اخبار داغ

رازهای برکت در بازار قدیمی تهران

رازهای برکت در بازار قدیمی تهران
«مرام کاسبی» فقط در ترازوی عدالت و لبخند رضایت مشتری خلاصه نمی‌شود. در واقع بازار جایی است که اخلاق و مهارت از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ جایی که آدم‌ها کنار هم کار می‌کنند، روزی می‌خورند و گاهی قصه‌های ناگفته‌ای در آن شکل می‌گیرد. پشت هر حجره، هر بساط و هر کاسبی، داستانی از مرام و معرفت نهفته است. کاسبانی که تنها به سودشان فکر نمی‌کنند، بلکه نیتشان چیز دیگری است: برکت در روزی، انصاف در معامله، و رفاقت با مردم.
اما آیا این ارزش‌ها هنوز هم زنده‌اند؟ آیا هنوز می‌شود در این شلوغی و هیاهوی کسب و کار، ردپایی از همان کاسب‌های قدیم پیدا کرد که نانشان را با همسایه قسمت می‌کردند و به مشتری تخفیف می‌دادند؟ این گزارش سفری است به دل بازار، جایی که هنوز می‌توان گوشه‌هایی از مرام کاسبی را دید.
حکایت یک تابلوی قدیمی در یکی از کوچه‌های بازار تهران
هنوز هم مغازه‌ای هست که بر تابلوی چوبی‌اش این جمله حک شده: «برکت در انصاف است، نه در گران‌فروشی». این مغازه سال‌ها پیش متعلق به حاج مراد بود، مردی که اگر کسی دست خالی وارد مغازه‌اش می‌شد، دست پر بیرون می‌رفت. می‌گفت که «خدا رزق رو می‌رسونه، ما فقط وسیله‌ایم».
روزی جوانی نزد حاج مراد آمد و گفت: حاجی، جنس‌هایی که می‌فروشی از بازار ارزون‌تره، مگه ضرر نمی‌کنی؟ حاجی لبخند زد و گفت: «نه پسرم، نفعم بیشتره»!
جوان متعجب پرسید: «چطور؟ حاجی به صندوق کوچک چوبی کنار دخلش اشاره کرد و گفت: «من روزی خودم رو از خدا می‌گیرم، نه از جیب مردم. انصاف که داشته باشی، مردم بهت اعتماد می‌کنن، مشتری‌هات زیاد می‌شن، برکت هم به کارت میاد».
سال‌ها از آن روزها گذشته، اما هنوز هم کاسبان قدیمی که مرام حاج مراد را می‌شناسند، می‌گویند: «سود کم، مشتری بیشتر، برکت فراوان».
استاد و شاگردی؛ درسی که از کتاب‌ها یاد نمی‌گیریم
مرام کاسبی فقط در ترازوی عدالت و لبخند رضایت مشتری خلاصه نمی‌شود. بازار جایی است که اخلاق و مهارت از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. قدیم‌ترها، کسی که می‌خواست کاسب شود، اول باید شاگردی می‌کرد. نه فقط برای یاد گرفتن فنون کسب و کار، بلکه برای یاد گرفتن اصول اخلاقی بازار.
حاج رضا، یکی از پارچه‌فروش‌های قدیمی بازار می‌گفت: «شاگرد که بودم، استادم قبل از هر چیزی یه جمله گفت که تا امروز یادم نرفته؛ گفت: «نذار هیچ‌کس از در مغازه‌ات ناراضی بیرون بره».
او توضیح می‌داد که استادش هیچ وقت برای سود بیشتر قسم دروغ نمی‌خورد، روی قیمت‌ها چانه‌زنی بیجا نمی‌کرد و اگر کسی پشیمان می‌شد، اجناس فروخته‌شده را پس می‌گرفت. اما امروز این رسم کم‌رنگ شده. حالا کمتر پیش می‌آید که کاسبی از ضرر خودش بزند، اما مشتری را راضی نگه دارد.
روزی که مرشد چلویی، لقمه‌ای به پادو داد
یکی از معروف‌ترین کاسب‌های اهل دل، مرشد چلویی بود. صاحب یک چلوکبابی معروف در بازار تهران. مرشد چلویی، نه فقط به خوشمزگی کباب‌هایش معروف بود، بلکه به مرام و معرفتش شهره بازار بود. او یک رسم داشت: هر وقت پادویی از مغازه‌های اطراف برای اربابش غذا می‌خرید، قبل از تحویل غذا، لقمه‌ای هم به خودش می‌داد.
یک روز یکی از پادوها گفت: مرشد، چرا این کار رو می‌کنی؟ او خندید و گفت: «پسرم، دلم نمی‌خواد یه لقمه کباب از جلوت رد بشه و تو حسرتش رو بخوری»! این همان مرامی است که در بازار قدیم بود. کاسب‌هایی که فقط به جیب خودشان فکر نمی‌کردند، بلکه هوای اطرافیانشان را هم داشتند.
کاسبی که جنس را پس گرفت، اما دعای خیر خرید
در یکی از مغازه‌های بازار، جوانی که تازه ازدواج کرده بود، یک فرش خرید. چند روز بعد، با شرمندگی برگشت و گفت: «حاجی، ببخشید، خانواده‌ام این طرح رو نپسندیدن، می‌شه پسش بگیرین؟» حاجی نگاهش کرد. پولی که گرفته بود، برای پرداخت بدهی‌اش کنار گذاشته بود. اما درنگ نکرد. گفت: «پسرم، این پول قراره گره از کارت باز کنه، نه اینکه گره بندازه تو زندگیت. ببر فرش دیگه‌ای انتخاب کن یا پولت رو بگیر».
آن جوان دستش را روی سینه گذاشت و گفت:» حاجی، خدا روزیت رو زیاد کنه»، آن کاسب بعدها می‌گفت: «من پول از دست دادم، اما یه چیزی خریدم که قیمت نداشت: دعای خیر.»
همسایه‌داری در بازار؛ سنتی که کمرنگ شد
در قدیم، کاسب‌ها فقط به خودشان فکر نمی‌کردند. رسم بود که اگر یک مغازه هنوز «دشت» نکرده بود (یعنی اولین فروش روز را نداشت)، همسایه‌ها مشتری‌ها را به او ارجاع می‌دادند. داستانی است از یک حجره‌دار در بازار اصفهان که مشتری را به مغازه کناری فرستاد. وقتی از او پرسیدند چرا این کار را کرد، گفت: «همسایه‌ام هنوز هیچ فروشی نداشته. رزق، دست خداست، اما معرفت هم شرط کاسبیه». این رفتار باعث می‌شد که نه فقط برکت در بازار زیاد شود، بلکه کسبه همدیگر را رقیب نمی‌دیدند، بلکه همسایه‌ای بودند که باید هوای هم را داشته باشند.
کاسب خوب، بازار را زنده نگه می‌دارد
در دنیای امروز که بسیاری از ارزش‌های قدیمی کم‌رنگ شده، هنوز هم کاسبانی پیدا می‌شوند که به مرام کاسبی پایبندند. هنوز هم کسانی هستند که جنس را گران نمی‌فروشند، چون برکت را از انصاف می‌دانند. مشتری را ناراضی راهی نمی‌کنند، چون سود را در دعای خیر می‌بینند. به شاگردان‌شان درستکاری یاد می‌دهند، چون آینده بازار دست آنهاست. هوای همسایه‌شان را دارند، چون روزی را خدا می‌رساند. کاسبی فقط خرید و فروش نیست، بلکه بخشی از فرهنگ، اخلاق و انسانیت یک جامعه است.

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه