبا حالا چی جواب صاحبه خونه رو بدم.

,

داشتم می‌رفتم که یهووو دیدم یه عده تو پارک نشستن و دارن غش‌غش می خندن.

,

وااا یعنی اینا حقوقشون گرفتن!

,

رفتم جلو دیدم یکشون گفت: یازده بقیه شروع کردن غش‌غش خندیدن!

,

جل‌الخالق!

,

بعد یکی دیگشون گفت: هشت

,

صدا خنده رفت آسمون

,

خدایا من یه لاقبا کجا اومدم؟ اینا کین؟ به اعداد دارن می خندن؟!

,

رفتم جلو گفتم سلام

,

جواب دادن و پرسیدم به چی اعداد می خندین؟

,

یکیشون در حالی که داشت اشک چشماش که از خنده سرازیر شده بود و پاک می کرد گفت: ما برای هر جوک یه عدد مشخص کردیم و چون حال گفتن جوک رو نداریم فقط عدد و میگیم می خندیم!

,

وااا اینا قاطی کردن یا من یه لاقبا رو دارن مسخره میکنن.

,

حوصله شون رو ندارم راه افتادم که برم یکی شون گفت: داداش حالا یه عددم بگو و برو

,

با بی حوصلگی گفتم: 39

,

یهوووو دیدم از خنده ولو شدن رو زمین، حالا نخند کی بخند، یکشون با مشت می‌کوبید رو زمین، یکی دیگه با کله رفت تو استخر و اون یکی داشت محکم می‌کوبید رو زانوش

,

خدایا چی شده مگه چی گفتم. نکنه از خنده بمیرن و من یه لاقبا رو به جرم قتل بگیرن!

,

خواستم فرار کم که یکیشون پام و گرفت و ول نمی کرد...

,

چاره ای نیست حتما یکشون میمیره و من بدبخت می شم...

,

الان حتما پلیس پیداش میشه و شروع کردم به دعا کردن که شاید فرجی شه...

,

یه ربعی گذشت که یکم آروم شدن

,

خدایا شکرت، من یه لاقبا دعام مستجاب شد.

,

پرسیدم مگه جوک شماره 39 چی بود که اینجوری شدین؟

,

گفت یکی گفته که قبل ما مردم رو زمین زایمان می‌کرد و ماجرا رو تعریف کرد...

,

خندم گرفت، غصه حقوق و اجاره یادم رفت و شروع کردم به خندیدن و ریسه رفتن

,

خدا بگم چیکارتون کنه با این جوک گفتنتون...

,

گفتم جوک خیلی باحالی بود دمتون گرم.

,

یکشون جدی برگشت و گفت: این که جوک نبود!

,

واااا بازم می خوان من یه لاقبا رو مسخره کنن

,

گفتم: اره تو که راس می گی و خندیدم

,

طرف یه روزنامه درآورد و نشون دادم

,

یا خدا راس می گفت جوک نبود!

,

بازم قاطی کردم

,

بابا تو دکتری، متخصصی این چه حرفی زدی که یهو یادم افتاد یکی از وظایف وزارت متبوعش آرامش روانی بیمارانه.

,

دمت گرم خنده درمانی هم نوعی درمانه و از روش‌های نوین پزشکی.

,

چقد من یه لاقبا سطحی نگرم اصلا به عمق مطلب نگاه نمی‌کنم، دمش گرم

,

من که یکم روحیه ام عوض شد

,

این یکی واقعا یه گشایش ویژه با روشهای پزشکی و روان شناختی بود دمش گرم.

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه