شیرزن گیلانغرب که با تبر سربازان عراقی را اسیر کرد
امروز با گذشت بیش از ۲۵ سال از اتمام جنگ اقدام درخور و شایستهای برای معرفی این شیر زن ایرانی صورت نگرفته تا همچنان شخصیت های افسانه ای و تخیلی قهرمان داستانهای کودکان ما باشند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از مطلع الفجر، گرچه تندیسی از «فرنگیس حیدرپور» به عنوان شیرزن ایرانی در بوستان شیرین کرمانشاه تهیه و نصب شده است اما او هنوز نیازمند مساعدت مسئولان است.
, شبکه اطلاع رسانی دانا, مطلع الفجر,سخن از شیر زن گیلانغربی است که اگر چه در وصف او به عناوین مختلف قلم فرسایی شده و در مورد ایثارگری و مقاومت و شجاعت او در مواجعه با دشمن روایتها نقل شده است اما در زندگی روزمره حق مطلب را در مورد او ادا نکرده ایم.
,در همه جای ایران نام شیر زن گیلانغربی که رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیاناتشان در جمع مردم گیلانغرب از او نام به عنوان نمادی از مقاومت نام بردند برای یک بار هم شده شنیده شده است.
,
شاید همه کسانی که برای یک بار از بوستان کرمانشاه گذشته باشند تندیسی از یک مادر را که با سری بالا و تبر به دست روی جنازهای ایستاده است دیده باشند.
آری این تندیس، نماد مقاومت مردم روستاهای مرزی گورسفید ،آوزین و… شهرستان گیلانغرب دراستان کرمانشاه است.
,
, ,
وی می گوید ساکن روستای گورسفید از توابع گیلانغرب و متولد سال۱۳۴۱ در روستای آوزین است.
,شهرت حیدر پور به واسطه حرکتی حماسی بود که در جریان حمله نظامیان عراقی به روستای محل سکونتش با رشادت و شجاعت خود توانست تعدادی از این نیروها را کشته و به اسارت بگیرد و حماسهای آفرید که بر اثر آن به “شیرزن ایران” شهرت یافت.
,فرنگیس حید پور در گفتگو با خبرنگار مطلع الفجر اظهار داشت: آنچه بر اساس آن توانایی به اسارت گرفتن و قتل نیروهای دشمن در دوران دفاع مقدس را به من داد این تفکر بود که” دفاع از میهن و انقلابم و مرگ با عزت را افتخاری بی پایان میدانستم ”
,وی در پاسخ به این سوال که چگونه آن روز حماسه ساز با دستانی خالی در جبهه ماندی و از خود و دیار شهید پرورت دفاع کردی اظهار داشت: پس از اشغال قصرشیرین توسط نیروهای عراقی در اوایل مهر ماه ۵۹ مزدوران عراقی به سمت گیلانغرب که در ۵۰ کیلومتری جنوب این شهر قرار دارد هجوم آوردند.
,وی با نگاهی خیره به دور دست چنان که گویی خاطره را در ذهنش مرور می کند، ادامه می دهد: با اشغال روستای گور سفید، من به همراه پدرم و دیگر اهالی روستا بدون اینکه کفشی به پا داشته باشیم یا غذایی با خود برداشته باشیم به طرف ارتفاعات روستای «آوزین» پناه بردیم.
,نیروهای بعثی با اشغال روستای گورسفید نزدیک به هشت نفر از اقوام مان (از جمله برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختردایی، دخترعمو و…) مرا به شهادت رساندند. مراسم خاکسپاری ساعت ها طول کشید. فردای روز اشغال، به همراه پدرم برای تهیه غذا به داخل روستا باز گشتم. هنگام ورود، متوجه حضور عراقیها شدیم.
,پس از تهیه غذا برای احتیاط «تبری» را با خود برداشتم. در مسیر برگشت با دو نیروی عراقی در محدوده رودخانه آوزین و ارتفاعات مجاور مواجه شدیم.
,حیدرپور این لحظه را اینگونه روایت میکند: در موقع این حادثه ۱۸بهار از عمرم گذشته بود. در همان آغازین روزهای جنگ شاهد شهادت اقوام ام بودم. از آنجا که دچار نگرانیها و ناراحتی شدید ناشی از اشغال کشورم و به شهادت رسیدن عدهای از بستگانم بودم، زمانی که با این دو عراقی برخورد کردیم بدون هیچ درنگی با تبر به آنها حمله ور شدم.
,, ,
یکی از آنها را به هلاکت رساندم و دیگری را هم که بهشدت ترسیده بود به اسارت گرفتم و اورا با تمام تجهیزاتش ساعتی بعد تحویل رزمندگان اسلام دادم.
,او میگوید: ۱۸ماه آواره بودیم تا اینکه عراقیها عقبنشینی کردند و مردم دوباره به روستاهای خودشان برگشتند.
,فرنگیس حیدر پور اکنون دارای چهار فرزند (سه پسر و یک دختر) است. پدر و همسر او فوت کردهاند او با مرگ شوهرش بهسختی مخارج خود و خانوادهاش را تأمین میکند. او همچنان در خطهای زندگی میکند که دههامیلیون خرج مجسمهاش شده است؛ درحالیکه خود او با فقر و نداری فرزندانش را بزرگ میکند.
,کسی چه میداند، شاید همین کودکان محروم فرنگیس باشند که فردا روز در صف اول مبارزه با دشمنان انقلاب و کشور قرار می گیرند اما خدا کند سهم آنها از این قهرمانی یک مجسمه و سالها فراموشی نباشد.
,شاید اگر حضور رهبرمعظم انقلاب در استان کرمانشاه و خطه گیلانغرب نبود، نام این شیرزن گیلانغربی رفته رفته به فراموشی سپرده میشد. حالا صحبت از تبدیل خاطرات فرنگیس حیدرپور به کتاب است؛ خاطراتی که میتواند درد و رنج ۱۸ماه آوارگی ناشی از حمله رژیم بعثی به روستاهای مرزی را یادآوری کند؛ خاطراتی که میتواند گوشهای از رشادتهای شیرزنان دیگر را هم روایت کند؛
,فرنگیس حید پور در جواب سوال دیگر خبر نگار ما که پرسید روز بیاد ماندی دیدار با رهبر معظم انقلاب را چگونه شرح می دهید، گفت: روز قبل از دیدار که فرماندار وقت و مسئول بنیاد شهید گیلانغرب من را از این دیدار با خبر کردند واقعا از صمیم قلب خوشحال بودم.
,وی ادامه داد: آن شب تا صبح به خاطر این فرصت دیدار تاریخی که برایم پیش آمده بود اشک شوق می ریختم و چنان برایم حس خوبی داشت که ناراحتی سخت برادرم و بستری بودن و وضعیت وخیمی او را از یاد بردم.
,به خاطر دو بار افتخار دیدار با رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای یکی در کرمانشاه و یکی در گیلانغرب بی نهایت خوشحالم و اکنون با افتخار و جرات تمام اعلام میکنم در هر زمان و در هر سنی که باشم اگر دوباره در آن موقعیت دوران دفاع مقدس قرار بگیرم در راه اطاعت از رهبر عزیزم و میهن اسلامیم از جان خودم مایه میگذارم وهمواره با اقتدا به سید الشهدا (ع) مرگ با عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح می دهم.
,و اما اکنون بعد از گذشت سالها از آن حماسه بیاد ماندنی که او رقم زد، شیر زن گیلانغربی از بیماریهای که او هر شب رو روز با آنها دست و پنجه نرم می کند و چند ماه اخیر هم در بیمارستان کرمانشاه به خاطرش بستری بود برایمان می گوید.
,, ,
کارت پاره پاره ای در دست دارد که روی آن به سختی می توان خواند اما واژه “بی سرپرست ” بیش از همه کلمات خودنمایی می کند.
,با لحنی آرام می گوید که من لوح تقدیر و کارت هدیه نمی خواهم بچه هایم اکنون به شغل نیاز دارند و هیچکدام در جایی شاغل نیستند و خودم هم هنوز تحت پوشش ایثارگری قرار نگرفته ام و مستمری در این خصوص به عنوان سرپرست خانوار دریافت نمی کنم و از مسئولان انتظار مساعدت دارم.
,زندگی برای شیر زن گیلانغربی ادامه دارد در سرکشی از خانه ساده و خانواده بی پیرایه و صمیمی حیدر پور آنچه مشهود است قاب صمیمی است که هنوز هم می شود شور و علاقه به زندگی سنتی وی را در آن لمس کرد.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه